نگاهی دیگر به فیلم های فارسی (۱)


عباس احمدی


• در این مقاله می خواهیم رد پای نظام فراموش شده ی مادرسالاری را در فرهنگ معاصر عوام نشان بدهیم. برای این کار به سراغ فیلم های فارسی می رویم. زیرا فیلم های عوام پسند فارسی، آینه ی تمام نمای امیال فروخفته ی عوام ایران است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۶ بهمن ۱٣٨۶ -  ۵ فوريه ۲۰۰٨


 
Abbas.Ahmadi@Malciy.com
 
پیش از برآمدن نظام جبارانه ی پدرسالاری در ایران، نظام دیگری به نام نظام مادرسالاری در نجد ایران رواج داشته است. در نظام مادرسالارانه ی ایرانی، خانواده دارای دو خصیصه ی برجسته بوده است:   یکی "غیبت پدر" و بزرگ شده پسر در نزد مادر و   دیگر "ازدواج با محارم"   مانند ازدواج خواهر با برادر.
 
در این مقاله می خواهیم رد پای نظام   فراموش شده ی مادرسالاری را در فرهنگ معاصر عوام نشان بدهیم. برای این کار به سراغ فیلم های فارسی می رویم. زیرا فیلم های عوام پسند فارسی، آینه ی تمام نمای امیال فروخفته ی عوام ایران است که در سالن نیمه تاریک سینما، مجال خودنمایی پیدا می کند. از دل این فیلم ها، می توان اشاره های پیدا و پنهان فراوانی در مورد ضمیر ناخودآگاه جمعی عوام ایران استخراج کرد. فیلم های فارسی، از این نظر، دست کمی از نقاشی های عامیانه ی مکتب قهوه خانه ندارد.   اهمیت آن ها، نه به خاطر ارزش های هنری نداشته اشان، بلکه   بیشتر به خاطر نقبی ست که می توان، از طریق آن ها، به اندرون ذهن عوام زد. در این نوع بررسی ها، ما کاری به داستان اصلی که در ضمیر خودآگاه کارگردان می گذرد، نداریم، بلکه بیشتر به دنبال اشاره های ضمنی و تلمیخات ذهنی در ضمیر ناخودآگاه تماشاگرهستیم تا از آن طریق، به تاریک خانه ی ذهن عوام دست پیدا کنیم.
 
برای شروع کار، از میان انبوه فیلم های فارسی، دو   فیلم قیصر و فیلم گنج قارون را انتخاب می کنیم. علت این انتخاب، استقبال شدید عوام از این دو فیلم است. به عنوان مثال، فیلم گنج قارون در اولین اکران خود در تهران، به مدت یک سال   بر روی پرده ی سینما ها بود و جمع کثیری از عوام، به دیدن آن رفتند. قیلم قیصر نیر   در زمان خود حداقل حدود دومیلیون تومان فروش کرد که برای آن زمان، رقم سرسام آوری یود.
***
 
قیصر
 
نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی. مدیر فیلمبرداری: مازیار پرتو. تدوین: مازیر پرتو. موسیقی: اسفندیار منفردزاده. عکاس: امیر نادری. عنوان بندی: عباس کیارستمی. بازیگران: بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی، پوری بنایی، جمشید مشایخی، ایران دفتری، بهمن مفید، شهرزاد، جلال، سرکوب، حسن شاهین. سال ساخت ۱٣۴٨ خورشیدی
 
خلاصه داستان:
از فاطی توسط یکی از برادران آب منگل به نام منصور هتک حرمت می شود. او پس از نوشتن نامه ای به مادر و دایی اش خودکشی می کند و در بیمارستان جان می سپارد. فرمان، برادر بزرگ فاطی پس از مطلع شدن از موضوع به دکان برادران آب منگل می رود. او توسط دو برادر منصور، رحیم و کریم غافلگیر شده و کشته می شود. قیصر برادر کوچک فرمان از سفر جنوب باز می گردد و به قصد انتقام به سراغ آب منگل می رود. او کریم را در حمام و رحیم را در کشتارگاه از پا در می آورد. سپس به اتفاق ننه مشهدی، رختشوی محله شان برای زیارت به مشهد می رود. وقتی قیصر از زیارت بازمی گردد از خبر مرگ مادرش مطلع می شود و در گورستان به هنگام تدفین مادرش به کمک نامزدش از چنگ ماموران پلیس می گریزد و به واسطه رقاصه ای منصور را در ایستگاه راه آهن می یابد و او را به قتل می رساند و سرانجام خودش با گلوله پلیس از پا در می آید.
***
 
غیبت پدر
 
در تجزیه و تحلیل این فیلم، به داستان بالا که در ضمیر خودآگاه کارگردان و تماشاگر اتفاق می افتد، کاری نداریم. هدف ما، کاوش در لایه های زیرین و ناخودآگاه فیلم است. اولین نکته ای که در فیلم قیصر، توجه را به خود جلب می کند، غیبت پدر در کل داستان است. در این فیلم با دو خانواده آشنا می شویم: خانواده ی قیصر و خانواده ی نامزد قیصر. در هیچ یک از این دو خانواده از پدر خبری نیست. در خانواده ی قیصر، پدر غایب است و مادرقیصر با برادرش (=خان دایی) زندگی می کند. در خانواده ی نامزد قیصرنیز پدر غایب است و   نامزد قیصر با برادرش زندگی می کند.در هر دوی این دو خانواده ها، زنان به جای این که با شوهرشان زندگی کند، با برادرشان زندگی می کند.
 
غیبت پدر، یادگار عصر مادر سالاری است. در دوره ی مادرسالاری، داماد به جای آن که عروس را به خانه ی خود بیاورد، خود به خانه ی عروس می رفته است و در آن جا با عروس جوان همبستر می شده است. داماد پس از شب زفاف، به خانه ی خود باز می گشته است و بچه ها، مانند قیصر،   در دامان مادر و دایی خود بزرگ می شده اند.
 
این الگوی مادرسالارانه، علاوه   بر فیلم های فارسی، در ادبیات فارسی نیزسابقه دارد.   به عنوان مثال، در داستان رستم و سهراب،   سهراب نیز مانند قیصر و فرمان، ، به دور از پدر،   با مادرش، تهمینه، زندگی می کند. در زندگی سهراب نیز پدر غایب است. رستم پس از آن که با تهمینه همبستر می شود، او را رها می کند و به زابل باز می گردد. سهراب، طبق سنت های مادرسالارانه،   در نزد خانواده ی مادری و در کنار مادر و دایی اش پرورش می یابد.
 
  زال، پدر رستم، نیز نه   در خانه ی پدری، بلکه در کوه و در آغوش سیمرغ، که برای او نقش مادر را بازی می کند، بزرگ شده است. فریدون، در داستان ضحاک ماردوش، نه در خانه ی پدری، بلکه در کوهستان و به کمک گاو شیر دهی که در حکم مادر اوست، رشد می کند. عیسی مسیح نیز به تقلید از رسوم مادر سالاری، بدون پدر، در خانه ی مادری و در دامان مریم، پرورش می یابد. موسی نیز، نه در خانه ی پدری، بلکه در دامان آسیه که نقش مادر او را بازی می کند، نشو و نما می کند.
 
بهشت موعود فرویدی "پسر بعلاوه ی مادر و منهای پدر" ، با برآمدن نظام پدرسالاری دچار بحران می شود و به قلمروی ضمیر ناخودآگاه رانده می شود تا دوباره در لباس افسانه و اسطوره از سانسور ضمیر خودآگاه عبور کند و به صورت سهراب و زال و فریدون و موسی و عیسی ظهور نماید. انعکاس این مکانیسم روانی در فیلم های عامیانه ی ایرانی، به صورت قیصر و مادرش در می آید. فیلم قیصر گرچه ظاهرا و در سطح ضمیرخودآگاه، مظهر و سمبول و نشانه ی ناموس پرستی نظام پدرسالاری است و قیصر، برادران آب منگل را به خاطر آن که ناموس او را لکه دار کرده اند می کشد، اما در سطح ناخودآگاه، نشانه های فراوانی از رسوم کهنسال و سنت های دیرپای مادر سالاری در خود دارد.
***
 
ازدواج با محارم
 
در فیلم قیصر، زنان به جای این که با شوهرشان زندگی کنند،   با برادرشان زندگی می کنند. مادر قیصر با برادرش،خان دایی،   زندگی می کند.   نامزد قیصر نیز با برادرش در یک خانه به سر می برد.   این الگو، به غیر از فیلم های فارسی در ادبیات فارسی نیز سابقه دارد. به عنوان مثال در منظومه ی عاشقانه ی "ویس و رامین"، سروده ی فخرالدین اسعد گرگانی، "ویس" با برادرش "ویرو" ازدواج می کند. ازدواج ویس با برادرش، بازمانده ی رسم ازدواج با محارم است که در ایران در دوره ی   مادرسالاری رواج داشته است. البته در داستان ویس و رامین، ناممکن بودن ازدواج با محارم در عصر پدر سالاری، به صورت ناممکن بودن همبستری ویس با برادرش نشان داده شده است.   ویس در شب زفاف با برادرش ، دچار عادت ماهیانه می شود و داماد نمی تواند با عروس همبستر شود.   مدتی از این اردواج نمی گذرد که نوعروس باکره، توسط موبد پیری دزدیده می شود. اما شوهر دوم ویس نیز عنین و "ناتوان"   است و نمی تواند "مهر دختری" ویس را بردارد. ویس که روی او مانند بت زیباست، با آن که دو بار شوهرکرده است، اما مانند دختران بی شوی، باکره مانده است و "مهر دختری" او همچنان دست نخورده باقی مانده است. نگاه کن که چرخ بازیگر چه بازی بدی با او کرده است:   نه موبد توانسته است از او کام بگیرد و نه ویرو توانسته است با او همبستر شود:  
 
همان دو شوی کرده، ویس بت روی / به "مهر دختری" مانده، چو بی شوی
نه موبد کام او دیده، نه ویرو / جهان بنگر، چه بازی کرده با او
 
سرانجام، موبد به دست یک گراز وحشی کشته می شود و رامین، عاشق دیرینه ی ویس، "کلید" خود را در "قفل" ویس باکره می کند و پرده ی بکارت او را پاره می کند و "تیر" خود و "نشانه" ی ویس را خون آلود می نماید:
 
چو در میدان شادی، سرکشی کرد / "کلید" کام در "قفل" خوشی کرد
بسفت آن دُر نغز پربها را   / بکرد آن پارسا، ناپارسا را
چو   تیر از زخمگاه آهیخت بیرون / "نشانه" بود و "تیر"ش هردو پر خون
             
با آن که در داستان ویس و رامین، ردپای الگوی مادرسالارانه ی ازدواج با محارم، به وضوح دیده می شود، اما عقیم بودن و ناممکن بودن این گونه ازدواج ها در دوره ی پدرسالاری، نیز به خوبی عیان   است. در این داستان،   پرده ی بکارت ویس نه طبق سنت های مادر سالاری،   به دست برادرش، ویرو،   بلکه مطابق با رسوم پدرسالاری،   توسط رامین، پسری غریبه،   پاره می شود.
 
در داستان رستم و سهراب، نیز با آن که تهمینه با برادرش، ژنده رزم، رسما ازدواج نکرده است، اما عملا خواهر و برادر در یک جا زندگی می کنند. سهراب، مانند قیصر، در دامان مادر و دایی اش بزرگ می شود. هنگامی که سهراب قصد سفر می کند،   تهمینه، "ژنده رزم"را همراه او می فرستد. این دایی، بعدها به دست رستم کشته می شود.   مثلث   "قیصر – مادر – خان دایی"   به مثلث "سهراب – تهمینه – ژنده رزم" شباهت دارد و یادآور ساختار خانواده در دوره ی مادر سالاری ست.
***
 
در ایران، مانند بسیاری دیگر از نقاط جهان، سرکوب شدن عشق شهوانی طفل به مادر، باعث می شود که برای طفل، جنسیت و سکس به صورت چیز کثیفی در آید. بدن به دو ناحیه تقسیم می شود: ناحیه ی پایین تنه یا آلت   تناسلی که مرکز عشق شهوانی ست، به صورت ناحیه ی اهریمنی درمی آید. ناحیه ی بالاتنه یا قلب، که مرکز عشق افلاطونی ست،   به صورت ناحیه ی اهورایی در می آید. این تقسیم بندی بدن به پایین تنه ی بد و بالاتنه ی خوب، در دین زردشت به وضوح دیده می شود. زردشتیان در زیر جامه ی خود ریسمانی به کمر می بندند که مرز بین بالا تنه و پایین تنه را مشخص می کند. به عقیده ی اینان، این کمر بند نمی گذارد نیروهای اهریمنی پایین تنه از مرز کمر بند بگذرند و به قلمروی اهورایی بالاتنه حمله کنند. زنازی که مسیحیان به کمر می بندند، همین کارکرد را دارد. اصطلاح "کمر بسته" در بین عیاران و پهلوانان نیز به همین معناست. کمر بسته کسی ست که نیروهای اهریمنی پایین تنه را   به یاری مرتضی علی، مقهور و منکوب و سزکوب کرده است. در مواقعی هم که کمربندی در کار نیست، کمر معشوقه مانند مو، آن چنان   باریک   می شود، که ارنباط بین پایین نته و بالاتنه عملا قطع شده و به مویی بند می باشد. در ایران، هدف اصلی اخلاق و مذهب و عرفان در قرهنگ عوام، کشتن نفس اماره، یعنی مبارزه با پایین تنه و "جنگ با خشتک" است که از آن به عنوان "جهاد اکبر" نام می برند. علی الرغم کوشش های خودآگاه برای کشتن تفس اماره، قسمت اعظم رساله های عامیانه ی   مذهبی در حوزه های علمیه، مربوط به مسایل پایین تنه و مطالب   مربوط به جماع و لواط و زنا و استمنا و استبراق و جفتگیری با خر و گاو و شتر و مرغ و ماکیان است. در فیلم فارسی قیصر نیز، علی الرغم ظاهر اخلاقی و پدرسالارانه و علی الرغم داستان به ظاهر ناموسی   و علی الرغم تیپ های لاتی و جنوب شهری و جاهل مسلک، نشانه ها و ردپاهای فراوانی از رسوم فراموش شده ی مادرسالاری مانند غیبت پدر و ازدواج با محارم دیده می شود.       
  ***  
ادامه دارد
در شماره ی آینده، دنباله ی این   سلسله مطالب را در فیلم گنج قارون، پی می گیریم