هیچ کس/ در اندازه های تو/ به دریا نمی رسد
آنکه از گلوی هوا و حادثه می آید


محمود معتقدی


• داریم
از نگاه تو
پیر می شویم
خاموش
سر در هوای وطنی دشوار ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۵ آذر ۱٣٨۶ -  ۱۶ دسامبر ۲۰۰۷


۱

از را ه می رسد

خاموش

مثل کوچه های خانه و

درخت

دستی میان عصرهای کودکی ات

مگر

لب از تمام واژه های سیاسی

فرو بندیم

چیزی بگو

رویایی کوجک و

مرزهایی ممنوع

در صدای آینه ای

کنار کهنسالی و

عشق

شاید

همیشه خاک بود و

فصل کاشی هایی

شکسته تر از سرزمین های تو و

باران این خاطره


۲

باید

که می روی

باید

چندان که در هوای درخت و

فاصله

سر می شوی

چندان که از اسطوره های باد و

حادثه

کسی از حس تمام حافظه های تو

بر می گردد

چرا

تیغی به پا نمی شود

فردا

بر شانه دیگری ست و

جهان

حتی از نیمه های منم

هرگز

چیزی نمی داند.


٣

عبور می کند

آنکه

ایستاده بر دوباره ام

آنکه

مدام

زلال تر از سطری عاشقانه

از برابرت

می گذرد

ما چنان که می گذریم

همین که آسمان برگ های زرد و

آبی ات

به خانه باز می آیند

کولاژ د ستمایه ای ست

سنگین

یا که هنوز

چیزی از تمام روزهای تو

دوباره

سقوط می کند

چتری و

این همه گفت و گو

چتری و

این همه شب های بی چراغ

سکوت و این همه دریا


۴

ما را به کجا می برید؟

تخته پاره های آهن و

آب

زورقی تاریک و

از شکل نخورده هایت

پس می زند

خبر از چه کسی داری

لبخند و

هزار جوانی ویران

و نام شهریوری که

ناگهان

از دوزخ شعرهای تو

می جوشد

همیشه تر واقعی

آنگاه که

هیچ کس/ در اندازه های تو

به دریا نمی رسد

داریم

از نگاه تو

پیر می شویم

خاموش

سر در هوای وطنی دشوار


پاییز ٨۶