عاشقانهای برای خودم، برای سربازها و آن سایه
علیرضا کرمانی
•
گاهی سایهای پیدا میشود
بهجای دیدن دختران همسایه
باروت و چاشنی میبندد بهخودش
و میزند به صف سربازها!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۹ بهمن ۱٣٨۶ -
۱٨ فوريه ۲۰۰٨
راهبهراه
چپ
راست
رژه میروند وُ
نمیگذارند حواس من پرتِ دوستداشتن شود.
سکوت کوچه
ساعت ششونیم صبح
صدای پای دختر همسایه.
باید جاگذاشته باشند
نمیلرزد؟
خیابان که میلرزد.
حواس من
دست و دل سربازها
زیر طبل بزرگ.
گاهی سایهای پیدا میشود
بهجای دیدن دختران همسایه
باروت و چاشنی میبندد بهخودش
و میزند به صف سربازها!
گردباد؛
سایه و سربازها
گم
میشوند.
دلام برای خودم میسوزد
برای سربازها،
و آن سایه.
اوه!
ساعت هشت صبح است
دختر همسایه
باید رسیده باشد به مدرسه.
|