در ازدحام وسوسه انگیز طوطی ها
نقدی بر حزب جبهه ی مشارکت ایران


اکبر کرمی


• مشکل اصلی این مشی آن جاست که جبهه ی مشارکت در این زمینه هیچگونه پرنسیپ، پرستیژ و حد و مرزی را به عنوان پیش شرط حضور خود در انتخابات اعلام نمی کند. به نظر می رسد هر اندازه فیلتر حکومت برای تصفیه ی غیر خودی ها تنگ تر می شود، حزب مشارکت هم خود را به گونه ای غم انگیز کوچک تر و لاغرتر می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۷ بهمن ۱٣٨۶ -  ۲۷ ژانويه ۲۰۰٨


این یاداشت کوتاه، نقدی است مشفقانه بر حزب مشارکت ایران، در آستانه ی یک انتخاب بزرگ: مشارکت یا عدم مشارکت؟ هرچند در زمانه ی برباد رفتن همه ی امیدها، نمی دانم آیا می توان همچنان امیدوار بود که در ازدحام وسوسه انگیز طوطی ها، کسی به صید صدا برود.
الف) دمکراسی میوه ی اندیشه و عمل است. کارنامه ی قرن ها تلاش ما در استقرار دمکراسی و نهادینه شدن حقوق بشر در ایران، کارنامه ی کامیابی نیست. هم به لحاظ تدارک اندیشه های زیرساخت دمکراسی و هم به لحاظ تدارک نهادهای پشتیبان دمکراسی، این کارنامه سخت تامل انگیز و استخوان سوز است.
فقر اندیشه در پهنه گفت و گو از آزادی و قدرت آن چنان بیداد می کند، و سوء هاضمه ملی در این پهنه آن چنان طاقت فرساست، که اقتصاد زبان را فلج کرده است. در این بازار مکاره، استبداد آن چنان به آسانی به جای آزادی فروخته می شود و انبوه بردگان، با لبخندی بر لب، آن چنان بی تابانه در کارگاهای تولید غل و زنجیر، انجام وظیفه می کنند که هر امیدی به ناامیدی می گراید.
فقر نهادهای مدنی و پشتیبان دمکراسی در ایران آن چنان وخیم و عمیق است که در کمال تاسف، تصور نمی رود بدون حمایت های نهادهای مدنی بین المللی کاری از پیش برود. با این وجود، مطالعه و توجه به نهادهای مدنی در ایران، به ویژه احزاب و گروهای سیاسی، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. برای درک اهمیت این موضوع کافی است نیم نگاهی به هزینه های مستقیم و غیرمستقیمی انداخت که استبداد خرج موازی سازی، حذف، مشکل دار کردن، ناکارآمد ساختن و ترور احزاب، گروها و شخصیت های موثر آن ها می کند. اقدامی که به واقع نمونه ی یک پروژه ی کلاسیک آلترناتیوکشی سیستماتیک است.
پس از اصلاحات اراضی و از هم پاشیدن ارگانیزاسیون سنتی هرم اجتماعی، با آن که به سبب برخورداری از مواهب حاشیه ای مدرنیته، جامعه در راس هرم قدرت به شدت، با سرعت و با اتکا به درآمدهای نفتی، فرآیند ارگانیزاسون را طی می کرد و نهادهای اجرایی و اندام های پشتیبان خود را بازتولید می نمود، در قایده و تنه ی هرم اما، به علت غیبت نهادهای مدنی سنتی، نه تنها توزیع آزادی متوقف شده بود، که فرآیند اتمیزه کردن افراد اجتماع به شدت پیش می رفت. این رشد نامتوازن در پهنه ی قدرت و توزیع آزادی، به ناکامی در تبدیل جامعه سیاسی به جامعه ی مدنی انجامید. در چنین شرایطی، جامعه هم از توزیع برابر آزادی بی بهره ماند و هم از بسط فضاهای خالی از قدرت. بدون این دو، امکان نهادینه شدن نهادهایی همچون احزاب، سندیکاها، ان جی اوها، دولت ها و مجلس های محلی و منطقه ای و نیز امکان نهادینه شدن حقوق بشر و سازوکارهای اعمال و محافظت آن ها منتفی است و بدون استقرار نهادهای مدنی محافظت از فضاهای خالی قدرت و توزیع برابر آزادی، شان و قدرت و پایش آن ها، غیرممکن خواهد بود. روشن است که در موقعیت نبود آزادی و مناسبات حقوقی دمکراتیک از یک طرف و نیز نبود نهادهای مدنی پشتیبان آزادی و دمکراسی از طرف دیگر، جامعه در سیکل معیوبی دست و پا خواهد زد، که هیچ چشم اندازی جز یاس و ناامیدی را به بار نخواهد آورد.
آنچه نهادهای مدنی مدرن وطنی در داخل و خارج از کشور انجام می دهند، تلاشی است صادقانه – اما محدود به سقف زندان های گونه گونه ای که تجربه می کنند – در جهت برون رفت از این چرخه ی معیوب.
ب) اصلی ترین و کلیدی ترین باور دمکراتیک با به رسمیت شناختن یکدیگر متبلور می گردد. با به رسمیت شناختن خود و دیگری است که امکان گفت و گو، چانه زنی، سازش، توافق و قانون حاصل می گردد.
سازوکارها و ابزارهای دمکراتیک شناخته شده برای رسیدن به توافق در منازعات و اختلافات گروهی بر سه گونه اند.
۱- انتخابات (مدل اقلیت - اکثریت):   در انتخابات، اقلیت می پذیرد سلیقه ی اکثریت – در مدتی معین- حاکم باشد به شرطی که اکثریت نیز بپذیرد، در آن مدت امکان تبدیل شدن به اکثریت را به اقلیت بدهد.
۲- قرعه کشی: در مدل قرعه کشی، طرفین توافق می پذیرند سلیقه ی برنده ی قرعه – در مدتی معین – حاکم باشد، در عین حال برای قرعه ی بعدی دو طرف از شانس برابری برای برنده شدن برخوردار باشند.
٣- ریاست ادواری: در مدل ریاست ادواری، طرفین توافق می پذیرند سلیقه ی طرفین توافق – در مدتی معین - به نوبت تجربه شود.   
ساز و کارهای دمکراتیک در حل و فصل منازعات سیاسی پایدارترین و قابل قبول ترین مدل های سازش های گروهی اند. زیرا در این نوع سازش ها، به واقع بازنده ای وجود ندارد. یعنی به این ترتیب رانه ی بدخیم کینه توزی، که در آسیب شناسی خشونت از عوامل اصلی تولید، توزیع و گسترش خشونت است، از پهنه ی سیاست تاحد بسیاری حذف می شود.
قانون - در تلقی مدرن - و در پی آن ساختارهای حقوقی نیز، اگر و تنها اگر نتیجه ی چنین سازوکارهایی باشند، می توانند به حل و فصل پایدار و قابل قبول منازعات اجتماعی کمک کنند. چنانچه قانون و مناسبات حقوقی تابع و پشتیبان چنین ساختاری نباشد، جامعه در حل و فصل اختلافات خود آن چنان دچار بدکارکردی می گردد، که بیرون آمدن از آن خود داستان دور و درازی خواهد داشت که با اشگ و آه، در فصل "انگاره های انحطاط در ایران" دنبال می شود. اصلاح مناسبات حقوقی به ویژه هنگامی که به ترتیبات مربوط به انتخابات باز می گردد، چنانچه هماهنگی لازم با این سازوکارها را نداشته باشد، می بایست اولویت نخست هرگونه فعالیت سیاسی واقعی و مستقلی باشد. به عبارت دیگر نهادینه شدن فعالیت های سیاسی مسالمت آمیز در گرو سروسامان بخشیدن به ترتیبات مربوط به انتخابات است. از این روست که مشارکت در انتخابات برای گروهی که امکان برنده شدن در یک انتخاب را ندارد، یا حداقل امکان سروسامان بخشیدن به ترتیبات انتخاباتی - برای برنده شدن در دوره های بعد - را نداشته باشد، بی مفهوم و غیرقابل درک خواهد بود.
ج) در جهان معاصر، اتهام استبداد آن چنان نگین و سنگین است که کمتر کشور یا حکمرانی قادر به تحمل آن است. این گزاره، شکل دیگر همان گزاره کلاسیک سیاسی است که می گوید: حکومت های سرکوب گر و غیردمکراتیک اگرچه مشروعیت و حقانیت ندارند، اما سخت بدان نیازمندند. از این رو ست که بخش کلانی از فعالیت ها انتخاباتی و ویترین سازی های سیاسی – اجتماعی این دست حکومت ها، صرف پاسخ کاذب به این نیاز می شود. طرح بومی گرایی، عدم شفافیت، طرح دمکراسی حداقلی و کنترلی، طرح عدم جهان شمولی حقوق بشر و دمکراسی و توجیهات دینی، تاریخی و ایدیولوژیک در نقد و نفی دمکراسی و حقوق بشر همگی پروژه هایی هستند که برای مقابل با این ننگ جعل شده اند. جامعه ی جهانی، امروزه با حکومت های سرکوبگری رو به روست، که تلاش می کنند، با صرف هزینه های فراوان و استفاده ی بد از مواریث دینی و سنتی و به کار بردن ابزارهای دمکراتیک ناقص الخلقه، جامعه ی خود و جامعه ی جهانی را بفریبند. در این کشورها ممکن است انتخابات ادواری انجام شود، اما انتخابات به گونه ای سامان یافته است، که تنها افراد، گروه ها یا جریان های خاص و خودی می توانند در آن شرکت کنند و برنده شوند.
یکی از سوال های اساسی و راهبردی ایران امروز، که به دسته بندی فعالین سیاسی در داخل و خارج از ایران انجامیده است در این جا قابل طرح و بررسی است. مشارکت در این دست انتخابات ها چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا شرکت در این گونه انتخابات ها به پیشرفت فرآیند مشروعیت سازی حکومت های سرکوبگر نمی انجامد؟ آیا تحریم انتخابات در چنین شرایطی کار دکور سازی را برای استبداد آسان تر نخواهد کرد؟
سال هاست که در این زمینه، بین گروهای مختلف اپوزیسیون جمهوری اسلامی برای مشارکت در انتخابات اختلاف و بگو مگو وجود دارد. این اختلاف یکی از سرچشمه های اصلی سوتفاهم بین گروه هاست. برخی از گروها – که معمولن به بازی گرفته نمی شوند - با اشاره با ساختار حقوقی این حاکمیت، به ویژه در فرآیند انتخابات، هر گونه مشارکتی را در آن، نوعی خطای سیاسی و در خلاف آرمان های دمکراتیک و حقوق بشر محور ملی، تلقی می کنند، برخی دیگر – که نصفه نیمه و غیر موثر به بازی گرفته می شوند – به این کمدی تن می دهند، با این استدلال که راه بهتری وجود ندارد، یا با این استدلال که بودن در حاکمیت – حتا به صورت نصفه و نیمه – امکانات بیشتری برای اصلاح فراهم می آورد.
د) حزب مشارکت ایران – به واسطه ی اهمیت غیرقابل اغماضی که همچنان در انتخابات مجلس هشتم دارد - نمونه مناسبی است برای این بررسی. این حزب حتا پس از ناکامی ها گسترده در دوره ی اصلاحات و نیز تجربه مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم، همچنان از مشارکت در انتخابات طرفداری می کند. اهمیت این موضع گیری آنجاست که حزب، تلاش می کند نشان دهد، دمکراسی و حقوق بشر را به عنوان عالی ترین آرمان، راهبرد و تاکتیک خود برگزیده است. ممکن است بسیاری با این دریافت موافق نباشند، اما به باور من مطالعه ی دقیق شعارهای اصلی حزب، گرایش های بدنه حزب، نوشته های سران حزب و نیز بسیاری از رفتارها و مصوبات درون حزبی آن ها در این چهارچوب، نشان می دهد که حزب مشارکت به مدرن ترین گروه های اپوزیسیون در خارج از کشور پهلو می زند.
اگر بتوانیم از انگاره ی بی رنگ نیرنگ فاصله بگیریم، برای درک چرایی این موضع گیری، باید بتوانیم توضیح دهیم که آیا و چگونه حزب مشارکت با مشارکت در انتخابات می تواند پیروز شود؟ حداقل وفاداری به حقوق بشر و دمکراسی، ایجاب می کند که این حزب با ناقضان حقوق بشر و روندهای غیر دمکراتیک همراهی نکند. به عبارت دیگر، این که حزب اعلام کند، با این روش ها موافق نیست، کافی نیست، بلکه حزب وقتی نمی تواند این فرآیندها را متوقف کند یا - آن چنان که عباس عبدی گفت - باید از حکومت خارج شود و در انتخابات شرکت نکند، یا اگر خارج نمی شود – آن چنان که سعید حجاریان می گوید - توضیح دهد که چگونه می خواهد با این اقدامات مقابله کند؟
چنانچه امکان پیروزی در یک انتخابات، برای گروه هایی وجود نداشته باشد، آن گروها، برای مشارکت در انتخابات، حداقل باید بتوانند توضیح دهند که با مشارکت خود، چگونه می توانند روند انتخابات را به گونه ای تغییر دهند که امکان برنده شدن برای آن ها - در مرحله ی اول - و برای همه ی شهروندان - در مرحله ی دوم - فراهم آید؟ چنانچه حزب مشارکت نتواند به این سوال ها پاسخ دهد، یا صداقت و اصالت او در طرح حقوق بشر و دمکراسی زیر سوال می رود یا کفایت و بضایت آن در تحلیل نتایج دیرآیند رفتار خود و جامعه.
غالب فرهیختگان حزب در جهت توجیه و تحلیل مشی حزب برای مشارکت در انتخابات، همواره تلاش دارند انتخاب خود را در دوگانه انقلاب و اصلاح محدود کنند. آن ها با انتخاب مشی اصلاحی، تلاش دارند با هر گونه روش غیر مسالمت آمیز برای تغییر رفتار و ساختار جمهوری اسلامی مرزبندی کنند. حتا در محدوده ی این دوگانه ی تنگ و تار - طرح گاه و بیگاه انگاره ی "اصقلاب" از زبان حمید رضا جلایی پور اشاره ای است به این مشکل - وفاداری به حقوق بشر و دمکراسی ایجاب می کند، حزب توضیح دهد که چگونه در ساختار جمهوری اسلامی و مناسبات حقوقی حاکم بر آن، می تواند روند انتخابات – که پیش نیاز هر گونه اصلاحی است- را اصلاح کند. مشکل اصلی این مشی آن جاست که جبهه ی مشارکت در این زمینه هیچگونه پرنسیپ، پرستیژ و حد و مرزی را به عنوان پیش شرط حضور خود در انتخابات اعلام نمی کند. به نظر می رسد هر اندازه فیلتر حکومت برای تصفیه ی غیر خودی ها تنگ تر می شود، حزب مشارکت هم خود را به گونه ای غم انگیز کوچک تر و لاغرتر می کند. به عبارت دیگر، جبهه ی مشارکت با وجود پرداخت هزینه های مختلف برای حضور در انتخابات – همچون اتهام همکاری با ناقضان حقوق بشر- هیچگونه تلاش جدی ای برای به رسمیت شناساندن خود و ترسیم مرزهای خود در برابر حاکمیت نمی کند. حزب مشارکت هرچه که هست، یا هرچه که صلاح می داند باشد، باشد، اما باید با شجاعت و درایت آن را اعلام و از مرزهایش دفاع کند: من این هستم و کوتاه هم نخواهم آمد.
باید به رهبران حزب یادآوری کرد که اتخاذ روش های مسالمت آمیز برای فعالیت های سیاسی، همچنین این معنا را نیز می دهد که احزاب و گروهای منادی چنین روش هایی می بایست با پرهیز از کندروی از غلطیدن هواداران خود به ورطه ی خشونت پیش گیری کنند.
ه) برای پی گیری سوزنامه ای که جبهه ی مشارکت در این سال ها آفریده است و به واسطه ی آن شاید خود را طلب کار تاریخ تصور کند، کافی است به فشرده ای از خواست ها و اقدامات آن ها در این سال ها بپردازیم.
جبهه ی مشارکت – ذوق زده - اصلاح قانون مطبوعات را در دستور کار خود قرار داد. حاکمیت نپذیرفت و قانون مطبوعات از دستور کار مجلس اکثرن مشارکتی خارج شد. (باخت)
جبهه ی مشارکت خیلی دیر لوایح دوقلو اصلاح انتخابات و اختیارات ریس جمهوری را در مجلس تصویب کرد. حاکمیت نپذیرفت، لوایح پس گرفته شد. (باخت)
هر چند این اقدام با توجه به چشم اندازی که مجلسی هفتم گشوده بود، عملی عاقلانه بود، اما کاملن انفعالی و زبونانه انجام گرفت.
جبهه ی مشارکت از جامعه ی مدنی گفت. حاکمیت دوبال اصلی جامعه ی مدنی (دانشجویان و روزنامه ها) را چید، دوبالی که اتفاقن بالهای اصلی جبهه ی مشارکت بودند. جبهه ی مشارکت در حالی که دو قوه ی کشور را در اختیار داشت، یا حداقل، حضور چشم گیری در آن قوا داشت، از "آرامش فعال" گفت و از جامعه ی مدینه النبی! (باخت)
جبهه ی مشارکت گفت: "ایران برای همه ی ایرانیان". اما حاکمیت در عمل و در فرآیند انتخابات مجلس هفتم، بی مبالاتی خود در دوم خرداد را جبران کرد و به همه ی جهانیان ثابت کرد که ایران تنها ملک طلق گروهی محدود است و حتا به نمایندگان مشارکتی مجلس ششم و بسیاری از خط امامی های سابق هم تعلق ندارد. (باخت)
حزب مشارکت در دقیقه ی نود به قوانین بازی اعتراض کرد و در مجلسی که اکثریت داشت به بست نشست! حاکمیت با اطمینانی که از انفعال، بی عملی و خالی بودن پشت نمایندگان – به علت شکاف های متعددی که به حزب و هواداران آن تحمیل شده بود_ داشت، به درخواست های آن ها کمال بی توجهی را نشان داد. حزب مشارکت چه کرد؟ در انتخابات مجلس هفتم شرکت کرد! (باخت)
غالب نمایندگان مشارکتی با وجود رژیم های لاغری طولانی از غربال حاکمیت عبور نکردند و صلاحیت آن ها در دوره ی هفتم انتخابات مجلس رد شد. جبهه ی مشارکت چه کرد؟ در انتخابات ریاست جمهوری نهم شرکت کرد! و کارت اعتباری خود را به رایگان در اختیار حاکمیت گذاشت. (باخت)
البته به بردهایی هم در طول این سال ها می توان اشاره داشت، اما اهمیت این باخت ها آنچنان است که جایی برای پرداختن به آن ها نمی گذارد.
در انتخابات دوره ی نهم ریاست جمهوری حزب مشارکت گفت: دمکراسی و حقوق بشر، اما حاکمیت با اعمال سیاست های "پیچیده و چند لایه" و با تقلب های گسترده، کاندیدای خود را برنده ی انتخابات می کند و تمام دستاوردهای اندک دوره ی اصلاحت را به لجن می کشد. جبهه ی مشارکت چه می کند؟ بدون طلب ضمانت از حاکمیت برای رعایت حداقل استانداردهای دمکراتیک و نیز تظمین سلامت انتخابات پیش رو در انتخابات مجلس هشتم شرکت می کند! (باخت؟ یا برد؟)
کسی نمی داند چرا! کسی نمی داند این بازی تا کی و تا کجا ادامه خواهد داشت! کسی نمی داند طرفداران این تیم، چرا باید همچنان انگیزه ای برای تعقیب بازی های این تیم داشته باشند؟ و همچنان کسی نمی داند این رژیم لاغری کی به پایان خواهد رسید؟
حزب جبهه ی مشارکت، خوب است در تلاش برای ترسیم پرنسیپ و پرستیژ حزب هم که شده، یکبار برای همیشه بگوید تا کجا قرار است به این بازی ادامه دهد؟
شرکت در بازی ای که امکان برنده شدن به یک طرف داده نشده است، نقض قرض است و با نفس مسابقه ناسازگار. یعنی بازی را به گند می کشد. هم بازی جذابیت خود را از دست می دهد و هم کسی برای دیدن بازی رغبتی نشان نخوهد داد. جبهه ی مشارکت ایران برای شرکت در چنین بازی ای که دایم تماشاگران جدی و بازی کنان جدی تر خود را از دست می دهد، چه توجیهی دارد؟ چه چیزی سهم جبهه ی مشارکت است؟! و جبهه ی مشارکت با این شکاف گسترده و فزاینده ای که به خود، متحدان طبیعی خود و هوادارن بالقوه ی خود تحمیل می کند، تا کجا و تا کی دوام خواهد آورد؟
مشکل اصلی این گونه بازی کردن، آن جاست، که جبهه ی مشارکت در این زمینه، هیچگونه پرنسیپ و حد و مرزی را به عنوان پیش شرط حضور خود در بازی اعلام نمی کند. و فراموش می کند آن چه (شکاف دولت – ملت) در آسیب شناسی دولت ها برای هر دولتی بسیار خطرناک است در آسیب شناسی گروهای سیاسی (شکاف حزب – هواداران) نیز خطرناک و مرگ آفرین می تواند باشد. به عبارت دیگر، جبهه ی مشارکت با وجود پرداخت هزینه های مختلف برای حضور در بازی، هیچگونه تلاش جدی ای برای به رسمیت شناساندن خود در برابر بازی گردان ها نمی کند. به این ترتیب، نه تنها روز به روز از حاکمیت رانده می شود، که هواداران و متحدان طبیعی خود را هرچه بیشتر از دست می دهد.
و) مشارکت و عدم مشارکت در یک بازی، به شرط آن که پرنسیپ ها و استانداردهای حداقلی بازی رعایت شود، دست کم این حسن را دارد که امکان داوری و پایش را برای داوران واقعی فراهم می آورد، آن پرنسیپ ها را معنادار و پر نفوذ می سازد و تماشاگران را فعال یا فعال تر می کند. جبهه ی مشارکت یا هر حزب یا گروه سیاسی ای که تصمیم دارد، پس از انتخابات مجلس هفتم در انتخابات شرکت کند، باید آشکارا و عریان توضیح دهد، که چه چیز بدست می آورد؟ و چگونه می تواند با مشارکت در چنین انتخابات هایی به استقرار دمکراسی و نهادینه شدن حقوق بشر کمک کند؟ و پرنسیپ های خدشه ناپذیر و استاندادهای غیرقابل اغماض آن ها کدامند؟ اقدامات اصلاحی و رفتارهای سیاسی مسالمت آمیز وقتی معنادار می شوند و از گزند اتهام همکاری با فرآیندهای ویرانگر سرکوب، سکوت و سانسور در امان می ماند، که بانیان آن توضیح دهند با کدام انرژی و نیرو می خواهند اصلاحات مورد نظر خود را به حاکمیت سرکوب گر و سانسورچی تحمیل کنند؟ و رفتارهای آنان در درازمدت چگونه می تواند آن انرژی و نیرو را تقویت و به مرحله تاثیرگذاری برساند؟ مگر نه اینکه، در نظام های سرکوب گر انرژی اصلی موتور اصلاحات در بخش خاموش جامعه قرار گرفته است؟ مگر نه اینکه، دوم خرداد با نیروی محرکه ی عظیم این گروه کلید خورد؟ جبهه ی مشارکت باید پاسخ دهد که برای نگاه داری و تقویت این نیرو چه کرد؟ و با حضور در انتخابات، بعد از مجلس هفتم، چگونه می تواند این گروهای خاموش، مسالمت جو، اما تحول خواه و نوجو را در پشت سر خود نگاه دارد و از انرژی بی دریغ آن ها برای اصلاح فرآیند انتخابات بهره ببرد؟ و دوباره تاکید می کنم که روش های مسالمت آمیز فعالیت سیاسی همچنین این معنا را نیز می دهد که احزاب و گروهای منادی چنین روش هایی می بایست با پرهیز از کند روی از غلطیدن هواداران خود به ورطه ی خشونت، سنت و باورها و رفتارهای غیرمدرن پیش گیری کنند.
هوشنگ ماهرویان در جایی به درستی از روشنفکران خرده می گیرد که در منازعات سیاسی، بسیاری از مواقع روشنفکران طریق ناصواب را پیموده اند و با جریان های غیرمدرن سمپاتی و همراهی کرده اند. حزب مشارکت اگر نمی خواهد جای خود را در جدول با گروه ها دو نبش یا چند نبش غیر مدرنی چون جریان های ملی – مذهبی (چرایی این موضع را در نوشته های دیگری از جمله " کنار آیینه بایست و بعد..." و نیز" ایران در حاشیه، توسعه نایافتگی و پاسخ های ایرانی" کاویده ام) عوض کند، باید برای برنده و آلترناتیو شدن طرح، برنامه و راهبرد تازه ای در اندازد و از اصرار بر پیمودن راه های بی سرانجام گذشته دست بکشد. حرب مشارکت باید با شجاعت و شفافیت از این بن بست خارج شود.
حزب مشارکت ایران- به عنوان مترقی ترین و مدرن ترین نهاد سیاسی غیر دولتی ای که توانسته است از دل جمهوری اسلامی به در آید- در سطح ساختارها، آرمان ها، راهبردها، تاکتیک ها، شخصیت ها و پیشنهادهایی که ارایه می دهد، هم چنان این فرصت را دارد که بتواند یکی ستون های ماندگار جامعه ی مدنی ایران و یکی از بازی گران اصلی فرآیند اصلاحات در ایران باشد، تنها و تنها اگر بتواند به پرنسیپ ها ی دمکراسی خواهانه و حقوق بشر محورانه ی خود وفادار بماند و فراموش نکند که اصلی ترین و کلیدی ترین باور دمکراتیک با به رسمیت شناختن یکدیگر متبلور می گردد. با به رسمیت شناختن خود و دیگری است که امکان گفت و گو، چانه زنی، سازش، توافق و قانون حاصل می گردد. با به رسمیت شناختن خود و دیگری است که دمکراسی متولد می شود.

۷/۱۱/٨۶

Bozorgkarami@yahoo.com
Bozorgkarami@Gmail.com