کارنامهی فقر «روشنفکر» ایرانی
نگاهی به مقاله «لحظات حساس و چگونگی مقابله با خطر جنگ» نوشتهی پرفسور مسرت
ب. بی نیاز (داریوش)
•
مقاومت جمهوری اسلامی علیه غرب در رابطه با مسئله هستهای در واقع مقاومت دولت اسلامی ایران در مقابل لیبرالیسم جهانی و خصوصی کردن اقتصاد ایران میباشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۵ آذر ۱٣٨۶ -
۶ دسامبر ۲۰۰۷
مقالهی «لحظات حساس و چگونگی مقابله با خطر جنگ» اثر پرفسور محسن مسرت (۱) یکی از کارنامههای فقر روشنفکر ایرانی است. فقیر بودن این مقاله نه تنها در خالی بودن کیسهی دانش است، بلکه در روح بردهوار حاکم بر این مقاله است. قبل از این که به سراغ راهحلها و توصیههای آقای پرفسور برای برونرفت جمهوری اسلامی از این بحران برویم، ببینیم که این مقاله چه آموزههایی برای خواننده به ارمغان میآورد.
پرفسور مسرت معتقد است که علت اصلی کشمکش آمریکا با ایران در مسئلهی نفت و انرژی نهفته است که این خود را در طرح «خاورمیانهی بزرگ» آمریکا منعکس میکند. نویسندهی مقاله این چنین خاورمیانهی نوع دلخواه آمریکا را تعریف میکند: « خاورمیانه ی کمال مطلوب نومحافظهکاران، خاورمیانهای است که در آن کلیه دولتهای قدرتمند منهدم شوند، نفاق، تفرقه، جنگهای داخلی و قومی از قبیل جنگ بین عرب و کرد، عرب و ایرانی، کرد و ایرانی، جنگ های جناحی بین سنّی و شیعه، درگیری حزب الله و حماس یا سایر نیروها در فلسطین و لبنان گسترش یابد و نظامهای ضعیف ملوک الطوائفی قرنهای پیشین مستقر شوند تا آمریکا بتواند آنها را به سادگی بجان یکدیگر بیاندازد، با فروش مهمات نظامی به آنها منطقه را یکپارچه تبدیل به آزمایشگاه دائمی مراکز نظامی – صنعتی آمریکا و اروپا نماید، با تشدید رقابت آنها را مجبور به غارت هر چه بیشتر منابع نفتی نماید تا عرضه نفت جوابگوی تقاضا در سطح جهانی شود و از بالا رفتن قیمت نفت جلوگیری نموده و بالاخره بتواند وابستگی مناطق نفتی به دولار را حفظ کند و از اقدام مشترک آنها در راستای فروش نفت به یورو و یا سایر پول های معتبر بین المللی قاطعانه جلوگیری کند.» بنابراین نتیجه میگیریم که خاورمیانه دلخواه ایالات متحده آمریکا، یک خاورمیانه فاقد نظم است، فقط هم در این شرایط است که ایالات متحده میتواند هژمونی خود را تحمیل کند.
تز بالا یکی از غیرعلمیترین تزهای ممکن است. از یک سو تقلیل دادن کل اقتصاد جهان به انرژی و آن هم به یک نوع آن یعنی انرژی فسیلی (نفت)، و از سوی دیگر ارائه این تز که سرمایه در تقابل با ثبات سیاسی قرار دارد. این کوتاهی علمی را میتوان بخشید (زیرا از این چشمههای علمی در میان اهل فن فراوان یافت میشوند)، ولی از نتیجهگیری سیاسی پرفسور مسرت نمیتوان به راحتی گذشت. او مینویسد که «دولت جمهوری اسلامی در حال حاضر مهمترین مانع خاورمیانه کاملاً وابسته به آمریکا میباشد.» آقای پرفسور ابتدا هر چه بد است توی کیسه آمریکا میریزد و سپس با یک جملهی بیآزار و تردستی یک شعبدهباز سیرکهای ارزان قیمت به خورد ما میدهد که جمهوری اسلامی به عنوان «مهمترین مانع» در مقابل این حرکات ضدبشری و ضدتکاملی ایالات متحده یعنی این امپریالیسم جهانی قرار گرفته است. تطهیر جمهوری اسلامی توسط آقای پرفسور تا آن جا پیش میرود که او همواره از جملهی «متأسفانه برخی (خوب توجه داشته باشید فقط برخی) از مسئولین جمهوری اسلامی» سخن به میان میآورد. از نظر آقای پرفسور نه جمهوری اسلامی به مثابهی یک کل مسبب این اوضاع بلکه فقط «برخی از مسئولین» هستند که بار این بیمسئولیتی را به دوش میکشند. تعریف کردن جمهوری اسلامی به مثابه یک نیروی نظمطلب در مقابل آمریکای هرج و مرج طلب همان چیزی است که سالیان دراز جمهوری اسلامی دست به تبلیغ آن زده است و بسیاری از «روشنفکران» ایرانی به دام این تز افتادهاند و آگاهانه یا غیرآگاهانه به تبلیغ برای جمهوری اسلامی مشغول هستند. اتفاقاً در همین رابطه مبارزات سیاسی- ملی در ایران مُهر «آمریکائی» میخورند و اعتراضات اجتماعی با برچسب «تحریکات بیگانان» به شدیدترین وجه سرکوب میشوند. تو گوئی جملهی فوق نه توسط یک پرفسور که در «اپوزیسیون» است بلکه توسط ایدئولوگهای جمهوری اسلامی نوشته شده است.
پرفسور مسرت معتقد است که ایالات متحده آمریکا میخواهد «تمامی مناطق نفتی و کنترل تولید و قیمت نفت» را به دست بیاورد تا «موقعیت هژمونیک خود را در قبال رقیبان اقتصادی حال و آیندهاش از جمله بازار مشترک اروپا، چین، روسیه، ژاپن و هندوستان در چند دهه آینده حفظ نمایند.» ولی چرا آمریکا به خود این چنین زحمت میدهد؟ برای این که «اقتصاد ایالات متحده به دنیا مقروض است» (توگویی مقروض بودن دولت آمریکا چیز تازهای است!) و اگر آمریکا نفت را زیر کنترل خود داشته باشد، از این طریق میتواند موقعیت کنونی دولار را محکم نموده و طبعاً خواهد توانست در همین راستا نیز دست به کاهش قروض دولتی بزند. حال این پرسش پیش میآید که چرا علیرغم تناقض منافع استراتژیک اتحادیه اروپا با سیاست «خاورمیانه بزرگ» آمریکا، کشورهای اروپائی در سیاست کلی خود در کنار آمریکا قرار دارند؟ آیا آقای سارکوزی نمیداند که این پروژه علیه اتحادیهی اروپا است؟ در این جا چه چیزی وجود دارد که باعث میشود اروپا در کنار ایالات متحده قرار گیرد؟ پرفسور مسرت میگوید علت بیخیالی اروپائیان نسبت به جنگ قریبالوقوع آمریکا و اسرائیل علیه ایران این است که آنها با توجه به مشکلات آمریکا در افغانستان و عراق، قضیه را زیاد جدی نمیگیرند و «این کم بها دادن اروپا به خطر جنگ از این جهت خطرناک است که دولت آمریکا آنرا به تأئید سیاست خشونتآمیز خود علیه ایران تعبیر میکند.» واقعاً این سادهنگری نیست؟ از نظر آقای پرفسور آیندهی اروپا در خطر است ولی سیاستمداران بیکفایت اروپا اصلاً به این موضوع توجهی ندارند!!!
حال این سوآل اساسی مطرح است: جوهر تضاد ایران و غرب چیست؟ همه میگویند که بحران هستهای عامل اصلی این اوضاع است. مسئله هم خیلی ساده است: آمریکا مدعی است که ایران خواهان رسیدن به بمب اتمی است و به همین علت، ایران دست به غنی سازی اورانیوم زده است. ایران هم مدعی است که طبق قوانین آژانس بینالمللی اتمی عمل کرده و غنی سازی اورانیوم جزو این مقررات میباشد. از منظر حقوق بینالمللی، حق با ایران است. ولی برای آسان کردن صورت مسئله سعی کنیم با استفاده از برهان خلف به این قضیه بنگریم. فرض کنیم که آن «برخی از مسئولین» جمهوری اسلامی از خر شیطان پائین میآیند و قبول میکنند که دیگر اورانیوم غنی نشود. آیا مسئله ایران و غرب به اتمام میرسد؟ پرفسور مسرت معتقد است که خیر این مسئله به پایان نمیرسد زیرا «هدفشان (منظور بوش و چنی است) مشکل هستهای نیست. همانطوریکه با عراق هم قبل از جنگ چنین کردند.» پرفسور مسرت به لحاظ احساسی میداند که با توقف غنیسازی اورانیوم باز هم مسئله حل نمیشود ولی از آن جا که مانند ژورنالیستهای سطحبین و دهنبین عمل میکند، نمیتواند به عمق موضوع پی ببرد.
رابطهی بحرانی میان ایران و غرب به دلیل بحران هستهای نیست. بحران هستهای فقط و فقط شکل بیان یا به عبارت دقیقتر، ظرف بیان این بحران میباشد. یعنی حتا اگر همین فردا جمهوری اسلامی ایران غنیسازی اورانیوم را متوقف سازد، باز این بحران خود را به شکل دیگری نشان خواهد داد یا به اصطلاح یک محمل دیگر پیدا میکند.
جمهوری اسلامی میراثخوار سلطنت پهلوی است. بزرگترین میراث شاهنشاهی پهلوی برای جانشینانش، اقتصاد صددرصد دولتی بود. قدر قدرتی یک دولت که به مثابهی یک دستگاه اقتصادی، نظامی و اداری سایهاش را بر کل جامعه انداخته است. ساختار اقتصادی-سیاسی جامعهی کنونی ایران، همان ساختار جامعهی شاهنشاهی سابق است با یک رشته اضافات. برای کشورهای غربی، از ایالات متحده تا اروپا، (و همچنین برای مردم ایران) به تجربه ثابت شده است که قدرقدرتی دولت مترداف است با خشونتِ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. پس از انقلاب ۱٣۵۷ اقتصاد شاهنشاهی به طور دست نخورده به دولت بعدی انتقال یافت و جمهوری اسلامی حداکثر تلاش خود را به عمل آورد تا این دستگاه نه تنها وسیعتر و قدرتمندتر شود، بلکه برای محافظت آن یک رشته ارگانهای نظامی و اقتصادی به وجود آورد تا آن را حفظ نماید. مسئلهی هستهای در حقیقت «بازی سیاسی» است تا ژورنالیستها برای حرف زدن و نوشتن چیزی برای گفتن داشته باشند. جنگ اصلی بر سر خصوصی سازی اقتصاد ایران است که تقریباً ٨۰ درصد آن در دست دولت ایران متمرکز میباشد و آن بخشهایی هم که خصوصی شدهاند در دست «خودی»ها هستند. مقاومت جمهوری اسلامی علیه غرب در رابطه با مسئله هستهای در واقع مقاومت دولت اسلامی ایران در مقابل لیبرالیسم جهانی و خصوصی کردن اقتصاد ایران میباشد. زیرا دولت جمهوری اسلامی به خوبی میداند که با خصوصی کردن سرمایههای دولتی، سنگرهای قدرت خود را یکی پس از دیگری از دست خواهد داد. بنابراین اگر ژورنالیستهای عزیز یک بار هم قضایا را از این زاویه بنگرند، متوجه خواهند شد که دعوا بر سر وجودِ پروتون و نوترون نیست بلکه جنگ بر سر خصوصی کردن سرمایههای دولتی، از بزرگترینها گرفته تا پروتون و نوترون میباشد. دولت ایران در عرصهی بینالمللی به مثابهی یک سرمایهدار انحصاری مالی و در عین حال به مثابهی یک دولت وارد عمل میشود. این مسئله به ویژه برای افرادی مثل آقای پرفسور مسرت که تحصیلات اقتصاد سیاسی و روابط بینالملل پشت سر دارند، باید از اهمیت اساسی برخوردار باشد و بدانند که در عصر جهانی شدن سرمایه که همان لیبرالیسم اقتصادی است، این تضاد چه عواقب اقتصادی و سیاسی در بر دارد. و یکی از وظایف آتی طرفداران جامعه مدنی در ایران خرد کردن این ساختار دولتی- اقتصادی به ارث رسیده از دوران پهلوی است. زیرا تنها تضمین لیبرالیسم سیاسی در ایران، گرفتن اهرمهای اقتصادی از دست دولت میباشد.
پرفسور مسرت برای برونرفت از این بحران به جمهوری اسلامی توصیه میکند که به طرح او بیندیشد. طرح پرفسور مسرت عبارت است از ۱- توقف داوطلبانه غنیسازی اورانیوم، ۲- همکاری با کشورهای خاورمیانه برای امنیت منطقه، ٣- بستن قراردادهای دوطرفه در این مجمع برای حفظ این امنیت. پرفسور مسرت معتقد است این باعث میشود که «کلیه تبلیغات پوچ و ادعاهای بیپایه جنگ روانی بیاثر خواهند شد.» و برای تسکین آن «برخی» از مسئولین جمهوری اسلامی که حاضر به انعطاف نیستند در مقام رواندرمانگر اطمینان میدهد که هیچ ناراحت نباشید زیرا بر بستر این سیاست «جمهوری اسلامی باندازه یک سوزن هم از مواضع اصولی خود عقب نخواهد نشست.»
نتیجهی روانی «موفقیت» جمهوری اسلامی در حفظ خود طی این ٣۰ سال، او را «زیبا» کرده است. این وضعیت آدم را به یاد این نوشته برشت میاندازد: زنی از خیابان میگذرد. یکی میگوید: زن زیبائی است. دیگری میگوید: چون موفق است، زیباست.
۱- لحظات حساس و چگونگی مقابله با خطر جنگ، سایت اخبار روز، ٣ دسامبر ۲۰۰۷
|