شواهد و ظواهر از ظهور امام زمان و دجال خبر می دهند!


دکتر محمدعلی مهرآسا


• مطابق یاوه  های آخوندی و باورهای رایج میان پیروان تشیع، امام زمان غائب در هنگامه  ای ظهور خواهد کرد که فساد، تباهی و ستم در دنیا (منظور همان محل زندگی آخوندهاست) به حد اشباع رسیده باشد! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۰ آبان ۱٣٨۴ -  ۲۱ نوامبر ۲۰۰۵


با خود قرار گذاشته بودم که دیگر از مقولاتی که در دامنه  ی کارهای حکومت فقیهان و درافشانی  های حضرات زمامدار ایران می چرخد سخن نگویم و ننویسم؛ اما نمود و نشان بلاهتهای فطری در زمامداران جدید ایران و ظلمت حاصل از کارکرد آنها در میهنمان، ناخواسته هر عهدی را می شکند و هر نوع سوژه  ی دیگر را بیرنگ کرده و کنار می  زند؛ و احساس میهن  پرستی ناگزیر و بی اختیار قلم را باز هم به سوی حوادث درون ایران می کشاند.
پیش از پیگیری  ی موضوع و پرداختن به اصل مطلب لازم آمد به داستانی از شیخ اجل سعدی در گلستان که هماهنگی با این نوشتار دارد اشاره کنم. سعدی می فرماید:
«یکی از ملوک مدت عمرش سپری شد و قائم مقامی نداشت. وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در شهر درآید، تاج شاهی برسر وی نهید و تفویض مملکت بدو کنید. اتفاقاً اول کسی که درآمد گدائی بود که همه عمر رقعه بر رقعه دوخته و لقمه اندوخته. ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت مَلِک را به جای آوردند و کشور و خزائن بدو ارزانی داشتند. درویش مدتی مملکت براند؛ تا بعضی از امرای دولت گردن از اطاعت او پیچانیدند و ملوک از هرطرف به منازعت برخاستند و به مقاومت لشگر آراستند. فی  الجمله سپاه و رعیت به هم برآمدند و بعضی از بلاد از قبضه  ی تصرف او به در رفت. درویش از این واقعه خسته خاطر همی بود تا یکی از دوستان قدیمش که در حالت درویشی قرین او بود، از سفر باز آمد و او را در چنان مرتبه دید؛ گفت: منت خدای را که بخت بلندت یاوری کرد و اقبال رهبری تا گلت از خار و خارت از پای بدرآمد و بدین پایه رسیدی ...
گفت ای عزیز تعزیتم گوی که نه جای تهنیت است. آنگه که تو دیدی، غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی... »
 
  مسلم است که گدائی بی سواد و نادان که هیچ تجربه  ای جز دراز کردن دست و دعای خیر کردن درحق صدقه دهندگان ندارد، در کار پادشاهی و کشورداری درمانده و بیچاره خواهد شد؛ زیرا کار بسیار بزرگ است و کارگزار کوچک و ناشی و حقیر و بی مایه.
 
به قول کلیله و دمنه، این داستان بدان آوردم تا:
۱. آن دوستانی که نظری به هرحال مثبت و هوادارانه به جانب سلطنت در ایران دارند و در آرزوی بازگشت نظام پادشاهی به جای حکومت کنونی  بسیار کوشا و حریصند و مرا که در مخالفت سمج و دیرینه با نظام پادشاهی کوتاه نمی آیم کریمانه سرزنش می کنند، بدانند که اگر به طور بسیار استثناء در طول تاریخ سلطانی با زور شمشیر و کودتا به قدرت نرسیده باشد، همچون این قهرمان سعدی انتخاب و انتصابش تاچه حد ممکن است ابلهانه بوده و باشد.
۲. این داستان که آشوب یادها آن را به ذهنم برگرداند، عجیب شباهتی دارد با وضع و حال آقای محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری ایران اسلامی و فقاهتی.
 
آقای محمود احمدی نژاد رئیس قوه  ی مجریه در حکومت ولایت فقیه که به ترفند شورای نگهبان و   به کمک تقلبهای بی دریغ سپاه و بسیج به این پست گماشته شد و با توجه به فهم و درک سیاسی و تجربه  ی مدیریت انتصابش با اندکی توفیر شبیه به گزینش همان گدای داستان سعدی بوده است، در یکی از نخستین سخنانش پس از توفیق در برابر آقای هاشمی رفسنجانی و احراز این مقام گفت: «من آمده  ام تا زمینه  ی ظهور و حضور امام زمان را فراهم سازم...»
گذشته از خمیره  ی حماقتی که در این سخن نهفته است و بیان آن از زبان یک زمامدار که بسیار شگفت  انگیز است، با توجه به مجموع سخنها و کارهای دولت و گذشت دو ماه از آغاز مسئولیت این آلت فعل که گیج و گول هنوز نتوانسته است مسئول یک وزارتخانه را تعیین و معرفی کند، صدق گفتار جناب رئیس در زمینه سازی برای خودنمائی و پیدایش حضرت حجت دستکم در فضای ایران روشن شده است! و معلوم می شود در آن هنگام احمدی نژاد هرچند بی هوا، اما سخنی به ناروا نگفته است.
مأموریت و مسئولیتی که آقای احمدی نژاد را چنین کلافه کرده، برآیندی است از نا آگاهی در وجود دو طرف آمر و مأمور براهمیت مقامی که به او تفویض شده است. به سخنی دیگر در آن برهه  ی انتصاب ریاست جمهوری، هم خود احمدی  نژاد نمی دانست که وزن باری که برای حملش هلهله می کند چه اندازه است و هم کسانی که او را علم کردند و به این سمت برگزیدند از درک توان و استعداد قهرمانشان و مسئولیتهای نهفته درچنین پستی عاجز بودند. درواقع گماشتن احمدی نژاد به این سمت، درست سپردن کار بزرگ به افراد کوچک بود که بازهم سعدی در مورد آن سخنها دارد.
به کارهای بزرگ مرد کاردیده فرست          که شیر شرزه برآرد به زیر خم کمند
 
با توجه به کارنامه  ی زندگی و گذشته  ی احمدی نژاد از ابتدای انقلاب تاکنون که آقای «انور خامه  ای» متفکر و سیاستمرد نود ساله  ی ایران آن را در مجله گزارش چاپ تهران به درستی نمایش داده است، چنین فردی با آن مختصات و مشخصات حتا برای بخشداری در یک بخش درجه سه هم کفایت و لیاقت ندارد؛ آنگاه بار ریاست جمهوری کشوری به پهنای ایران و حفظ حقوق مردمی به شمار هفتاد میلیون را به دست چنین ناآگاه و ناکارآمدی سپردن دقیقاً مطابق قول علمای مذهب تشیع! زمینه سازی برای ظهور امام زمان شیعیان باورمند است و آقای احمدی نژاد باتوجه به لیاقت و استعداد خویش وعده  ی ظهور را نیز داده است.
طبق روایات آخوندهای مذهب تشیع، امام زمان هنگامی قدم رنجه فرموده و از چاه   مشهور سامرا (البته طبق نظر حکومتگران ایران فعلاً در مسافرت هستند و در چاه جمکران تشریف دارند...) برون می آیند و ظهور خواهند فرمود که دنیا در فساد غوطه خورد و ستم از تحمل خاص و عام بگذرد. . . روشن است که هرچند فساد در جامعه بازده کارکرد نادرست مردم است، اما پایه گذار و توسعه دهنده و حمایت کننده  ی فساد درجوامع، حکومتها هستند و بیشینه  ی فسادهای اجتماعی سرانجام در فرایند کار فرمانروایان رقم می خورد. ستم و جور برمردم نیز از وظایف هویدا و محتوم حکومت  های تئوکراتیک و خودکامه و دیکتاتور است. یعنی در اینگونه جوامع، حاکمان ستمکار و مستبدند، و ملت مظلوم و بیچاره. بنابراین پایه  گذار فساد و ستم   دولت و فرمانروائی است که جامعه را اداره می کند؛ و احمدی نژاد و کابینه  اش در همین مدت اندک نشان داده  اند که استعدادی فراوان برای هدایت جامعه به سوی ستم و فساد دارند.
اگر سخن و نیت احمدی نژاد در وعده  ی ظهور را با دقت بررسیم و آن را با کارکرد دو ماهه و برنامه  های دولت و افاضات کلام او در کنار هم بگذاریم، به این نتیجه خواهیم رسید که خوشبختانه بستر لازم برای ظهور امام زمان در حال ساختن است. به سخنی دیگر، استعداد و توان و کارکرد آقای احمدی نژاد و مجموعه  ای که او بازحمت فراهم آورده و هنوز موفق به تکمیلش نشده است، آرزویش را به واقعیت پیوند داده و زمینه را اندک اندک برای ظهور امام  زمان فراهم می کنند... یعنی فساد و تباهی به همراه استبداد چون گلوله برفی از قله  ی کوه سرازیر شدن را آغازیده است و مرتب برحجم و وزنش افزوده گشته و سرانجام به بهمنی تبدیل خواهد شد.
 
طبق گزارش  هائی که از هممیهنان درون ایران می رسد، در این دو ماه که آقای احمدی نژاد سکان قوه  ی اجرائّیه را در ایران اسلامی در دست گرفته است، دستکم نزدیک به پنجاه درصد به بهای اجناس مورد نیاز مردم افزوده شده است؛ نمایندگان مجلس گفته  اند حتماً باید به بهای برق و بنزین و نان که در دست دولت است و تاکنون ثابت مانده  بود، افزوده شود وگرنه کسری بودجه کمرشکن خواهد بود؛ بورس تهران با شدتی سرسام آور درحال سقوط است تا حدی که دولت می خواهد با تزریق پول بانکها و خریدن سهام توسط بانک  های دولتی از فاجعه جلوگیرد که کاری غیرممکن و به شدت غلط است؛ آمار قتلها و جنایات به میزان چشمگیری بالا رفته است؛ طبق مصوبه  ای که از شورای فرهنگی گذشته است، نمایش فیلمهائی که تبلیغ سکولاریسم، لیبرالیسم و فمنیسم می کنند ممنوع شده است و این یعنی کشتن آن ذره آزادی که در زمان آقای خاتمی اهدا شد. وزیر ارشاد دستور داده است که در همه  ی زمینه  های فرهنگی دستورها و شئون اسلامی مرعی شود.
برای آنکه به میزان گرانی پی ببریم باید به یک حساب ساده  ی ریاضی و یک مقایسه متوسل شد. در رژیم گذشته زمانی که حقوق یک معلم شش هزار تومان بود، گوشت گوسفند کیلوئی هیجده تومان فروخته می شد که حتا اگر بیست تومان هم حساب کنیم، حقوق یک معلم معادل سیصد کیلو گوشت می بود یعنی با آن حقوق سیصد کیلو گوشت می توانست خرید. امروز گوشت طبق نوشته  ی روزنامه های درون ایران کیلوئی پنج هزار تومان است. اگر این معلم بخواهد همان سیصد کیلو گوشت را بخرد، باید یک میلیون و پانسدهزار تومان در ماه حقوق بگیرد، در حالی که حقوق او چیزی است بین دویست و پنجاه تا سیصد هزار تومان.
  و از همه مسخره  تر و زیانبارتر از گرانی و فساد، سخنان هجو، بی هوا و جاهلانه  ی مقام ریاست جمهوری است. مثلاً در برابر تجمع (نمایش دولتی  ی) عده  ای از دانش  آموزان تهران فرموده است: «اسرائیل باید از روی نقشه  ی جهان محو شود؛ و باید دنیائی بدون امریکا و صهیونیسم داشته باشیم...»
بیان این سخن ازسوی احمدی نژاد که به هرتقدیر عنوان ریاست جمهوری ایران را یدک می کشد، نشان از آن دارد که این مرد مطلقاً به مسئولیت خود آگاه نیست و جایگاه خویش را نمی شناسد؛ و هنوز در همان حال و هوای عضویت سپاه پاسداران سرگردان است که سخنهایش شنوندگان همانند خود را به هیجان دروغین می آورد و تکبیرگویان باد در آستین و تورم درغبغب شخص سخنران می کردند.
بازهم در همین نمونه  ی نابخردی، در روز یکشنبه ٨ آبان ماه در برابر عده  ای دانش  آموز بسیجی گفته است: «انقلاب اسلامی پس از بعثت رسول بزرگترین پدیده  ی جهان است»
شکی نیست از زمان بعثت محمد تاکنون، جهان با پدیده  های بسیاری روبرو بوده و تاریخ به روشنی به آنها پرداخته  است که البته هیچکدام ربطی به آقای احمدی نژاد ندارد چون از فهم و درک آن عاجز است. اما دستکم این رئیس دولت متعصب شیعی با این نظریه پردازی، بر پدیده  ها و وقایعی که آخوندها در ردیف نبوت شماره  گذاری کرده  اند مانند خلافت علی، واقعه  ی کربلا، گم شدن و پنهان شدن امام زمان و بالاخره شیعی کردن ایرانیان توسط شاه اسماعیل، به عنوان وقایع بزرگ تاریخی خط بطلان کشیده است که قطعاً ارباب عمامه را خوش نخواهد آمد.
به هرحال ایران آشفته و ناخوش، با کابینه  ی احمدی  نژاد بسیار آشفته  ترشده و درحال نزع است و باید گفت مجموع این عوامل که ثمره  ی نادانی و بی تجربگی دولت حاضر است، وضع را به چنان حدی ازآشفتگی رسانده است که علاوه بر نق زدنها و تهدیدهای بعضی از مجلسیان اصولگرا، خود رهبر هم به فکر چاره  جوئی افتاده و مجمع تشخیص مصلحت نظام را به نظارت بر اعمال سه قوه مأمور کرده است. بی تردید منظور آقای خامنه  ای از این مأموریت در نهایت امر، نظارت بر احمدی نژاد و مجموعه  ی زیر دست او است و گرنه دو قوه  ی دیگر- قضائیه و مقننه- مدتهاست که برسر کارند و رهبر را نیز نه تنها از وجودشان دغدغه  ای درخاطر نبوده بلکه همواره برایشان زها زه فرستاده است.
کجروی  های آشکار و پنهان رئیس جمهوری جدید که همه از عدم کارائی و فقدان لیاقت او ناشی میشود، همطراز با حالت مفلوکش، رهبر را ملزم ساخته تا از یک سو دل دوست گرمابه و گلستان خویش آقای هاشمی رفسنجانی را دوباره به دست آورد و مرهمی بر زخم شکستش در برابر احمدی نژاد بگذارد؛ و از سوی دیگر جاهلی بی زینهار را که تقدیر روزگار و مکر و کید زورمداران او را بالاآورده و در جائی بزرگ نهاده است، مهار کند.
بی گمان با این نوع راه و روش کشورداری و با این همه نبوغ منفی و بی مایگی، آرزو و مقصود جناب ریاست جمهوری اسلامی باید جامه  ی واقعیت بپوشد و کشور برای ظهور امام زمان و خروج دجال مهیا شود. . . و اگر با این اوصاف تا چند ماه دیگر امام زمان ظهور نکند- که قطعاً هیچگاه ظهور نخواهد کرد چون ادعا دراصل دروغی بیش نیست- به یقین قوه  ی مقننه که از جمع اصولگرایان و هماوردان احمدی نژاد ساخته شده است، مجبور خواهد شد طرح عدم کارائی و لیاقت این ره  آورد نیروهای نظامی و انتظامی را دردستورکار قرار خود دهد. یا شاید «دستی از غیب برون آید و کاری بکند»
 
آیا انتخاب فرمانروائی چونان احمدی نژاد با آن شیوه و ترفندی که همه به یادداریم و اشغال این مقام و مسئولیت بزرگ توسط او، داستان شیخ اجل را زنده و تداعی نمی کند.