وقتیکه پزشک جلاد میشود؟!


حسن رحمان پناه


• طی ۹ ماه زندان، روزانه بر شدت ناراحتیهای جسمی محمود صالحی افزوده شده و سرنوشت و سلامتی او عمیقا نگران کننده است. تا بحال بارها به دلیل تشدید وخامت جسمی به اورژانس بیمارستان توحید سنندج منتقل و بعد از آزمایش و معالجات سرپایی دوباره به زندان منتقل شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ دی ۱٣٨۶ -  ۱۴ ژانويه ۲۰۰٨


بیش از ۹ ماه از زندانی شدن محمود صالحی کارگر معترض و خستگی ناپذیر، سیمای شناخته شده جنبش کارگری ایران در داخل و خارج کشور، زبانحال خواسته ها و مطالبات برحق طبقه کارگر، سخنگوی کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری، سخنران جسور، رادیکال و ضد سرمایه در اول ماه مه و سمبل مقاومت و استقامت در سیاهچالهای حکومت اسلامی می گذرد.
مسئولین حکومت اسلامی ٣ هفته قبل از برگزاری اول ماه مه روز جهانی کارگر ٨۶ در یک برنامه از قبل تدارک دیده شده اطلاعات و قوه قضائیه، محمود صالحی را به بهانه گفتگو پیرامون چگونگی برگزاری روز کارگر به اطلاعات سقز فراخوانده و بی شرمانه او را ربودند. بعدا معلوم شد محمود صالحی در زندان سندج و در تک سلولی اسیر دست آدمکشان اسلامی است. این خبر موجی از اعتراض و نارضایتی را در میان فعالین کارگری و انساندوست در داخل کشور و نهادهای چپ و کارگری و انساندوست در خارج کشور برانگیخت. جمهوری اسلامی ظاهرا بی توجه به این اعتراضات اما عمیقا نگران از آن، محمود صالحی را در شرایط بسیار خطرناک جسمی که روز به روز متاسفانه بر وخامت جسمی ایشان افزوده میشود نگهداشته است. طی این ۹ ماه روزانه بر شدت ناراحتیهای جسمی محمود افزوده شده و سرنوشت و سلامتی او عمیقا نگران کننده است. تا بحال بارها به دلیل تشدید وخامت جسمی به اورژانس بیمارستان توحید سنندج منتقل و بعد از آزمایش و معالجات سرپایی دوباره به زندان منتقل شده است. صحنه دستبند زدن به صالحی بر روی تخت بیمارستان وحشت قاتلان از انسان شریف و عزیزی است که قصد دارند از او فردی مجرم در انظار عمومی نشان دهند تا سیمای جنایتکارانه و ضد انسانی خود را توجیه کنند. اما این سمبل مقاومت و انسانیت هر روز بیشتر محبوب میشود. سران نظام اسلامی جسم محمود را در حالت مرگ تدریجی قرار داده اند و نفرت داخلی و جهانی را به جان خریده اند تا از دست او نجات یابند، اما هرگز بر مقاومت و استواری او غالب نخواهند شد و این حسرت مرگ بار آنان است. بی شک اعتقاد و اراده طبقاتی و مبارزاتی محمود صالحی از دیوارهای به آهن و بتون ساخته زندان و از تصمیم جلادان اسلامی به نابودیش محکمتر است و همین حقیقت ضامن استواری و سرافراز بیرون آمدن او از زیر دست جلادانش و نشانه زبونی و بی مایه گی آنان است. سران حکومت اسلامی راههای مختلف را برای تسلیم محمود صالحی امتحان کردند اما او فولاد آبدیده است که هرگز ذوب نخواهد شد.
جلادان اسلامی تصمیم به نابودی فیزیکی محمود صالحی گرفته اند تا به خیال خام خود غول از بطری رها شده جنبش کارگری را مهار و از آن زهر چشم بگیرند. آنان برای توجیه رفتار ضد انسانی خود در نزد افکار عمومی داخل و خارج و جهت نگهداشتن محمود صالحی در زندان و طی کردن دوره محکومیت در زندان به پزشک قانوی متوسل شده اند. اما حکومتی که خود قانونی نیست و نه بر اراده مردم، بلکه جهت بی اراده کردن آنان ایجاد شده و ستون حاکمیتش در کنار جویبار خون انسانها بنا شده است، آیا پزشکان وابسته اش میتوانند انسانی بیاندیشند و رای بدهند؟ پزشکی شغلی بسیار شرافتمندانه، انسانی و قابل تقدیر است و پزشک واقعی و وظیفه شناس هرگز نمی تواند مسائل ایدئولوژیک و سیاسی را وارد شغل و رسالت خود کند. کم نیستند پزشکان متعهدی که به وظیفه انسانی خود عمل کرده و توسط جلادان اسلامی سربه نیست و یا ترک دیار کردند. بسیاری از آنها به قوانین و دستورات سران و مسئولین رژیم عمل نکرده و با زندان و شکنجه روبرو و یا شغل خود را از دست دادند. اما در این میان عده معدودی در لباس پزشکی اما بدون علم و دانش پزشکی، بلکه مسلح به افکار انسان ستیز جمهوری اسلامی به جان انسانها افتاده و همچون دیگر جلادان ضد بشر حکم صادر میکنند. اینها پزشک نیستند بلکه پاسدارند. اینها افراد جبهه رفته و دوره دیده برای صدور حکم قتل انسانها هستند. اینان همان کسانی هستند که خون زندانیان سیاسی و مبارز را در سیاهچالهای اسلامی گرفته و به بدن افراد بسیج و پاسدار زخمی در قتلگاه های جنگ ایران و عراق و یا جنگ علیه مردم کردستان تزریق میکردند تا از مرگ نجات یابند. اینها جانیانی هستند که سن کودکان کمتر از ۱٨ سال را در معاینات به اصطلاح پزشکی افزایش می دهند تا اعدام آنان را قانونی نشان دهند. این جانیان برای حفظ شغل و کسب درآمد و پول هر عمل زشت غیرانسانی را مرتکب میشوند. اینان محافظان و دست پرورده های خلخالی، سعید امامی، لاجوردی، علی فلاحیان و دیگر سرکوبگران اسلامی هستند. گذاشتن اسم پزشک بر آنها توهین به شغل انسانی پزشکی است، چون قاتل پزشک و پزشک قاتل نمی شود. پزشک روزانه جان دهها انسان را از مرگ، نقض عضو و مریضی نجات می دهند اما اینها انسانهای سالم را سربه نیست میکنند. اگر بپذیریم که این افراد نه پزشک بلکه قاتلند، باید قبول کنیم که همین قاتلین نیز خود قربانیند. آنها قربانی دست نظام و مناسباتی هستند که آنان را وادار به چنین رفتار و اعمالی کرده اند. بنا بر این باید خود این افراد را به نزد پزشک با وجدان و متعهد، پزشک واقعی اما روانپزشک برد تا آنان را معاینه و راهنمایی و شغل و راه و روش زندگی انسانی را به آنان نشان دهد.
در مناسباتی که جلاد، پزشک و پزشک، جلاد میشود کمترین بویی از انسانیت و اخلاق در این سیستم وجود ندارد. این سیستم چیزی جز مناسبات تباه شده سرمایه داری با حمایت معنوی و ایدئولوژی مذهبی و خرافه پرستانه نیست که دهها سال است زمان به گور سپردن آن توسط گورکن های آن یعنی محمود صالحی ها، اسالوها و هم طبقه ای هایشان فراهم شده است. اما در این نبرد آنان چیزی جز زندان، شکنجه و زنجیرهای اسارت و بردگی از دست نخواهند داد، ولی جهانی را بدست خواهند آورد. بی شک آینده متعلق به آنان است، اما نه خودبخودی و معجزه آسا، بلکه با اراده جمعی، آگاهی طبقاتی و تشکیلات رزمنده حزبی و توده ای و پراتیک متحدانه طبقه کارگر که از طبقه ای در خود به طبقه ای برای خود تبدیل شده باشد.
حمایت از محمود صالحی و نجات جان والایش در نبرد مرگ و زندگی گامی در این راستا است.