دو نگرش وابزار انتخابات


فرید راستگو


• شرکت نکردن در انتخابات فرمایشی چنین رژیمی یک عمل فعالانه است و نه، به خیال بعضی ها عمل منفعلانه. شرکت نکردن در چنین انتخاباتی حداقل این فایده را دارد که ما در پیش وجدان خود و انظار جهانیان رژیم انحصارگر و قدرت پرستی را مشروعیت نبخشیده ایم و مردم را به اطاعت از استبداد فرا نمی خوانیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٣ بهمن ۱٣٨۶ -  ۱۲ فوريه ۲۰۰٨


مردم ایران ۲۹ سال پیش با قیامی گسترده و کم نظیر سلطنت مستبد پهلوی را جهت برقراری آزادی ، استقلال و در نهایت حاکمیت خویش سرنگون ساختند. در آنزمان اقشار مختلف مردم خسته از جور و ظلم و تحقیر روزانه برای رهائی از ستم و یوغ بندگی دست به راهپیمائی ، اعتصاب و اعتراض زدند. عظمت اتحاد مردم چنان اوجی به خود گرفت که حتی متحدان داخلی و خارجی شاه توان مقابله با آنرا نداشتند. مردم بر علیه حاکمیت اختناق و سانسور قد علم کردند و شعار آزادی و استقلال آنان در اقصای نقاط کشور و جهان طنین افکن گردید. رژیم پهلوی سرنگون و جمهوری اسلامی با وعده های داده شده به ملت ایران، در انظار جهانیان، در پاریس توسط آقای خمینی، جایگزین آن گردید.
نظر به اینکه ملت ایران آقای خمینی، مرجع تقلید هشتاد ساله را روحانی و مجتهدی می پنداشت که چشم به قدرت و در اختیار گرفتن آنرا ندارد و وابسته به قدرت نیست و به وعده و قولهای داده شده عمل خواهد کرد، همه به رهبری آقای خمینی گردن نهادند و رهبری انقلاب در اختیار آقای خمینی قرار گرفت اما ایشان متأسفانه، بهمراه وابستگان و سرسپردگان خویش آهسته آهسته با بهره گیری از جو موجود و سوء استفاده از احساسات و اعتقادات مذهبی مردم قدرت سیاسی را قبصه نمود و با حذف مردم، ملیون و آزادی خواهان از صحنه‍ی سیاسی کشور و سلب آزادیهای بدست آمده و قلع و قمع مخالفین خویش به استقرار استبداد و ولایت فقیه که تا قبل از گشایش مجلس خبرگان اول نامی از آن به میان نیاورده بود، پرداخت و رژیم استبدادی ولایت مطلقه‍ی فقیه را بر مردم تحمیل کرد که با رژیم استبدادی سلطنتی هرگز قابل مقایسه نبوده و نیست و بقول آیت الله منتظری ساواک این رژیم روی ساواک شاه را سفید کرده است. رهبران این رژیم امروز کشور را به جائی رسانده اند که مردمش از هیچگونه حقی برخوردارنیستند و بطور مستمر تحمیق و سرکوب میشوند.
از بدو تاسیس جمهوری اسلامی دو نیرو با دو نگرش سیاسی پا بپای هم در حرکت بوده اند .
نگرش اول: طرفدار حاکمیت مردم و دمکراسی از طریق استقلال و آزادی کشور و خواهان تحقق حقوق پایمال شده فردی واجتماعی احاد ملت بوده و می باشد. این نگرش اساسی ترین پایه دمکراسی را حاکمیت مردم بر تعیین سرنوشت خود می داند و جهت رسیدن مردم به حقوق و آزادی خویش تلاش می نماید. از آنجائیکه بیان این نگرش، بیان آزادی است این بیان معتقد می باشد انسان آزاد بدنیا می آید و آزادی جزء سرشت ذاتی انسان است. آزادی حق ذاتی انسان است و هدیه از طرف کسی نیست و وابسته به هیچ شرط و محیطی نمی باشد و هیچ کس نمی تواند این حق طبیعی را ازانسان سلب نماید. زیرا زیستن در آزادی حق مسلم ابناء بشر است. جمهوری اسلامی با استقرار ولایت فقیه، خشونت وخشونت گرائی را در جامعه ایران اساس حکومت خود قرار داده است و این رژیم با سرکوب آزادی و محروم نمودن شهروندان ایرانی از ابتدائی ترین حق اشان، ابتکار و اختیار اداره‍ی زندگی خودشان را از جامعه سلب کرده و مانع رشد همه جانبه کشور گردیده است.
پر واضع است رشد همه جانبه و ایجاد زندگی بهتر بدون داشتن آزادی و اختیار ممکن و میسر نمی باشد . در سایه‍ی اختناق و استبداد سرمایه های کشور به تاراج رفته و همه نوع حقوق از ملت و بویژه، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن و... که .جزء حقوق ذاتی و طبیعی انسان بشمار می آیند را از بین برده است. و هیچ صدائی را حتی از خودی ها تحمل نکرده و بشدت آن را خفه می کند. بنا بر این امید کاذب بستن به چنین رژیمی، آب در هاونگ کوبیدن و یا به مانند آدم تشنه آب در سراب دیدن است. وضعیت کشور در سایه‍ی رژیم خودکامه ولایت فقیه، رژیمی که در آن یک نفر بجای همه تصمیم می گیرد و در برابر کسی هم خود را مسئول و جوابگو نمی داند، اصلاح ناپذیر و همه روزه برای کشور بحران زاست که قصدی جز غارت و چپاول ثروت کشور از طریق دستگیری، سرکوب، زندانی واعدام و خفه کردن صدای هر آزاده ای از مردم ایران نداشته و ندارد.

نگرش دوم: هدف این نگرش قدرت است و تمامی تلاش آن کسب و حفظ قدرت سیاسی بهر وسیله ای است زیرا در اندیشه قدرت طلبان مردم و رأی آنان جایگاهی ندارد و حاکمیت را نه ازآن مردم که حق طلق خود می دانند. آنان مردم را برده خود و خود را مالک تام الاختیار مردم می دانند. کافیست به فرمایشات رهبران جمهوری اسلامی گوش فرا داریم تا صحت گفتار فوق را دریابیم: آقای خمینی در مورد مردم و اعتبار آنان می گوید "مردم ناقص اند و نیازمند کمال اند و ناکامل اند، پس به حاکمی که قیم امین و صالح باشد محتاجند" (کتاب ولایت فقیه). ایشان در خرداد ۶۰ درمورد آفای بنی صدررئیس جمهور منتخب مردم می گوید: "اگر ٣۵ میلیون بگویند بله من می گویم نه". هنگامی که پایه گذاریک رژیم مردم را ایتام محسوب کند، از رهروان او نباید انتظار بیشتری داشت. رهروان آقای خمینی همانهای هستند که امروز برای ملت دربند کشیده و محروم ایران هیچ حقوقی قائل نیستند وحتی کوچکترین صدای اعتراض آمیز صنفی را در گلو خفه می کنند. آقای جنتی رهرو بر حق آقای خمینی در مورد مردم چنین می گوید "ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد" و باز ایشان می افزاید "ملت به عنوان ایتام محسوب میشوند و عالمان در حکم قیم و والیان امر هستند که کار رسیدگی به تمام امور مردم را دارا هستند" (گردهمائی ائمه جمعه ٨/۱۱/۷۷). جدیدترین فرمایش آقای خامنه ای چنین است "هنگامی که صلاح دیدم رابطه با آمریکا را آغاز می کنم". پر واضع است در حکومت مستبدان یک تن فرمان می راند و بقول هگل "خدا، فرمانروای زمینی است و فرمانروای آسمانی، خداست. فرمانروای هم زمان هر دو اینها. خدا «که به شکل فرمانروا» تجسم یافته است بر دولت حاکم است". در سیستم ولایت فقیه، رهبر خود را مالک همه اتباع ملت می داند و سلطه او بر جان و مال مردم حد و حصری ندارد.
این نگرش برای رسیدن به مقاصد ناپاک خویش و برپائی حکومتی مستبد در ابتدا مخالفین و نیروهای آزادیخواه را زندان و اعدام نمود و سپس گروههای مسلح تشکیل داد و در گوشه و کنار کشور خشونتها آفرید و با قبضه کردن سپاه پاسداران و تضعیف و از کار انداختن ارتش و نیروهای انتظامی، بسیج و دستجات حزب الله را به وجود آورد و آنانرا به جان و مال و ناموس مردم انداخت. رهبران این نگرش بهمراه وابستگان و پادوهای شان با اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن کارکنان آن توسط دانشجویان پیرو خط امام که اکثر آنان امروز در صف اصلاح طلبان قراردارند استبدادی را طراحی نمودند که تا به امروز استمرار دارد. اشغال سفارت آمریکا منجر به ضایعات و زیانهای فراوانی از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گردید و قرارداد الحزایر را به ملت ایران تحمیل نمود که امضاء کننده این قرارداد آقای بهزاد نبوی خود معترف است که قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله را بنا به دستور امضاء کرده است. اشغال سفارت، جنگی را به مدت ٨ سال بر ایران و ایرانیان تحمیل گردانید که علاوه بر ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت مالی باعث کشته و مجروح شدن ۹۰۰ هزار نفر از هموطنان ما شد.
سپس با از تب و تاب افتادن حرکت دانشجویان پیرو خط امام، اینان برای قبضه کردن انحصاری قدرت، تحت نام انقلاب فرهنگی، دانشگاههای سراسر کشور را بستند و با ایجاد ستاد انقلاب فرهنگی شروع به دستگیری دانشجویان و اساتید دانشگاه نمودند و از ورود آنان به محیط علمی جلوگیری کردند و بی اعتناء به مردم و منافع آنان برای در اختیار داشتن قدرت با دست همین اصلاح طلبان به ایجاد مافیاهای نظامی – مالی پرداختند و حتی به خود آنان رحم نکرده و به حذف آنان از صحنه قدرت پرداختند و متأسفانه اینان هنوز به هوش نیامده اند و نفهمیده اند که رژیم در کدام سمت و سو در حرکت است. همین نگرش بفرمان آقای خمینی رهبر جمهوری اسلامی و با تائید و سکوت مرگبار تمامی سردمداران و جناحهای مختلف حکومتی (بجز آیت الله منتظری زیرا ایشان اولین کسی در ایران بودند که این جنایات را افشاء نمود) در سال ۱٣۶۷ در کمتر از سه ماه در سیاه چالهای قرون وسطائی خود قریب به ۴۰۰۰ نفر را اعدام نمود و در ادامه همین سیاستها امروز کشورمان را مبدل به زندانی بزرگ برای مردم ایران گردانیده است که همگی ما از اوضاع و احوال آن با خبر هستیم.
چنین نگرشی امروز بر ایران حکومت می کند و خواهان برگزاری انتخابات مجلس هشتم در اسفند ماه ۱٣٨۶ می باشد.

دمکراسی یعنی حاکمیت مردم بر تعیین سرنوشت خویش و انتخابات ابزاریست برای اجرای حاکمیت مردم. در انتخابات مسئله مهم اینست که آیا مردم می توانند نمایندگان خود را بصورت آزاد و در محیطی به دور از محدودیتهای استبدادی و انحصارطلبانه در یک شرایط سالم و دمکراتیک انتخاب نمایند تا انتخابات ابزاری جهت حاکمیت مردم گردد. آیا پرسیدنی نیست که مردم ایران چه چیزی را می خواهند انتخاب نمایند و چه نقشی رژیم حاکم برای مردم، افراد و گروهای مختلف سیاسی و اجتماعی قائل هستند آیا نقش آنان نقش واقعی است و یا کارگزار و عمله و اکره‍ی استبداد؟ آیا می خواهیم با ابزار انتخابات حقوق ومنافع ملی ایرانیان را، حفظ و بر آن نظارت نمائیم یا میخواهیم برای خالی نبودن عریضه چند نماینده به مجلس بفرستیم. خلاصه اینکه ما باید بدانیم هدفمان از شرکت در انتخابات چیست وچه چیزی را میخواهیم بدست آوریم. اگر هدف دفاع از منافع ملی و اجرای حتی نیم بند حقوق تودهای مردم باشد که چنین چیزی در رژیمهای استبدادی نامیسر است. آیا ۲۹ سال تجربه برایمان کافی نیست؟ رهبران این نوع حکومتها به کسی اجازه نمی دهند حکومت خدائی ایشان را زیر سئوال ببرد و انتخابات برای آنان یک بازی سیاسی بیش نیست. در کشور شوروی سابق هم شورای مرکزی حزب کمونیست از برگزاری انتخابات غافل نبود، ماه گذشته در کوبا هم انتخابات برگزارشد. رژیم صدام هم انتخابات برگزار می کرد همین امروز در کویت و عربستان سعودی انتخابات برگزار میشود و همه باید با شاه بیعت نمایند و تاره در دوران محمدرضا پهلوی هم انتخابات برگزار میشد. تمام انتخابات ذکر شده انتخابات نمایشی بوده و هستند که در آن مردم حتی صوری هم تصمیم گیرنده نمی باشند. اگرهدف فقط ارسال چند نماینده به مجلس و به خیال خود شرکت در قدرت سیاسی وسهیم بودن در آن است، باید عرض شود رهبری به هیچ کس چنین اجازه ای را نمی دهد زیرا بخوبی می دانیم در ایران فقط نیروهای حکومتی و پیرامون حکومت تنها آنهم به صلاح دید رهبر و شورای نگهبان حق شرکت در انتخاب شدن را دارند تازه اگر از صافی هئیت اجرائی دولت و شورای نگهبان بگذرند. برای روشن شدن صحت این گفتار به رد صلاحیت اخیر ٣۰۰۰ نفراز طریق هئیت اجرائی دولت توجه فرمائید. باضافه نیروهای خارج از حکومت و مردم هیچ نقشی در انتخابات ندارند وآنان علاوه بر محدویتهای شدید حتی وجود فیزیکی اشان در ایران قابل تحمل نیست. برفرض محال نمایندگان شما به مجلس راه یافتند، مجلس در ایران امروز چکاره است؟ بالای هرم نهادهای قانون گذاری در ایران رهبر جای دارد وسپس مجمع تشخیص مصلحت و شورای نگهبان است و در آخر مجلس است و نمایندگان مجلس حرفشان اثری ندارد. نمونه ای بیاورید که نمایندگان مجلس حرفی در دفاع از مردم وحاکمیت آنان زده باشند. نمونه ای بیاورید که یک نماینده مجلس در مورد دستگیری زنان- دانشجویان- کارگران- معلمان- روزنامه نگاران- جوانان و نوجوانان حرفی زده باشد. آیا نمایندگان مجلس میتوانند از حق و حقوق ملت ایران حمایت نمایند، آیا نمایندگان مجلس میتوانند به سردمداران جمهوری اسلامی بگویند این چه زندگی نکبت باری است که برای ایرانیان و ایران بوحود آورده اید. کدام نماینده قادر خواهد بود در مقابل تصمیمات و سیاستهای غلط سردمداران که مملکت را به تباهی کشانده اند کوچکترین اعتراضی را بنماید و یا در مقابل حکم حکومتی اعتراض نماید. کدام نماینده توانسته و خواهد توانست، در ارتباط با بستن فله ای روزنامه ها و سانسوررسانه ها و این همه اعدام ها، سرکوبها، ناحق کردن ها واذیت آزار جوانان ایرانی به بهانه های واهی از جمله طرح امنیت اجتماعی چیزی بگوید. نمونه اش را در مجلس ششم که اکثر آنرا اصلاح طلبان تشکیل میدادند دیدیم. وقتی رئیس جمهور کشوری خود اعتراف می کند که تدارکات چی است (نقل از آقای خاتمی) دیگر نمایندگان جای خود دارد. آیا در این رژیم مجلس به غیر از مجلسی که به کارگزاری رژیم و مشروعیت دادن به جنایاتش به کار دیگری پرداخته است؟ چرا مردم را تحمیق می کنید که به چنین انتخاباتی دل خوش کنند؟ نیروهای سیاسی که به انحاء مختلف علاقه دارند در چنین انتخاباتی شرکت نمایند چرا و به چه دلیلی در انتخابات رژیم پهلوی شرکت نمی کردند تازه استبداد او از نوع عهد حجری هم نبود. آیا چون استبداد مذهبی را خودی می دانید مردم باید در آن شرکت کنند؟         
هموطنان عزیز راه را اشتباه نرویم ودل به استبداد نبندیم که آزموده را آزمودن خطا است. رهبر در قله استبداد نشسته و در برابر هیچ ارگان و یا کسی خود را مسئول نمی داند، چون می گویند از جانب خدا فرمان می راند. برای رژیم ولایت فقیه هیچ چیز مهمترازحفظ ولایت مطلقه فقیه نیست. آنان حاضرند نیمی از ایران برود ولی حکومت اشان نرود. مگر آقای متکی برای خوش خدمتی به آقای پوتین نگفت حق ایران از دریای خزر ٣/۱۱ در صد است و نه ۵۰ درصد، مگر احمدی نژاد در زیر پرچم خلیج عربی نه نشست. اکنون شکاف بین مردم و رژیم چنان عمیق شده است که نه مردم باوری به رهبرانشان دارند و نه رهبران ارزشی برای مردم قائل هستند. کافیست تلفنی با فامیل خود در ایران تماس برقرار نمائید به تنها چیزی که مردم فکر نمی کنند انتخابات است. ما در خارج نشسته و به خیال خام خود مردم را به شرکت در انتخابات تشویق می کنیم. ای کسانی که خود را روشنفکران می شمارید، شما را چه شده است؟ مردم بخوبی می دانند نباید در این انتخابات کذایی شرکت نمایند. بیائیم حقیقت را به مردم بگوئیم به آنان بگوئیم تا زمانیکه استبداد حاکم است نه شما ونه فرزندانتان آینده ای نخواهید داشت و حاکمیت از آن شما نیست. اگر زمانی اپوزیسیون شاه، از او ایراد می گرفتند که چرا قانون اساسی را اجرا نمی کند باید بگوئیم که سردمداران جمهوری اسلامی وپادوهایش بینی و بین الله اصلاً به قانون اعتقاد دارند، آیا قانون اساسی جمهوری اسلامی جز برای تحکیم وحفظ ولایت مطلقه فقیه نوشته شده است، تازه خود را متعهد بدان نیز نمی دانند. این قانون اساسی برای بستن دهان مردم است و قانونی است که در آن حقوق مردم وحق حاکمیت آنان بکلی نفی شده و یک نفر به جای همه تصمیم می گیرد.
نگرش اول بر این باور دارد بجای دلمشغولی در مورد انتخابات، نظارت استصوابی، رد صلاحیتها، چانه زنی از بالا و فشار از پائین و یا مشارکت مشروط و مرحله ای و یا افتادن در دام اصلاح طلبان آزموده شده که منافع معینی در حفظ رژیم دارند و نهایتاَ افتادن در زیگزاگها و بازیهای سیاسی حکومتگران باید در راه حفظ منافع ملی و مردمی گام برداشت و بصورت شفاف با مردم وارد مذاکره شد تا اعتماد آنانرا به خود جلب نماییم زیرا بدون جلب اعتماد مردم، هیچ کاری از ما ساخته نخواهد بود. باید فرهنگ اصلاح طلبی را کناری زد و فرهنگ آزادی، استقلال و حاکمیت مردمی را رواج داد، انتخابات جمهوری اسلامی را رها کرد و به انتخاب جمهور مردم رو آورد.   
امروزا گر بنا باشد چیزی را انتخاب کنیم باید حقیقت گفتن به مردم ایران را انتخاب نمائیم. این دیگر انتخاب نیست. این یک تکلیف است که به مردم بگوییم حاکمیت متعلق به شما است نه متعلق به استبداد، یعنی ولایت مطلقه فقیه. هر نگرش و رأیی که در خدمت آزادی و دمکراسی نباشد نهایتاَ در خدمت قدرت و قدرت طلبان قرار خواهد گرفت.

شرکت نکردن در انتخابات فرمایشی چنین رژیمی یک عمل فعالانه است و نه، به خیال بعضی ها عمل منفعلانه. شرکت نکردن در چنین انتخاباتی حداقل این فایده را دارد که ما در پیش وجدان خود و انظار جهانیان رژیم انحصارگر و قدرت پرستی را مشروعیت نبخشیده ایم و مردم را به اطاعت از استبداد فرا نمی خوانیم . ممکن است بعضی ها بگویند: چه ما شرکت بکنیم و چه نکنیم، آنها خود کسانی را که میخواهند به مجلس می فرستند. این درست اما سوال این است که ما چرا خود عمله و اکره‍ی چنین رژیمی باشیم؟ و علاوه بر آن یقین بدانید که اگر ما استقامت بورزیم و برای مردم و خودمان آشکار سازیم که امید بستن به چنین انتخاباتی ناقض حقوق اولیه و ذاتی شماست، به مرور و در طول زمان دامنه‍ی شرکت نکردن اوج می گیرد و رژیم مشروعیت داخلی و خارجی خود را از دست می دهد و زمان تغییر فرا میرسد که ما: تا خود را تغییر ندهیم، هیچ چیزی تغییر نمی کند. و هر تغییری در گرو تغییر خود ماست.