روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۱ آذر ۱٣٨۶ -  ۱۲ دسامبر ۲۰۰۷


پائین آوردن تب داغ هسته ای با مذاکره!
تفسیر یک اصولگرا از بیانیه جبهه متحد اصولگرایی
چنین حرفی از حافظان قانون اساسی جای شگفتی دارد
منطق جابجایی وزرا در دولت نهم
کتاب کاسترو می رود، کتاب پیراندللو و گوته همچنان زنده است

حبیب الله عسگراولادی دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری با عنوان تدوین برنامه انتخاباتی اصولگرایان در روزنامه همشهری نوشته است: در فاصله ٣ ماه و اندی مانده به انتخابات مجلس هشتم، جبهه متحد اصولگرایی اولین بیانیه خود را صادر کرد.
در این بیانیه جبهه متحد هم خط مشی ها و راهبردهای کلان خود را به تفصیل بیان کرده است.
بر اساس آنچه در این بیانیه ذکر شده و پیشتر هم به طرق مختلف مطرح شده بود عدالتخواهی، تقویت آزادی، تحول گرایی و تاکید بر کرامت انسانی و اهتمام به تقویت روحیه همبستگی و اتحاد ملی و تلاش جدی در انسجام اسلامی از جمله رویکردهای اصلی اصولگرایان در انتخابات آینده است.
در واقع این آغازی است رسمی بر ارائه برنامه و طرح های جبهه متحد اصولگرایان در رقابت های مجلس هشتم. اصولگرایان برای پاسخ به مطالبات مردم ۲محور خدمت به مردم و پیشرفت کشور را به عنوان کلیدی ترین شعار خود و گفتمان اصلی اصولگرایی در نظر گرفته اند که طی سال های گذشته با اقبال عمومی مردم نیز روبه رو شده است. به طور قطع جبهه متحد در تعمیق گفتمان پیشرفت و خدمت، همه تلاش خود را به کار گرفته و همان گونه که پیشتر نیز گفته شده است کار گروهی قوی و با کارشناسی بالا دست اندرکاران تدوین برنامه های اصولگرایان هستند که به زودی محصول کار این گروه نیز در اختیار نخبگان جامعه و مردم قرار می گیرد.
از سوی دیگر اصولگرایان معتقد به تعامل احزاب به عنوان یک امر حیاتی برای حفظ حیثیت و امنیت ملی کشور هستند. در حقیقت از آغاز سال ٨۶ که زنگ انتخابات مجلس به صدا در آمده است گفت و گوی احزاب نیز در مورد انتخابات شروع شده و این گفت و گوها در خانه احزاب در سطح رسانه ها چه سنتی و چه الکترونیک و حتی در فضای برخی دانشگاه ها در قالب مناظره های رو در رو در جریان است، طبیعی است که هر چه قدر به روزهای انتخابات نزدیک تر می شویم این گفت و گوها ملموس تر و فشرده تر می شود.
نکته آخر اینکه قاعدتا این مردم هستند که سرانجام تعیین می کنند چه کسانی باید به آنها خدمت و حکومت کنند و بی شک نام هرکس که از صندوق رای بیرون آمد، او نماینده ملت است و طبق قانون اساسی، حقوقی دارد که باید به این حقوق احترام گذاشت.

اصل برائت در قانون اساسی
روزنامه اعتمادملی در سرمقاله دیروزش: خورشید را نمی توان پوشاند نوشته است:
آیت الله احمد جنتی، عضو فقیه و دبیر شورای نگهبان قانون اساسی، در همایش مسئولان دفاتر نظارتی شورای نگهبان در استان ها گفت: برخی مدعی می شوند اصل بر برائت افراد است مگر اینکه خلافش ثابت شود. طرح این بحث پشتوانه حقوقی صحیحی ندارد.
به راستی جای شگفتی بسیار دارد که آقای جنتی به عنوان یکی از حافظان قانون اساسی چنین حرفی را زده است. مگر ایشان اصل سی وهفتم قانون اساسی را جزو قانون اساسی نمی دانند و یا از آن اطلاع ندارند؟ اصل سی وهفتم می گوید: اصل، برائت است و هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود، مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت شود.
آیا اگر کسی به جز آیت الله جنتی و یا یکی از همین مردان و زنانی که قصد ثبت نام در انتخابات را دارند، چنین حرفی را بر زبان و یا قلم خود جاری کرده بودند، به عنوان تحریف کننده قانون اساسی رد صلاحیت نمی شد؟ اگر قانون اساسی و مواد صریح و روشن آن پشتوانه حقوقی محسوب نمی شوند پس معنای حقوق و پشتوانه آن چیست؟
مضافا اینکه اصالت برائت یک اصل عقلایی است و از بدیهیات شمرده می شود، چنانکه آیت الله جنتی و هر فرد تحصیلکرده حوزوی و فارغ التحصیل رشته حقوق دانشگاه ها می داند که مبحث اصاله البرائه یکی از مفصل ترین و متقن ترین مباحث علم اصول فقه است و از پایه های فتوا و استنباط احکام در فقه اسلامی به ویژه فقه امامیه محسوب می شود و همین کتاب رسائل شیخ مرتضی انصاری که از کتاب های درسی حوزه های علمیه در سطوح عالی محسوب می شود، بخش مهمی از آن به بحث اصالت برائت و اثبات حجیت آن به عنوان یک اصل اولیه و مبنایی اختصاص دارد. آیا سزاوار است که به منظور رسیدن به برخی از اهداف جناحی، برخی از علمای شیعه بیایند همه این میراث عظیم عقلی و اسلامی را نادیده گرفته و بگویند اصالت برائت حجیت ندارد و فاقد پشتوانه حقوقی است! نادیده انگاشتن حقایق و بدیهیاتی از این دست، شبیه خاک پاشیدن به چهره خورشید است. بیایید با خود و دیگران صادق تر از این باشیم.

تلخ شیرین!
حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان در سرمقاله این نشریه: تلخ شیرین! نوشته است:
۱ ـ فروردین سال ۱٣۵۹ بود. آن روزها عراق با حمایت آمریکا برای حمله به ایران آماده می شد و رادیو بغداد که همه روزه به فحاشی و ناسزاگویی علیه ایران اسلامی مشغول بود، در یکی از برنامه های خود از مواضع و عملکرد سازمان منافقین تقدیر جانانه ای کرد. منافقین که آن روزها ادعای انقلابی گری و سوپر ضدامپریالیستی داشتند و با همین پوشش تعدادی از جوانان این مرز و بوم را به عنوان هوادار جذب کرده بودند، از دفاع بی موقع رادیو بغداد به شدت عصبانی شدند و در نشریه خود، صدام حسین را یک دیکتاتور وابسته به آمریکا نامیده و خطاب به دولت بعثی عراق نوشتند صدام دیکتاتور باید بداند که به هیچ قیمتی نمی تواند مجاهدین خلق را بخرد و آنها را بازیچه معاملات سیاسی خود قرار دهد (نشریه مجاهد، شماره ۴٣ مورخ ۲۹ فروردین ماه ۱٣۵۹). . . دو سال بعد، رهبران سازمان منافقین همراه تعدادی از هواداران فریب خورده به عنوان بخشی از ابواب جمعی ارتش عراق در خدمت بی چون و چرای صدام بودند و اکنون آشکارا تحت الحمایه آمریکا هستند و خدمت به اسرائیل را وظیفه انقلابی خود برای کمک به برقراری صلح در خاورمیانه می دانند!
این پروژه آمریکایی، ارزان تمام نشد، هزینه آن را هواداران فریب خورده و بی خبر از همه جا پرداختند، خون بسیاری از بی گناهان را به ناحق ریختند و خود نیز در معرکه به هلاکت رسیدند و یا همراه با ارتش بعثی عراق به روی رزمندگان وطن خویش آتش گشودند و. . . در آن هنگام، وقتی حضرت امام(ره) هواداران فریب خورده را نصیحت می کردند که در راه پیش روی اندیشه کنند و از آنان دعوت می فرمودند که از همخوانی مواضع منافقین با خواسته های تعریف شده آمریکا و عراق عبرت گرفته و خود را فدای قدرت طلبی و خوشگذرانی مزدوران نشان دار آمریکا نکنند، متاسفانه، کمتر گوش شنوایی بود و حال آن که فقط اندکی هوشیاری می توانست از فاجعه ای که آن فریب خوردگان برای خود آفریدند جلوگیری کند.
۲ ـ هدایت الله متین دفتری، پسر احمد متین دفتری، نخست وزیر رضاخان بود، او عضو ساواک و عامل سازمان سیا بود. در یکی از اسناد لانه جاسوسی درباره هدایت الله متین دفتری آمده است آقای متین دفتری با ادعای ضدآمریکایی در میان جوانان ایرانی نفوذ می کند و آخرین اخبار تحرکات آنها را به سفارت گزارش می کند، در سند شماره ۹٨ از جلد دوم اسناد لانه جاسوسی ـ کتاب احزاب در ایران ـ آمده است متین دفتری منبع قابل اطمینانی برای کسب اطلاعات درباره فعالیت سیاسی مخالفین است، وی بی تکلف صحبت می کند و درباره هر زمینه ای از فعالیت مخالفان (مخالفان آمریکا) به راحتی اطلاعات می دهد.
متین دفتری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با پنهان کردن هویت خود و در پوشش نوه دکتر مصدق ـ بدون اشاره به اینکه پسر نخست وزیر رضاشاه است ـ با همراهی افرادی نظیر نجف دریابندری، منوچهر هزارخانی، بهمن نیرومند و. . . گروهی تحت نام جبهه دموکراتیک ملی را تشکیل می دهد و از آن پس با شعارهای غلیظ ضدامپریالیستی به فعالیت می پردازد. او در نخستین نطق خود بعد از راه اندازی گروه یاد شده ـ۱۴اسفند ۵۷ سر مزار مصدق ـ می گوید خلق های ایران مرحله اول پیکار خود را علیه استبداد داخلی و حامیان امپریالیست خارجی آن پشت سر گذاشته اند و اکنون باید مرحله بعدی را که انحلال ارتش، رفع ستم از دهقانان، افشای ساواکی ها ـ خودش ساواکی بود ـ و. . . را دنبال کنند.
۶ ماه بعد ـ مرداد ۵٨ ـ آقای متین دفتری در حالی که خود سردبیر نشریه منافقین و همسرش مریم متین دفتری مسئول شاخه زنان این سازمان است، طی یک متینگ در دانشگاه تهران شعار اسلام نابود است کمونیسم پیروز است را سر می دهد.
یکسال بعد در جریان غائله ۱۴اسفند بنی صدر و منافقین در دانشگاه تهران به تحریک گروهی از هواداران فریب خورده علیه نظام اسلامی دست می زنند، مدتی بعد دادگستری تهران در گزارشی از آن غائله، سند عضویت متین دفتری در ساواک را فاش می کند و با انتشار سند دیگری نشان می دهد که آقای هدایت الله متین دفتری، با آن همه شعارهای ضدامپریالیستی، شریک تجاری ارتشبد نصیری رئیس سازمان امنیت و اطلاعات رژیم شاه ـ ساواک ـ بوده است و متین دفتری که دیگر زمینه ای برای حضور در ایران نمی بیند به فرانسه می گریزد و از طریق طارق عزیز معاون نخست وزیر صدام به جمع همکاران اداره استخبارات ارتش عراق می پیوندد.
بهمن نیرومند و منوچهر هزارخانی دو عضو دیگر جبهه دموکراتیک همراه با هدایت الله متین دفتری و همسرش مریم بعد از فرار منافقین به فرانسه، وارد شورای ملی مقاومت که تشکیلات جدید منافقین در خارج از کشور است می شوند و همراه افراد دیگری نظیر ناصر پاکدامن، هما ناطق، غلامحسین ساعدی، عبدالکریم لاهیجی، علی اصغر حاج سیدجوادی که اعضای اصلی شورای ملی مقاومت را تشکیل داده بودند آشکارا در اختیار صدام ـ بخوانید آمریکا ـ قرار می گیرند. این در حالی است که افراد یاد شده قبل از فرار به خارج از کشور تحت پوشش گروههای منافقین، جبهه دموکراتیک، ملی مذهبی، دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و. . . در داخل کشور تعداد
قابل توجهی از جوانان این مرز و بوم را فریفته و در پای منافع آمریکا قربانی کرده اند!
٣ ـ رهبران گروههای مارکسیستی فدائیان خلق، پیکار، راه کارگر، اتحادیه کمونیستی و. . . نیز که بعد از انقلاب با شعارهای ضدامپریالیستی به میدان آمده بودند بعد از ٣۰ خرداد ۶۰ و غائله منافقین به آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس می روند. سرکردگان این گروهها تحت حمایت و پناهندگی دولت های یاد شده قرار می گیرند و آن دسته از هواداران فریب خورده ای که از چنگ قانون گریخته و خود را به خارج از کشور رسانده بودند تحت فشار سرویس های اطلاعاتی آمریکا و اروپا برای کسب پناهندگی ناچار به عضویت در گروههای مورد اشاره می شوند و سپس به دستور رهبران گروه به عراق اعزام می گردند.
در این ماجرا نیز، شماری از جوانان ـ عمدتاً دانشجو ـ به تصور مبارزه با امپریالیسم پای چکمه امپریالیست ها قربانی می شوند و رهبران وابسته که آنان را به عنوان برده به آمریکا فروخته بودند، مزد خود را با کسب پناهندگی و عیش و نوش و میگساری از آمریکا و اروپا دریافت می کنند.
شرح بیشتر این ماجرا به درازا می کشد و بیرون از حوصله و ظرفیت این نوشته محدود است، بنابراین ادامه این داستان عبرت انگیز را از مقطع دیگری پی می گیریم.
۴ ـ بعد از پایان جنگ تحمیلی، آمریکا با صراحت به ناکارآمدی برخورد نظامی با جمهوری اسلامی اعتراف می کند ـ کنفرانس لس آنجلس با حضور کنت تیمرمن، گیلدا لاپیلاس، علی امینی و. . . ـ از این هنگام به بعد بیشترین تلاش آمریکا به فاز سیاسی ـ فرهنگی اختصاص می یابد و نفوذ عوامل وابسته به سرویس های اطلاعاتی غرب در مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و برخی احزاب و گروههای سیاسی آغاز می شود. این نفوذ ـ که از دوران سازندگی آغاز شده بود ـ در دوران اصلاحات به اوج خود می رسد و کیهان اگرچه طی سال های اخیر با ارائه اسناد و مدارک غیرقابل انکار، ابعاد مختلف این فاز و عوامل وابسته فعال در آن را فاش کرده است ولی اشاره به چند نکته در این باره ضروری به نظر می رسد.
۵ ـ نگاهی به برخی از روزنامه های زنجیره ای دوران اصلاحات بیندازید. رد پای بسیاری از عوامل آمریکا در فاز نظامی را به وضوح می بینید، تروریست های آدمکش و مزدوران ارتش بعث، حالا در لباس دموکرات و آزادیخواه و ضد خشونت! به میدان آمده اند، منوچهر هزارخانی، بابک امیرخسروی، محسن حیدریان، باقرزاده، فریدون گیلانی، میرزاآقا عسکر مانی، غلامحسین ساعدی، نجف دریابندری، مقدم مراغه ای ـ عامل سازمان سیا و عضو نهضت رادیکال ایران ـ محمد ملکی، محمدعلی عمویی، عباس میلانی، فرخ نگهدار، حسن ماسالی. . . و دهها عضو دیگر گروهها و جریانات ضدانقلاب چپ و راست که در فاز جدید وارد گود شدند، . . . بازیگران همان بازیگران قبلی هستند که در فاز جدید با شعارهای متفاوت و نقشی دیگر وارد بازی شده اند.
بازیگران در فاز قبلی شعارهای ضدامپریالیستی می دادند و در فاز جدید از امپریالیسم دفاع می کنند، این بار تحت پوشش دموکراسی خواهی، حقوق بشر، تسلیم در برابر آمریکا و. . .
باز هم بازیگران اصلی در حاشیه امن قرار دارند ـ در داخل یا خارج کشور ـ و قربانیان ـ بخوانید بردگان ـ باز هم در میدان. بازیگران می دانند که در بازی جدید هم بازنده هستند ولی برای ماموریت خود دستمزد می گیرند و از کیسه قربانیان هزینه می کنند.
۶ ـ روز یکشنبه هفته جاری، نمایش دیگری از این بازی به روی صحنه رفت. صحنه بازی دانشگاه تهران بود و بهانه آن سالروز ۱۶ آذر ـ در سالروز شهادت ٣ دانشجو ـ که در راه مبارزه با امپریالیسم خونریز آمریکا جان باختند، شماری ـ هرچند اندک ـ به حمایت از همان آمریکا ـ که امروزه بیشتر از همیشه نقاب از چهره کریه و جنایتکار خود کنار زده است ـ دست به تظاهرات زدند! مسخره نیست؟ هست!
کاش آن عده اندک و کم شمار از دانشجویان ـ و نه غیردانشجویان و ماموران گروهها و احزاب که آتش بیار معرکه بودند ـ اندکی در کار خود اندیشه می کردند و به وضوح می دیدند که بازیچه کدام بازیگران هستند؟! خوشبختانه شماری از آنان وقتی شعارهای مطرح شده از سوی ماموران اعزامی بازیگران اصلی را شنیدند، به فکر فرو رفتند و پای از معرکه واپس کشیدند. یکی از آنها در تماس با کیهان می گفت؛ وقتی نویسنده فلان روزنامه را دیدم که چند روز قبل در روزنامه متبوع خود، حمله آمریکا به عراق را عادلانه ترین جنگ تاریخ نامیده بود، به یاد مرحوم جلال آل احمد افتادم و از اینکه در هوای دفاع از شهدای ۱۶آذر به میدان حمایت از قاتلان آن سه دانشجوی شهید آمده ام، از خود خجالت کشیدم و. . .
این قصه سر دراز دارد و انشاءالله باز هم در این باره خواهیم نوشت. امید آن که اندک دانشجویان فریب خورده به خود آیند و برده داران جدید را که آنان را به چشم برده می نگرند بازشناسند. آنان فرزندان این مرز و بوم هستند و پاره تن ملت. ممکن است از نگارنده رنجیده خاطر شوند ولی تلخی رنجش اینگونه در مقایسه با توطئه ای که بازیگران بیگانه برای فریب آنان تدارک دیده اند، نه فقط تلخ نیست که شیرین نیز هست.

منطق جابجایی وزرا در دولت نهم
روزنامه حزب الله در سرمقاله اش: منطق جابجایی در دولت نهم نوشته است:
الف) رئیس جمهور در دوران تبلیغات انتخاباتی، وقتی خبرنگاری در مورد تیم همکار او سوال کرد، در حالی که هیچ حزبی از او حمایت نمی کرد، گفت: به اندازه چندین کابینه آدم دارم، احمدی نژاد همچنین وعده داد قطاری از مدیران کارآمد، باتجربه را با خود به دولت می آورد.
ب) عمده اعضای کابینه در دولت نهم کسانی بودند که در دوران شهرداری رئیس جمهور با وی در شهرداری تهران همکاری کرده بودند هر چند مجلس به ۴ نفر از نزدیکان احمدی نژاد در شهرداری برای وزارت رای اعتماد نداد ولی او از این افراد در سمت های مهم دیگر دولت که نیازی به رای مجلس نداشت استفاده کرد.
ج) طی مدت ۲۷ ماه که از عمر دولت نهم می گذرد ۵ وزیر و دو مقام دیگر عضو کابینه جایگاه خود را به دیگران سپرده اند. وزیر صنایع و معادن که از لحاظ سیاسی به اصولگرایان تحول خواه نزدیک بود جای خود را به مهندس محرابیان، همکار احمدی نژاد در شهرداری و استانداری اردبیل داد. وزیر آموزش و پرورش استعفا داد و سرپرستی وزارتخانه را به یکی از دوستان قدیمی رئیس جمهور در دانشگاه علم و صنعت داد. وزارت تعاون، رفاه و نفت هم با از دست دادن وزیر اولیه مدیران جدیدی به خود دیدند که بیشتر مجری خواسته های ستاد اصلی دولت هستند. سازمان مدیریت و برنامه ریزی نیز پس از استعفای رئیس سابق منحل شد و در نهایت مدیریت باقیمانده به کسی از همین جنس رسید. در این تنها هدایت بانک مرکزی بود که از دستان شیبانی خارج شد و در اختیار مظاهری قرار گرفت و مظاهری کسی است که به خاطر استقلال فکری اش از دولت خاتمی نیز خارج شد و بر این اساس نوعی مدیر متفاوت است.
د) اخبار جدیدی از تغییرات آینده هیئت دولت به گوش می رسد. وزیر جهاد کشاورزی با خطر استیضاح روبه روست، وزرای کشور، کار، اقتصاد، خارجه، علوم نیز با احتمال استعفا دست و پنجه نرم می کنند. اخباری نیز در مورد انحلال وزارت رفاه و بازنشستگی وزیر راه وجود دارد. اما به نظر می رسد وزرای اطلاعاتی، بازرگانی، بهداشت، فرهنگ، نیرو، ارتباطات، مسکن، دفاع در شرایط فعلی، پیچ اخیر کابینه را به سلامت پشت سر بگذارند.
هـ) نمی توان منطق یکسانی برای تغییرات کابینه پیدا کرد ولی در این مجموعه می توان بین وزرایی که وزارتخانه های عمومی و سیاسی را در اختیار داشته اند و وزرایی که مشغول به امور تخصصی بوده اند تفکیک قائل شد. رئیس جمهور اولا در وزارتخانه تخصصی افرادی را تغییر داد یا احتمالا تغییر می دهد که پر سر و صدا باشند، یعنی نام آنها و عملکرد آنها در رسانه ها زیاد برده شود و البته اکثرا مورد نقد قرار بگیرند. ثانیا افراد تغییر یافته در وزارتخانه های عمومی و سیاسی یا کسانی که احتمال تغییر آنان وجود دارد، کسانی هستند که در انتخابات ریاست جمهوری یا پیش از آن همراه وی نبوده باشند و یا با فرد رقیبی همکاری کرده باشند. و جایگزین آنها به احتمال زیاد کسی خواهد بود که یا در گذشته با رئیس جمهور همراه بود و یا اینکه با احساس وابستگی به دولت و رئیس جمهور، سکوت و همراهی را پیشه کند.
و) تغییرات در دولت حق رئیس جمهور است اما بهتر است به یکباره رئیس جمهور کابینه ایده ال خود را از همان قطار مدیران باتجربه و کارآمد پیاده کند و دولت را به نحو احسن اداره کند. رئیس جمهور از همان ابتدا نیز بهتر بود که می پذیرفت که کابینه اش از مسافران یک قطار برگزیده می شود نه یک مجموعه ۷۰ میلیونی. در واقع این قطار همراهان رئیس جمهور در گذشته و آینده از مجموعه همان ۷۰ میلیون است.

۱۰۰ ساعت تداعی ۱۰۰ سال
دکتر عطاءالله مهاجرانی در سایت خود درباره کتاب خاطرات کاسترو نوشته است:
کتاب فروشی واتر استون در لندن همان بهشت گمشده اهل کتاب است. به ویژه شعبه نزدیک میدان پیکادلی، که بزرگترین کتاب فروشی اروپاست. در طبقه زیرزمین و نیز طبقه پنجم هم بساط چای و قهوه برپاست. محلی برای گفتگوی اهل کتاب و آشنایی با نویسندگان… در کنار قفسه بی پایان کتاب مبل و صندلی هم هست. می توانید کتاب های کوتاه خوش خوان را همانجا بخوانید! بی هیچ آزاری امروز کتاب خاطرات کاسترو را خریدم. کتاب محصول صد ساعت گفتگوی ایگناسیو رامونت با کاستروست. نمی دانم چرا بی اختیار این صد ساعت همان صد سال تنهایی مارکز را در ذهنم تداعی کرد و تنهایی سیاستمداران. در دوران جوانی؛ که نماینده مجلس بودم. هیات پارلمانی ایران که به هاوانا رفته بود؛ملاقات خاطره انگیزی با کاسترو داشت. کاسترو از نوادری ست که توانست جاذبه انقلابی خود را به رغم گذران این همه سال حفظ کند.
نکته قابل توجه در خاطرات کاسترو؛ دفاع او از حقوق کشور و ملت ایران در دستیابی به انرژی هسته ای ست. گرچه این بخش سخن کاسترو در دسامبر سال ۲۰۰۵ مطرح شده است؛ در آن وقت مسأله هسته ای ایران مثل این روزها شدت پیدا نکرده بود. کاسترو با صراحت از حق ایران دفاع کرده است. (ص ٣۹۴ و ٣۹۵) شروع کردم به خواندن کتاب کاسترو که دو سه کتاب دیگری که خریده بودم. راه را به رویم بستند. گوته با کتاب: پنجاه سالگی و پیراندللو با کتاب: عشق تُنُک مایه …
در ذهنم گذشت که می بینی! سالی دیگر شاید به زحمت بتوان کتاب کاسترو را یافت. تمام می شود. سیاست همین است مثل کف روی آب؛ حتا اگر کاسترو باشد. کتاب پیراندللو و گوته همچنان زنده است.

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی