جای ِ دانش جو دانش گاه است
به مناسبت ۱۰ بهمن روز هم بستگی ی وبلاگ نویسان با دانش جویان در بند


بهزاد مهرانی


• امروز دانش جو زندانی است. او زندان و حبس و بند را دوست ندارد. می خواهد دانش بیاندوزد و در بیان ِ عقایدش آزاد باشد. سر ِ تعظیم بر پای ِ هیچ قدرتی فرود نمی آورد. می خواهد در کمال ِ آزادی و فراغت درس بخواند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۰ بهمن ۱٣٨۶ -  ٣۰ ژانويه ۲۰۰٨


کار ِ دانش جو،جستن ِ دانش است. جست و جویی برای ِ بالا بردن ِ سطح ِ دانش ِ خود. سیاست مدار با قدرت سر و کار دارد. می خواهد با کسب ِ قدرت به اصلاح ِ امور بپردازد.(در حالت ِ ایده آل). کار ِ روحانی، وعظ و خطابه ی ِ دینی است. او مردم را با پیام و رسالت ِ ادیان آشنا می سازد. او عالم ِ دینی است، به مردم ترک ِ دنیا می آموزاند، و وعده ی ِ بهشت می دهد و بیم ِ دوزخ.
از زمانی که تخصص پدید آمد، هر گروه و صنفی، کاری در پیش گرفت.
امروز دانش جو زندانی است. اگر کار ِ دانش جو، پژوهش و تحقیق و تحصیل ِ علم باشد که هست، پس او در زندان چه می کند؟ زندان مکان ِ تادیب و تنبیه ِ خطا کاران است. دانش جو را آن جا چه کار است؟
آنجا که قدرت، در تمامی ِ شئونات ِ زندگی ی ِ اجتماعی و فردی ِ انسان ها درازدستی می کند، آنجا که عالمان ِ دین با قدرت مندان ِ سیاست پیشه یکی می شوند، و سیاست مدار، عالم ِ دینی می شود، آنجا که روحانی، درس ِ اقتصاد و تجارت و سیاست می دهد، و حاکمان، معلمان ِ دین و اخلاق می شوند، نقش هر فرد و نهادی دگرگون می شود. آموزگاران ِ معنویت و روحانیت ِ جامعه به مردم درس ِ پرهیزکاری می دهند و خود، سیم و زر می اندوزند، زیرا که با قدرت آمیخته اند. (ترک ِ دنیا به مردم آموزند / خویشتن سیم و غله اندوزند ) و سیاست مداران و حاکمان به جای ِ آن که در اندیشه ی ِ معیشت و رفاه خلق باشند، به شریعت ِ آنان می اندیشند و به علوم ِ خفیه روی می آورند و سعی می کنند که "درها به دعا بگشایند". در این امتزاج ِ ناخجسته است که دانش جویان به جای ِ علم اندوزی و نشستن پشت ِ میزهای ِ پژوهش، سر از حبس و بند در می آورند. زیرا که از این قران ِ نامیمون اندوه گینند، به واسطه ی ِ اندیشه ورزی اشان در طلب ِ آزادی و عدالت و معنویت هستند. آزادی و عدالتی که قدرت مندان، وعده هایش را سر دادند و به آن عمل ننمودند و معنویتی که لگد مال ِ عالمان ِ بی عمل شده است.
امروز دانش جو زندانی است. او زندان و حبس و بند را دوست ندارد. می خواهد دانش بیاندوزد و در بیان ِ عقایدش آزاد باشد. سر ِ تعظیم بر پای ِ هیچ قدرتی فرود نمی آورد. می خواهد در کمال ِ آزادی و فراغت درس بخواند. او می خواهد با صدای رسا بگوید "من می اندیشم ، پس هستم". او برای ِ اندیشه هایش هیچ خط ِ قرمزی را به رسمیت نمی شناسد. جای ِ او زندان نیست، دانش گاه است.
اگر هر کس در جای گاه ِ خویش باشد، آن زمان دانش جو از زندان به دانش گاه باز می گردد، عالمان ِ دین به معابد و سیاست مداران به نهادهای ِ قدرت ِ انتخابی و دوره ای ی ِ خود.
امروز اما دانشجویان در بندند، کارگران و زنان و ...هم. در سلول های ِ تنگ و تاریک ِ انفرادی. و ما این سوی ِ دیوارها دل نگران ِ دوستان ِ خودیم. گویا باید به بزرگان ِ قدرت، بازی ی ِ زمان ِ کودکی امان را یاد آوری کنیم که:
"نخود، نخود هر که رود خانه ی ِ خود"

www.behzadmehrani.blogfa.com