پاسخ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به روزنامه کیهان
روح گوبلز باید به دربانی موسسه کیهان افتخارکند



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۶ بهمن ۱٣٨۶ -  ۱۵ فوريه ۲۰۰٨


در پی انتشار نامه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران به مقام رهبری درباره تبلیغات سازمان یافته اخیر علیه اصلاح طلبان و نقش روزنامه کیهان در این زمینه، آقای شریعتمداری نماینده مقام رهبری در موسسه کیهان طی یادداشتی در شماره مورخ ۷ بهمن آن روزنامه، به بهانه این نامه به تکرار اتهامات همیشگی خود علیه سازمان پرداخته و سوالاتی را مطرح ساخت. سازمان پاسخ این یادداشت را به تاریخ ۲۱ بهمن ماه برای روزنامه کیهان ارسال داشته و خواستار انتشار آن طبق قانون مطبوعات شد. از آنجا که روزنامه کیهان تا این تاریخ ( ۲۵/۱۱/٨۶) برخلاف قانون اقدام به انتشار این پاسخ ننموده است، لذا متن کامل پاسخ سازمان به یادداشت روزنامه کیهان به شرح زیر انتشار می یابد:

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ الَّذینَ یُوْذُونَ الْمُوْمِنینَ وَ الْمُوْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (احزاب: ۵۸)
«و آنان که مردان و زنان مومن را بی‏آنکه بدی و گناهی کرده باشند می‏آزارند هر آینه بار دروغ و گناهی آشکار را برداشته‏اند.»

جناب آقای شریعتمداری نماینده مقام رهبری در موسسه کیهان در ستون یادداشت روز مورخه ۷ بهمن ۱۳۸۶ به بهانه نامه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران به مقام رهبری ضمن تکرار اتهامات و افترائات همیشگی از سازمان پرسیده‌اند چرا در برابر این مدارک متقن و مستند! «دلایل خود را بیان نمی‌کند؟» و خواسته‌اند که «در مقابل اسنادی! که کیهان ارائه کرده است، دلیل و سند و یا دستکم شاهد و قرینه‌ای برای رد آن ...»ارائه دهند. برای این که خواسته ایشان را بی‌پاسخ نگذاشته باشیم و میزان اتقان و استحکام اسناد ادعایی مذکور بر همگان روشن شود، توجه ایشان را به مطالب زیر جلب می کنیم قضاوت را به خوانندگان محترم وامی‌گذاریم.

پیش از هرچیز خوشحالیم که روزنامه کیهان برای یکبارهم که شده برخلاف سنت معهود خود در برابر تهمت و افتراء و تحریف علیه رقیب از ایشان طلب دلیل و ارائه برهان می‌کند. اگرچه مصونیت آهنین ایشان التزام این روزنامه را به موازین قانونی و احترام به حقوق دیگران از اساس منتفی ساخته است، اما امید است به مقتضای حداقلی از آزادگی و موازین اخلاق این جوابیه امکان انتشار در روزنامه کیهان را داشته باشد.

۱- ای کاش روزنامه کیهان به جای رفتن یکجانبه به قاضی و بازگشتن با رضایت و خشنودی به فهم و درک خوانندگان خود احترام می‌گذاشت و در کنار پاسخ و نقد نامه سازمان به مقام رهبری به جای نقل ناقص و توام با تحریف و وارونه نمایی برخی از جملات ، متن کامل نامه را منعکس می‌کرد تا خوانندگان محترم استواری برهان و متانت سخن نماینده مقام رهبری در روزنامه کیهان را بیشتر دریابند. آنچه موجب شد سازمان در باره عملکرد برخی نهادهای مطبوعاتی و تبلیغاتی و تریبون‌های وابسته به مراکز زیر نظر رهبری نامه‌ای به ایشان بنویسد دقیقاً همین مشی مغایر با اصول اخلاقی و موازین دینی بود. سخن ما د رآن نامه برخلاف آنچه آقای شریعتمداری در یادداشت مورد بحث وانمود کرده‌اند «گلایه از مواضع کیهان علیه مدعیان اصلاحات» نبود بلکه مقصود از آن نامه ضمن تأیید نظرمقام رهبری مبنی بر رعایت اخلاق انتخاباتی بیان این واقعیت بود که برخی از مراکز و محافل و موسسات وابسته به بیت رهبری از جمله کیهان که علی القاعده باید بیش از دیگران به این اصل پایبند باشند با ورود به عرصه رقابت سیاسی و دفاع و حمایت از یک جریان و تخریب و اهانت و نشر اکاذیب علیه جریان سیاسی دیگر، گوی سبقت را از افراطی ترین و تندروترین نشریات ربوده‌اند بطوری که «با قاطعیت می‌توان گفت که این حد از بداخلاقی و زشت‌خویی را در نشریات وابسته به هیچ‌یک از احزاب شناسنامه‌دار و ریشه‌دار در این کشور نمی‌توان سراغ گرفت» . در پایان نیز ضمن اظهارتأسف از این که روزنامه کیهان و برخی تریبون‌ها و منابر جمعه و جماعات این اقدام خود را مستند به سخنان اخیر مقام رهبری می‌کنند تأکید کردیم که «این روش و منش جز وهن رهبری و دامن زدن به شائبه‌ها و بدبینی‌ها در جامعه نتیجه دیگری ندارد. به گمان ما نهادها و موسساتی نظیر روزنامه‌ کیهان که در جامعه به انعکاس مواضع بیت رهبری مشهورند، باید رفتار و عملکردی به مراتب مسئولانه‌تر از این داشته باشند و حرمت و احترام این نهاد با فخامت را بیش از دیگران پاس‌ بدارند».

تمام سخن این است که جایگاه نهاد رهبری فراتر از عرصه رقابت‌ها و منازعات حزبی است و امثال آقای شریعتمداری به عنوان نماینده رهبری در نهادی همچون موسسه کیهان که زیر نظر رهبری قرار دارد نه تنها نمی‌تواند به تهمت و افترا و توهین علیه رقبای سیاسی خود بپردازد بلکه حتی استفاده ایشان از این روزنامه برای تبلیغ یک جریان سیاسی و نفی جریان دیگر تصرف نامشروع و غیر قانونی است. بنابراین سخن ما در آن نامه چیزی فراتر از پاسخ به اتهامات و افتراء های کیهان علیه اصلاح طلبان بود. از این رو آن نامه جوابیه به مطالب کیهان نبود. در همان نامه هم تصریح کردیم که « ماهیت این حرکت برما و آشنایان به عرصه سیاست و قدرت در ایران پوشیده نیست. ما نیک می‌دانیم کارنامه نامطلوب و دستان خالی حاکمان کنونی در عرصه‌های اقتصادی اجتماعی و سیاسی و نیز دیپلماسی کشور و همچنین مدیریت ناکار‌آمد و بحران زده کشور که خسارات مالی و انسانی فراوان و تعطیلی و بلاتکلیفی کشور در بارندگی‌های اخیر تنها یکی از نمونه‌های آن است، علت اصلی این حرکت جدید به شمارمی‌آید. ما می‌دانیم در آستانه برگزاری انتخابات که علی القاعده جامعه برای تصمیم‌گیری و اعلام رأی و اراده خود به عملکرد دولت‌مردان توجه ویژه‌ای مبذول می‌دارد،‌ کسانی را که از اقناع مردم ناامید و از چگونگی انتخاب مردم نگران هستند، ناگزیر می‌سازد با طرح سوژه‌های کاذب و بی‌پایه اما جنجالی در انحراف افکار عمومی از مسائل اصلی کشور بکوشند » و « مشکل، اعتبار و مصداقیت این تهمت‌ها و افتراء ها نیست، زیرا چنان که معروض داشتیم اتهامات و اهانت‌هایی از این دست، بیش از هرچیز بیانگر آن است که تمسک کنندگان به آن از کارنامه‌ای قابل دفاع و مواضعی مبتنی بر منطقی استوار محرومند. مسئله این است که این بد اخلاقی اولاً نه از سوی احزاب و تشکل‌های سیاسی بلکه از سوی نهادهای وابسته به حاکمیت و به ویژه روزنامه تحت مدیریت نماینده حضرتعالی صورت می‌گیرد و محدود به یکی دو مورد هم نیست و ثانیاً با نزدیک شدن به انتخابات به نفع احزاب متحد و حامی دولت و علیه احزاب اصلاح‌طلب رادیکال تر و خصمانه‌تر می‌شود».

از دو حال خارج نیست یا آقای شریعتمداری و امثال ایشان که در رأس نهادهای وابسته به رهبری قرار دارند سرخود دست به چنین اقداماتی می‌زنند یا اذن خاص دارند. در هر دو صورت باید خدمت مقام رهبری طرح موضوع می‌کردیم. آقای شریعتمداری و امثال ایشان باید به این نکته توجه داشته باشند که نهادها و موسساتی که مسوولیت اداره آن را برعهده دارند ملک ایشان نیست و حق ندارند مواضع و دیدگاه‌های حزبی و جناحی خود را با استفاده از امکانات بیت المال و موسسه‌ای که زیر نظر رهبری اداره می‌شود تبلیغ و ترویج کنند. ایشان می‌توانند مواضع افراطی خود را از طریق نشریاتی مانند پرتو و یالثارات و غیره به سمع خوانندگان خود برسانند، اما مجاز نیستند از امکاناتی که متعلق به مردم است استفاده شخصی کنند.

۲- آقای شریعتمداری سازمان را متهم کرده‌اند که «هنگام حمله آمریکا به افغانستان خواهان آن بوده است که «ایران به کمک طالبان بشتابد)) و به این ترتیب قصد داشته است« به نیاز آمریکا پاسخ مثبت» بدهد و مرتکب «خیانت» شده است و یا «درجریان حمله آمریکا به عراق هم پیشنهاد کرده است که ایران به کمک صدام برود» و« از این طریق به نگرانی آمریکا و متحدانش از حضور قطب قدرتمند و عدالتخواه ایران اسلامی در منطقه پایان» بدهد. ما البته در تاریخ خوانده‌ایم که چگونه دستگاه تبلیغات معاویه امام حسین را در افکار عمومی شام و کوفه یا خارجی و خائن به جامعه مسلمانان نمایانده بود و یا کاری کرده بود که مردم شام با شنیدن خبر شهادت حضرت امیر در مسجد با تعجب بپرسند مگر علی نماز می خوانده است؟ اما هرگز فکر نمی‌کردیم که در قرن ارتباطات بتوان حقایق را چنین قلب و تحریف کرد و موضعی ملی و انقلابی را همراهی با آمریکا و مماشات و سکوت در برابر حضور آمریکا در مرزهای کشور را حرکتی انقلابی نمایاند.

سازمان همواره معتقد بوده است که در حوزه سیاست خارجی، اصل استراتژیک منافع ملی باید مبنا و اساس تصمیمات و مواضع قرار گیرد و از ماجراجویی‌هایی که معمولاً با تظاهر به دفاع از ارزش‌ها و آرمان‌ها صورت می‌پذیرد و منافع و مصالح ملی را به باد می‌دهد پرهیز کرد. در قبال افغانستان نیز موضع سازمان برهمین اصل استوار بوده است. در آنهنگام که عوامل طالبان به کنسول‌گری ایران در مزارشریف حمله کرده و چند تن از دیپلمات‌های ایران را به شهادت رساندند، برخلاف دوستان آقای شریعتمداری که گزینه حمله به افغانستان و تصرف هرات را توصیه می‌کردند، سازمان اقدامات ماجراجویانه‌ای از این دست را برای کشور خطرناک ارزیابی می‌کرد و معتقد بود درگیر کردن کشور را در جنگی بیهوده‌ با دشمن نادانی که هیچ درکی از توسعه و پیشرفت و هیچ فهمی از عقب افتادگی و فقر خود ندارد شرط عقل نیست. خوشبختانه دولت اصلاحات در مقابل توصیه‌های آنان مقاومت کرد و دست به اقدام نظامی نزد. تصور کنید اگر آن زمان به نظر دوستان آقای شریعتمداری عمل می‌شد و به جای آمریکا، ایران هدف عملیات تروریستی بن لادن و طالبان قرار می‌گرفت امروز با چه وضعیتی مواجه بودیم.

پس از ماجرای ۱۱ سپتامبر وارد مرحله جدیدی شدیم. در این مرحله نیز براساس همان اصل ثابت یعنی حفظ منافع ملی معتقد بودیم که باید سیاستی اتخاذ کنیم تا مانع حضورنظامی آمریکا درمنطقه و مرزهای میهن اسلامی شویم، زیرا می‌دانستیم حضور آمریکا در پشت مرزهای کشورما اگرچه در کوتاه مدت به از بین رفتن طالبان خواهد انجامید، اما در درازمدت تهدیدی جدی علیه ایران و مایه ناامنی و نا آرامی در منطقه وگسترش بنیادگرایی خواهد شد. از این رو اتخاذ مشی وحدت‌گرایانه و تلاش برای اتحاد احزاب شیعه و سنی افغانستان را پیشنهاد کردیم. زیرا به روشنی پیش بینی می‌کردیم که آمریکا با استفاده از فضای سیاسی روانی که آن حادثه زشت در سطح جهان ایجاد کرده بود، به افغانستان حمله خواهد کرد و با اشغال این سرزمین حضور نظامی سیاسی خود را تا پشت مرزهای ایران تثبت کرده و این حضور نقطه آغاز تجاوزات بعدی در خاورمیانه و تهدیدی آشکار علیه ایران خواهد بود. از این رو پیشنهاد کردیم که جمهوری اسلامی ایران برای جلوگیری از وقوع چنین وضعیتی با استفاده از نفوذ خود در مجاهدان افغانی دیپلماسی فعالی اتخاذ کرده و طرح تشکیل دولت وحدت ملی در افغانستان با مشارکت مجاهدین افغان و طالبان را که در آن زمان بر این کشور حاکم بود،ازطریق رایزنی با پاکستان که بر روی طالبان نفوذ داشت، در دستور کار قرار دهد. طالبان که در آن روزها در موقعیت نامساعدی قرار گرفته بود به احتمال زیاد به این طرح پاسخ مثبت می‌داد و در صورت شکل گیری دولت وحدت ملی در افغانستان آمریکا روی هیچ نیروی داخلی در این کشور نمی‌توانست حساب باز کند و در نتیجه زمینه حمله آمریکا به این کشور منتفی می‌شد.لازم به ذکر است که پیشنهاد مزبور،پیشتر شعار"جبهه ملی" وجمهوری اسلامی بود ،ولی متأسفانه درضروری ترین زمان مورد توجه قرار نگرفت و ایران در قبال حمله آمریکا به افغانستان نه تنها مخالفتی ابراز نکرد،بلکه عملا موضعی مثبت در پیش گرفت. احزاب افغانی متحد ایران در حمله آمریکا مشارکت جستند و قرارگاه و فرودگاه تاکتیکی آمریکاییان در شمال افغانستان با حضور برخی افتتاح شد. این همراهی و مساعدت که بارها از سوی مقامات ایرانی مورد اشاره قرار گرفت، چنان بود که مقامات آمریکایی از همکاری سازنده ایران تشکر کردند. تمام سخن ما در آن زمان این بود سیاستی در پیش گرفته نشود که بعدها همانگونه که اتفاق افتاد احساس غبن کرده از همکاری های به عمل آمده ابراز پشیمانی کنیم. سخن ما این بود راهی را نروید که به رغم همکاری‌های بی‌دریغ به مرحله‌ای برسید که متهم به حمایت از فراریان القاعده و طلبان بشوید.به هرحال اشغال افغانستان مقدمه اشغال عراق و امتداد حضور نظامی آمریکا در تمامی مرزهای کشور و کامل شدن حلقه محاصره‌ای شد که امروزناامنی ها،جنگ های فرقه ای تهدیدها و فتنه‌های ناشی از آن را مشاهده می‌کنیم. البته در داخل کشور جز این دو موضع موضع سومی هم وجود داشت که متعلق به برخی از دوستان و همفکران آقای شریعتمداری از جمله آقای علی لاریجانی بود. آقای شریعتمداری حتماً به خاطر دارند که آقای لاریجانی در آن روزها خواهان قرار گرفتن ایران درکنار طالبان و جنگ با آمریکا بودند و برای قانع کردن مسوولان و اعضای شورایعالی امنیت ملی نیز خیلی تلاش کردند اما توفیقی نیافتند. این که آقای شریعتمداری مواضع دوستان همخط خود را به ما نسبت می‌دهند و تلاش برای حفظ استقلال افغانستان در سایه شکل گیری یک دولت وحدت ملی را خیانت می‌فهمند البته از ایشان دور از انتظار نیست، اما ایشان مجاز نیستند به دلیل این سوء نظر یا سوء فهم شعور خوانندگان کیهان را به بازی گرفته واقعیات را تحریف کنند.

مرحله سوم در افغانستان از زمان حمله آمریکا به افغانستان آغاز شد. وقتی حمله به افغانستان اجتناب‌ناپذیر شد جمهوری اسلامی ایران در قبال وضعیت جدید دو گزینه در فراروی خود داشت یک گزینه قرار گرفتن درکنار طالبان و جنگیدن با آمریکا بود که برخی از دوستان آقای شریعتمدار پیشنهاد می‌کردند و گزینه دیگر تعامل با واقعیت در جهت حفظ هرچه بیشتر منافع بود. دراین مرحله سازمان باز براساس همان اصل ثابت، سیاست دولت اصلاحات در قبال افغانستان را مبنی بر تلاش برای حضور هرچه بیشتر "جبهه متحد شمال" در قدرت سیاستی واقع بینانه و صحیح ارزیابی می‌کرد.

انتساب پیشنهاد کمک به صدام و قرار گرفتن در کنار وی و در برابر آمریکا نیز دست کمی از وارونه نمایی فوق ندارد. تردید نداریم که آقای شریعتمداری در اثبات این ادعای کذب و دروغ آشکارحتی یک بیانیه یا اطلاعیه از سازمان نمی توانند ارائه دهند. اما بعید می‌دانیم حافظه آقای شریعتمداری اینقدر ضعیف باشد که تصاویر و تیترهای درشت روزنامه کیهان را در آنزمان که همگی ناکامی و زمینگیر شدن ارتش آمریکا و توفیق عراقیان در شکست اشغالکران آمریکایی را به نمایش می‌گذاشت، فراموش کرده باشند. ما به ایشان توصیه می‌کنیم یکبار دیگر آن تیترهای مجعول و کذب را مرور کرده با اظهارات سعید الصحاف وزیر تبلیغات صدام مقایسه کنند و ببینند آیا تفاوتی میان عملکرد کیهان وسخنان وی مشاهده خواهند کرد؟ همچنین ایشان حتماً به خاطر دارند که در جریان حمله آمریکا به عراق و تا روزهای آخر پیشروی‌های نظامیان آمریکا و نابودی سریع ارتش عراق در تبلیغات رسانه ملی و شبکه تلویزیونی عربی صدا و سیما به ریاست دوست و همفکر ایشان، چگونه وارونه نشان داده می‌شد. نه به آن مواضع شورانگیزتر از مواضع سعید الصحاف و نه به این که امروزهمفکران آقای شریعتمداری طرفدار دو آتشه تشکیل کمیته مشترک امنیتی با آمریکائیان در عراق شده‌اند. اگرچه مطمئن هستیم وقتی در آینده نتایج مذاکرات مشخص شود ماهیت ژست‌های ضد آمریکایی نیز برملاخواهد شد،با این وصف آیا نباید به روح گوبلز حق داد اگر به دربانی موسسه کیهان و رئیس دفتری آقای شریعتمداری افتخار کند؟ و آیا آقای شریعتمداری احساس نمی‌کنند مخاطب این آیه شریفه هستند که می‌فرماید« وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَهً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً» (نساء: ۱۱۲) ترجمه: «و هر که خطا یا گناهی کند سپس آن را به گردن بیگناهی اندازد هر آینه بار دروغ‏ بستنی آشکار و گناهی هویدا را بر دوش گرفته است».

۳- آقای شریعتمداری سازمان را حامی طالبان معرفی کرده‌اند. در باره صحت این مدعا و صداقت ایشان در این ادعا پیش از این سخن گفتیم. اکنون می‌خواهیم روشن سازیم که کدام نیروی سیاسی در ایران دارای مشخصات فکری نظیر طالبان است. اهمیت این سخن از آن روست که آنچنان که از مقاله ایشان برمی‌آید با ما دراین نکته هم نظرند که طالبان صرفنظر از ماهیت مستقل یا غیر مستقل خود، بهانه لازم برای حضور نظامی در منطقه رابه دولت امریکا داد. بنابراین اگر روشن شود که کدامیک ازدو جریان اصلاح طلب ویا ضد اصلاحات مبلغ و مروج نسخه ایرانی تفکر طالبان است آن گاه مناسب است آن جریان در مشی و منش خود تجدید نظر کند و از مسیری که جز تباهی و سیاهی برای این ملت و این کشور فرجامی ندارد، باز گردد.
تصور می‌کنیم تکلیف اصلاح طلبان در این مقایسه روشن است. اصلاح طلبان تاکنون با حضور خود دو بار نجات بخش ایران شدند. یکبار در دوم خرداد سال ۷۶ که با پیروزی خود آمریکا را در سطح جهان و در ادامه سیاست‌های خصمانه خود علیه ایران تنها و منفعل کرد و ایران را بدون کمترین هزینه‌ای و کسب حداکثر منافع سیاسی و اقتصادی از بحرانی بزرگ سربلند خارج ساخت.

باردیگر زمانی که حادثه ۱۱ سپتامبر نیز شرایط خطیری برای کشور فراهم آورد، بطوری که سناریوی عراق می‌توانست در مورد ایران اجرا شود. اما مواضع اصلاح طلبان و تدبیر خاتمی موجب شد که برخلاف گذشته که در هر حادثه‌ای شبکه تبلیغات صهیونیستی امریکایی انگشت اتهام را به سوی ایران دراز می‌کرد، زمینه هرگونه اتهامی علیه ایران منتفی شود. برای این که آقای شریعتمداری و همفکرانشان بهتر معنا و اهمیت این موضوع را درک کنند، تصور کنند که در آن شرایط به جای اصلاح طلبان، اقتدارگرایان افراطی همفکر ایشان و به جای آقای خاتمی با شعار گفتگوی تمدنها و صلح در جهان و دموکراسی در داخل، آقای احمدی‌نژاد با شعار فریب هلوکاست و ضرورت نابودی اسرائیل بر سر قدرت بودند. گمان نمی‌کنیم فهم بحران و مصیبتی که در چنین شرایط مفروضی می‌توانست گریبانگیر این کشور و ملت شود، چندان مشکل باشد. این نمونه را یادآور شدیم تا آقای شریعتمداری دریابند که اگر مهمترین مشخصه سیاسی طالبان افراطی‌گری،تنگ نظری وخشونت ورزی باشد وهمین موارد به آمریکا برای حضور نظامی در منطقه بهانه داده است، این مشخصه بر کدام تفکر و جریان فکری سیاسی در ایران صدق می‌کند.

اگر آقای شریعتمداری هنوز در فهم این حقیقت تردید دارند، که در سیاست‌های ماجراجویانه و ستیزه جویانه و نتایج آن یعنی تقویت موضع آمریکا و اسرائیل شباهت شگفتی میان مواضع همفکران ایشان و طالبان وجود دارد، ماجرای هلوکاست را به ایشان یادآور می‌شویم و از ایشان می‌خواهیم توضیح دهند طرح مسئله هلوکاست به عنوان ماجرایی که ربط مستقیمی با مسلمانان و ایرانیان نداشت و مسئله ای میان نازی ها و یهودیان بود، چه دستاوردی برای ایران داشت. تا آنجا که به ایران مربوط می‌شود تیرگی بیشتر روابط با اروپاییان، تبلیغات گسترده و زشت‌نمایی چهره جمهوری اسلامی ایران در سطح افکار عمومی بین المللی، هموار شدن راه ارسال پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت مهمترین دستاورد این ابتکار برای ایران بود! اما این ماجرا طرف دیگری هم داشت و آن منافعی بود که متوجه اسرائیل ساخت. طرح ماجرای هلوکاست و شعار محو اسرائیل و اقدامات نسنجیده‌ای نظیر برگزاری کنفرانس هلوکاست از سوی وزارت امور خارجه ایران برای این رژیم زمینه مساعدی فراهم آورد تا با مظلوم نمایی و سوء استفاده از احساس منفی اروپاییان نسبت به کشتار یهودیان، کمک‌های هنگفت مالی و سیاسی و تسلیحاتی از کشورهای جهان دریافت کند و برای اولین بار از سال ۱۹۴۸ یعنی از زمان شکل گیری رژیم صهیونیستی تا کنون در کشورهای اروپایی به حمایت اسرائیل راهپیمایی های مختلفی برگزارشود و باز برای اولین بار در جهان قطعنامه ممنوعیت تردید در باره هلوکاست به اتفاق آرا در سازمان ملل به تصویب برسد و چنان که گفتیم نخست وزیر رژیم صهیونیستی آشکارا اعلام کند که مواضع ایران و رئیس جمهور این کشور منافع اسرائیل را تضمین کرد.حتی کوبا و ونزوئلا نیز به آن قطعنامه رای مثبت دادند.

به راستی اگر این ماجرا دستاوردهای بزرگی برای کشور داشته و مجال بیشتر و بهانه موجه‌تری در سطح جهانی برای انزوا و اعمال فشار بیشتر علیه ایران فراهم نساخته چرا دوستان و همفکران آقای شریعتمداری دیگر کنفرانس هلوکاست برگزار نمی‌کنند؟!

شباهت میان آقای شریعتمداری و همفکرانشان با طالبان به سیاست‌های خارجی ماجراجویانه محدود نمی‌شود. ایشان می‌توانند انحلال سازمان برنامه و بودجه و دادن یک لایحه بودجه چند صفحه‌ای و به تعبیر آقایان قابل فهم برای مردم کوچه و بازار را که به موجب آن بودجه یک وزارتخانه در اختیار یک وزیر قرار گیرد تا هرشکل که صلاح می‌داند مصرف کند، مقایسه کنند با مدیریت مالی طالبان که وقتی حکومت را در دست گرفتند سهمی از بیت المال به هر فرمانده به عنوان وزیر و مسئول یک ایالت اختصاص می‌یافت و او به تشخیص خود آن را هزینه می‌کرد و یا مقایسه کنند ویرانی آثار هنری و فرهنگی افغانستان را با جمع‌آوری نسخ کتاب‌های دارای مجوز از بازار و وضعیت وخیم فیلم و سینما که این روزها فریاد اعتراض اهالی نشرقلم و هنر و سینما را موجب شده و نیز به یاد آورند رفتار طالبان را با زنان و دختران. در این میان اگر تفاوتی هست که هست نه در ماهیت بلکه اولاً در سطح وکیفیت رفتار است، همان تفاوتی که می‌توان میان نسخه ایرانی و افغانی طالبان تصور کرد و ثانیاً در شجاعت و صداقت طالبان در بیان عقاید خویش در مقایسه با نسخه ایرانی خود. ملاعمرنه تنها دربرخورد با آمریکا صادقانه عمل کرده و علن شعار ضدآمریکایی نداده ودر خفا آماده دادن هرنوع امتیازی نیست،بلکه هرگز حاضر نشد در قبال مسئله برخورد بازنان و دختران، موضعی دو گانه اتخاذ کند و به رغم صدور دستور برخورد با زنان و دختران در رسانه‌ها از چنین اقداماتی تبری بجوید. طالبان دراعلام مخالفت با مقولاتی چون انتخابات و رأی مردم و پارلمان و مشروعیت حکومت صریح است و با تفکیک‌های کاذبی همچون مشروعیت و مقبولیت، سعی در حفظ ظاهر این مقولات و استحاله آن درباطن ندارد. آنها برخلاف نسخه ایرانی خود این شجاعت را دارند که به صراحت اعلام کنند که دموکراسی و پارلمان و انتخابات و رأی مردم از مظاهر شرک و کفر جدید است و به این ترتیب نه ملت را گرفتار توهم می‌کنند و نه بر استبداد لباس مردمسالاری می‌پوشانند و نه با پذیرش ظاهر انتخابات و پارلمان برای یافتن مکانیزم‌های بدیع به منظور از کار انداختن و بی خاصیت کردن انتخابات و پارلمان و رأی مردم، خود را به زحمت می‌اندازند.

در عین حال اصلاح‌طلبان به اقتضای مشی اصلاحی واقع بین هستند. آنها همان گونه که در افغانستان، طالبان را یک واقعیت می‌دانستند که باید با آن تعامل کرد تا ناگریز اپذیرش قواعد و موازین قانونی در عرصه داخلی و خارجی شدند، طالبان ایرانی را نیز یک واقعیت می‌دانند و می‌کوشند آنان را قانع سازند که راهی جز حرکت و فعالیت در چارچوب نظم مستقر ندارند. به نظر ما تفکر بنیادگرایی چه در خاورمیانه و چه در ایران یک واقعیت است. تلاش برای نابودی آن نه عاقلانه است و نه امری شدنی. مناسب‌ترین راه تلاش برای قانع کردن پیروان این تفکر به پذیرش قواعد رفتار سیاسی و تحمل رقیب و تن دادن به راه‌کارهای دموکراتیک برای رقابت سیاسی و رسیدن به قدرت است. به آقای شریعتمداری این حقیقت را نیز گوشزد می‌کنیم که با منطق طالبان نمی‌توان به مبارزه با طالبان برخاست. مدافعان شیوه‌های طالبانی در اداره کشور و در برخورد با رقبا، به علت خویشاوندی فکری و بینشی اخلاقاً و منطقاً قادر به مبارزه با طالبان نیستند.ونتیجه آن صرفا جنگ هاب فرقه ای وشیعه –سنی خواهدشد اصلاح طلبان تنها جریانی در ایران هستند که در برخورد با یک‌جانبه گرایی در عرصه ملی وبین المللی منطقی واحد و روشن دارند. همچنین است مبارزه با یکجانبه‌گرایی در سطح جهان. نمی‌توان در داخل همچون طالبان انحصار طلبانه عمل کرد و برای رقیب حق حیات قائل نشد و در انتخابات قاطعانه از حق وتو و محروم ساختن دیگران برای مشارکت در امور کشور دفاع کرد و در سطح بین المللی با حق وتوی کشورهای قدرتمند و محرومیت کشورهای دیگر از مداخله برای اداره جهان به مبارزه برخاست.

۴- آقای شریعتمداری فرموده‌اند «سازمان سالها بر اصلی‌ترین منابع اقتصادی کشور تسلط داشته است». به ایشان عرض می‌کنیم که صراحت لهجه و شفافیت مواضع سازمان مرهون سلامت و پاکی اعضای آن است که اگر جز این بود اعضای آن امروز مانند بعضی توبه کنندگان و منافقین در بخش‌های پنهان موسسه کیهان به سفارش آقای شریعتمداری علیه رقبای سیاسی ایشان به سندسازی و تهیه پرونده سیاسی و قضایی مشغول بودند. بدون شک اگر سازمان کمترین سوء استفاده و خیانتی را از بیت المال در کارنامه خود داشت، نهادهای اطلاعات موازی که آقای شریعتمداری افتخار همکاری با آنها را داشتند و نیز بخش‌های همفکر ایشان در قوه قضائیه و دستگاه اطلاعات موجود، در انجام وظیفه کوتاهی نمی‌کردندو رئیس محترم دولت نهم در افشای نام اعضای سازمان از فهرستی که سه سال است ادعا می‌کند در جیب بغل خود حمل می‌کند، لحظه‌ای درنگ نمی‌کرد. آقای شریعتمداری خوب می‌دانند اگر سازمان چنین نقاط تاریکی را در کارنامه خود داشت یا مرعوب این یا آن قدرت بود هرگز شجاعت آن را نداشت خدمت مقام رهبری نامه بنویسد و بداخلاقی و زشت خویی نماینده ایشان در موسسه کیهان را متذکر شود. البته ایشان خود چندی پیش فرمودند که انتقاد به رهبری به معنای عناد و ضدیت با نظام نیست. اما آقای شریعتمداری که خوب می‌دانند امضا کنندگان نامه معروف به ۱۳۵ نفر توسط همفکران ایشان در دولت فخیمه نهم گرفتار چه تضییقاتی شدند که کمترین آن اخراج و برکناری حتی از پست‌های کارشناسی و قطع ماه‌ها حقوق و مستمری ماهیانه بود و لازم نیست به ایشان یادآور شویم که صلاحیت اکثریت قریب به اتفاق امضا کنندگان آن نامه ازجمله به همین اتهام از سوی شورای نگهبان درانتخابات دوره هفتم و از سوی هیئت‌های اجرایی در انتخابات این دوره رد شد.
آقای شریعتمداری می‌توانند مطمئن باشند که اگر سازمان همانند دیگران با استفاده از رانت و روابط با سازمانی دولتی دهها هکتار زمین در بهترین نقطه شهردماوند را به بهانه تأسس چاپخانه تصاحب کرده وتبدیل به مرکز درآمدی می‌کرد قطعاً امروز وجود خارجی نمی‌داشت تا ایشان زحمت و مأموریت تحریف مواضع و تهمت و افترا به آن را متقبل شوند.

۵- از نظر آقای شریعتمداری «همخوانی» و «مشابهت» پاره‌ای مواضع و دیدگاه‌های اصلاح طلبان با اظهارات مقامات خارجی دلیل کافی برای اثبات همراهی و همسویی با بیگانه یا متهم کردن ایشان به همراهی با بیگانه است. اهمیت این استدلال برای ایشان و همفکرانشان چنان است که سال‌های سال به عنوان یک حربه و بلکه مهمترین حربه علیه رقبا از آن بهره می‌برند. خوانندگان روزنامه کیهان روزی نیست که در این روزنامه با عباراتی نظیر هماهنگی با دشمنان، همراهی با آمریکا، تکرار اظهارات مقامات بیگانه و.... مواجه نشوند. بدیهی است در دنیای ارتباطات و رسانه برای هر اقدام یا سخنی که از سوی اصلاح طلبان صورت پذیرد می‌توان موضعی مشابه یک مقام خارجی یا تحلیلی مشابه از یک تحلیل‌گر و یا یکی از هزاران هزار نشریه خارجی یافت. اگر مقامی دولتی یافت نشد بالاخره یک موسسه تحقیقات سیاسی و اجتماعی و یا فرهنگی پیدا می‌شود که در بولتن یا کتاب و یا گزارش خود سخنی مشابه گفته باشد و به عنوان موسسه‌ای وابسته به سی آی ای به خوانندگان معرفی شود. اما همانگونه که در نامه به رهبری هم تصریح کردیم « حربه استناد به اظهارات بیگانگان برای بدنام کردن رقیب حربه‌ای دو دم است.» برای اثبات این سخن خالی از لطف نیست برای دقایقی چند فرض را براین بگذاریم که همسویی و همخوانی مواضع با بیگانه مساوی با وابستگی و پیروی از بیگانه است و با منطق آقای شریعتمداری و همفکرانشان با ایشان سخن بگوییم.

طی ده سال گذشته روزنامه کیهان و آقای شریعتمداری در ضدیت با اصلاح طلبان، نزدیک ترین ادبیات و مواضع و گفتمان را با سازمان منافقین داشته است. پس از پیروزی اصلاح طلبان در سال ۷۶ و ارتقای منزلت ایران در عرصه بین المللی و منفعل شدن آمریکا در ادامه سیاست‌های خصمانه خود علیه ایران، مجاهدین خلق در تمامی میتینگ‌ها و تظاهرات خود در سراسر اروپا حملات خود را بر خاتمی و اصلاح طلبان متمرکز کردند و از دوم خرداد به نام "فتنه خاتمی" نام بردند. از آن زمان به این سو مجاهدین خلق تلاش کرده‌اند ثابت کنند در ایران هیچ چیز عوض نشده است تا آمریکا را در سطح جهانی در قبال تحولات ایران از حالت انفعال خارج کرده و مسیر تقابل و برخورد با ایران را برای این کشور هموار کنند. همفکران آقای شریعتمداری هم از فردای دوم خرداد به صراحت اعلام کردند که به همگان ثابت خواهیم کرد که در ایران هیچ چیز عوض نشده است و روزنامه کیهان بارها و بارها در یادداشت‌ها و مقالات خود به این نکته تأکید کرد. روزنامه کیهان به مدیریت آقای شریعتمداری طی ده سال اخیر آنچنان که خود در نقد نامه سازمان به مقام رهبری تصریح کرده‌ است خصمانه ترین مواضع را علیه اصلاح طلبان اتخاذ کرده و در این خصومت پرچمدار جبهه ضد اصلاحات بوده است و در تمامی بحران‌های ۹ روز یکبار طی هشت سال دولت اصلاحات نقش پیشتاز و یا حمایت از گروه‌های فشار را ایفا کرده است. تا آنجا که با آغاز هر حمله تبلیغاتی کیهان علیه اصلاح طلبان به سادگی می‌شد پیش بینی کرد که سناریوی نظیر دستگیری یا ضرب و شتم افراد یا حمله به اجتماعات اصلاح طلبان و یا پرونده اتهام و جاسوسی علیه این و آن در شرف انجام است. با این وصف آیا آقای شریعتمداری به ما اجازه خواهند داد تا همفکران و همکاران و گروهی را که در کیهان با آنها همکاری می‌کنند عامل منافقین بدانیم که «به خیمه انقلاب نفوذ کرده» و با «تغییر چهره خود را در صف نیروهای انقلابی جازده» و در «مراکز حساسی» نظیر روزنامه کیهان نفوذ کرده و« با همکاری برخی ایادی موساد و سی آی ای» و عوامل پنهان تا سطح ریاست این موسسه رشد کرده اند. آیا اگر دیانت را به کنار بگذاریم و بر تقوا و اخلاق صلوات بفرستیم نمی‌توانیم این گونه تحلیل کنیم که «استکبار جهانی به خوبی از نقش تبلیغات آگاه است» و با «همکاری نوکران بی جیره و مواجب خود» در سازمان منافقین «عوامل مزدور» این سازمان را در یکی از مهمترین موسسات مطبوعاتی کشور یعنی موسسه کیهان نفوذ داده است؟

اگر آقای شریعتمداری از ما سند و مدرک محکم برای این تحلیل بخواهند توجه ایشان را به خط سازمان منافقین در ارسال نفوذی به مراکز حساس نظام جلب می‌کنیم که انفجار حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری و دادستانی انقلاب تنها چند نمونه از آن است و ادبیات و مواضع مشترک کیهان و سازمان منافقین را علیه اصلاح طلبان و شخص خاتمی شاهد می‌آوریم.همچنین می‌توانیم اضافه کنیم که هدف از این اقدام کسب اطلاعات از درونی‌ترین و خودی‌ترین بخش‌های نظام، ارائه چهره‌ای زشت و کریه از جمهوری اسلامی در سطح بین المللی و فراهم کردن زمینه افکار عمومی جهانی برای اعمال فشار بین المللی بر جمهوری اسلامی ایران است. این نوع ادعاها را پایانی نیست. می‌توان افزود که یکی از مأموریت‌‌های گروه ایشان ارائه چهره‌ای خطرناک و متجاوز از ایران و ترساندن همسایگان از جمهوری اسلامی ایران است تا به این وسیله پای آمریکا بیشتر به منطقه باز شودودولت های منطقه بیشتر به دامان آمریکا پناه بردند. اگر آقای شریعتمداری «مدرک و سند غیر قابل انکار» بیشتری بخواهند به مقاله چندی پیش کیهان و ادعای کذایی در باره بحرین استناد می‌کنیم که بلوا آفرید و ایران را درتیتر اول مطبوعات منطقه خلیج فارس به کشوری توسعه طلب و تجاوزگر تبدیل کرد.

این گونه تحلیل‌ها خیلی ساده است. ساعت‌ها می‌توان به مشابهت یک تیتر روزنامه کیهان با یک گفته مسعود رجوی و یا یک تیتر روزنامه اسرائیلی و یا یکی از هزارها تحلیلی که هر روزه در رسانه‌های آمریکایی منتشر می‌شود استناد کرد. بر همین سیاق می‌توان ادامه داد که این عوامل مزدور به دلیل شرایط داخلی و برخلاف اربابان منافق خود نمی‌توانند به صراحت سخن بگویند و افکار شوم خود را علیه خاتمی آشکار سازند. از این رو گاه حساب او را از سایر اصلاح طلبان جدا می‌کنند، گاه او را آلت دست اطرافیان معرفی می‌کنند و گاه ارسال لوایح دوگانه او را به مجلس ششم اقدامی در اجرای دستور آمریکا تبلیغ می کنند و به رغم ادعای پیروی از رهبری تا کنون حاضر نشده‌اند به سخن ایشان که خطاب به آقای خاتمی فرموده‌اند: «پیروزی شما در انتخابات، ایران را بیمه کرد» اذعان کنند. تحلیل‌هایی از این دست به هوش و فراست و زیرکی سیاسی خاصی نیاز نیست. تنها اندکی بی‌تقوایی می‌خواهد و فراموشی اخلاق و دیانت و شریعت و یا بهتر بگوییم تقدیس قدرت و به خدمت گرفتن دین و اخلاق و معنویت در خدمت قدرت.

اگر آقای شریعتمدار مدعی شوند که به شهادت سوابق وابسته به بیگانه نیستند، به پیروی از خود ایشان جواب می‌دهیم که لازم نیست ایشان مزدور مستقیم منافقین و بوش باشند. بلکه همخوانی مواضع با منافقین کافی است که از ایشان به نحو غیر مستقیم و بدون این که متوجه شوند بهره برداری کنند. از این رو ایشان به رغم سوابقی که مدعی آن هستند و ما فعلاً به آن نمی‌پردازیم، فرد «ساده ای هستند که فریب عناصر مزدور را خورده اند» که باید هرچه سریعتر«در مواضع خود تجدید نظر کنند». اگر آنچه تا کنون در باره این منطق عقیم کافی نباشد ماجرای هلوکاست را به آقای شریعتمداری یادآور می‌شویم،که مورد اقبال ایشان و دوستانش قرار گرفت و کیهان پرچمدار حمایت از آن شد. رژیم صهیونیستی بیشترین بهره تبلیغاتی، سیاسی و اقتصادی را از آن ماجرا برد تا آنجا که نخست وزیر این رژیم تصریح کرد که طرح ماجرای هلوکاست امنیت اسرائیل را تضمین کرد. با این وصف به نظر آقای شریعتمداری آیا ما مجاز هستیم با مشاهده این همسویی و این سخن تأیید آمیز ایشان و دوستانشان را متحدان رژیم صهیونیستی بدانیم؟

به نظر ما البته استنتاج وابستگی آقای شریعتمداری به منافقین و رژیم صهیونیستی از شواهد و قرائن فوق و به صرف همخوانی پاره‌ای مواضع ایشان و مقالات کیهان با مواضع مسعود رجوی و اسرائیل استنتاجی عقیم است، همانگونه که استنتاج مشابه ایشان درمورد وابستگی اصلاح طلبان به آمریکا یا غرب. ما مطمئنیم که آقای شریعتمداری آمادگی روانی لازم برای فهم حقیقت فوق را ندارند از این رو مایلیم ریشه و اساس اختلاف فکری موجود میان آقای شریعتمداری و همفکرانشان از یک سو و اصلاح طلبان از سوی دیگر را با خوانندگان محترم کیهان در میان بگذاریم.

حقیقت این است که از آغاز آشنایی ایران با جهان غرب در دویست‌سال گذشته در میان مسلمانان و دینداران دو قرائت نسبت به غرب شکل گرفته است. قرائت اصلاح‌طلبانه و قرائت بنیادگرایانه. اختلافات فکری و سیاسی میان جریان‌های مسلمان در ایران امروز امری بی سابقه نیستند. شبیه همین اختلافات را به روشنی می‌توان در دوره مشروطه نیز مشاهده کرد.مرحوم شیخ فضل‌الله نوری تنها به صرف این که مشروطه خواهان برای اداره کشورمنطق و سخنی شبیه اروپاییان دارند و از پارلمان و انتخابات و قانون اساسی وحریت ومساوات سخن می‌گویند آنان را به بی‌دینی و اباحی‌گری و ضدیت اسلام معرفی می‌کرد. در مقابل بزرگانی نظیرآخوند خراسانی و علامه نائینی نه تنها به دلیل شباهت دیدگاه مشروطه خواهان در طرفداری از مشروطه و پارلمان با دیدگاه غربیان هیچ تردید نکردند، بلکه پارلمان را سازگار با تعالیم دینی و دستاورد مطلوب و قابل استفاده غرب برای مسلمانان می‌دانستند و تأسف می‌خوردند که چرا مسلمانان فاقد چنین درایت و روشن‌بینی بوده‌ و نتوانستند از تعالیم دینی این امور را استنباط کنند. این داستان پس از ایشان هم ادامه داشته است. بسیاری از بزرگان و عالمان فرهیخته و روشن‌بین مسلمان طی صد سال اخیر تنها به این دلیل که برخی دستاوردهای غربیان را مثبت ارزیابی کرده و آرای ایشان در پاره‌ای موارد مشابه غربیان بوده است به چوب اتهام التقاط و روشنفکری و وابستگی رانده و یا تکفیر شده‌اند. بزرگانی نظیر مرحوم شریعتی، مرحوم طالقانی و مرحوم مطهری از این گروهند. مرحوم مطهری شدیداً به مشروطه اعتقاد داشت و در برابر استدلال اعقاب فکری شیخ فضل الله نوری به تمسخر می‌گفت این چه منطق سخیفی است که بگوییم مشروطه نمی‌خواهیم چون غربی است و استبداد می‌خواهیم چون خودی است. امام نیز از عالمان روشن‌بینی بود که منطق نفی هرامری را به صرف مشابهت به غرب، منطقی عقیم می‌دانست. به مناسبت ایام دهه فجر بی مناسبت نیست خوانندگان محترم کیهان سخنرانی معروف امام بلافاصله پس از ورود به ایران در بهشت زهرا را مجدداً مطالعه کنند تا دریابند که اصلی‌ترین و جدی‌ترین نقد امام به سلطنت پهلوی استبداد و دیکتاتوری و ضدیت با آزادی و پارلمان و مجلس و حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش بود. استدلال‌هایی که امروز بعید می‌دانیم امثال آقای شریعتمداری حاضر به تکرار و یا حتی به خاطر آوردن آن ها باشند. حکایت کیهان آقای شریعتمداری و ما نیز حکایت این دو دیدگاه است. اگر یکی از این دو دیدگاه را بتوان به دلیل مشابهت پاره‌ای مواضع و اندیشه‌های سیاسی به وابستگی به غرب متهم کرد دیدگاه دیگر را نیز به سادگی می‌توان به مزدوری فاشیسم و استبداد متهم کرد. اصلاح‌طلبان دلایل آشکار و غیر قابل انکاری دارند که به موجب آنها پایبندی خود را به دین و استقلال و عزت کشور و ضدیت با بیگانگان متجاوز به اثبات می رسد. خیل عظیم جانبازان و خانواده شهدا و رزمندگان جبهه‌های جنگ تحمیلی و مبارزان و زندان رفته‌های قبل از انقلاب و نویسندگان مقالات و کتاب‌های فراوان در دفاع از کیان دین و دینداری در میان اصلاح‌طلبان آنان را از ارائه هر سند و مدرکی در اثبات این امر بی‌نیاز کرده است. اما بعیدمی‌دانیم آقای شریعتمداری و دوستانشان برای رفع اتهام مزدوری یکه سالاری و استبداد مدرک وسند قابل طرحی در دست داشته باشند. در این زمینه فکر می‌کنیم ایشان برای رفع این اتهام یک راه روشن و بی‌ابهام دارند. آقای شریعتمداری بیش از ده سال است که مسئولیت اداره موسسه کیهان را برعهده دارند وتا کنون صدها مقاله و یادداشت و گفت و شنود در کیهان نوشته اند. اگر ایشان توانستند تنها ده مقاله در نفی و رد استبداد و دیکتاتوری ارائه دهند ما خواهیم پذیرفت که اتهام مزدوری استبداد به ایشان اتهام نابجایی است.
تصور می‌کنیم در بطلان منطق استالینیستی ((تشابه در ظاهر، یعنی همسانی در باطن و ماهیت))، که یادگار شوم حزب توده در ادبیات سیاسی ماست، همین اندازه کافی است. در ادامه به دو موضوع دیگر که در نقد آقای شریعتمداری مورد توجه و تأکید ایشان واقع شده است می‌پردازیم.

۶- آقای شریعتمداری در بخش دیگری از یادداشت خود به موضع سازمان در مسئله هسته‌ای اشاره کرده مدعی شده‌اند سازمان به پیروی از اظهارات بوش اعلام کرده است«ما نفت و گاز داریم و فناوری اتمی نمی خواهیم» و همچنین مدعی شده‌اند که(( مقاومت دولت نهم منجر به موفقیت چشمگیر؟! در ماجرای هسته‌ای شده است».آنچه بیش از هرچیز در این بخش از مطالب ایشان جلب توجه می‌کند خلط میان دو موضوع متفاوت انرژی هسته‌ای و فناوری غنی سازی سوخت هسته‌ای است. البته این تغافل یا وارونه نمایی کاملاً برای ما قابل درک است و می‌دانیم که نیاز و مصلحت ایشان و همفکرانشان ایجاب می‌کند که جامعه متوجه این حقیقت نشود که موضوع بحران هسته‌ای ایران برخورداری ایران از فناوری هسته‌ای و پیشرفت علمی و به کارگیری این فناوری در عرصه‌های مختلف صنعتی نیست بلکه بهره‌مندی از فناوری تولید سوخت هسته‌آی یا فنآوری غنی سازی اورانیوم است.

صرفنظر از این نکته مهم، به خوانندگان روزنامه کیهان عرض می‌کنیم که در باره مسئله هسته‌ای در ایران دو دیدگاه وجود دارد، یک دیدگاه که معتقد است باید مسئله هسته‌ای را محور کرد و همه منافع و مصالح کشور از سهم ایران در دریای خزر و اختلاف بر سر جزایر سه گانه و مصالح و منافع اقتصادی کشور و .... را تحت آن تعریف کرد و یا دستکم نتیجه آن به چنین وضعیتی می‌انجامد و دیدگاه دوم دیدگاهی است که معتقد است غنی سازی سوخت هسته‌ای به عنوان یک حق ملی را باید درکنار سایر حقوق دید و دستیابی به آن را باید با توجه به حفظ سایر حقوق سامان داد.

سازمان در قبال بحران هسته‌ای از آغاز تا کنون موضع ثابتی داشته است. بارها در بیانیه‌ها و اظهارات رسمی سازمان براین نکته تأکید شده است که برخورداری از فناوری هسته‌ای و حتی فناوری تولید سوخت هسته‌ای حقی است در کنار سایر حقوق مسلم ملت ایران و هر دولتی موظف به حفظ و پاسداری از حقوق این ملت است. اما حفظ و پاسداری از یکی از این حقوق نمی‌تواند و نباید به از دست رفتن یا تهدید سایر حقوقی گردد که از نظر اهمیت و ارزش کمتر از آن نیست. به عقیده سازمان روش‌های خردمندانه‌ای وجود داشت که به موجب آن می‌توانستیم با تأخیر اما با اطمینان بیشتر و هزینه‌‌ای به مراتب کمتر این حق مسلم ملت ایران استیفا گردد. این روش خردمندانه تداوم حرکت اصلاحی و ارائه چهره‌ای مردمسالار، معتقد به حقوق شهروندی، طرفدار صلح و دست‌شستن از ستیزه‌جویی و روش‌های ماجراجویانه و تشنج طلبانه در روابط خارجی و در نتیجه جلب اعتماد جهانیان به نیات صلح‌طلبانه ایران بود.

به خوانندگان محترم یاد‌آور می‌شویم تقریباً تمامی دستاوردهای مهم ایران در زمینه فنآوری هسته‌ای متعلق به دولت های قبلی است. کارخانه UCF اصفهان قبلا آغاز سده و در دوره دولت اصلاحات ساخته شد و به بهره‌برداری رسید.عمده اقدامات اجرایی پروژه آب سنگین اراک در دوره های قبل انجام شد. در دوره دولت اصلاحات، ایران به فناوری ساخت سانتریفیوژهای نسل اول و دوم دست‌یافت و ... دولت اصلاحات در سایه تصویر مطلوبی که از ایران در سطح جهان ایجاد کرده‌ بود توانست بدون تحمیل هزینه سیاسی و اقتصادی بر کشور و بدون مواجه شدن با هیچ حساسیتی که نتیجه آن صدور قطعنامه و تحریم علیه کشور باشد، به این توفیقات دست‌یابد و پروژه هسته‌ای را تا این مرحله به پیش ببرد. اگر چه ما معتقدیم چنانچه تردیدی در استواری موقعیت دولت اصلاحی و روند اصلاحات در داخل پدید نمی‌آمد و اگر پاره‌ای ابهاماتی که دولت اصلاحات نقشی در ایجاد آن ها نداشت، رخ نمی‌نمود این حرکت بدون توقف قابل توجه می‌توانست ادامه یابد، اما پس از مواجه شدن با مشکل نیز راه حل عاقلانه ادامه روش پیشین و ادامه تعلیق و مذاکره با هدف اعتماد سازی بود. تمام سخن در این است که چرا برخورداری از فناوری غنی سازی اورانیوم و تولید سوخت هسته‌ای باید به قیمت مواجه ساختن کشور با بحران‌های خطرناک تا حد تجاوز نظامی و تحمیل هزینه‌های جبران ناپذیر سیاسی اقتصادی و صدور قطعنامه‌های متعدد تحریم علیه ایران و ... تمام شود و در حالی که نیروگاه هسته‌ای بوشهر با ظرفیت کمتر از یک سی‌ام تولید برق مورد نیاز کشور تنها نیروگاه هسته‌ای کشور است و روسیه موظف به تأمین سوخت هسته‌ای برای نیروگاه بوشهر بوده و اکنون نیز در حال ارسال محموله های سوخت آن است و ما نیازی با تشدید بحران نداریم، چرا نباید با درایت و عقلانیت لازمه کشورداری موضوع برخورداری از فناوری تولید سوخت را به ازای استفاده از همکاری‌های اقتصادی و صنعتی و حتی همکاری‌ در زمینه رشد و توسعه فناوری هسته‌ای به تأخیر بیندازیم و این همه خسارت و هزینه به کشور تحمیل نکنیم؟ اکنون هم تکرار می‌کنیم در حالی که کشور از منابع غنی نفت و گاز برخورداراست چرا باید بر سر دستیابی فناوری تولید سوخت هسته‌ای که نیاز عاجل ما نیست از بحران استقبال و خسارات جبران ناپذیری برکشور تحمیل کنیم؟

آقای شریعتمداری البته ظاهراً پاسخی برای این سوال دارند زیرا معتقدند روشی که در دوره دولت نهم در قبال بحران هسته‌ای اتخاذ شده « به موفقیت چشمگیر در ماجرای هسته‌ای شده است»؟! بنابراین از ایشان می‌خواهیم این موفقیت چشمگیر را برای خوانندگان محترم تشریح کنند تا همگی به این فتح عظیم پی ببرند. البته امید واریم این موفقیت چشمگیر از جنس موفقیت‌هایی نظیر سخنرانی در دانشگاه کلمبیا و یا شرکت در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس و ... که به بزرگی خدا و بزرگتر از تمام پیروزی‌های تاریخ معاصر ملت ایران خوانده شده است، نباشد. اما تا زمانی که ایشان ابعاد این موفقیت چشمگیر را برای ما و خوانندگان عزیز تشریح کنندوتوضیح دهند که چرا تاکنون دولت اصولگرا پیشنهادهای آقای شریعتمداری رامبنی برخروج ایران از NPT اجرا نکرده اند.به علاوه توضیح دهند که چرا برخلاف پیش بینی های اصولگرایان پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت ارجاع شد وبازهم برخلاف نظر آنان قطعنامه تحریم جمهوری اسلامی ایران تصویب شدونیز برخلاف نظر آقای احمدی نژاد،قطعنامه ها کاغذ پاره نبوده اند واثرات مخرب زیادی در توسعه اقتصادی کشور ورفاه مردم داشته اند. ما برداشت و نظر خود را در باره دستاورد‌های دوسال و نیم گذشته راهبرد هسته‌ای جدید، بیان می‌داریم. تنها موفقیت ایران در این دوسال و نیم گذشته پس از لغو تصمیم تعلیق فرایند غنی سازی هسته‌ای، افزایش تعداد دستگاه‌های سانتریفیوژ از ۱۶۰ دستگاه به حدود سه هزاردستگاه بوده است. به این ترتیب اگر از نرم‌افزار پیچیده برای هماهنگ‌سازی سانتریفیوژها صرفنظر کنیم، می‌توان امیدوار بود که تا حدود چنددیگر ایران خواهد توانست حدود ۶۰‌هزار دستگاه سانتریفیوژ مورد نیاز برای ایجاد چرخه کامل تولید سوخت هسته‌ای را داشته باشد. طبیعی است تولید بیشتر دستگاهی که درزمان دولت اصلاحات کشور به فناوری آن دست‌یافته است، یک پیشرفت علمی و موفقیت چشمگیر تلقی نمی‌شود. ما هرچه گشتیم طی دوسال و نیم گذشته به دستاوردی بیش از این در عرصه فعالیت هسته‌ای کشور بر نخوردیم. اما ببینیم در ازای این دستاورد چشمگیر چه هزینه‌هایی پرداخته شده است. نزدیک شدن مواضع اروپا به آمریکا علیه ایران و شکل گیری اجماع بین المللی در سطح کشورهای قدرتمند علیه ایران، قطع روابط و همکاری‌های اقتصادی جهان با ایران و توقف بسیاری از پروژه‌های زیرساختی کشور، ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، صدور دو قطعنامه تحریم علیه ایران، تحریم روابط مالی با بانک‌های کشور و تحمیل میلیاردها دلار خسارت به اقتصاد وتولید کشورکه مردم ما آثار آن را امروز در زندگی روزمره خود از کمبود پودر لباسشویی گرفته تا تورم و گرانی‌ سرسام آور قیمت زمین و مسکن و اجناس و کالاها لمس می‌کنند، تنها بخش آشکار این خسارات است. آقای شریعتمداری لابد می‌دانند که بخش عظیمی از بحران گازی که کشور اکنون با آن درگیر است ناشی از توقف پروژه‌های نفت و گاز به علت تحریم‌های بین المللی طی دوسال گذشته است. ایشان خوب می‌دانند که سهم گاز ترکمنستان در تولید گاز کشور تنها ۴ درصد است و ارجاع بحران اخیر گاز که نیمی از کشور را درگیر کرد و صدمات سنگینی به صنعت کشور وارد ساخت، به قطع گاز ترکمنستان یک دروغ آشکار است. این‌ها و دهها اثر و نتیجه دیگر، بخشی از ابعاد آن موفقیت چشمگیری است که آقای شریعتمداری از آن خبر می‌دهند. در عین حال اگر تصور می‌کنند منطقی مستحکم و برهانی قاطع در دفاع از استراتژی هسته‌ای کنونی دارند ما آمادگی خود را برای مناظره با حضرت ایشان اعلام می‌کنیم.در پایان با پوزش از خوانندگان محترم به خاطر طولانی شدن این پاسخ امیدواریم آقای شریعتمداری برای رفع اتهام قانون شکنی از خود هم که شده به قانون عمل کنند و مصونیت آهنینشان موجب نشود تا برخلاف قانون مطبوعات از درج این حداقل واکنش در برابر انبوه مکرر افترائات و تهمت‌های‌ کیهان علیه ما ، خود داری کنند.

" و ما نرید الا الاصلاح علیه نتوکل و الیه ننیب".

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران
٨۶/۱۱/۲۰