چگونه باید برشکاف موجود بین سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
به مناسبت گذشت یکماه از دستگیری دانشجویان و یک ماه مبارزه و اعتراض


تقی روزبه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۷ دی ۱٣٨۶ -  ۷ ژانويه ۲۰۰٨


قبل ازورود به بحث اصلی وبعنوان مدخلی برای آن بی مناسبت ندیدم که آن را با اشاره به مطلبی انتقادی که درطی روزهای گذشته دربرخی سایت ها با عنوان "کنسرت گوگوش- ورودی۱۰۰ دلار- تماشاگر۴۰۰۰ نفر!، تظاهرات برای نجات جان جوانان - مجانی- شرکت کننده ۲۰۰ نفر!" آغازکنم. نویسنده درجائی ازمقاله خود مطرح ساخته است که چرانباید صدها هزارنفربا شمع وگل بهمراه خانواده دانشجویان زندانی دربرابرزندان ویا مجلس شورای اسلامی حضورنداشته باشند؟ ودرپایان نیزازنیروهای اپوزیسیون خواسته که لااقل درسایت های خود دم ازبرگزاری موفقیت آمیزو حماسی و... نزنند.
بی شک هم مبالغه کردن دستاوردها توسط اپوزیسیون واقعیت دارد وظاهرااین بیماری درمان پذیرهم نیست،وهم فقدان آن حمایت توده ای گسترده که نویسنده درحمایت ازدانشجویان زندانی شده توقعش را داشته است.ولی با این همه...
البته تصویرانتقادی که ایشان ازتعدادشرکت کننده گان درمورد دوتجمع همزمان استکهلم به عمل آورده وانتظار به میدان آمدن صدهاهزار نفردرحمایت ازدانشجویان زندانی دربرابرمجلس شورای اسلامی و یازندان اوین(که اگروجودداشت ما باشرایط بالکل متفاوتی ازتوازن نیروی انقلاب وضدانقلاب روبروبودیم)، بخودی خود انتظارنادرست و عبثی نیست و برآن نمی توان خرده گرفت.اما ایکاش بین واقعیت ها و آنچه که مطلوب هستند وباید باشند،شکافی وجودنمی داشت.ولی درجوامع بشری همواره واقعیت ها که نقطه آغازو مبنای عمل وپیشروی ما را تشکیل می دهند یک چیزهستند و انتظارات وآرزوها وآنچه که باید باشند وخود ازنیازها وروندهای مستتردرمتن واقعیت ها سرچشمه گرفته وبازتاب می یابند، چیزدیگری.وتلاقی این دو است که برخورد انتقادی با واقعیت هارابوجود می آورد.درحقیقت واقعیت های اجتماعی تنها با انتقادعملی –نظری ِانقلابی ورادیکال به آن است که قابلیت دگرگونه شدن پیدامی کنند و به اندیشه تغییر جهان وایجاد دنیائی دیگر- دنیای انسانی- معنا می دهند.تاآنجا که به نظام های اجتماعی برمی گردد،شکاف بین ایندورا تنها می توان با شکل گیری یک مقاومت توده ای آگاهانه ورهائی بخش پرکرد.ونقش اصلی بخش های آگاه تروفعال تری که بطوربالفعل قادربه تحمل واقعیت های غیرانسانی موجودنیستند، نیزتلاش برای فعلیت بخشیدن به ظرفیت های نهفتهِ رهائی بخش درتوده های وسیع رنج و کاردارد.وآنچه دراین میان مهم است این است که آنها باید همواره هشیارباشند که مبادا نقش خود راجایگزین نقش توده ها بکنند.
شاید نویسنده مقاله نیمه خالی لیوان را می بیند ومن نیمه پررا. ولی درواقعیت لیوان نه خالی ِ خالی است و نه پرِپر، بلکه نیم نیمه خالی ونیمه پر است.اگربا چنین نگاهی به مسأله فرایندشکل گیری وگسترش مقاومت برخورد بکنیم لازم می آید که درارزیابی خود از دوتجمع فوق دونکته را وارد کنیم:
نخست آنکه بطورمعمول فعالیت های هنری و فرهنگی و یا صنفی که رنگ وبوی آشکارسیاسی ندارند ویا کمتردارند بدلایل روشن وقابل فهمی، همواره توده های وسیع تری رابسوی خود جلب می کنند.واقعیت فوق بخصوص درجامعه استبدادزده ما که هنوزدرمقیاس عمومی توازن نیروبسودجبهه انقلاب وعلیه جبهه ضدانقلاب بهم نخورده ، مصداق بیشتری دارد. وبهمین دلیل است که برای مدافعان جنبش های واقعا توده ای و قادربه رهائی بدست خود،کشف وتقویت وجوه گوناگون هنرمقاومت همواره ازاهمیت زیادی برخورداراست. که البته نمی توان انکارکردکه درنزدما چپ های مبارز، بهای لازم به هنر مقاومت،بعنوان بخش مکمل ولازمی ازمبارزات اجتماعی و آکسیون های جنبشی داده نمی شود.پرکردن شکاف بین هنرومقاومت توده ای وایجاد پیوند طبیعی وبدورازهرگونه نگاه ابزاری بین آنها نیزیکی ازوظایف پیشاروی فعالین جنبش را تشکیل میدهد.وچراباید ماهنوز ناتوان ازبرگزاری آکسیون های هنری بعنوان بخشی ازجنبش مقاومت باشیم؟.مگرما دراین زمینه ها کم هنرمندمردمی داریم؟بله! یک چیزکم داریم وآنهم دلبستگی به الزامات وقواعد برپائی وتداوم آکسیون های جنبشی است.بدون گذشت وقربانی کردن منافع فرقه ای بسودجنبش و بدون جمع کردن قطرات نیروهای پراکنده خود،همه این امکانات مردمی یا بدون استفاده خواهند ماند و یا حتا بفرض استفاده فرقه ای، آن امکانات را خواهیم سوزاند.   
دوم آنکه باوجود واقعیت شکاف بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت،اما نسبت آنها درحد مأیوس کننده ای که نویسنده به تصویرمی کشد نیست:اگربررسی اعتراضات درحمایت ازدانشجویان را بفرض دریک نقطه مثلا تظاهرات ۲۰۰ نفره استکهلم درمقابل تجمع ۴۰۰۰نفره شرکت کننده گان درکنسرت گوگوش کانونی کنیم وبه مقایسه بنشینیم،بدیهی است که کفه ترازوبهمان صورتی که نویسنده تصویرکرده است بالاوپائین خواهد رفت. اما چراماباید –اگربخواهیم که به مقایسه بنشینیم- آن را دریک نقطه کانونی کنیم ونتایج احیانا یک جانبه بگیریم؟ بنظرمن این واقعیت دارد که هنوزدامنه اعتراضات درمورد دانشجویان زندانی، ضعیف و ناکافی است.اما بهیچ وجه ناچیزوحقیرنیست. چراکه اگرخوب نگاه کنیم معلوم می شودکه میدان مقاومت شامل دهها و صدها عرصه کارزار درپهنه داخل وخارج کشور است. گرچه تک تک آنها هنوزناچیزوکوچک بنظرمی رسند،اما مجموعه آن ها چی ؟مثلا مقاومت روزانه ومستمر خانواده ها و انعکاس آنها دررسانه ها،ازقبیل دیدارآن ها با هئیت اروپائی،تجمع اعتراضی دربرابر دفترسازمان ملل ویا مجلس شورای اسلامی ویا کوبیدن بردرب زندان اوین جهت نشان دادن حضوراعتراضی خویش به دژخیمان وزندانبانان وازآن طریق به کل حاکمان و... ودرکنارآن هااعتراضات وبیانیه های پی درپی کمیته های دفاع از دانشجویان ونیزتشکیل کمیته ده نفره ازوکلاء آزادیخواه ونیزاعتراضات واعلامیه های دانشگاه های گوناگون دردانشگاهای مختلف،حمایت سایرفعالین اجتماعی نظیرتشکل ها ومبارزین کارگری وروشنفکران و... وحمایت های دهها دانشگاه ودانشکده وهزاران دانشجو،تظاهرات گوناگون درخارج کشور،جلب همبستگی وهمدردی دهها کانون وتشکل دموکراتیک ودهها رسانه،حمایت های نهادهای معتبرمدافع حقوق بشروشماری ازشخصت های آزادیخواه و معتبرجهانی و دیگر نهادها وشخصیت های مترقی بین المللی. خلاصه آن که اگرمبنای مقایسه را ازمقایسه دریک نقطه فراترببریم وآن را درسی روزضرب بکنیم،بفرض آن که بتوانیم آن ها را به کمیت معین تقلیل بدهیم،آیا بازهم کفه بسود کنسرت مورد بحث تمام خواهدشد؟ من ترجیح میدهم که این دو را،یعنی یک حرکت هنری-تفریحی خالص با یک حرکت سیاسی را درکنارهم قرارندهم. واگرهم بفرض بخواهیم چنین کنیم ،ترجیح می دهم که این مقایسه را دریک نقطه به عمل نیاوریم و درمجموع خود انجام بدهیم. ودربرخورد با فرایندمقاومت،هم نیمه پرلیوان را به بینیم وهم نیمه خالی آن را.چرا که اگر انتقادها وانتظارات بصورت یک جانبه مطرح نشوند ومنجربه نادیده گرفتن قسمت پرلیوان نگردند،آنگاه تأثیربیشتری برجای خواهند نهاد.ازاین مساله که بگذریم،میرسیم به محوراصلی این نوشته که عبارتست از تمرکزحول چالش اصلی شکاف بین مقاومت ودامنه مقاومت.

چگونه باید برشکاف موجود بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت فائق آئیم؟

دراشاره به چالش مهمی که دربرابرگسترش صفوف مقاومت توده ای وجود دارد،لازم است نقب کوتاهی به واقعیت تلخی که مبارزه ومقاومتِ هم اکنون موجود دربسترآن جریان داردبزنیم:رژیم-یعنی یک دولت قدرقدرت وهیولامنشانه ای که مقدرات اداری ومعیشتی همه مردم رایک جا درچنگ خود دارد- با افزایش سیستماتیک دامنه فشارو سرکوب، داردهرلحظه به توده های محروم و فعالین جنبش ها خاطرنشان می کند بدانید که هزینه های مبارزه ومقاومت تاچه حد بالاست وبا هراقدام شما بالاترهم می رود.این هزینه ها نه فقط زندان وشلاق ووثیقه های ده ها میلیون تومانی ومحروم کردن آنها ازنشریه وتشکل وازحق برگزاری هرگونه کمپین و... است، بلکه فراترازآن ودراوج سبعیتی که می تواند تنها ازسوی حکومتی تبه کار وخالی ازهرگونه احساس مسئولیت دربرابر شهروندانش سرچشمه بگیرد، انگشت روی هست ونیست زندگی فعالین مبارز نهاده و آنها را هرلحظه به ازدست دادن شغل ومعیشت وحق تحصیل و... تهدیدمی کند. چنان که هنوزکه هنوزاست داردگروه گروه معلمان را بدلیل شرکت دراعتراضات صنفی وبجرم طرح مطالبات اولیه خودشان، به انواع واقسام تنبیه ها،اززندان تا تعلیق و تااخراج،که چیزی جزازدست دادن ممربخورونمیرزندگی کنونی اشان نیست محکوم می کند.همین مجازات را درمورد کارگران شرکت واحد هم شاهدبودیم و هستیم. بطوری که یک لحظه فعالین کارگری را آسوده بحال خودنمی گذارد.وحتا وقتی بهردلیل ناچارمی شودمثلا ابراهیم مددی را آزاد کند،پس ازچندروز دوباره او راحضارمی کند،تامبادا سایر کارگران روحیه گرفته وامربرآن ها مشتبه شود که گویا رژیم دست ازسرشان برداشته است. وضعیت خطیروبیمناک محمود صالحی –به جرم برگزاری مراسم مستقل ماه مه و بدلیل استمرارروح رزمندگی- نمونه گویای دیگری ازبرخورد جنایتکارانه رژیم با این گونه فعالین مبارز است.اوبا تن دادن به رسوائی عالمگیرناشی ازاین جنایت خود به تک تک کارگران پیام می دهدکه قبل ازآنکه به هوس مبارزه بیفتند ازسرنوشت محمود صالحی درس بگیرند. درمورد دانشجویان،علاوه بر آدم ربائی وزندان وضرب وشتم و....آن ها را به تعلیق واخراج ازدانشگاه ها تهدید کرده و تلاش دارد که خانواده هایشان را به کنترل دانشجویان وادارد واگرتمکین نکنند، شروع به تهدید آن هامی نماید.(نمونه فشاربه خانواده روزبه صف شکن و رژه رفتن لباس شخصی ها دربرابرمغازه داروفروشی آنها درشیرازیکی ازاین نمونه هاست).
اکنون یک ماه وچندروز ازیورش دستگاه های امنیتی رژیم به فعالین دانشجوئی چپ،که درآستانه برگزاری مراسم روزدانشجو صورت گرفت می گذرد.البته می دانیم که هدف رژیم بیش ازایجاد اختلال دربرگزاری روزدانشجوبود.هدف مهمتربی اثرساختن نقش دهها فعال دانشجوئی شناخته شده چپ و وارد آوردن ضربه کاری به توش وتوان جنبش دانشجوئی بود.چنین یورشی درعین حال و در یک معنا، به پایان رسیدن باصطلاح ماه عسل تحمل رژیم دربرابرفعالیت نیروهای نسل جدید چپ است.این نشان میدهد که چپ باسپری کردن دوران جنینی رشدخود به چنان وزنه ای درمیان دانشجویان تبدیل شده است که دیگرحضورووجودش برای رژیم بی اهمیت وبدون خطر نیست. با این همه،علیرغم سنگینی ضربه واردآمده،شاهد بودیم که برگزاری مراسم روزدانشجو درپی یورش رژیم-چه دردانشگاه تهران و وچه در سایردانشگاه های کشور-ونیز تداوم مقاومت پس ازروزدانشجو دردانشگاه های گوناگون(ازجمله مقاومت قابل تحسین دانشجویان اصفهان دربرابرفشارهای حاکمیت)،نشان میدهد که خوشبختانه پتانسیل اعتراضی موجود درجنبش دانشجوئی فراترازآن است که با دستگیری دهها دانشجوی ولوفعال و ارزنده،جنبش دانشجوئی ازنفس بیفتد ویاحتا دچاروقفه وگسست محسوسی بشود.

ضریب سراسری وجهانی مقاومت های موضعی

رژیم معمولا پس ازدستگیری فعالان جنبش ها،به چندماهی فضای آکنده ازرعب افکنی وهاله سکوت نیازدارد تا بتواند با فراغ خاطر،بااعمال فشاربه دستگیرشدگان و پرونده سازی، سناریوی های موردنظر خود را به مرحله عمل درآورد.اما به تجربه دیده ایم که هرچه دامنه مقاومت برای آزادی زندانیان فراگیرتروگسترده ترباشد،خواب های رژیم آشفته ترشده و درانجام دستکم بخشی از سناریوهای خود ناکام می گردد.مورد دانشجویان دستگیرشده نیزخارج ازاین قاعده نیست.می توان وباید با تنگ کردن هرچه بیشترعرصه بررژیم وممانعت ازاینکه بتواند بافراغ خاطربه فشار وشکنجه دانشجویان بپردازد،سناریوهای رژیم را نقش برآب کرد.وباین ترتیب یک گام دیگراورا بسوی فرورفتن در باتلاق مقاومت توده ای کشاند.ظاهرارژیم چنین وانمودمی کندکه دربرابراین گونه فشارها بی خیال وبی تفاوت وهم چون سنگ خاراست.اما درواقع چنین نیست ودرجهان امروز هیچ رژیمی نمی تواند نسبت به آنتنی شدن هرروزه مقاومت درپهنه داخلی وبین المللی بی تفاوت باشد.مقاومت باضافه بازتاب جهانی آن،امروزه براستی فضاهای تازه ای را برای گسترش مقاومت وممانعت ازدرهم شکسته شدنش فراهم ساخته است که تادیروزبرای جنبش ها باین سهولت قابل دسترسی نبود.وقتی ازپیداشدن فضاهای نوین وپردامنه مقاومت سخن به میان می آید،به معنی این است که دیگرحکومت های استبدادی هم چون دیروزقادرنیستند،مقاومت های درخشان دراین یا آن نقطه راکه همواره هم وجود داشته اند،بسهولت گذشته ودرهاله ای ازتوطئه سکوت درهم بشکنند.ابزارهای ارتباطی جهان امروز،درعین حال به قدرت همبستگی امکان نقش آفرینی داده وبه یک تعبیر،مشارکت ِ-گرچه ناهمطراز،ولی مکمل- درنبردهای موضعی ومحلی را فراهم ساخته است.درچنین فضائی هرمقاومت محلی وموضعی می تواند موجی از جلوه های گوناگون همبستگی را دراین یا آن گوشه کشورواین یا آن گوشه جهان بوجود آوردکه با گره خوردن آن ها به کانون مستقیم وموضعی مقاومت،به مقاومت محلی یک ضریب فرامحلی،سراسری و جهانی ودرنتیجه به مراتب تأثیرگذارترازقبل می دهد.وباین ترتیب هم جان تازه ای برمقاومت موضعی ومحلی دمیده می شودوهم امکان مشارکتِ ولوناهمطراز، ولی مکمل فراهم می گردد.درپرتونتایج چنین پیوندی ازمقاومت موضعی وهمبستگی سراسری با آن است که مثلا دولت آمریکا ناچارمی شود پس ازرسوائی ناشی ازافشاء شکنجه هایش درعراق وزندان گوانتانامو،حجم تازه ای ازبحران اخلاقی را به بحران هژمونی خود بیافزاید.وحتا ناچارشود که برای کاستن ازدامنه ویرانگرش، اسناد آن رسوائی ها را برای همیشه نابودکند.یادرنمونه معروف ودرخشانی رزمندگان زاپاتیست با گشودن فضای همبستگی جهانی ازاین طریق،عملا حفاظت موثرتری ازمنطقه آزادشده وآرمان های خود دربرابردولت مکزیک و حامیان امپریالیستش فراهم کنند.درکشورما نیزتأثیربهره گیری ازاین فضاهای گشوده شده دردنیای کنونی-باوجود بهره برداری ناقص ازآن -مشهوداست.وگرچه جمهوری اسلامی وانمودمی کند که فی المثل نسبت به نمایش درآمدن عکس محمود صالحی برروی تخت و بسترمرگ وزندگی ودرحالی که به غل وزنجیربسته شده است و یا از بازتاب هرروزه مقاومت پرشورخانواده های دانشجویان زندانی، بی خیال است،اما درواقعیت امرچنین نیست و درجهان امروز-با ظهورابرقدرت افکارعمومی وفشار روزافزون آن دردنیای بهم پیوسته کنونی-هیچ حکومتی نمی تواندبدرجاتی-بسته به دامنه فشارونوع ساختارومیزان وابستگی خود- نسبت به عواقب آن بی اعتناء باشد.نگاهی به عملکرد جمهوری اسلامی باهمه بی اعتنائی اش به فشارهای جهانی،وعلیرغم آن که وانمودمی کند که باصطلاح ککش نمی گزد، خلاف آن را نشان می دهد.مثلا مگرهمین نظام نبود که درمقطع سال ۶۷ با یک آره ویا نگفتن ودرجه بندی زندانیان برمنبای نوع ارتداد، حکم قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد.مقایسه آن وضعیت با حالا ودرحالی که رژیم اکنون به لحاظ ماهیت ومیزان انحطاط خود،حتاارتجاعی تروهارتروسرکوب کننده ترشده، اما ازبرکت دامنه مقاومت وبهره گیری ازفضاهای جدیدوتحمیل بسیاری از باید ها ونباید ها به رژیم بخوبی این تفاوت راشاهدیم. بعنوان مثال امروزه ما آشکارا شاهداعلام علنی کمونیست بودن توسط این یا آن مبارزچپ واین یا آن جریان، نه فقط دربیرون زندان بلکه حتی درخود زندان هستیم که درگذشته تحمل آن توسط رژیم کمترقابل تصوربود.باوجود آنکه بروزچنین پدیده ای برمبنای دستورات فقهی رژیم ازجنس مرتد بدخیم بشمارمی رود،اما رژیم دیگربسهولت گذشته قادرنیست مطابق مقررات و منویات پلید خود اعمال اقتدار کند.عین همین روند را درعرصه موسوم به جنبش زلف ها ومبارزه علیه حجاب تحمیلی رژیم شاهدیم،وقتی که فرمانده نیروهای انتطامی دردفاع ازپروژه امنیت اجتماعی و چهارفصل کردن مبارزه علیه بدحجابی اعتراف می کند که اگراین مبارزه نبود،امسال شاهد بی حجابی کامل درملاء عام بودیم!.وقتی رژیم مجبورمی شود،که فی المثل برخلاف آنچه که خود برنامه ریزی کرده وزودترازموعد معین وباعدول ازسیاست برخوردگزینشی خود با دانشجویان و با خانواده های آنها،به برخی تماس های تلفنی تن می دهد ویاناچارمی گردد که به خانواده ها وعده ملاقات با دانشجویان زندانی بدهد،درواقع شاهد عملکرد همین ضریب فرامحلی مقاومت هستیم.ویا زمانی که رژیم ناچارمی شودهمزمان بادستگیری شماری تازه ازدانشجویان برای کاستن ازدامنه فشاربخود و ممانعت ازخطرشعله ورشدن اعتراضات درسایر دانشگاه ها،درهمان زمان شماریگری را آزادکند ویا وقتی مجبورمی شودبا دادن وعده اعتراضات دانشجویان اصفهان را خاموش نماید و... جملگی واکنش هائی هستند که برای کاستن ازفشارهای داخلی وبین المللی مقاومت صورت می گیرند.گواین که می دانیم با توجه به ماهیت رژیم ودامنه خطری که موجودیت اورا تهدید می کند،هیچ کدام ازاین مانورها مانع از طراحی یورش های تازه علیه جنبش ازسوی ررژیم نشده و نخواهند شد.مساله موردنظرما هم نه آن،بلکه بهره گیری بهینه ازفضاهای جدید برای مقابله با تعرضات رژیم است.منظورجاانداختن این اندیشه است که درجهان امروزی هیچ مقاومت موضعی ومحلی محکوم به تنها ماندن نیست وتنها نخواهد ماند.واین که چگونه فضاهای جدید امکان مشارکت وبروزهمبستگی هرکس را درهرگوشه ای ازجهان با این مقاومت های موضعی ومحلی فراهم ساخته است. هدف نشان دادن این واقعیت است که امروزه مقاومت وپیگیری شورانگیز خانواده های ۲۰ دانشجوبهمراه بازتاب جهانی آن ومشارکت دیگران درهمبستگی وهمدردی با آن،می تواند فضای مقاومت جدید ولاجرم دست آوردهای جدیدی را بگشایدوبه یک مبارزه موضعی ومحدود، ازجهاتی خصلت کمابیش سراسری وکیفیت جدیدی بدهد.و این که بهره گیری ازفضاهای نوین ومشارکتِ ولوناهمطراز،ولی مکمل،درهرنبردموضعی می تواند به آن ضریب معینی برای بردسراسری پیداکردن، بدهد. واین که همین مساله تاچه حد درگشودن فضاهای جدید و بهم زدن توازن قدرت های تامتوازن می تواند موثرباشد.وبالأخره این که استفاده نسبی و هوشیارانه ازآن توسط جنبش های گوناگون کارگری و زنان و دانشجویان وجنبش ضداستبدادی وازجمله خانواده های دانشجویان زندانی دارد تبدیل به یکی ازمولفه های اعتراضات کنونی می شود.
تاکتیک اصلی رژیم معطوف به آن است که هزینه مقاومت ومبارزه را افزایش بدهد،تا بزعم خود باایجاد هراس عمومی ازورود مردم به صحنه نهائی و سرنوشت سازمبارزه جلوگیری به عمل آورد.سوی دیگرسکه واقعیت آنست که جنبش مقاومت نیز دربسترده ها و صدها و هزاران نوع ازاین مقاومت ها و نبردهاست-اگرکه ازنفس نیفتد- می تواند آبدیده شده و آمادگی و استحکام لازم برای تعرض نهائی را بدست آورد.هرمقاومتی به معنی کوبیدن پتکی برصخره جمهوری اسلامی است که سهم خود درا درخرد کردن نهائی آن دارد.واساسا "غول"رژیم جمهوری اسلامی راتنها می توان درزیررگبارانبوه مشت های بیشماربه گوشه رینگ راند وبی حس کرد وسرانجام با ضربه نهائی کارش را ساخت.آن چه را که رژیم بخیال خودتهاجم کارساز وفلج کننده به جنبش می پندارد،می تواند برخلاف تصور وی، به محرکی جهت توده ای کردن مقاومت و فرورفتن بیشتر درباتلاق مرگ بیانجامد. این فقط مردم نیستند که با افزایش هزینه مبارزه باید بهای آن را بپردازند. بلکه خود رژیم هم ناچاراست که با افزایش شکاف بین خود و مردم ودریافت مشت های تازه،تشدید شکاف های درونی و ریزش بقایای پایگاه توده ای اش و بالأخره تشدید فشارهای بین المللی تاوان بیشتری را بپردازد. بهره گیری ازفضاهای جدید واستفاده بهینه از ضریب سراسری وجهانی ِمقاومت های موضعی ومحلی بی شک درپرکردن شکاف بین واقعیت سرکوب ومقاومت موثراست. اما بدیهی است که به تنهائی قادربه پرکردن آن نیست.درواقع هیچ عاملی جزخود جنبش سراسری ومتکی برخود،نخواهد توانست خلاء فوق را پرنماید وآن چه هم که دراین بحث درمدنظراست همانا هموارکردن مسیرآن است. اگرتاکتیک اصلی رژیم درمقابله با خطر برآمد عمومی جنبش مقاومت،افزایش هزینه های مقاومت وقلع و قمع فعالین وپیشروان جنبش هاست،پس تامرحله برآمد عمومی وغیرقابل بازگشت جنبش یعنی ورود به مرحله مقاومت توده ای وتعرض عمومی چه گونه باید عمل کرد؟:
جزترکیب موثردو راهبردشناخته شده زیر،بنظرنمی رسد راه میان بردیگری وجود داشته باشد:
الف-پیوند وهم پوشانی مبارزه فعالین با مبارزه بدنه،باهدف گسترش هرچه بیشتر قاعده جنبش و ارتقاء آن به نقطه جدید.ودرهمین رابطه باتوجه به تهاجم همزمان رژیم به همه حوزه های اجتماعی،هرنقطه موردتجاوزقرارگرفته ظرفیت تبدیل شدن به یک کانون کمابیش مقاومت را دارد. بابهره گیری ازفضای ضریب سراسری وجهانی می توان آن را برای رژیم پرهزینه کرد وبتدریج ازبهم پیوستن آن ها به یکدیگرشرایط برآمدعمومی را فراهم کرد.
ب- تقسیم هزینه اجتماعی مبارزه ویابعبارتی دیگر همبستگی ،همبستگی وبازهم همبستگی.
دیده ایم که وقتی گاوبازی مورد هجوم غافگیرانه گاوخشمگین و نیرومندی قرارمی گیرد، ودرحالی که به زیردست وپای آن می افتد وگرفتارشاخ های سهمگین اش می شود،یاران دیگر گاوبازدربرابرگاوکف به دهان آورده ظاهرمی شوندتاباجلب توجه اوبسوی خود،جان همکارشان را نجات بدهند.تاکتیک شروع نبرد درنقطه دیگر،همیشه یکی ازموثرترین وشناخته شده ترین راه های کاستن ازفشارروی نقطه دیگر محسوب می شود.شروع همزمان نبردازنقاط دیگر برای ایجاد یک نبردبزرگ ِسراسری وجنبش جنبش ها،بی شک عالی ترین نوع همبستگی ونمایش قدرت جمعی بشمارمی رود.بااین وجود تارسیدن به این مرحله،سطوح گوناگون و متنوعی ازهمبستگی وهماهنگی وجود دارند که درمیدان مبارزات اجتماعی،به نوعی همان نقش حامیان گاوباز را ایفاء می کنند.
اگررژیم مثلا کارگران را به دلیل مبارزه برای تشکل مستقل خود،به زندان و بیکاری واخراج تهدید می کند، وکارگران نیردرکشوری استبدادزده چون ما فاقد صندوق اعتصاب وانواع حمایت های جانبی برای مقابله با پی آمدهای منفی مبارزات خود وتأمین ادامه کاری آن هستند،چرا نباید صندوق اعتصاب ویاصندوق حمایت ازخانواده های زندانی و... ودیگرنهادهای همیاری توسط جامعه و مدافعین گسترده آزادی وبرابری اجتماعی، بوجود نیایند؟. تنها با سرشکن کردن هزینه های مبارزه و گسترش دامنه همبستگی است که می توان جرقه های مقاومت را تا تبدیل شدن به حریق کامل ازخاموش شدن درامان نگهداشت.

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com