روزنامه های ایران چه می نویسند



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲٨ آذر ۱٣٨۶ -  ۱۹ دسامبر ۲۰۰۷


۶ نکته درباره مصاحبه تلویزیونی رئیس جمهوری
آغاز سوخت رسانی به نیروگاه بوشهر، سنت نومحافظه کارانه را دگرگون ساخت
رئیس جمهور باید خوشحال باشد که منتقدانی منصف دارد
در جمع بندی کلی مصاحبه مثبت بود اما…
دولت، خودش را نقد کرد و تورم را پذیرفت
جریانهای مخالف دچار حیرت شده اند
آوازخوان نه آواز!

روزنامه رسالت با عنوان: شکست سنت نومحافظه کاران نوشته است:
سرانجام نخستین محموله سوخت نیروگاه اتمی بوشهر وارد تهران شد. بر این اساس کار انتقال سوخت از سوی روسیه ادامه خواهد یافت و همه سوخت مورد نیاز نیروگاه بوشهر در زمانبندی معین و توافق شده ای به ایران ارسال خواهد شد. سوخت اولیه نیروگاه اتمی بوشهر حدود ٨۰ تن بوده است.
اولین تعامل جدی هسته ای میان ایران و یکی از اعضای اصلی شورای امنیت سازمان ملل متحد به صورت خودکار و طبیعی به سنت هسته ای بی پایه و اساس جریان سلطه طی چهار سال اخیر پایان داده است. این سنت ریشه در امیال فرا آتلانتیکی کاخ سفید و تروئیکای اروپایی داشته است. سنتی که در مقاطعی نیز توسط مسکو و پکن مورد پذیرش اجباری قرار گرفته بود. پس از اینکه نومحافظه کاران آمریکا به صورت همزمان دو فرمول گذار از سازمان های بین المللی و گسترش سیاست های مداخله گرایانه در کشورهای جنوب را در سیاست خارجی خود پیاده نمودند، معادلات سه جانبه آمریکا ـ اروپا و روسیه به طور کامل دگرگون شد. با اضافه شدن پکن به این معادله، جهان شاهد حاکمیت ۴ساله سنتی سلطه پسند و ناکارآمد علیه جمهوری اسلامی ایران بود. از زمان ورود جک استراو دومینیگ دوویلپن و یوشکافیشر به تهران و آغاز مذاکرات سعدآباد تا زمان انتشار گزارش ۱۶ نهاد اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا بازه ای چهار ساله را شامل می شود که سردرگمی پکن و مسکو در مقابل مانور آمریکا و مراهی اروپا و آمریکا اجزای آن را تشکیل می دهند. در این بازه زمانی، واشنگتن ضمن اینکه انقلاب های رنگین را در اوکراین در گرجستان ایجاد نمود توان مانور مسکو را در سازمان های بین المللی مانند شورای امنیت سازمان ملل متحد محدود ساخت. این قاعده درخصوص چین نیزصادق بود. جمهوریخواهان افراطی آمریکا علی رغم همراهی نسبی پکن در صدور قطعنامه اول شورای امنیت علیه ایران، مخالفان چین در تایوان را تجهیز نظامی نموده و نسل چهارم کمونیست های پکن را به نقض حقوق بشر، در کشورشان محکوم کردند. دست مریزاد آمریکا به مردان کاخ کرملین و فرزندان مائو چیزی جز تشدید فشارهای غرب بر مسکو و پکن نبوده است. در هر صورت آمریکا با اتکا به تهدیدات میلیتاریستی خود فضایی آکنده از رعب و وحشت را در میان کشورهای ۱+۵ ایجاد نموده بود. جان بولتون، سفیر سابق آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد از اصلی ترین عوامل حفظ سنت هسته ای نومحافظه کاران در قبال تهران بود. اما این تابو باید زمانی شکسته می شد. آغاز سوخت رسانی هسته ای به نیروگاه بوشهر این سنت نومحافظه کارانه را به طور کامل دگرگون ساخته است. از سوی دیگر، بسیاری از جمهوریخواهان آمریکا که واقعیت شکست کاخ سفید در جهان را به عینه لمس نموده اند خواهان بازگشت آمریکا به سنت هنری کیسینجر و آغاز روند تنش زدایی در نظام بین الملل هستند. در چنین شرایطی بوش، چنی وبولتون به عنوان ترسیم کنندگان سنت نومحافظه کارانه آمریکا در قبال ایران، دیگر قدرتی جهت احیا یا حتی باز تعریف ساده و حداقلی این سنت شکست خورده را ندارند. آنچه در این مجال اهمیت دارد این است که اتحادیه اروپا و چین نیز باید قبل از آنکه در مدار شکست سنت هسته ای نومحافظه کاران تعریف و تثبیت شوند، مسیر خود را از ایالات متحده آمریکا جدا کنند. آغاز تعامل هسته ای اخیر میان تهران و مسکو مترادف با شناسایی ایران هسته ای قدرتمند از سوی جهان امروز است. حقیقتی که عدم درک آن از سوی اعضای ۱+۵ عواقب و تبعات سیاسی و استراتژیک سختی برای آنها به همراه خواهد داشت.

مصاحبه، توجیه بود
روزنامه اعتمادملی در سرمقاله اش: انتظاری که برآورده نشد نوشته است:
شاید بتوان مصاحبه رئیس جمهور با شبکه ملی را در یک کلام می توان مصاحبه توجیه نام نهاد. علی رغم وعده های ایشان برای بیان علل اصلی ناکامی های اقتصادی، افزایش تورم و نقدینگی و ازدیاد فشار بر اقشار مختلف جامعه، آنچه که از مصاحبه ایشان عاید شد، به قول یکی از اصولگرایان مشهور، فرافکنی های آشکار و انداختن توپ در زمین مخالفان و منتقدان سیاست های اقتصادی و خارجی دولت خود بود.
محمود احمدی نژاد در این میان هیچ سخنی در باب نقش خود و دولتش در نابسامانی های اخیر خصوصا در حوزه اقتصاد بیان نکرد. این انتظار از آنجا در جامعه رشد کرده و انتظار بحقی هم به نظر می رسد که دولت نهم با شعار حل معضلات اقتصادی و بهبود سطح معیشت مردم به قدرت رسیده است. در حالی که هیچ دولتی پس از انقلاب اسلامی از نظر حمایت های حکومتی قابل مقایسه با دولت احمدی نژاد نبوده، ایشان همچنان منتقدان و معدود رسانه های مستقل را عامل ناکامی های خود می داند.طرفه آنکه منتقدان دولت نهم از متخصص ترین و منصف ترین منتقدان دولت های پس از انقلاب اسلامی هستند. به راستی اگر دولت فعلی منتقدانی مانند دولت های پیشین داشت چه می کرد؟ منتقدان دولت های قبلی عمدتاً از گروه های فشار، بی شناسنامه و نامشخص بودند، حاصل کار آنها اعمال فشارهای واقعی و بحران آفرین بود؛ اما رئیس جمهور باید خوشحال باشد که منتقدینی منصف و آگاه دارد و از نظرات آنها برای بهبود روش های خود می تواند استفاده نماید. از سوی دیگر دولت نهم بالاترین حجم حمایت رسانه ای را در داخل کشور دارد. حمایت صداوسیمای جمهوری اسلامی از دولت احمدی نژاد را مقایسه نمایید با عملکرد این رسانه در زمان دولت اصلاحات.
در میان جراید کشور، تنها دو سه روزنامه مستقل و منتقد به سیاست های دولت نهم اعتقاد ندارند که در میان هفتاد میلیون جمعیت مجموع تیراژشان به ٣۰۰ هزار نسخه هم نمی رسد. پس رئیس جمهور از چه اظهار نگرانی می کند؟ مگر ایشان نمی دانست اداره کشور نیازمند طرح، برنامه، روش گذاری های صحیح و البته وجود منتقدین است؟
از سوی دیگر مگر می توان در دنیا دولتی را پیدا کرد که فاقد منتقد باشد؟ اتفاقا یکی از اقدامات هوشمندانه دولت های توسعه گرا و پیشرفته، صرف هزینه های گزاف برای تراشیدن منتقد و مخالف هوشمند است. آنها منتقدان را آیینه تمام نمای ارزیابی وضعیت خود می دانند.
با این همه باید به سخنان یکی از اصولگرایان منتقد دولت توجه کرد که افزود: مهم ترین بخش مصاحبه رئیس جمهور که اتفاقاً صادقانه ترین قسمت گفتگو نیز بود، عذرخواهی از مردم به خاطر آسیب هایی است که سوء سیاست دولت وی بر مردم ایران وارد ساخته است.

۶ نکته درباره مصاحبه با رئیس جمهوری
روزنامه همشهری پیرامون مصاحبه تلویزیونی رئیس جمهوری با عنوان: چند و چون یک مصاحبه نوشته است:
رئیس جمهوری یکشنبه شب در یک مصاحبه تلویزیونی توضیحاتی را درباره دلایل گرانی و سایر مسائل کشور ارائه دادکه با توجه به اثرات اقناعی این برنامه و به طور اعم کارکرد عاطفی که این گفتگو روی مردم دارد، می توان در یک جمع بندی کلی برنامه را مثبت ارزیابی کرد؛به ویژه اینکه رئیس جمهوری در این برنامه نشان داد که مرد عمل و تصمیم گیری های صریح است. با این همه ذکر چند نکته درباره این مصاحبه تلویزیونی خالی از لطف نیست.
اول. رئیس جمهوری در تشریح دلایل گرانی عواملی را مطرح کردند که فارغ از خود عوامل، رابطه بین این عوامل جای اشکال است.فی المثل وی یکی از دلایل افزایش گرانی را افزایش قیمت جهانی نفت عنوان کرد که با این تعبیر ذهن مخاطبان به این سمت سوق پیدا خواهد کرد که اگر قیمت نفت کاهش پیدا کند، کاهش قیمت ها را در داخل شاهد خواهیم بود.سوالی که مطرح می شود این است که آیا همیشه بین افزایش قیمت جهانی نفت و افزایش گرانی رابطه مثبتی وجود داشته است؟ که قطعاً این گونه نیست و باید دنبال عوامل دیگری برای گرانی باشیم.
دوم. رئیس جمهوری افزایش قیمت مسکن را نشأت گرفته از تصمیمات کسانی دانست که در شمال تهران داخل یک استخر نشسته و گرانی های مسکن را دامن می زنند.ذکر این قسم علت ها در واقع بی توجهی به رابطه قدرت و مسئولیت است و با توجه به اختیارات موجود دولت نمی تواند پاسخ قانع کننده ای برای مخاطبان فراهم آورد.چه اینکه ما از یک طرف سهم کمی برای اقتصاد خصوصی قائل هستیم و از طرف دیگر اشکالات به وجود آمده در اقتصاد کشور را ناشی از تصمیمات حوزه خصوصی می دانیم.
سوم. آقای احمدی نژاد در این گفتگوی تلویزیونی بخشی از مسئولیت ها را متوجه مجلس کرد.از آنجایی که مجلس در راس امور است به لحاظ ساختاری متوجه ساختن همه مسئولیت ها به مجلس قابل پذیرش است اما سوال این است آیا این همان مجلس مطلوب بود و آیا این مجلس نقدهای لازم را به عملکرد دولت داشت؟
مجلس هفتم در بسیاری از جاها در مقابل عملکرد دولت کوتاه آمد که این کوتاه آمدن اگرچه مورد اعتراض نمایندگانی هم واقع شد اما در هر صورت مجلس را از کارکرد نظارتی و نقادی اش دور کرد؛اگر مجلس آن کارکرد نظارتی خود را حفظ می کرد و در راس امور بود، مقصر و متهم جلوه داده نمی شد.
مجلسی که امروز مورد اتهام دولت است در بحث استیضاح ها، بررسی بودجه، تذکرات و رای اعتماد به وزرا از در مصلحت اندیشی وارد شد تا به این ترتیب در راس بودن را از دست بدهد و امروز بازنده اصلی، نهادی است که به وظیفه قانونی خود عمل نکرده و اختیار آغاز این کوتاه آمدن با مجلس بود و پایانش در اختیار آن نیست.
چهارم. گفتگوی رئیس جمهوری از یک لحاظ دیگر دارای نقطه قوت بود.برای اولین بار آقای احمدی نژاد صورت مسئله را پاک نکرده و وی نه تنها ضعف دستگاه های دولت را پذیرفت بلکه آشکارا نقایص را بیان کرد و از دولتمردان خود انتقاد کرد که امیدواریم این نگاه ادامه پیدا کند.
پنجم. تاکید رئیس جمهوری بر وجود اشتباهات در این گفتگو به اعتبار وی در بین مردم افزود.در واقع زمانی که کارشناسان سطحی و غیر عمیق اطراف رئیس جمهوری را بگیرند حاصل این می شود که ما ۲ سال واندی فرصت حل روشمند ضعف ها را از دست می دهیم، ولی صحبت های احمدی نژاد در این گفتگو نشان داد که وی مرد تصمیم گیری های صریح است.
ششم. مورد دیگری که در این گفتگو مشاهده شد، تداوم سوءتفاهم احمدی نژاد با رسانه هاست.هنوز آن نگاه منفی رئیس جمهوری به رسانه ها پاک نشده است و هنوز گمان می کنند که رسانه ها دست اندرکار تخریب سازماندهی شده هستند.
به نظر می رسد حتی اگر رسانه ها به پروراندن نقاط قوت دولت اقدامی نکنند اما در مقابل با مستندات، ضعف های دولت را نشان دهند بسیار ارجح است به اینکه رسانه های دولتی بدون سند قوت ها را برجسته کنند.در واقع شاید بیراه نگفته ایم اگر اذعان کنیم سیاست رسانه ای ایشان سیاست دقیق و عمیقی نیست.
بازهم جای ذکر است که ذات حضور رئیس جمهوری در یک برنامه تلویزیونی بسیار پسندیده بوده و این گفتگو تاحدی دارای کارکرد احساسی و عاطفی مثبت بین دولت و مردم بود اما درخصوص جواب هایی که ایشان به ویژه در حوزه اقتصادی دادند باید کارشناسان با مقایسه آماری این جواب ها را مورد ارزیابی قرار دهند و باید امیدوار بود این عوامل که به عنوان دلایل گرانی مطرح شده، در مصاحبه های دیگر رد یا نفی نشود.

دولت تورم را قبول کرد
روزنامه اعتماد درباره مصاحبه اخیر رئیس جمهوری در رادیو و تلویزیون پیرامون گرانی و تورم نوشته هایی از کارشناسان و اقتصاددانان داشت که در پی اظهارنظر یک مدرس دانشگاه با عنوان: دولت خودش را نقد کرد و نظر یک کارشناس با عنوان دولت بالاخره تورم را پذیرفت نقل می شود.
یک مدرس دانشگاه نوشته است: رئیس جمهور یکشنبه شب مقابل دوربین رسانه ملی قرار گرفت، برای توضیح گرانی های اخیر. این بار انتظار می رفت بعد از دو سال تجربه دولت مداری جای خالی مباحث کارشناسی در بحث های رئیس جمهور وجود نداشته باشد اما این انتظار برآورده نشد. رئیس جمهور برنامه ای برای کنترل تورم نداشت، هر چه بود توجیه و تفسیر آنچه بود که همه روز شاهد آن هستیم. بیشتر گزارش رئیس جمهور از گرانی های اخیر به روحیه دادن به مردم برای تحمل وضع موجود شبیه بود. بار دیگر انگشت اتهام رئیس جمهور مخالفان را نشانه گرفت اما از گزارش رئیس جمهور می شد برداشت دیگری هم داشت. نبود بار کارشناسی سازمان مدیریت و برنامه ریزی در این گزارش مشهود بود و جای خود را به برداشت های شخصی و اظهارنظرهای غیرکارشناسی داده بود.
رئیس جمهور در این مصاحبه از تورم وارداتی گفت؛ مساله ای که تقریباً در عالم اقتصاد منتفی است. با این حال رئیس جمهور تاکید هم کرد که برای جلوگیری از افزایش قیمت جنس وارد می کنیم،
رئیس جمهور بار دیگر فعالیت موسسات پولی و مالی اعتباری را زیر سوال برد، جای تعجب دارد که چطور این موسسات که تحت کنترل شدید مقررات پولی و بانکی دولت هستند، هنوز مورد نقد دولت قرار می گیرند. در واقع زیر سوال بردن فعالیت این موسسات صرفاً نقد عملکرد دولت است، چرا که دولت به شدت وارد این سیستم شده و هر نتیجه ای تنها به دولت بازمی گردد اما رئیس جمهور اشاره ای هم داشت به عملکرد وام های مسکن در افزایش نرخ تورم. این در حالی است که وام های سیستم بانکی ما کمتر از ۱۰ درصد از هزینه خرید مسکن را پوشش می دهد. این دلیل به هیچ وجه پذیرفته نیست. نبود پشتوانه کارشناسی مطمئناً کسی را متقاعد نخواهد کرد. به عنوان مثال از اشاره رئیس جمهور به کاهش وزنی حجم واردات می توان این طور برداشت کرد که با وجود افزایش پرداخت دلاری، وزن واردات کم شده پس به عبارتی هزینه بالا رفته و مجبوریم گران تر بخریم.
آقای احمدی نژاد در این گزارش شاید جای خالی اصل بودجه دولت و اعتبارات هزینه ای را نادیده گرفت. اشاره ایشان به درآمد نفت و سهم اندک دولت از این محل نیازمند این توضیح بود که درآمد نفت به صورت کامل در اختیار دولت است و دولت باید در مورد آن به مردم گزارش دهد. اگر قرار است ذخایر ارزی بیشتر شود یا به حساب بانک مرکزی برود، باز هم نیازمند توضیح است. باید نحوه هزینه کرد درآمدهای نفتی از سوی دولت مشخص شود؛ اتفاقی که هنوز دولت به آن تن نداده است.
در نوشته دیگری یک کارشناس اظهارنظر کرده است:
به نظر می رسد رئیس دولت نهم در دو سالی که گذشته با علم اقتصاد بیشتر آشنا و متوجه شدند که پدیده های اقتصادی را باید با مجموعه علل اقتصادی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. اگر اقتصاد با معضلی روبه رو شد نحوه شناسایی این معضل و پیدا کردن عوامل شکل گیری آن و همچنین یافتن روش برخورد با آن مشکل نباید از طریق روش های امنیتی و اطلاعاتی دنبال شود. در گفتگوی رئیس دولت نهم پدیده ای به نام تورم مورد تایید قرار گرفت و محمود احمدی نژاد مجموعه ای از عوامل را به عنوان علت این پدیده ذکر کردند که جای امیدواری دارد که بالاخره مورد تایید قرار گرفت؛ چرا که پیش از این وجود تورم را انکار و برخی عوامل اقتصادی را دلیل آن دانستند، اما نکته ناامید کننده ای که رئیس دولت نهم عنوان کرد اینکه به رغم پذیرش قاعده مندی علمی اقتصادی باز هم سعی کردند مجموعه ای از عوامل اقتصادی متأثر بر تورم را بیرون از دولت معرفی کرده و عنوان کنند در پیدایش عوامل شکل دهی تورم و روند فزاینده آن دولت هیچ نقشی ندارد، در حالی که همگان می دانند همان عواملی که دولت بر آن تاکید می کرد به عنوان عوامل ایجادکننده تورم تماماً در اختیار دولت بود. چقدر خوب بود محمود احمدی نژاد مسئولیت این امر را صادقانه بر عهده می گرفت و به جامعه هم اعلام می کرد که سیاست ها و برنامه های غیرکارشناسانه دولت عامل اصلی رشد فزاینده تورم بود. چون وی عازم مکه مکرمه بود ضرورت پذیریش تورم دوچندان احساس می شد. اما نکته دیگر امیدوارکننده سخنان رئیس جمهور این بود که بالاخره او و همفکرانش متوجه شدند که هر که باد می کارد توفان درو می کند. زمانی که احمدی نژاد در تبلیغات انتخاباتی چشم بر همه واقعیت ها و معضلات و مشکلات ساختار اقتصادی کشور بست و به گونه ای از اقتصاد صحبت می کرد که گذشته جهنم بوده است، حال باید پاسخگوی آن صحبت ها باشد. در گفتگوی رئیس جمهور چند اشکال اساسی نیز وجود داشت. استناد محمود احمدی نژاد به برخی اعداد و ارقام با استنادات دیگر او در برخی محافل دیگر تناقض فاحشی داشت و معلوم بود که اطلاعاتی که در اختیار ایشان گذاشته شده، صحیح نبوده است. آمار ایشان در زمینه نرخ بیکاری، جذب سرمایه گذاری خارجی، تورم و…مستند نبوده است. او فراموش کرد که رئیس جمهور است و باید پاسخگوی عملکرد باشد و نباید دنبال شعار انتخاباتی بود، ان شأالله در زمان انتخابات شعار دهند. او باید از عملکردها سخن می گفت نه اینکه چه خواهد شد یا چه خواهیم کرد. خودشان اعلام کردند برنامه های پنج ساله کشور بوی تعفن می دهد و آن را قبول ندارند و اجرا نمی کنند و اعلام کردند برنامه پنج ساله متناسب توان پیشینیان تدوین شده و ما از آن فراتر خواهیم رفت. در گفتگوی اخیر اما اعلام کردند امکان اجرای این برنامه به دلیل نداشتن منابع وجود ندارد. اینگونه پاردوکس ها در کلام، متناسب با شأن رئیس جمهور نیست.

دچار حیرت شده اند
روزنامه کیهان با عنوان: تجدید نظر کنید نوشته است:
جریان های مذبذب مخالف خوان با اسلام و جمهوری اسلامی چرا دچار حیرت یا به تعبیر خود اسیر استراگیجی شده اند؟ پاسخ به این سوال شاید از چند جهت حائز اهمیت باشد. یکی اینکه افراد یا گروه های سرخورده معمولا به خاطر سقوط فکری و سیاسی، استقلال و شخصیت خود را از دست می دهند و به سادگی در خدمت مجموعه های معارض بزرگ تر ـ از جمله در جبهه اصلی معارضه با اسلام و ایران و انقلاب اسلامی ـ درمی آیند. دیگر آن که با آسیب شناسی وضع وخیم جریان مذکور می توان عبرت اندوخت و حتی المقدور از رفتن افراد و جریان های تازه پاتر در راه طی شده ممانعت کرد.
اینکه اعتبار چنان جریان هایی چرا ساقط می شود، به سرچشمه رفتار برمی گردد. وقتی عمل، از جوهره ایمان یعنی تسلیم شدن در برابر حق سرشار نشد، تباه می شود و نه فقط تباه می شود بلکه میل فرد یا سازمان برای انکار و کتمان حق باعث می شود به تدریج، حق بر او پوشیده شود و چرخه باطل و کاهنده ای در این میان شکل می گیرد که اشتباه نمایاندن و باور کردن همان خطا و سپس اشتباه فهمیدن و خود را فریفتن، جزو اجزا و مراحل آن می شود. خاشع نشدن در برابر حقیقت، به تدریج دوگانگی را در جان فرد یا گروه می دواند. واژه ها و ارزش ها جابه جا می شود و چون خارج از مدار حق و مخالف موج طبیعی هستی است، ابتر می ماند یا به مانع می خورد و فرد یا مجموعه مبتلا، چاره را در تحریف و تلبیس و واژگونه نمایی بیشتر می یابد تا مگر خود را توجیه کند اما بیشتر در باتلاق مغالطه گری فرو می رود. اگر خیال کند دیگران را می فریبد، در واقع با خود خدعه می کند. خیال می کند زیرک تر است و دیگران را مسخره می کند، در حالی که خود پس از مدتی اسباب استهزاء و انگشت نما شدن می گردد. ادعا می کند خواهد وضع را بهتر کند و به سامان و اصلاح رساند، اما تباه می کند و فسادمـی آورد. چرا؟ چون قلب و چشم و گوش ـ جایگاه عقل و عاطفه و حس ـ مهر خورده و تعطیل شده است. فرد خود را دانا و زیرک می پندارد اما ناظران بی طرف حکم بر سفاهت او می دهند. به تعبیر قرآنی، این یک تجارت بی سود و پرضرر است.
اگر فرد یا مجموعه ای در چنین فرآیندی شکست خورد و کاسه چه کنم چه کنم به دست گرفت، نباید کسی را ملامت کند که این، عین ورشکستگی به تقصیر است. و انسانی که با سرنوشت خویش قمار کرد و باخت، مستعد بسیاری از رفتارهای منحطی می شود که انسان معمولی و آزاد دارای غیرت و فطرت پاک از آن پرهیز دارد. بی دلیل نیست که برخی مدعیان دو آتشه ملیت و خلق و توده و مبارزه با امپریالیسم و مبارزه برای حقوق بشر و آزادی و دموکراسی امروز گردن آویز تبعیت از سازمان های اطلاعاتی، رسانه ای و فرهنگی جریان های استکباری و استعماری را در دنیا به گردن آویخته اند. آنها از مخالفت آزاد اندیشانه با اسلام و جمهوری اسلامی به اینجا نرسیدند که اگر حر و آزاداندیش و صاحب استقلال و وجدان انسانی و ملی بودند، تن به خدمت جنایتکارترین دشمنان آزادی و عدالت و حقوق بشر نمی دادند و اگر خود را فروختند، پیداست کمیت حریت در آنها لنگ بود.
اگر این روزها سایت ضدانقلابی ایران امروز ـ وابسته به موسسه ای به همین نام، ثبت شده در آمریکا ـ خطاب به اپوزیسیون هشدار می دهد که بیش از این درباره برنامه هسته ای ایران لجاجت نکرده و به اعتبار خود لطمه نزنید و مثل گرایش های جنگ طلب آمریکایی و گاه سینه چاک تر از آنها، علیه برنامه اتمی صلح آمیز ایران جوسازی و جرزنی نکنید. مشکل آمریکا با ایران بر سر حقوق بشر یا سلاح هسته ای نیست و نباید در دام خبرهای جعلی که حتی خود آمریکا هم آن را رد می کند، افتاد ، آیا جز به این معناست که طیف گسترده اپوزیسیون خارج نشین (ضدانقلاب صریح اللهجه تر) و حزب بادی های مذبذب داخلی ـ مصداق نومن ببعض و نکفر ببعض ـ به خاطر لجاجت خویش در استخدام دشمنان بشریت و ناقضان دیرین حقوق ملت ایران و دیگر ملت های دنیا قرار گرفته اند؟ اینها که دیگر پس از بازداشت، ارائه نشده تا گفته شود اعترافات تحت شکنجه بود! سخنانی از سر درماندگی و احساس بی آبرویی و مورد استهزاء قرار گرفتن در عین ادعای روشنفکری و پیشاهنگی و تیزفهمی است.
مگر ادعا براین نبود که ارادت و قداست تمام! روشنفکر باید آزاد باشد. پس چه بلایی به سر اقلیتی کم شمار اما فریب خورده ـ یا مستعد ـ از دانشجویان آوردند که نیما ـ ن یکی از همان دانشجویان غیرمذهبی و همکار امروز برخی نشریات زنجیره ای پس از ۱۰ سال لب به اعتراض می گشاید و مقاله خود را به سایت ها می فرستد با این مضمون که ما در شلوغ ترین برنامه ها درتهرانی که ۱۰ میلیون جمعیت و صدهزار دانشجو داشت، نتوانستیم جمعیتی بیش از سه هزار نفر که بعضاً هم غیردانشجو بودند، جمع کنیم… ما گرفتار توهم خودجنبش بینی بودیم و حرفه ای ها هم که ابتدا شریک توهم ما بودند، کاسبکارانه پشتمان را خالی کردند… این روزها نگرانم نکند عده ای باز دنبال سوار شدن بر گرده دانشجویان صادق اما ساده هستند… دکتر سروش برای ما پیغمبر روشنفکری بود و دوروبری هایش (بسیاری از روشنفکران دینی) تلاش می کردند ما را مرید او نشان دهند. ما هم بدمان نمی آمد و نمی دانستیم که روشنفکری و سیاست مدرن کجا و رابطه مراد و مریدی کجا! مسخره بود اما این اتفاق افتاد.
چه اتفاقی افتاده که باعث شده حالا صدای تاریخ نگار و کاتب شخصی آقای خاتمی ـ بابک داد ـ هم بلند شود و خطاب به او نامه هشدار بنویسد؛ برخی از دوستان مشارکتی که با بودجه فراوان در دولت شما تشکیل جبهه دادند…ممکن است بعد از ٨ سال فرصت سوزی و کم فروشی و کم کاری، و بعد از دو سال استراحت و مرخصی اجباری با شعارهای داغ تازه وارد عرصه شوند و بتوانند مردم را دوباره فقط کمی احساساتی کنند، اما این مردم دیگر خودشان را برای دومین بار فدای این دوستان مظلوم و طفلکی نمی کنند. مردم هنوز دچار آلزایمر و فراموشی نشده اند ؟ عمق سقوط تا کجاست که حسین درخشان همکار دیروز نشریات زنجیره ای عصر آزادگان و حیات نو و دانستنی ها هم، امروز از خارج کشور همین طیف اپوزیسیون نما را هجو می کند و می نویسد: دلم می خواهد شورای نگهبان صلاحیت تمام این آقایان و خانم های اصلاح طلب را تأیید کند. چون تقریباً شک ندارم که شاید به جز یکی دو نفرشان، آن هم از سه چهارتا از شهرهای بزرگ ایران، هیچ کدام به مجلس راه پیدا نخواهند کرد. چون پروژه اینها (همان توسعه سیاسی و مدرنیزاسیون اصولاً هم در عمل و هم در نظر در ایران شکست خورده است. هدف نهایی طراحان پروژه توسعه سیاسی و مدرنیزاسیون (امثال همین دکتر بشیریه که معلم اصلی حجاریان و دیگر تئوریسین های اصلاح طلبان بوده است) این بود که آرام آرام ایران را تبدیل کنند به یک جامعه سرمایه داری شدیداً نابرابر و شدیداً پرتنش) تنش های قومی، نژادی، جنسیتی، حرفه ای و… (که با یک تلنگر خارجی از هم می پاشد. نمی گویم که تمام عاملان و طراحان این پروژه آگاهانه به دنبال نابود کردن انقلاب ایران بوده اند، ولی بدون اینکه آگاه باشند، از طریق پذیرفتن غیرانتقادی تئوری های مدرنیزاسیون و جامعه مدنی و امثال آن، تبدیل شده بودند به اسب های تروای آمریکا و اروپا. رمز این همه توجه و حمایت معنوی و حتی مالی اروپا و آمریکا هم از اصلاح طلبان تنها به همین دلیل بود، نه اینکه مثلاً عاشق چشم و ابروی من و شما باشند و دلشان برای ما بسوزد. خود من هم یکی از این کسان بودم که همینجوری بدون فکر و مطالعه و واقعاً از روی ناآشنایی با فلسفه، پشت این کلمات دهان پرکن خوشگل و مامانی دنبال این پروژه مدرنیزاسیون و پیامبرانش راه افتاده بودم. اگر کمی زودتر متوجه شده بودم که کل این پروژه مدرنیزاسیون در واقع شکل بزک کرده پروژه غارت منابع و زورگویی و چاپیدن مردم غیر سفیدپوست دنیا (یا همان استعمار یا کولونیالیزم) است، تغییراتی را که در این یکی دو سال در طرز فکرم می بینید، خیلی زودتر اتفاق افتاده بود. مردم عادی ایران خیلی زودتر در انتخابات دوم شورای شهر فهمیدند که آقایان و خانم های اصلاح طلب و کارگزاران و امثالشان چکاره هستند و برای همین همه را یکی یکی از قدرت بیرون انداختند و من شک ندارم که اگر شورای نگهبان اصلاح طلبان را در دوره قبل قلع وقمع صلاحیتی نکرده بود، نتیجه اش زیاد فرقی با چیزی که در نهایت اتفاق افتاد نمی کرد. اصلاح طلبان رأی مردم را به خاتمی بد فهمیدند و آن را به حساب برنامه توسعه سیاسی خودشان ریختند.
بی دلیل نیست سخنگوی حزب باد که پیش از این اعلام کرده بود حزب ما لیبرال ـ دموکرات است و اسلام نظام سیاسی و حقوقی و اقتصادی ندارد ، اکنون در جمع گروهی از سمپات های حزب در رشت، چارچوب های منطقی سیاست ورزی را کنار می گذارد و در اظهاراتی کاملاً ضد تشکلی و ضد حزبی می گوید مطلقاً در انتخابات مجلس هشتم نمی توان براساس ایجاد موج سیاسی به موفقیت رسید. حتی کاندیداتوری آقای خاتمی هم موج ایجاد نمی کند و اینکه لیست مشترکی با امضای خاتمی، هاشمی و کروبی هم منتشر شود باز هم موفق نخواهیم شد و موج درست نمی شود… انتخابات مجلس جای بازسازی احزاب نیست، باید سراغ شخصیت هایی برویم که خودشان رأی دارند. در کادرهای سیاسی دنبال کاندیدا نباشید که این طوری ۱۰ درصد آراء را هم به دست نمی آورید.
این سقوط اعتبار اجتماعی و تبدیل شدن به حزب باد، ثمره رفتن در بیراهه است. اینکه تیر بیفکنی و هر جا اصابت کرد، دورش دایره بیندازی و بگویی زنده باد خودمان، زدیم به هدف! دیگر حتی خنده هم بر لب کسی نمی نشاند. گذشت دوم خرداد و ماجراهای پیش و پس از آن که آورندگان رأی مردم ـ نظیر آقای هاشمی یا خاتمی ـ را مصادره به مطلوب نمودند و اسب سوءاستفاده را زاین کردند، همچنان که اپوزیسیون شناخته شده، بخت خود را در دوره اول انتخابات شوراها محک زد و انگشت نمای خاص و عام شد. زخم نفاق، جایی سرباز می کند و دمل چرکین آن، تعفن خویش را بیرون می ریزد. هیچ انسانی ـ جز بیماردلان ـ از تعفن به ابتهاج درنمی آید. مدعیان فراست و درایت در مجموعه مخالف خوان ها، چاره ای جز عبرت و اعتبار و تجدیدنظر در تجدیدنظر طلبی خویش ندارند. حرمت نقد و انتقاد به جای خود محفوظ، اما لجاجت، فرصت طلبی، اباحیگری، رقابت ناسالم و قدرت زدگی را نمی توان آزاداندیشی و روشنفکری و پیشگامی نام نهاد.

آواز خوان نه آواز
دکتر عطاءالله مهاجرانی در سایت اینترنتی مکتوب نوشته است:
یکی از خوانندگان گرامی مکتوب نکته اندیشه برانگیزی را یادآوری کرده بود. فیلم آدم برفی از شبکه پنجم تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده است. به گمانم پیش از این نیز این فیلم به مناسبت میلاد پیامبر اکرم پخش شده است. حتماً شما هم با من موافقید که تلویزیون کار بسیار خوبی کرده، که این فیلم ماندگار سینمای ما را بارها پخش کرده است.
چنانکه خواننده مکتوب اشاره کرده است؛ چرا پس از سه سال توقف و توقیف این فیلم توسط وزارت ارشاد، وقتی در پاییز سال ۱٣۷۶ به این فیلم مجوز اکران داده شد؛ بلوا شد. به سینماها حمله کردند. شیشه سینما را شکستند، مردم کتک خوردند. غیرت مثل توفان در تهران و اصفهان وآمل و… از زمین و آسمان می جوشید که اسلام و ارزشها و انقلاب از دست رفت. مومنان به فریاد برسید که ایمان و امان به سرعت برق از دست می رود و…
چرا حالا که تلویزیون فیلم را پخش می کند، دیگر نشانی از آن توفان غیرت نیست؟
به گمانم پاسخش یک کلمه بیشتر نبوده و نیست. آوازخوان، نه آواز.

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی