چه چیزی"انحصار قدرت" را می شکند؟ سکولاریسم نو یا دموکراسی تام؟!
الف. ع. خ
•
سکولاریسمی که با مشت آهنین فراهم گردد دیری نخواهد پایید که به افراط گرایی مذهبی می انجامد! در ترکیه کنونی! مذهب اندک اندک به حوزه سیاست راه یافته است، حتی کادرهای ارتشی نیز بعد از سالها "فرمان سکولاریسم از بالا" به روزگار وصل خویش نزدیک می شوند! چکمه ها را درآورده و به فکر پوشیدن نعلین افتاده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۴ آذر ۱٣٨۶ -
۱۵ دسامبر ۲۰۰۷
در این یادداشت نشان خواهم داد که دغدغه اصلی سکولاریسم لزوما پیشگیری از مذهب یا ایدئولوژی های مذهبی نیست بلکه پیشگیری از "انحصار قدرت" یا "قدرت انحصاری" است! چرا که مذهب و ایدئولوژی های مذهبی یکی از ابزارهای انحصاری کردن قدرت هستند، ابزارهای دیگر و اصلی تری نیز موجود است، بهتر است چاره ای برای آنها اندیشیده شود.
به نظر نمی رسد که "اندیشه سکولاریسم" در تضاد و تقابل با "اندیشه های مقدس" شکل گرفته باشد، بلکه به نظر می رسد تضاد با "قدرت مقدس" موجب ظهور اندیشه سکولاریسم شده است. ویژگی اصلی قدرت های مقدس نیز "مطلقه" و "انحصاری بودن" آنهاست. بدین ترتیب مسئله و هدف اصلی "سکولاریسم" پیشگیری از "انحصار قدرت" بوده است، نه تضاد و تقابل با مذهب! به همین دلیل است که سکولاریسم از مذهب جلوگیری نمی کند، بلکه فقط بر "جدایی مذهب از حکومت" اصرار دارد! چرا که متولیان مذهب به بهانه "قداست"، قدرت را، "مادام العمر" به انحصار خود در می آورند!
حال باید ببینیم جز "مذهب" چه عناصر دیگری هستند که می توانند قدرت را به انحصار خود درآورده و آن را دائمی کنند؟ لازم است مشخص کنیم که این عناصر توسط چه ابزارهایی می توانند قدرت را انحصاری کنند؟
قطعا هر "ایده" و "عقیده ای" در صدد است تا قدرت را به انحصار خود درآورد، اما باید دید که "ابزار" این ایده ها و عقیده ها چیست؟ و توانایی این ابزارها تا چه حد است و چقدر کاربرد دارد؟ آنچه که به یک "قدرت"، تصلب و استحکام می بخشد، مصالح و ابزارهایی است که در ایجاد آن به کار رفته است.
ثروت، آگاهی، قداست و زور(زور به مفهوم جنگجویی و شوالیه ای)، ابزارهایی هستند که می توانند "قدرت" را به انحصار خود درآورند، همانطور که یک "مذهب" می تواند از طریق قداست، قدرت انحصاری خویش را مشروعیت و توانایی ببخشد! به همین ترتیب هر "ایدئولوژی" نیز می تواند با انحصار آگاهی و انحصار ثروت! قدرت خویش را مشروع و توانا کند!
نقش "ثروت" و "آگاهی" در انحصاری کردن قدرت به حدی است که امروزه توانسته، قدرت ناشی از "قداست مذهبی" و یا "زور جنگجویی" را به عنوان ابزار خود تبدیل کند. به همین خاطر است که حکومت های دینی و کودتایی در نیمه دوم قرن بیستم بیشتر به نمایش های کمدی شبیه هستند تا واقعیت های جدی!
در گذشته، ایدئولوژی هایی که از پشتوانه ثروت، آگاهی یا قداست برخوردار نبودند تنها می توانستند از طریق "زور" اعمال حاکمیت کنند، "زور" پشتوانه مستمری برای اعمال حاکمیت نبوده و نیست و نمی توان با توسل به "زور" دوران بیشتر و تضمین شده تری را برای بقاء حکومت ها ایجاد نمود. بی تردید عصر "فرمانروایی" جنگجویان و شوالیه ها گذشته است، سرنوشت " جنگجویان دلاور" به افسانه تبدیل شده و "جنایتکاران جنگجو" نیز به استخدام " بارگاه ثروت و آگاهی" درآمده اند! اکنون سنگدلانی نظیر چنگیز و آغامحمد خان! تنها در کسوت "فرمانبری" انجام وظیفه می کنند!
زور امروز به "زره" تبدیل شده و قداست به قصه خواب آور! برای بهبودی وضع بشریت از "زره" و "قصه خواب آور"هیچگونه امیدی نیست! اما از "آگاهی" و "ثروت" کماکان می توان انتظار بهبودی بیشتری برای وضع بشریت داشت، چرا که حتی رونق روزافزون "آگاهی" و "ثروت" نیز نیاز به امنیت، آزادی و دموکراسی دارد.
اکنون فقط "ثروت" و "آگاهی" هستند که می توانند "قدرت" را به طور انحصاری و مداوم در اختیار گروهی خاص قرار دهند. یعنی انحصار ثروت و آگاهی می تواند انحصار قدرت را نیز به ارمغان آورد! اما انحصار مذهب و ایدئولوژی لزوما در بر گیرنده انحصار قدرت نیست! کما اینکه در غرب، "کلیسا" و "احزاب کمونیست" با آنکه متولی مذهب و ایدئولوژی هستند اما آنچنان نقشی در قدرت ندارند، بلکه قدرت در دست کسانی است که آگاهی و ثروت را در انحصار خود دارند.
بی تردید کسب ثروت و آگاهی بر خلاف "کسب مذهب" (یا مذهب کسب!) امری رقابتی است، محو "رقابت" از عرصه های "کسب ثروت" و "کسب آگاهی" قطعا به رکود در تولید ثروت و تولید آگاهی خواهد انجامید! همینطور محو "رقابت" از عرصه های "کسب قدرت" نیز فاجعه به بار خواهد آورد!
دموکراسی سازو کار مناسبی را برای "رقابت" در "کسب قدرت" بوجود آورده است. دموکراسی بدون آنکه مقوله "رقابت" را از عرصه "کسب قدرت" حذف کند، اما آن را به قید محکمی استوار نموده که رقابت را از حالت مطلق به حالت نسبی کشانده است. این "قید" همان "انتخابات آزاد" و تلاش برای کسب اکثریت آراء شهروندان است.
ضرورت هایی که موجب شده تا دموکراسی، "رقابت مطلق"* را در عرصه "کسب قدرت" به رقابت نسبی مبدل کند، آن ضرورت ها پیرامون شیوه های کسب ثروت و کسب آگاهی نیز صادق است. پس ضرورت دارد که شیوه های کسب ثروت و کسب آگاهی را نیز، از حالت "رقابت مطلق" به حالت "رقابت نسبی" درآوریم. البته نمی توان کسب ثروت را مانند کسب قدرت "انتخاباتی" نمود، اما قطعا می توان در عین احترام به آزادی و حفظ حق مالکیت انسان، مکانیسم هایی را فراهم آورد تا ثروت و آگاهی به عنوان ابزارهایی بر ضد دموکراسی و ضد تکثر تبدیل نشوند.
البته ممکن است گفته شود:
«چون قدرت مقوله ای اجتمایی است و به سرنوشت همه شهروندان مربوط می شود، در نتیجه با "انتخابی" شدن "کسب قدرت" در نظام های دموکراتیک، دخالت شهروندان ضروری به نظر می رسد.»
اما با توضیحاتی که در بالا گفته شد "ثروت" و "آگاهی" نیز مقولاتی هستند که ارتباط مستقیمی با سرنوشت شهروندان دارند، یعنی نمی توان رقابت بر سر "کسب ثروت" و "کسب آگاهی" را رقابتی مطلق و افسارگسیخته تلقی نمود، و در عین حال انتظار داشت که "قدرت" افسارگسیخته نباشد! چرا که "ثروت" و "آگاهی" همواره نقش تعیین کننده ای در ایجاد و امتداد "قدرت انحصاری" داشته و دارند، حتی قدرت هایی که بر اساس "قداست" و "کاریزما" شکل می گیرند، فقط هنگام فروپاشی جامعه است که از "قدرت قدسی و کاریزماتیک" خود بهره می برند، آنگاه که بخواهند جامعه مورد نظر خود را برپا کنند و به مدیریتش بپردازند تنها با انحصار ثروت و آگاهی، توان انجام چنین کاری را دارند!
حکومت آخوندها در ایران از فردای فروپاشی رژیم گذشته، با راه اندازی بگیر و ببند و کشت و کشتار! هم قداست خود را از دست داد و هم کاریزمای خود را! آنچه که حکومت اسلامی را تا کنون (۲٨ سال) بر سرنوشت ایرانیان مسلط گردانیده، انحصاراتی است که عوامل اصلی آن توانسته اند در حوزه های "ثروت" و "آگاهی" ایجاد کنند، وگرنه هیچگونه قداست و کاریزمایی برای آنان باقی نمانده است. منشاء "زور" عریانی که امروزه برای سرکوب جامعه به کار می بندند همه از انحصاراتی است که در حوزه ثروت و آگاهی بوجود آورده اند! با "ثروت انحصاری" مزدور استخدام می کنند و با "اطلاعات انحصاری" موقعیت مزدوران خود را نسبت به مخالفان داخلی خود برتری می بخشند!
هر چند آخوندها "جنگ آوران" خوبی بودند و توانستند با آوردن جنگ خانمانسوزی برای کشور، پایه های "قدرت" خود را محکم کنند، اما هیچیک از آنان جنگنجو، دلاور و شوالیه نبوده و نیستند تا بتوانند بجنگند و "قدرت" بدست آمده را حراست کنند، آنها جنگجویان** زیادی را برای سرکوب مردم به استخدام خود درآوردند، اما همه این استخدامات را با "آگاهی" و "ثروتی" انجام داده اند که قبلا در انحصار خود گرفته بودند! من می گویم انحصار "قدرت" و "آگاهی" توسط آخوندها ناشی از هوش و ذکاوت آنها نبوده! بلکه معتقدم آنها با دوپینگ اطلاعاتی! بیگانگان توانستند بر سرنوشت کشور حاکم شوند!
پس "ثروت" و "آگاهی" مادر "قدرت" است و تا ثروت و آگاهی نباشد نمی توان قدرتی را مسلط گردانید، بدین ترتیب می توان گفت اگر دموکراسی شیوه های کسب قدرت را به ضوابط مشخصی مقید کرده، پیش از آن بهتر است ثروت و آگاهی را نیز به ضوابط مشخصی مقید کند! و گرنه دور تسلسل استبداد و استعمار و تسلط عده ای بر عده دیگر، همواره ادامه خواهد داشت و هرگز "تکثر قدرت" یا "دموکراسی تام" شکل نخواهد گرفت.
قطعا برای کنترل ثروت و آگاهی نمی توان مکانیسمی انتخابی ایجاد کرد، اما برای کنترل قدرت و عدم افسارگسیختگی آن لازم است تمهیداتی اندیشیده شود. "قدرت انتخابی" موجود در نظام های دموکراتیک امری لازم است، اما کافی نیست، چون ابزارهایی که می توانند "قدرت" را به انحصار خود درآورند کماکان ابزارهای قوی هستند! چگونه می توان ابزارهایی نظیر زور، ثروت، آگاهی و مذهب را در کسب قدرت، متکثر یا ناکارآمد نمود؟ در میان این ابزارهای چهارگانه "زور" و "مذهب" ابزارهای جانبی هستند، کارآمدترین و اصلی ترین ابزارها همان ثروت و آگاهی هستند. چگونه می توان کارآمدی ابزارهای فوق را برای کسب قدرت از میان برد یا آنها را متکثر نمود؟ آیا این موضوع امکان پذیر خواهد بود؟
من می گویم "انحصار" قدرت، ثروت و آگاهی در یک صورت شکسته خواهد شد، و یا به عبارت دیگر، این ابزارها در یک صورت متکثر خواهد شد و در دست همه بشریت قرار خواهد گرفت که "بشر" در سراسر جهان دارای ارزش و اهمیت واحدی باشد. حقوق همه بشر یکسان شناخته شود و تفاوتی بین بشر آمریکایی، اروپایی، آسیایی و آفریقایی وجود نداشته باشد، نه آنکه منافع بشر اروپایی یا آمریکایی را از طریق نادیده گرفتن حقوق بشر آسیایی یا آفریقایی تامین کنیم. بشر، بشر است و حقوق عمومی او نیز یکی است. نباید به صرف تامین منافع عده ای، حقوق عده ای دیگر را پایمال نمود.
دولت های ملی نباید دولت های اقتصادی و اطلاعاتی باشند، دولت ها صرفا باید کارگزارانی برای حفظ تنوع و تعادل مناسبات میان شهروندان باشند. شهروندان باید بتوانند آزادانه مناسبات و مبادلاتی با شهروندان سایر نقاط جهان داشته باشند و هر کجا که بخواهند بروند و در هر کجا که بخواهند سرمایه گذاری کنند. دولت های ملی نباید اختلافات و تفاوت های ملت ها را نمایندگی کنند، بلکه باید نماینده "تکثر" و "تنوع" ملت ها باشند. انحصار ثروت و آگاهی به اختلافات و تفاوت ها بین شهروندان جامعه ملل دامن می زند، حال آنکه انتشار آگاهی، گسترش سرمایه گذاری و توزیع ثروت در جهان به تکثر و تنوع شهروندان منجر خواهد شد.
امروز "حاکمان کوچک و مستبد" در برخی از کشورهای جهان، تنها به دلیل معاملات پنهانی مراکز سرمایه و مراکز اطلاعاتی جهان هستند که زیست می کنند و مخالفان خود را از دم تیغ می گذرانند. ادامه این وضعیت در نهایت به ضرر کل بشریت تمام خواهد شد.
جای بسی تاسف است که امروز "کمال آتاتورک" و چکمه های نظامی او به عنوان الگو و محافظ سکولاریسم مطرح می شوند! حال آنکه شاهد هستیم "ترکیه کمالیسم" از یک طرف می رود تا مخاطره انگیزترین حکومت مذهبی را در جوار اتحادیه اروپا سامان دهد! و از طرف دیگر این انتظار وجود دارد که ارتش آن کشور(چکمه آتاتورک) هر لحظه با مشاهده کوچکترین انحراف معیار از "سکولاریسم آتاتورکی" وارد میدان شود!
آیا "سکولاریسم نو" نوید سکولاریسم با مشت آهنین را می دهد؟! به نظر من سکولاریسمی که با مشت آهنین فراهم گردد دیری نخواهد پایید که به افراط گرایی مذهبی می انجامد! در ترکیه کنونی! مذهب اندک اندک به حوزه سیاست راه یافته است، حتی کادرهای ارتشی نیز بعد از سالها "فرمان سکولاریسم از بالا" به روزگار وصل خویش نزدیک می شوند! چکمه ها را درآورده و به فکر پوشیدن نعلین افتاده اند! امروز "جامعه ترکیه" از "حکومت ایران" خطرناکتر است. حکومت ایران توخالی است، چون مردم ایران را با خود ندارد، اما در ترکیه مردم با حکومت هستند! حال چگونه و با چه منطقی "ترکیه کمالیسم" الگو می شود، خدا می داند!
سکولاریسم تنها از طریق دموکراسی تحقق خواهد یافت! آن هم از طریق "دموکراسی تام"! دموکراسی تام به دموکراسی گفته می شود که علاوه بر "قدرت"، ابزارهای کسب قدرت را نیز مقید و محدود کند. وقتی شیوه های کسب ثروت و کسب آگاهی و انحصار آنها افسارگسیخته و مطلق باشد، هرگز قدرت مقید و محدود شکل نخواهد گرفت.
در پایان یادآوری یک نکته را نیز ضروری می دانم:
وقتی سخن از "جدایی دین یا مذهب از حکومت" به میان می آید، تقریبا همه ما، ادیان و مذاهب مورد نظر را می شناسیم و همه می دانیم که منظور همان ادیان و مذاهبی هستند که خود را الهی می دانند! اما وقتی از «جدایی ایدئولوژی ها از حکومت» سخن می گوییم! معلوم نیست که منظور کدام ایدئولوژی ها هستند و اصولا چه تفکری مصداق ایدئولوژی است! در این صورت یک "شورای نگهبان" یا "ارتش ترکیه"ای نیاز داریم تا مصداق ایدئولوژی ها را برای ما مشخص کند تا از حضور آنها در قدرت جلوگیری کنیم! آیا در این صورت ممکن نیست که مانند "شورای نگهبان" تمام "ایده های" دگراندیش را به نفع سرمایه داری دلال عسکراولادی، و شرکاء نابود کنیم؟
-----------------
*منظور از "رقابت مطلق" رقابتی است که هیچ قیدی از جمله قیود اخلاقی را برای کسب قدرت نمی پذیرد! همانطور که ماکیاولی در کتاب "شهریار" توضیح می دهد و آنگونه که نیچه در وصف "ابر انسان" می گوید!
** البته جنگجویانی که به استخدام مراکز قدرت درآمده باشند دیگر "دلاور" و "شوالیه" نیستند بلکه مزدورانی هستند که نان را به نرخ روز می خورند.
|