قتلگاه


ژیلا مساعد


• روشنی را می پوشم
در ایوان منتظر می ایستم
شیر شیرین سحر
صبحانه ی من است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۷ دی ۱٣٨۶ -  ۷ ژانويه ۲۰۰٨


درخت روبرو
بالهایش را
به زمین ریخته
 
عریانی
عزاداری درخت است
چانه ی پنهان اتاق را
می یابد روز
کمی نور به حلق آن می ریزد
 
روشنی را می پوشم
در ایوان منتظر می ایستم
شیر شیرین سحر
صبحانه ی من است
می چشم
می بلعم
سیر نمی شوم
سحر شیره ی روان جان شب است
بوی پوست   پستان مادر را می دهد
نرم و مهربان است
 
 
اتاق بی ماه
اتاق مرده ایست
دیشب شاخه هایم را چیدی
امروز ریشه هایم را در می اوری
 
بادی یا زروانی
با نقابی تازه
 
مرده ها را نشمار
اعداد برای شمارش لحظه هاست
اقیانوس وارونه
شبها ناله میکند
 
چهار بار آسمان را دور زدم
ساق هایم اسب
سینه ام ماهی
چهار بار به دور ابر خود چرخیدم
ستون فقراتم از وهم خدا خالی شد
بر صاعقه لمیدم
و به زمین باز گشتم
 
سکینه ام
سکینه ام
غوطه در آرامش دره وار خود
وقتی قبیله ات به تو سنگ میزد
من در زیرپستان شتر
الفبای تازه را می زاییدم
از زیر چادرم بیرون بیا
جهان از مادر پر خواهد شد
من از نوک پستان سفید کوه
شیر می نوشم
وقتی که آسمان رگ می کند
وخون تب دارد
 
غروب لبش را با دریا تر می کند
من همه ی وردها   را میخوانم
قبل از انکه به قتلگاه روم
پوست می اندازم
پوست می اندازم
و پیراهن آخرینم
از موی رگ های حس ابیست
 
قتلگاه بین درز زمان
و پاشنه ی در
منتظرلحظه ی عمل است
تماشاگر ندارم
جلاد بی نقاب نمی آید
وگردن خدا مثل ماهی لیز ا ست
برای ساختنش
خواب دیدیم وخود تعبیر کردیم
برای کشتنش به یک لحظه نیاز است
که تمام آیینه های جهان
روبه هم بچرخند
و به عمق هم خیره شوند
آنقدر خیره شوند
تا سیماب در حقیقت چکه کند
وما ازپوست کاذب خود بیرون شویم
 
خانه ی ازلی از شیشه بود
جای اصلی ما اینجا نیست
لبهایم را بدوز اگر راست نمی گویم
رمز ناگشوده نمی میرم
قول ذرات مرا ماهی ها
از طوفان گرفته اند
 
جمع می شویم دو باره آنجا
 
درهم شده
تن می شویم آنجا
شکل تازه می یابیم
خلق می شویم از خود
در خود
این جا به اعتراض
روز دامنش را بالا می زند و
شرمگاهش را
 
 
به زمین نشان می دهد.
 
.
ژیلا مساعد   ژانویه   ۲۰۰٨