دایی جان ناپلوئن وصدای مشکوک


مهدی حسین زاده



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٣ دی ۱٣٨۶ -  ۱٣ ژانويه ۲۰۰٨


استار باربارا خبرنگار شبکه سی ان ان در بخش خبری این تلویزیون به دنبال پخش دو نوار منتشر شده توسط نیروی دریایی امریکا، چنین ادامه می دهد: "می خواهم شما را منفجر کنم." این چیزی است که نیروی دریایی امریکا شنیده است ولی نمی توانند بگویند که این صدا از این قایق های تندرو منتشرشده است، یا از سوی یک ایستگاه ساحلی یا یک کشتی تجاری دیگر که درآن نزدیکی ها و از کانال تجاری رادیویی آزاد موضوع را دنبال می کرده است. بدنبال آن، اینچنین خبر تکمیل می شود که واقعاً راهی برای این که نشان دهیم این صدا از چه منبعی بروز کرده وجود ندارد، ولی بدنبال بروز این صدای مشکوک، شماری ازاعضای دولت بوش چنین ابراز عقیده نموده اند که مطمئن نیستند این گفتار، فارسی که گفتار ایرانی هاست باشد، و تحلیل های بسیار موشکافانه ای درباره این صدا صورت گرفته که مشخص شده است، در این گفتار، صدای موتور قایق یا صدای دریا که انتظار می رود وجود داشته باشد شنیده نمی شود.
آدمیرال مایکل مولن، رییس ستاد مشترک امریکا (نیروی دریایی)، در نشستی مطبوعاتی با خبرنگاران پنتاگون، ضمن تحریک آمیز خواندن این عمل از سوی سپاه پاسداران دستورات نظامی سختی را علیه ایران صادر و حق دفاع را برای نیروی دریایی امریکا در هر زمان محفوظ دانسته است.
سوی دیگر این مناقشه، مقامات رسمی دولت ایران قرار دارند که اعلام نموده اند، "نیروی دریایی امریکا این صداها و تصاویر را جعل کرده است."
اولین تاکتیکی که از سوی طرف ایرانی اتخاذ شده، تاکتیک زمان گیری در قالب انکار، یا همان "کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!" بوده است. تا به مرور زمان این مشکل از سوی طرفین به فراموشی سپرده شود و به معضلی دیگر در کنشهای سیاسی فی ما بین بدل نگردد.
کل ماوقع و این اصرار و انکار منشاء صدای مشکوک، رمان معروف دایی جان ناپلوئن، ایرج پزشک زاد، را به خاطر می آورد که آوردن آن بخش، خالی از لطف نیست. آنجا که دایی جان ناپلوئن در بَزم منزل جناب سرهنگ ماجرای جنگ ممسنی را تعریف می کند و مَش قاسم به اصرار می قبولاند که جنگ کازرون بود. دایی جان می گوید: یک روز در بحبحه جنگ ممسنی بود که ما وسط یک دره گیر افتاده بودیم، دو طرف کوه و اطراف را دزدان مسلح گرفته بودند، او بود و چهل - پنجاه تا تفنگچی و قاسم هم مصدر او بود. در حالیکه محاصره شده بودند به یکباره باران گلوله باریدن گرفت. از شِگرد حمله و تیراندازی متوجه می شود که با دار و دسته خدادادخان نوکر قدیمی انگلیسی ها طرف است. او کلاه پوستی خود را برسر نیزه تفنگ می کند و بالا می برد. خداداد خان خودی نشان می دهد و از پشت تخته سنگ سرش را بالا می آورد. حالا فقط دایی جان ناپلوئن است و خداداد خان. روی در روی هم. دایی جان مولای متقیان را یاد می کند و نفس خود را در سینه حبس می کند و دنبال پیشانی خداداد خان می گردد. وسط دو ابروی پهن خداداد خان را نشانه می رود، سکوتی مقطعی همه جا را فرا می گیرد و... همین لحظه بود که آن صدای مشکوک از ناحیه ای که آقاجان در مجلس نشسته بود در فضا طنین انداز می شود!
بله! یکی وسط تیراندازی دایی جان از خود تیر درکرده بود و رشته بازخوانی جنگهای ممسنی و کازرون را به هم پیچیده بود.
دایی جان که دل خوشی از شوهرخواهر خود هم ندارد، روی به او می کند و می گوید:
سر ناکسان را برافراشتن و از ایشان امید بهی داشتن، سر رشته خویش گم کردن است، به جیب اندرون مار پروردن است.
ماجرا ازهمین جا آغاز شد!
حول و اضطراب وشور واشتیاق عشق و نزدیکی دو خانواده هنوز فروکش نکرده بود که وحشت جنگ روی باغ بزرگ خانه سایه انداخت. آن شب در سکوت دیوانه کننده باغ همه حتی گلها و درختان درانتظار جنگی بودند بیرحم تر از جنگ عالم گیر اول. "جنگ آقاجان و دایی جان ناپلوئن!"
همه چیز بواسطه یک صدای مشکوک از مسیر خود خارج شد. میرآب باشی هرماه یک شب آب را به خانه ما می انداخت و اهل خانه حوض ها و آب انبارها را پر می کردند. آب از کوچه اول به منزل دایی جان ناپلئون می رفت و از آنجا به منزل آقاجان و از آنجا به آب انبار جناب سرهنگ. مَش قاسم به دستور دایی جان روی جوی آب در محلی که وارد خانه آقاجان می شد سدی ساخت ومثل یک قراول شجاع به نگهبانی ایستاد. در این میان بیچاره گلها و درختهای جناب سرهنگ که داشت فدای اختلاف آقاجان و دایی جان ناپلوئن بر سرهمان صدای مشکوک می شد!
رفت وآمدها و مذاکرات دیپلماتیک برای حل مسالمت آمیز اختلاف بر سر منشاء بروز صدای مشکوک و رفع بی آبی باغ خیلی زیاد شده بود و جناب سرهنگ که سرنوشت اش دربحران بی آبی باغ بستگی به سرنوشت همه داشت، بانی میزگرد محرمانه ای با حضور بزرگان فامیل می شود و سررشته کار به شمس علی میرزا مستنطق سابق عدلیه سپرده می شود، که استنطاق را کلید حل هر مساله ای اعم از سیاسی، اجتماعی، خانوادگی و... می داند.
وی تحقیق خود را با این سوالات آغاز می کند:
اولاً آیا این صدا منشاء انسانی داشته یا غیرانسانی؟
ثانیاً در صورتیکه منشاء انسانی داشته باید معلوم شود که آیا از ناحیه شوهرخواهر دایی جان ناپلئون بوده یا نبوده؟
ثالثاً اگر از ناحیه آقاجان بوده است، عمدی بوده یا غیرعمدی؟
طرفهای قضایا به این نتیجه می رسند که اگر معلوم شود صدای مشکوک از طرف آقای دکتر بوده که دشمنی بدتر می شود ونتیجه این جلسه به آشتی آنان منتج نمی شود. پس باید مشکل را نوعی دگر حل کرد.
به مش قاسم پیشنهاد می شود در ازای قبول مسوولیت بروز این صدای مشکوک ازجانب وی و مسبب اتحاد مجدد خانواده شدن، کل خانواده هزینه احداث آب انبار در قم که از آرزوهای دیرین او بوده متحمل شود، ولی او زیر بار این پیشنهاد نمی رود و حاضر نمی شود هم ولایتی هایش در برابر قبول این بی ناموسی از آب شیرین بهرمند شوند.
از سوی دیگر، قمرخانم دخترِ خانم عزیزالسلطنه، دختری مُطـَلقه و دم بخت بود و مادرش حاضر نشد در این موقع حساس که شوهر برایش گیر نمی آمد این بد نامی را برایش بخرد و جلسه را به نشان اعتراض ترک کرد.
دکتر ناصرالادباء که احتمال بروز صدای مشکوک را از سوی قمر خانم که دختری نسبتاً چاق و پرخور و به عقیده او کمی شیرین می زد و از غذاهای نفخ آور هم استفاده می کرد زیاد دانست و حاضر به اعتراف این مطلب، بدون اطلاع خانم عزیز السلطنه، نزد دایی جان شد و اینچنین موضوع صدای مشکوک شنیده شده وسط بازخوانی جنگ کازرون برای مدتی ماستمالی شد! چرا که صحبت از جنگ کازرون بشود و وسط آن کسی بی ناموسی کند؟ حالا اگر جنگ ممسنی بود یک چیزی، شوخی با جنگ کازرون؟ نه! این خیلی هزینه بالایی دارد!
غرض از مقایسه مطلب فوق با موضوع بوقوع پیوسته کنونی در روابط ایران وامریکا اینست که، ماجرای برخورد کشتی های تندروی سپاه پاسداران با ناوهای نظامی در خلیج فارس چیزی نیست که امروز آغاز شده باشد و نگاه جهان را به امنیت این آبراه استراتژیک معطوف سازد. این سری مواجهات تقریباً از ماجرای ناو استرالیایی آغاز، بعد ناوچه انگلیسی و این اواخر به ناوچه امریکایی ختم شده است.
در ماجرای ناوهای استرالیایی و امریکایی به دلیل پاسخ تند و شدید دریافتی از سوی آنان، ایران در موضعی انفعالی واقع و سعی در دامن زدن به آن نکرد، ولی ناوچه انگلیسی با تساهل و تسامح برخورد نمود و موضوع به مدت طولانی رسانه ای شد و در پایان احتمالاً با رد و بدل امتیازاتی بین دول، به شیوه مسالمت آمیز ختم به خیر شد.
ولی اینبار موضوع کمی متفاوت است. امتیاز ابتدا از سوی طرف امریکایی داده شده بود و پس از آن با وجود داشتن امتیاز، ایران به این اقدام مبادرت ورزید که در قالب هیچ پولیتیکی نمی گنجد، الا اینکه ایران دریافته باشد امتیاز داده شده سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده پولیتیکی مقطعی بیش نبوده و ایران آنرا جدی نگرفته است، چرا که اگر از جامعه جهانی پنهان باشد از دولتمردان ایران پوشیده نیست که ایران در مقطعی حول وحوش سال ۲۰۰٣ اورانیوم را با درجه خلوص بالای ۹۰ درصد غنی سازی نموده است واین درجه خلوص کاملاً اهدافی غیر از استفاده صلح آمیز که درجه خلوص ۶/٣ را می طلبد داراست ولی به دلیل عدم وجود پولوتونیوم لازم وعدم وجود تکنولوژی جایگزین ره به مقصد نبرده است. از سوی دیگر کره شمالی به دنبال توافقات خود با غرب، توافقات خود با ایران را برای استقرار موشکهای دور برد با تکنولوژی روسی وانتقالی از کره شمالی را در چهار نقطه استراتژیک ایران تا اطلاع ثانوی معلق نموده است، که این پروسه نشان از یک سری اقدامات موازی در مقطعی از زمان جهت دستیابی به این تکنولوژی نظامی بوده است، که با روی کار آمدن دولت یکپارچه کنونی توقف آن ساده انگاری است و پرداختن به آن در این مقطع زمانی به سود هیچکس تمام نخواهد شد، چرا که تحولات اساسی در ساختار درونی یک نظام سیاسی می تواند متاثر از روابط خارجی آن باشد ولی در بالانس داده ها وستانده های بین المللی می تواند نقش مثبت، خنثی یا حتی منفی بازی کند که بستگی به شرایط خاص خود دارد. مثلاً اتحاد جماهیر شوروی قدرت اتمی ای بود که از درون پاشید و این قدرت اتمی به کمک حفظ شرایط موجود داخلی نیامد ولی از تمامیت ارضی کل قلمرو شوروی دفاع کرد و نقشه جغرافیایی - بومی آن منطقه تغییر نکرد و فقط خطوط داخلی پر رنگ شد و چه بسا به نتیجه رسیدن تحولات داخلی را زیر فشار خارجی تسریع بخشید و در حقیقت نقشی کاتالیزوری داشت، ولی بسان یوگسلاوی از صحنه گیتی محو نشد.
اقدام اخیر سپاه پاسداران در تحریک و رصد کردن واکنش آتی حریف، تاحدی ناشیانه و بدون توجه به قیاس شرایط زمانی و مکانی و سطح دیپلماتیک روابط فی ما بین صورت پذیرفته است و با توجه به اینکه در لیست سیاه نادلبران هم جا خوش کرده است، چیزی جز همان صدای مشکوک نمی توان تصور نمود. چرا که وقتی خرد زائل باشد، و نفخ معده هم باشد، بروز این صداها اجتناب ناپذیر است.

freecorvus@yahoo.com