محو عقیده؟ یا انهدام ایده؟! نقدی بر سکولاریسم نو!


الف. ع. خ


• "سکولاریسم واقعا موجود" نه تنها حضور "عقیده" را در قدرت مانع نشده، بلکه با تبدیل برخی "ایده های مسلط" به "عقیده های مقدس"! در صدد است تا "ایده" های متنوع شهروندان را به یک "رای" مجرد و ساده تقلیل دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ آذر ۱٣٨۶ -  ٨ دسامبر ۲۰۰۷


اخیرا بحثی پیرامون "سکولاریسم نو"* مطرح گردیده، که قرار است با گسترده کردن تعریف "سکولاریسم"، آن را علاوه بر "جدایی مذهب از حکومت" به "جدایی ایدئولوژی از حکومت" نیز تعمیم دهد!
در این یادداشت می خواهم بگویم "سکولاریسم واقعا موجود" نه تنها حضور "عقیده" را در قدرت مانع نشده، بلکه با تبدیل برخی "ایده های مسلط" به "عقیده های مقدس"! در صدد است تا "ایده" های متنوع شهروندان را به یک "رای" مجرد و ساده تقلیل دهد! آنچه که تحت عنوان "سکولاریسم نو" مطرح شده، تنها می تواند توضیح و تشریح "شرایط واقعا موجود" باشد! نه آنکه "اندیشه نویی" به حساب آید که از پس اندیشه ای تحقق یافته، مطرح شده باشد! "سکولاریسم" هنوز تحقق نیافته و متاسفانه هنوز در حد "آرزو" باقیمانده است.
قبل از ورود به بحث،لازم می دانم پیرامون "ایده" و "عقیده" و تفاوت میان آنها، نکاتی را مطرح نمایم:
یکی از مشکلات ما فارسی زبانان آن است که همواره برای تعداد قابل توجه ای از واژه ها که "هم خانواده" نامیده می شوند مفهومی کاملا یکسان قائل هستیم، حال آنکه ممکن است این واژه های "هم خانواده" مفاهیمی کاملا متفاوت و حتی مغایر از یکدیگر داشته باشند. مثلا در نگاه اول ممکن است، "تفاوت" قابل توجه ای را از نظر مفهومی میان واژه هایی نظیر ایده و عقیده قائل نباشیم، اما با اندکی تامل می توان دریافت که تفاوت های اساسی بین این واژه ها وجود دارد.
وقتی کثیری از واژه ها را از نظر مفهومی "یکی" فرض کنیم، به همان ترتیب ممکن است آدمیان را در بسیاری از جنبه ها دارای نظرات "یکسان" بدانیم! این مسئله قطعا به "فهم متقابل" آدمیان آسیب می زند و رسیدن به "درک مشترک"، پیرامون مسائل مشترک را دچار تعلیق می کند! پدیدار شدن هر "واژه ای" بر زبان آدمیان، در هر دوره ای از تاریخ، ضرورت خاص خود را داشته و دارد. تنوع واژه ها در هر حوزه ای نشان دهنده تنوع مفاهیم در آن حوزه است. اگر غیر از این بود، هرگز لازم نبود که در یک حوزه ای، تعداد قابل توجه ای واژه "هم خانواده" پدید آید! واژه هایی نظیر فکر، نظر، اندیشه، رای، عقیده، قرائت، دیدگاه، نگرش و ایده، تنها در نزد بنیادگرایان "دینی" و "غیردینی" است که ممکن است "یک" معنی بدهند!   
"ایده" معمولا به "دیدگاه" و "نگرش" مستقل یک فرد اطلاق می شود، و لزوما نسبتی با امر مقدس ندارد، حال آنکه "عقیده" به یقین و باوری گفته می شود که قطعا وابسته به امری قدسی و مطلق است. استقلال "ایده" ناشی از "فردیت" انسان است، اما وابستگی عقیده! به وحدانیت امر قدسی مربوط می شود. یعنی "ایده" منحصر به "فرد" است، اما "عقیده" خود را منتشر در"جمع" می داند!
در میان واژه هایی نظیر فکر، نظر، اندیشه، رای، عقیده، قرائت، مشاهده، دیدگاه، نگرش، ایده و نظایر آن، هر چند "ایده" واژه ای است که ریشه لاتین دارد اما واژه های متعددی در ادبیات کهن فارسی وجود دارند که مفهومی معادل با آن یا نزدیک به آن دارند، از جمله واژه هایی نظیر"نگرش" و "دیدگاه"!
از میان واژه های فوق، توجه به واژه "رای" نیز در کنار واژه های "عقیده" و "ایده" برای ارائه مفاهیم مورد نظر این بحث، ضروری به نظر می رسد! این واژه هر چند کلیت اندیشه انسان را به شکلی خلاصه و مختصر بازتاب می دهد، اما هرگز نمی تواند به جای ایده و عقیده "نقش" ایفا کند. "رای" می تواند ناشی از ایده، و یا ناشی از عقیده باشد! اما هرگز نمی تواند کلیت ایده و عقیده را بازتاب دهد. "رای" هیچگاه در مظان داوری و انتخاب قرار نمی گیرد، چرا که "خود" ابزار داوری و انتخاب است، تنها "ایده ها" هستند که می توانند در مظان داوری و انتخاب قرار بگیرند. "عقیده ها" هم، بنابه خصلت قدسی که برای خود قائل هستند! به هیچ روی تن به داوری و انتخاب نمی دهند. بدین ترتیب وقتی بخواهیم از ورود ایده های مختلف به قدرت جلوگیری کنیم! آیا غیر از این است که تلاش می کنیم تا "قدرت" را همواره برای "عقیده های خاص" محفوظ بداریم؟   
وقتی "ایده" را به رسمیت می شناسیم، در واقع "فردیت" انسان و "رای" او را نیز به رسمیت شناخته ایم، وقتی "عقیده" را به رسمیت می شناسیم در واقع "وحدت ایده ها" را بر سر امری قدسی "ممکن" دانسته ایم. اگر عقیده را بدون توجه به ایده، به رسمیت بشناسیم در واقع "فردیت"، "ایده" و "رای" انسان را فدای امری قدسی نموده ایم! حال آنکه اگر ایده و عقیده را توامان به رسمیت بشناسیم، نه تنها فردیت، ایده و رای انسان را به رسمیت شناخته ایم! بلکه وحدت ایده ها را نیز امری "ممکن" دانسته ایم.
بدین ترتیب برای داشتن جامعه ای پویا، وجود ایده های مختلف در میان شهروندان امری حیاتی به نظر می رسد، "رکود اندیشه" زمانی آغاز می شود که ایده یا عقیده ای خاص بتواند با توسل به "قدرت مبتنی بر قداست" یا "قدرت مبتنی بر ثروت" تسلط خود را در جامعه برای همیشه اعمال کند. چنین جامعه ای هر چقدر تکنولوژیک باشد! باز هم به گونه ای سنتی مدیریت می شود.
میان "جامعه سنتی" و "جامعه مدرن"، تفاوتها اکثرا به شیوه مدیریت و اداره آن جوامع برمی گردد. مدیریت و اداره هر جامعه ای به "نوع قدرت" و شیوه اعمال آن بستگی دارد. جوامع سنتی معمولا از طریق "قدرت مطلقه" اداره می شوند، این قدرت، ممکن است از طریق "زور" یا "کاریزما" اعمال شود، اما "قدرتی" که جوامع مدرن قرار است از طریق آن اداره شوند "قدرت سیاسی متکثر" است، این قدرت از طریق "قانون" اعمال می شود. "قدرت سیاسی متکثر" لزوما باید در نتیجه رقابت "ایده های مختلف شهروندان" و با "آراء" اکثریت آنان، در فرایندی که انتخابات آزاد گفته می شود، شکل بگیرد. چنین قدرتی، مظهر ایده ها و اراده های اکثریت شهروندان است، "قانون" آن نیز مظهر خواست اکثر شهروندان خواهد بود.
"حکومت زور یا کاریزما" یعنی همان قدرتی که جوامع سنتی را مدیریت می کند، هم می تواند ناشی از ایده باشد و هم ناشی از عقیده! اما "حکومت قانون" یا همان قدرتی که جوامع مدرن را مدیریت می کند، لزوما باید ناشی از "ایده" باشد نه ناشی از عقیده! اما متاسفانه امروز شاهد آن هستیم که ایده های مسلط به "عقیده" تبدیل می شوند و به همان راهی می روند که پیشتر حکومت های مبتنی برعقاید دینی و مذهبی می رفتند و می روند! اگر بخواهیم پیرامون "سکولارسیم" سخن نویی بگوییم و یا اقدام نوینی انجام دهیم، بهتر است حضور هرچه بیشتر ایده ها را بپذیریم و با تقویت دموکراسی، از تبدیل "ایده ها" به "عقیده ها" جلوگیری نماییم! نه آنکه از ترس "عقاید دینی" به قلع و قمع ایده ها بپردازیم و کلیت وجودی انسان ها را به عدد "آرایی" تقلیل دهیم که می بایست به ایده های مسلط(عقاید جدید) تقدیم کنند!
چه "ایده" را واژه ای ریشه دار در ادبیات فارسی بدانیم! و چه آن را بر گرفته از واژه "ایدئولوژی" به حساب بیاوریم، در هر صورت "ایده" مفهومی معادل و مشابه با "نگرش" و "دیدگاه" دارد! و ایدئولوژی نیز چیزی نیست جز تدوین و تشریح یک "ایده" یا یک نگرش! البته "ایدئولوژی" می تواند به عنوان "راهنمای عمل" یا مانیفست یک ایده یا نگرش نیز باشد.
نمی توان به خاطر ترس از ایدئولوژی های مخرب و خطرناک، بساط "ایدئولوژی" را تعطیل کرد، چون "نمود" اندیشه های برگرفته از یک "جهان بینی"، تنها از طریق ایدئولوژی امکان پذیر است. اگر بساط ایدئولوژی را تعطیل کنیم در واقع بساط تمام جهان بینی های دگراندیش، و قرائت های مختلف از آنها را به نفع "ایده مسلط" تعطیل نموده ایم! همان "ایده" ای که دیری است به "عقیده" تبدیل شده، حتی متصلب تر از عقاید مذهبی!
اگر "سکولاریزم" در صدد بود تا از ورود "عقیده" به قدرت و حکومت جلوگیری کند، متاسفانه امروز تحت عنوان سکولاریزم از ورود "ایده" به قدرت جلوگیری می شود. همانطور که در ابتدای این یادداشت گفته شد، آنچه که این روزها تحت عنوان "سکولاریزم نو" مطرح می شود در واقع شرح حالی از شرایط واقعا موجود است، شرایطی که در آن "ایده" امکان ورود به قدرت ندارد، حال آنکه عقیده "یکه تاز" قدرت و حکومت شده است. متاسفانه امروز تحت عنوان سکولاریسم! کلیت وجودی اندیشه انسان! تنها به یک "رای" تقلیل یافته، و شرایط غیر سیاسی حاکم بر جوامع دینی! راه را برای یکه تازی "عقیده" هموار ساخته است.
لیبرالیسم و سوسیالیسم هر کدام در جای خود یک "ایده" هستند، کارنامه "ایده" سوسیالیسم روسی و بلوک شرق که بعدها به جزمی ترین "عقیده" مبدل شد! بر همگان آشکار است، اما آیا، "لیبرالیسمی" که امروز در غرب، از "آراء" شهروندان جوامع دینی و غیر سیاسی خود ساپورت می شود! لزوما می تواند متکی به "ایده" آن شهروندان باشد؟! من می گویم "لیبرالیسم واقعا موجود" همچون "سوسیالیسم واقعا موجود"، قبل از آنکه متکی به "ایده" های شهروندان باشد، وابسته به "عقیده" های رهبران آن است!
ناگفته نماند، همواره در کشورهای غربی تلاش هایی از طرف دانشگاههای معتبر آنها، برای پیگیری ایده های مختلف و مطرح جهان در جریان بوده و اخیرا این تلاش ها دو چندان شده است، امیدوارم این تلاش ها، جهان را، که اکنون از تسلط یک ایده (یا عقیده) رنج می برد، نجات دهد!
وقتی که جورج بوش از جنگ صلیبی سخن به میان می آورد! واقعا چه تفاوتی با احمدی نژاد دارد؟! و یا "جنس اندیشه" آنکه می گوید "اسلام دشمن ایران است" با جنس اندیشه آنکه می گوید "آمریکا دشمن اسلام است" واقعا چه تفاوتی دارد؟ آیا غیر از آن است که این هر دو اندیشه از یک جنس هستند؟ آیا غیر از این است که یکی "عقیده مقدس" است و دیگری "ایده ای" است که در تقلای آن است تا به عقیده ای مقدس تبدیل شود؟!
مشکل "سکولاریسم واقعا موجود" در این است که متاسفانه "ایده" های مسلط در جهان امروز، می روند که به عقایدی متصلب تر از عقاید مذهبی درآیند! اگر "سکولاریسم نویی" ضرورت داشته باشد (که دارد) این سکولاریسم باید نمک دموکراسی خود را افزایش دهد، تا جلوی "عقیده شدن" ایده های مسلط را بگیرد و اگر احیانا "وحدت ایده ها" ممکن باشد، بگذارد در فضای آزاد و دموکراتیک چنین وحدتی شکل بگیرد!
آنچه که این روزها تحت عنوان "سکولاریسم نو" مطرح و آرزو می شود، همان است که امروزه در سراسر جهان در جریان است، یعنی از یک طرف تلاش می شود ایده های متنوع شهروندان به یک "رای" ساده و انتخاب گزینه های "محدود" تقلیل یابد! و از طرف دیگر تلاش هایی در جریان است تا "ایدههای مسلط نظام برتر" را به "عقیده" تبدیل کند!
از طریق "عناوین تبلیغاتی" و"شعارگرایی" هرگز نمی توان از ورود عقاید "تئولوژیک" به قدرت جلوگیری نمود، شاید بدون تابلوهای تبلیغاتی و شعارگرایی! بسی بهتر بتوان "قدرت" را از اندیشه های جزمی مصون داشت، کسانی هستند، بی آنکه نامی از "سکولاریسم" برده باشند، سکولاریستی می اندیشند و اندیشه سکولاریستی را رواج می دهند، اما فراوانند کسانی که همه اش دم از "سکولاریسم" می زنند اما اندیشه هایی مغایر با سکولاریسم دارند!
باید ببینیم، در جوامعی که "فکر سکولاریستی" در آن جوامع متولد شده، تا چه حد توانسته است به "سکولاریسم" جامه عمل بپوشاند؟! آیا غیر از آن است که "عقاید جدیدی" را به جای "عقاید کلیسا" بر سریر "قدرت" نشانده اند؟! اکنون سوال این است، در کشوری (مانند ایران) که از نبود "ایده های دموکراتیک" و "قدرت دموکراتیک" رنج می برد، چگونه می توان شعار "سکولاریسم" سر داد؟
طرح شعارهایی نظیر سکولاریسم! یا "سکولاریسم نو" تنها می تواند، حساسیتی را که جامعه سنتی ایرانیان در گذشته های دور نسبت به واژه "دموکراسی" از خود نشان می داد، امروز، نسبت به واژه "سکولاریسم" و نظایر آن، از خود نشان دهد!

--------------------------------
* سایت "سکولاریسم نو" به سردبیری دکتر اسماعیل نوری علا