سالگرد حکومت ملی دکتر شاپور بختیار
نهضت مقاومت ملی ایران



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٨ بهمن ۱٣٨۶ -  ۲٨ ژانويه ۲۰۰٨


در آستانه سی امین سال جمهوری اسلامی مقالات متعددی در باره اوضاع اسف انگیز ایران، انقلاب اسلا می و آنچه زمامداران آن در این فاصله بر سر مردم و مملکت ما آورده اند و میآورند، به رشته تحریر در آمده است. در این مقالات عمدتا به "دستآورد" های نظام جمهوری اسلامی اشاره میگردد، و نمونه هایی از این قبیل از ترازنامه ی آن ارائه میشود: "جمهوری اسلامی، غیر از شعار آزادی، با وعده ی خدمات رایگان و اجناس ارزان بر این کشور حاکم شد ولی ظاهرا طی ۲۹ ‏سال حاکمیت این نظام، تنها چیزی که ارزان شد و اکنون به مرور رایگان می شود جان آدمیان است و بس".
و یا: ‏"انقلابی که می خواست پرچم خود را بر فراز کاخ های سرخ و سفید بیافرازد، و [در کشوری که] صاحب ‏یکی از بزرگترین منابع گازی جهان است، قادر نیست سوخت بخش مهمی از کشور را تامین کند. اما «اقتصاد مداحی» ‏روبراه است".
روزنامه سرمایه که گزارش این اقتصاد را می دهد و از فعالیت "٣۰۰هزارمداح" در ایام عاشورا خبر می دهد، بلافاصله زیرتیغ گیوتین می رود زیرا نباید لشگر پنهان "طالبان ایرانی" که بودجه آنها در ‏سال ۱٣۷٨ "چندین برابر و در برخی موارد[بیش] از ۶۰۰ درصد افزایش یافته است، زیر ذره بین قرار گیرد".

اما آنچه در این نوشته ها یا اصلا بدان اشاره نشده، یا به صراحت بیان نمیگردد، این است که برپایی نظام جمهوری اسلامی در کشور ما یک بلای آسمانی نبوده که همچون وقوع زلزله ای جز تحمل مصایب آن چاره ای نباشد. بلکه فاجعه ای ست که بخصوص بسیاری از روشنفکران ما، اگر چه از روی غفلت، ولی با رضای خاطر در وقوع آن نقش داشته اند.

در آن زمان، علی رغم مقاومت هفتاد ساله ملت ایران در برابر توطئه های آخوندهای درباری چون شیخ فضل الله نوری، و شعبده های ریاکارانی چون کاشانی و حتی خمینی در سالهای ۴۰، بخشی از مردم، بخصوص گروه بزرگی از روشنفکران، بدنبال لشگر توده های غیرسیاسی جدید شهرها، نه تنها به این سنت ملی ایرانی وفادار نماندند، بلکه عملا جاده صاف کن نیروهایی شدند که اکنون بر مملکت ما حکم میرانند. در صورتیکه در همان زمان و یا حداقل در ٣۷ روز قبل از روز برپایی نظام جمهوری اسلامی، آنان برای ریختن بنیان نوینی در مملکت دو گزینه در مقابل خود داشتند. گزینه ی نخست راهی بود که از طرف رهبر ملی شناخته شده و با سابقه ای چون شاپور بختیار به جامعه پیشنهاد شد. او میگفت: "دولت اینجانب نتیجه مسلم انقلابی که از دو سال پیش برای رفع تجاوزات مستمر و فجایع غیر قابل توصیف که در کشور متداول گردیده است، میباشد - دولت اینجانب به اصول اهداف جبهه ملی ایران همواره چشم دوخته و در راه تحقق آنها کوشش خواهد نمود" .

پیشنهاد دوم مجهولی بود بنام جمهوری اسلامی به سرکردگی ملایانی که مردم آگاه عصر مشروطه ۷۰ سال قبل از آن دست رد به سینه اسلاف آنها زده بودند و به رهبری شخصی بنام خمینی که همان روشنفکران با مواضع او در سالهای ۴۰ در مخالفتش با حق راِی زنان آشنا شده بودند.

آن دسته از روشنفکران در آن زمان چنانچه در بالا اشاره رفت، بدنبال مجهول حرکت کردند، بجای راهنمایی مردم، خود تحت تإثیر لشگر توده های غیرسیاسی جدید شهر های بزرگ قرارگرفته، در پی آنان روانه شدند و مردم سیاسی آگاه را نیز بدین راه کشانده، نتایجی بدست آوردند که اکنون تاوان آنرا خود آنان و ملت ایران میپردازند.

اکنون که مردم عادی بستوه آمده از اعمال ایران بر باد ده این نظام به اشتباهات آن زمان خود پی برده اند و به صراحت آنرا بیان میکنند، بسیاری نیز بار دیگر به گزینه هایی که در برابر کشور بود می اندیشند. در این میان عده ای افراد منصف ضمن تأیید نیت بختیار عنوان می کنند که در تشکیل چنان دولتی چندان تأخیر شده بود که، زمان آن گذشته و احتمال موفقیت آن ضعیف بود. اما این دسته از مفسران سیاسی از خود نمی پرسند که درصورتی که، فرض آنان درست بوده باشد، آنهم، بویژه با عدم پشتیبانی آنان از دولت بختیار و عدم اتحاد حول چنان آلترناتیوی، آنگاه با خالی گذاردن میدان برای خمینی چه آلترناتیوی باقی می ماند، و به طریق اولی با قبول رهبری او، احتمال موفقیت ملت و کسب آزادی چقدر بیشتر می شد؟ با دقتی از سر انصاف در این پرسش جز این نتیجه نمی توان گرفت که دولت بختیار، همانگونه که خود او به درستی دریافته بود و تکرار می کرد، آخرین سنگر مقاومت در برابر فاجعه ای بود که او رخ دادن آن را به روشنی دیده و بار ها اعلام کرده بود.

در این صورت وظیفه ی امروز روشنفکران و فعالین سیاسی ایران در برخورد به آن وقایع و نقش خود روشن است؛ حد اقل انصاف حکم می کند که، مانند همه ی مردمی که به چنان «انقلابی» جز لعنت و نفرین نثار نمی کنند، دیگر اسطوره ی «انقلاب شکوهمند بهمن ماه» را بخاک سپارند؛ این حقیقت را بپذیرند که در جریان طولانی مبارزات سخت و دردناکی که از کودتای ٣۲ تا دولت بختیار صورت گرفت، تشکیل آن دولت واپسین گام در جهت آرمان های دنبال شده در آن سال ها بود؛ بپذیرند که حوادث بعد از آن (انقلاب«شکوهمند» بهمن ماه!)، و حتی همه ی مخالفت هایی که با دولت بختیار صورت گرفت، نتیجه ی دنباله روی از جریانی کور بود که رهبری آن صد در صد در اختیار شبکه های خمینی قرارداشت و نیروی ضربتی آن توده های جدید و غیرسیاسی شهرها بودند که به سبب جابجایی های عظیم در جمعیت کشور در دو دهه ی پیش از آن از فرصت کسب فرهنگ سیاسی دموکراتیک، آنهم در فضای اختناق مطلق حاکم بر کشور کاملأ محروم مانده اند.

روشنفکرانی که در آنزمان میتوانسته اند در سیر حوادث، در یکی از دو جهتی که نام بردیم، تاُثیر گذارند و آنانی که زمانی در درون همین نظام فعالیت نمودند و اکنون به اشتباه خود پی برده اند می بایست امروز با صداقت کامل به اشتباهی که مرتکب شده اند اذعان نموده بصراحت توضیح دهند که هم در تشخیص آنچه بختیار میگفت دچار اشتباه شدند و هم به دام عوام فریبی های خمینی افتاده بوده اند. لازم است آنها بتی را که از خمینی و بویژه اسطوره ای را که از انقلاب او ساخته بودند، به دست خود در زباله دان تاریخ بیاندازند.

این توضیح هم برای امروز و هم برای نسلهای آینده ایران اهمیت دارد. امروز کمک می کند تا بالاخره همه ی سوء تفاهم ها در مورد توهم اصلاح پذیری این رژیم هرچه زودتر پایان یابد. همچنین میتواند به این امر کمک کند که نسل های جوان و فعال امروز ایران به درستی راه صحیح و نجات بخشی را که از دوران مشروطه ترسیم شده بود و با نهضت مصدق بار دیگر احیاء شد و اعتلای نوینی یافت، از افسانه و افسونی که نزدیک به سی سال حکومت بزرگترین غاصبان حقوق ملت در تاریخ ایران در گوش آنان خوانده اند، به روشنی تمیز دهند؛ می تواند سبب شود تا این نسل ها با حذر از بی راهه ها به همان راهی قدم گذارند که گذشتگان فرهیخته و بیدار دل ما از بیش از صد سال پیش به اینطرف پیموده بودند: بنای جامعه ای بدور از هرگونه دخالت دین و ایدئولوژی توتالیتر در ارکان حکومت و استقرار نظامی که فقط بر خاسته از اراده آزاد مردم باشد.
پرانتز سیاه جمهوری اسلامی بایست بسته شود و برای همیشه بسته بماند.

ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
یکشنبه ۷ بهمن ۱٣٨۶   / a ۲۷ ژانویه ۲۰۰٨