محمدعلی عمویی در بستر
گزارشی از سهیل آصفی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۷ بهمن ۱٣٨۶ -  ۱۶ فوريه ۲۰۰٨


تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد!

ازدحام جاده قدیم یا خیابان شریعتی فرصتی است برای آنکه در سرسام دود و بوق و فریاد و در شلوغی هیچ خیابان سرد بهمنی تا دم درب بیمارستان ایرانمهر برسی. ایرانمهر انگار که تجربه همه ی این سالهای ما شده است. ایستادن و انتظار کشیدن در برابر آن. "گلشیری" بود که خیابان شلوغ را پس پشت گذاشت و "بامداد" که خیابانی خیس اشک بود در بدرود آخرین با "شاعر آزادی". و همین چند ماه پیش بود که با ناصر زرافشان به دیدار علی اشرف درویشیان رفتیم که دلنگرانی موج می زد در سرتاسر لابی آن بیمارستان که داستان خود دارد همیشه و بساط همیشگی ما شده است. چهره ی آشنای همه ی این سالهای ایرانمهر و دگر اندیشان مهمانش کسی نیست جز نویسنده و پزشک مغز و اعصاب کشورمان دکتر خسرو پارسا.

حالا بیمارستان ایرانمهر میزبان یک نام دیگر است تا چند روزی را بسترش را آذین کند و سرخوش برای استراحت و برخواستنی دیگر. محمد علی عمویی. چه شد آقای عمویی؟" اتفاقی است که افتاده است. شب مهمانی دعوت بودم که هنگام پیاده شدن از ماشین و زمانی که روی جدول راه می رفتم به داخل جوی آب پرتاب شدم که همان لحظه احساس کردم استخوانی شکست. و خیلی زود با کمک دوستان و رفقا به بیمارستان ایرانمهر آمدم. درد شدیدی وجود دارد. عکسبرداری ها شکستگی لگن را نشان داده اند که قرار است جراحی شود."
محمد علی عمویی قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران که مقاومت او در طول بیش از سی و هفت سال زندان را با نلسون ماندلا قیاس کرده اند حالا مهمان اتاق ۱۰٣ ایرانمهر است. اتاق وی مرتب پر و خالی می شود و یاران و رفقایش لحظه به لحظه در کنار نسرین همسرش بر بالین او حضور دارند. بالای تخت او روی کاغذی نوشته شده است :"متشکرم که مرا نمی بوسید. عمو" پس تخت نباید تکان بخورد تا درد فزونی یابد. کسی نجوا می کند "تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد." یاران دست "عمو" را می فشارند و او نظاره گر است و همچنان امید وار به فردایی دیگر که پس پشت شیشه های غبار گرفته ی تیمار کده در انتظاری گنگ مکرر می شود.
دوستی از "حرکت" می گوید و اینکه تاریخ چگونه به رغم همه هزینه ها و روند خونین بار خود قدم به قدم پیش می رود و طنز گسی که لابلای همه حرف ها و شوخی ها می دود. از حال همسر محمود اعتمادزاده "به آذین" جویا می شود که با سکته مغزی دیگری در بیمارستان "جم" بستری است و از اوضاع و احوال روز کشور سخن می گوید. قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران همچنان سر به بالا دارد و نگاهی رو به فردا که امتداد آن تا نقش آن "کابوس" ها می دود." مرا شرمنده کرده اند. چه بگویم. از خارج و داخل همه نگران هستند. اتفاقی است که برای همه می تواند بیفتد. ما فجایعی را تاب آورده ایم که این درد مداوم دیگر در برابر آنها چیزی نیست. از همه سپاسگزارم. از همه کسانی که به هر طریق از اولین لحظه اتفاق جویای حال من بودند. من باز بلند می شوم. شما هستید که دارید جلو می روید ما هم سلانه سلانه پشت سر شما در حرکتیم. همه ی این روزهای تلخ میهن ما هم می گذرند.مطمئن هستم…"
روحیه وحال عمومی آقای عمویی خوب است و پزشکان امیدوارند که با جراحی روی بخشی از استخوان اتصال ران به لگن وی بزودی پس از طی دوره نقاهت سلامتی کامل حاصل شود.

http://soheilasefi.blogfa.com