سیاست پدر و مادر دارد!


امید منتظری


• در بازی سیاست بی پدر و مادر حاکمان، و درست در شرایطی که سیاست همه چیزمان است، تنها با به هم زدن سیاست موجود و بازتعریف امر سیاسی ست که می توان گفتمان غالب را تغییر داد و دغدغه های واقعی توده ها را داخل در گفتمان سیاسی کرد. و البته این مساله نیازمند مدل های تازه تری از فعالیت سیاسی می باشد، نه کنار کشیدن از آن ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۲ بهمن ۱٣٨۶ -  ۱ فوريه ۲۰۰٨


آنچه از پدر و مادری نباشد هنوز زاده نشده، هر چند بخواهند نسبیت فرزند ناخلف را سلب نمایند اما واقعیت آن است که سیاست امروز زاده ی سیاست مدارانش است و نه آنچه باید باشد.
این روز ها حتما شما هم این این گزاره ی رایج را شنیده اید: ((سیاست پدر و مادر ندارد)). گزاره ای که خط بطلانی ست بر حقوق سیاسی- اجتماعی مردمانی که حقی در تعیین سرنوشت (یا بهتر بگویم زندگی) اجتماعی خویش ندارند. گزاره ای که سیاست را واقعیتی زشت و دهشتناک جلوه می کند. واقعیتی که در کت و شلوار های رسمی دیپلمات های اتو کشیده و آداب دیپلماتیک بورژوازی دولتی- صنعتی پدیدار می شود. بیایید نامش را "سیاست پشت پرده" بگذاریم.
این روز ها حتما شما هم علی رضا نوری زاده را دیده اید وقتی با آب و تاب از سیر تا اتاق خواب سیاستمداران جمهوری اسلامی و حتی خاورمیانه را تصویر می کند و لابد چه مرد دانایی!
و ما خیل تماشاگران بی جان این نمایش پلشت هر روز در صف های طولانی مان منتظر می مانیم تا در صدر اخبار از انرژی اتمی،دیدار رهبران بلند پایه، نتایج انتخابات، اجلاس سران و... چیزی دستگیرمان شود. هر چند از کیک زرد هم نصیبی مان نباشد اما باز نزدیک انتخابات که می رسد بر سر و دست می زنیم که بدهیم یا ندهیم رای را.
آرش ویسی در مقاله ی "استحاله ی توده ها" می آورد:((جوهر زدایی از سیاست در هیأت ((کارشناسی)) همراه است با غیر سیاسی شدن توده ها در هیأت ابزارهایی برای رأی دادن. در این میان آنچه سرکوب می شود آنتاگونیسم موجود در نظریه و اجتماع است، واقعیتی که هم در پارلمانتاریسم غربی به چشم می خورد و هم در حکومت های اقتدار گرا وپوپولیستی جهان سوم.)) [۱]
ناگفته پیداست که نفی رای دادن یا مشارکت در نهادهای مستقل مردمی مد نظر نیست. بلکه مقصود رأی به صرف رأی دادن و انتخاب به صرف انتخاباتی ست که تنها موجب تسلسل و جایگزینی حاکمان خوب و بد می شود.
ژیژک در بسط و نقد نظرات ژاک رانسیر می نویسد: ((در یونان باستان چیزی تحت عنوان نام polis پدید آمد که حقوق خاص خود را لازم آورد، و "فلسفه سیاسی"، از همان آغاز پیدایش (یعنی از زمان نگارش جمهوری افلاطون) تا احیای تفکر سیاسی لیبرال در دوران اخیر تلاشی بوده برای مسکوت گذاشتن قابلیت ثبات شکنی امر سیاسی، کوششی در راه انکار و یا تحت قاعده در آوردن آن به هر نحوی که ممکن باشد: این یعنی بازگشت به نوعی بدنه ی اجتماعی ماقبل سیاسی، تثبیت قواعد رقابت سیاسی،و نظایر اینها)) [۲]
رانسیر در این مدل با ترسیم demos (مردم عامه) در برابر polis (دولت شهر یونان باستان) سیاست راستین را پیکار صدای مطرودان - یا همان طبقه ی فرودست- در برابر حاکمان می داند.[٣] او polis را پاسدار نظم موجود و demos (بخش بدون سهم) را به پرسش گیرنده ی نظم موجود و پیش برنده ی سیاست رادیکال و راستین در بطن جامعه می داند.
این حال حاکمان در کوشش برای صیانت از وضع موجود تمام راه کارهای دفاعی را به کار می بندند و در تلاش اساسی خود، سیاست را امری دور از دسترس و در لایه های نهان هرم قدرت بیان می دارند.
البته مکانیسم های دفاعی دولت که به صورت هژمونی و ایدئولوژی مسلط، سیاست زدایی و در موارد بحرانی تر سرکوب دنبال میگردد گرچه در کشورهای دموکراتیک و پیشرفته به همین ترتیب پیش می رود اما در جهان سوم غیردموکراتیکی چون ایران به صورت شدیدتری به اجرا در می آید. بدین معنا که در مرحله ی نخست، سرکوب همه جانبه و خفقان همگانی را اعمال می کنند، سپس توده ی آش و لاش عاجز و خنثی شده را توسط تمام دستگاه های سرکوب هژمونیک چون رادیو و تلویزیون، دانشگاه ها، مدارس و... به بند می کشند و شکل می دهند.
چونان که یکسان سازی و خنثی نمودن بدنه ی اجتماع پس از انقلاب ۵۷ با پاکسازی های انقلاب فرهنگی و کشتار و سرکوب نیروهای مترقی و آلترناتیو های چپ در دهه ی شصت توان تحقق یافت و بالاخره تتمه خطر بالقوه ی این کنشگران با قتل های زنجیره ای پایان یافت تا بازی بدست بدیل های خوش خط و خال درون حکومتی بیفتد؛ بی آنکه بازی اشکنک داشته باشد.
آری بر مبنای همین سیاست ورزی طبقه حاکمان بود که اصلاح طلبان و دوم خردادی ها با پشتوانه ۲۰ میلیون نفری خود سیاست فشار از پایین و چانه زنی از بالا را مطرح کردند و آن وقت به ادبیات مشترک خودشان عقلای اصلاح طلب وارد گود امتیازگیری و امتیاز دهی های درون حاکمیت شدند. "خودی" تر شدند و به قله ی هرم قدرت نزدیک تر. از حق نگذریم هر از گاهی غر و لندی هم برای حاکمان اعظم میکردند که این عشوه گری ها ناگزیر مردم داری و سهم خواهی بود. والا دل تپیدن برای عدالت ومردم سالاری و آزادی سیری چند؟ بگویید نمک نشناس! نمک که نه شوری شوربختی تاریخی مان بود که آخرهم نمک دان خالی اش بر سر بی کلاه مان شکست. ما که با چشم های خودمان سکوت حضرات و قلع و قمع دانشجویان و تعطیلی روزنامه ها وانتخابات مجلس هفتم و... را دیده بودیم!
و باز بر مبنای همین سیاست ورزی حاکمان و سیاست زدایی از عموم مردم بود که روزگاری مهندس مهدی بازرگان در دهه ی بیست جزوه ی "بازی جوانان با سیاست" را نگاشت و دانشجویان را از کار سیاسی بر حذر داشت. و عجبا که شصت سال بعد، در دهه ی هشتاد قوچانی پیدا میشود که باز همان گفته ها را البته این بار سخیف تر و آگاهانه تر تکرار می کند. [۴]
گرچه ابتلا به این برداشت از امر سیاسی در مملکت ما گونه ی خاص خویش را دارد اما در جهان امروز ما نیز وضع چندان متمایزتر و مطلوب تر نیست. شهروندان مودب سرزمین های متمدن آزادی بیان دارند لیکن هالیوود تحویل می دهند. آزادی عقیده دارند اما دیگر عقیده و آرمانی ندارند. ایالات متحده آمریکا با شیپور دموکراسی و حقوق بشر در افغانستان و عراق جنگ های پرهزینه و فرسایشی می آفریند اما از جنبش ضد جنگ شهروندان مودبش خبری نیست. تنها دو حزب دارد اما هیچ شهروندی اعتراض ندارد.
بی جهت نیست که آن طرف تر در قلب تمدن مدرن بشری، فرانسه، دو کاندیدای مطرح راست و چپ، سارکوزی و رویال، یکی محافظه کار و یکی سوسیالیست، هردو دانش آموخته "انستیتوی سیاست مداران پاریس" از کار در می آیند.
شک نکنید معادل های فارسی این مثال های فرنگی در کشور ما علاوه بر تمام مصایب دیگرمان بیشتر که نباشد کمتر نیست. به آزادی های نداشته ی سیاسی و اجتماعی اضافه کنید تولیدات دانشگاه های خاص، یکصد و اندی حزب فاقد پایگاه اجتماعی و انواع و اقسام رسانه های جمعی داخلی و ماهواره ای و نهادهای به اصطلاح مردمی قارچ روییده ای که تحت نظارت ارگان های دولتی مشغول به فعالیت هستند.
و باز در جهان سوم غیردموکراتیکی چون ما البته بقا و حضور سیاست حاکمان و سیاست زدایی از فضای عمومی جامعه هم به تولیدات انسانی و تشکل های وابسته به حاکمیت تکیه دارد و هم به غربال و ممیزی کنشگران غیر مطیع سیاسی اجتماعی و نهادها و شوراهای مستقل شان.
آری آنچه هست پلید و ناامیدکننده می نماید اما آیا تمام حقیقت سیاست این است؟ با فرض فاصله گذاری میان سیاست حاکمان و سیاست مردم عامه، آنچه تا اینجا اشاره شد قسم نخست یعنی سیاست حاکمان به عنوان گفتمان غالب در جامعه بود. اما آنچه باقی می ماند سیاست بخش کم سهم یا بدون سهم است که با غلبه ی گفتمان حاکمان کنار زده شده است. نباید فراموش کرد که بخشی از این حاشیه نشینی سیاست توده ها علل درونی نیز دارد. فرم های کهنه و از پیش تعیین شده ی کار سیاسی مثل احزاب یا سازمان های سیاسی معمول، با دیدگاه توسعه ی معطوف به کسب قدرت سیاسی تنها بازتولیدکننده وبرسازنده ی همان کلیتی است که به آن سیاست حاکمان یا آنچه هست باید لقب داد. در این بازی تنها جای اقلیت حکمران و الیگارشی سیاست دان تغییر می کند. گویی همیشه نجات دهنده یا اقلیتی پیشرو باید بیاید تا توده ها را سعادتمند کند.
شوربختانه ساختارهای قدرت روز به روز پیچیده تر می شوند و رشد میابند، در حالی که این تغییر لااقل در فرم و شکل اپوزیسیون و گروه های معترض به وضع موجود کندتر است. تکرار تجربه های آزموده در عمل سیاسی گروه ها و فعالین، منجر به یاس و انزوای سیاسی شده است که در بازی غیرسیاسی کردن توده ها به وسیله ی حاکمان از قضا موثر افتاده است. این موارد را به آسانی می توان در ادبیات، ساختار تشکل ها، دعواها و نزاع های ایدئولوژیک و انشعاب های متعدد و رسانه های اپوزیسیون یافت. عقب افتادن احزاب کمونیست دنیا در طول چند دهه ی گذشته از روند تاثیرگذاری بر معادلات سیاسی می تواند نمودی از این وضعیت باشد. در چنین شرایطی است که تجربیات جدیدتری چون فروم اجتماعی جهانی می تواند محبوبیت و اهمیت بیشتری در میان توده ها پیدا کند. در زمانه ای ایستاده ایم، که انقلاب در بیرون به ناگزیر از انقلاب در درون می گذرد. انقلابی که جسارت شکستن نوستالژی چپ و از نو بناکردنش را داشته باشد.
در بازی سیاست بی پدر و مادر حاکمان، و درست در شرایطی که سیاست همه چیزمان است، تنها با به هم زدن سیاست موجود و بازتعریف امر سیاسی ست که می توان گفتمان غالب را تغییر داد و دغدغه های واقعی توده ها را داخل در گفتمان سیاسی کرد. و البته این مساله نیازمند مدل های تازه تری از فعالیت سیاسی می باشد، نه کنار کشیدن از آن.
((از قدیم گفتن کسی که بازی نمی کنه یه چیزی می بازه، خود بازی کردنو و چیزی هم نمی بره...))   [۵]

Montazeri_omid@yahoo.com                                                                           

منابع و مآخذ:
۱.آرش ویسی، آذر۱٣٨۵، مقاله استحاله ی توده ها، سایت رخداد،
www.rokhdaad.com
۲.اسلاوی ژیژک، گزیده مقالات: نظریه،سیاست،دین/ اسلاوی ژیژک؛ ویراستاران: مراد فرهاد پور، مازیار اسلامی، امید مهرگان، تهران، نشر گام نو، ۱٣٨۴، چاپ اول، ص۴۵٨
٣. نگاه کنید: همان، بخش دوم، ژاک رانسیر و سیاست رادیکال، صالح نجفی
۴. محمد قوچانی، سرمقاله، هفته‌نامه ی شهروند، شماره‍ی ۲۷، یکشنبه شانزده آذر۱٣٨۶
۵ . بهرام بیضایی، افرا یا روز می گذرد، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱٣٨۵، چاپ دوم، ص٣۰