•
از بهمن رویا ها سی سال گذشت اینک
تا کوچ کند سرما، آهنگ بهاران شو
خسته است زمین حالی، از بهمن پوشالی
ای شعر بیا او را، آیینه ی عصیان شو
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ اسفند ۱٣٨۶ -
۲۵ فوريه ۲۰۰٨
ای شعر بیا از نو، بی واهمه عریان شو
اندوه زمین بنگر، آیینه ی عصیان شو
هر حنجره ی خفته، چاهی است ز ناگفته
زین بغض فرو خورده، فواره ی طغیان شو
حلاج بشد بر دار، تا خلق کند بیدار
آواز کـُنـَش بسیار، شوریدن ِ ایمان شو
ای داده به دل ، هستی، از وهــم چو بگسستی
سرمست تر از مستی، ازتوبــه پشیمان شو
تا کی به دروغی چند، باشند کسان پابند
وارونه کن این ترفــَند، شفافی ِ باران شو
سُکـّان سخن در دست، ساکن نتوان بنشست
تا فرصت هستی هست، فرمانده ی سُکـّان شو
شمشیر قلم بردار، پروا مکن از پیکار
با سرخ ترین گفتار، سوزنده چو پیکان شو
با حوهر جادویش ، شوریده چنان آرش
تیری به هلاکت برهر دشمن ایران شو
بیداد رود از یاد، گر حبس کنی فریاد
بر عرش رسان این را، پیک اجل ِ آن شو
از بهمن رویا ها سی سال گذشت اینک
تا کوچ کند سرما ، آهنگ بهاران شو
خسته است زمین حالی ،از بهمن پوشالی
ای شعربیا او را، آیینه ی عصیان شو
ویدا فرهودی
زمستان ۱٣٨۶
|