از : مسعود راد
عنوان : میوه فروشی محله ما
رفتم میوه بخرم دیدم فقط گلابی داره.
گفتم: حاجی پس بقیه میوهها چی؟
گفت: عجب قدرنشناسین شماها. گلابی شاهمیوه ست و من بهترین میوه رو براتون انتخاب کردم باز هم ناله میکنین؟
گفتم البته گلابی جای خودش رو داره، اما چون به ما نمیسازه پرهیز میکنیم. هلویی؟ گیلاسی؟ آلبالویی؟
با عصبانیت گفت همینه که هست. اگرم خیلی روتو زیاد کنی و مشتریهام رو بپرونی میدم جواد حالتو جا بیاره.
به آرومی گفتم نه بابا مخلصتم چرا عصبانی میشی؟ بیا این چهارتا درشتهاشو بکش بده ما ببریم.
با پرخاش گفت تو عقلت نمیرسه. بیا این شیش تا گلابی رو واست گذاشتم تا به جون من و این بهترین میوه فروشی دنیا دعا کنی.
دیگه کفری شده بودم. گفتم اما حاجی اونها که گندیده و گاز زدهست. نمیخوام اصلا.
ایندفعه سرم داد کشید که: دٍ کجاش گندیدهس شلوغش میکنی؟ جواد...آهای جواد بیا یه ناتوی دیگه سر وکلهش پیداشده.
۱۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣٨۶
|