اگر یک نفر از نهضت آزادی را راه بدهند حادثه‌ی بزرگی خواهد بود
گفت وگوی شهرگان با محمد‌رضا شالگونی از رهبران راه کارگر



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ اسفند ۱٣٨۶ -  ۲ مارس ۲۰۰٨


پانزده روز دیگر تا انتخابات مجلس هشتم باقی‌ست. اصلاح‌طلبان با بیان این‌که "جمهوری اسلامی از خود ماست" موافقت خود را با شرکت در آن اعلام کردند. به این ترتیب تکلیف شعارهایی از قبیل "ما چوب تنور انتخابات غیر آزاد نمی‌شویم" روشن شد. این در حالی است که احکام اعدام به طور روز‌افزون نه فقط برای مجرمان جنایی بلکه برای فعالان سیاسی و حقوق بشری و حتی روزنامه‌نگاران و گاه برای کودکان صادر می‌شود. احکام اعدام برای فرزاد کمانگر، معلم کرد و یعقوب مهرنهاد روزنامه‌نگار بلوچ اکنون تیتر خبرهای حقوق بشری را تشکیل می‌دهند. همزمان تعداد نامعلومی دانشجو، روزنامه‌نگار، فعال حقوق مدنی و حقوق بشری در زندان به سر می‌برند.
علاوه بر اپوزیسیون از هم گسیخته‌ی خارج از کشور و سازمان‌های جهانی همچون عفو بین‌الملل و دیده‌بان حقوق بشر که از بیان اعتراض خود به این فشارها خسته نمی‌شوند، فعالان مستقل در داخل نیز به این حق کشی‌ها اعتراض کرده و تاوان می‌پردازند.
همزمان با قطعی شدن مشارکت اصلاح‌طلبان در انتخابات، برگ دیگری از کتاب تدارک مجلس هشتم ورق می‌خورد. مجلس هشتم می‌رود تا به قول دبیر کل موتلفه، طی رقابتی‌ترین انتخابات بعد از انقلاب، با مشارکت طرفداران محمد خاتمی، مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی، شکل بگیرد.
شهرگان در ادامه اطلاع رسانی در پیوند با انتخابات با آقای محمدرضا شالگونی، یکی از رهبران سازمان کارگران انقلابی ایران – راه کارگر گفت وگو کرد.
خسرو شمیرانی

آقای محمدرضا شالگونی در بیانیه سازمان راه کارگر که چند روز پیش منتشر شد، اینطور آمده که این انتخابات میدان جنگ "تمامیت خواهان با سهم خواهان" است. اجازه بدهید گفت وگو را با توضیح همین مطلب شروع کنیم.

ببینید، در این انتخابات نیز همچون گذشته، مردم نقشی ندارند. به این مفهوم که شما نمی‌توانید بدون اینکه بخشی از سیستم باشید اجازه حضور در رقابت‌های انتخاباتی را پیدا کنید. یادآوری می‌کنم که این یک روند کاملا قانونی است یعنی مانع عدم حضور دیگران در انتخابات تنها مسائل عملی نیستند بلکه این عدم حضور کاملا جنبه رسمی دارد. بنابراین کشاکش موجود تحت عنوان تایید و رد صلاحیت‌ها یک درگیری میان دو گروه عمده است. در یک سوی، گروهی قرار دارد که بخش بزرگ قدرت را در دست دارد و تلاش می‌کند حول محور ولایت مطلقه فقیه، تمام آن را به چنگ آورده و در عین حال هر نیرویی را که برای ولایت فقیه قدری شرط و شروط بگذارد قلع و قمع کند. در سوی دیگر همان‌ها هستند که در چارچوب ساختارهای موجود، خواهان برخی تعدیل‌ها هستند. شاید اصلاح‌طلبان حکومتی بهترین نام برای آنها باشد.
توجه داشته باشید نهضت آزادی به خود این‌ها تعلق دارد اما چون به ولایت فقیه اعتقاد ندارد آن را راه نمی‌دهند. شما مطمئن باشید که اگر یک نفر از نهضت آزادی را راه بدهند حادثه بزرگی خواهد بود. با توجه به این‌ها ما می‌گوییم جنگ میان سهم‌خواهانی است که در حال حذف شدن هستند با تمامیت‌خواهانی که دست بالا را دارند. در عین حال می‌خواهم اشاره کنم که این دعوی نباید توهم برانگیز باشد. برخی از کسانی که رد صلاحیت شده‌اند خودشان چه حمایت‌ها که از ولایت فقیه نکرده و چه جنایت‌ها که در راه آن نکرده‌اند.

آیا درست متوجه می‌شوم که انتخابات و کشاکش موجود را شما در چارچوب یک جنگ قدرت تحلیل می‌کنید؟

نه خیر فقط جنگ قدرت نیست. واقعیت این است که جمهوری اسلامی برای ادامه حیات خود به راه انداختن انتخابات و حضور مردم در آن نیاز دارد. در این 28-29 سال اینها همواره تلاش کرده‌اند که با نشان دادن حضور مردم در انتخابات و یا در راهپیمایی 22 بهمن برای خود مشروعیت بتراشند. به این ترتیب مضمون اول انتخابات نمایش مشرعیت است. اینها برای آوردن مردم پای صندوق‌ها هزار کار می‌کنند. مثلا در انتخابات ریاست جمهوری نهم، از بی‌عدالتی‌ها صحبت کردند. حتی از مخالفت با قتل‌های زنجیره‌ای گفتند. آقای لاریجانی "هوای تازه"‌ی شاملو را روی پوستر خود نوشته بود. پس اینها از یک طرف می‌خواهند به وسیع‌ترین شکل انتخاب کنندگان را به میدان بکشند اما از سوی دیگر، اینکه انتخاب شوندگان چه کسانی هستند و سرانجام کدام یک به کرسی‌های مورد رقابت دست پیدا می‌کنند همان دعواهای داخلی و جنگ قدرت است.

شما به مشروعیت اشاره کردید. فشارهای خارجی مثلا فشارهای آمریکا تا چه حدی جمهوری اسلامی را به کسب مشروعیت نیازمندتر می‌کند؟

فشارهای خارجی یک شمشیر دو لبه است. از یک طرف در مقابل فشارها این‌ها باید نشان بدهند که از حمایت مردم برخوردار هستند و از طرف دیگر فشارها خود به ابزاری در دست حکومت تبدیل می‌شود تا بگویند که بدون آنها همه چیز از دست می‌رود و باید برای مقابله با فشارهای خارجی یکپارچه شد، در انتخابات شرکت کرد و... در نتیجه فشارها موقعیت جمهوری اسلامی را تقویت می‌کنند. فراتر از این، موقعیت دستگاه ولایت فقیه و سهم نظامی‌ها و سیاست نظامی‌گری تقویت می‌شود. تحت چنین شرایطی است که اینها امکان می‌یابند فردی مثل موسوی تبریزی را که دادستان کل بوده و به خاطر جمهوری اسلامی و ولایت فقیه آن خون‌ها را به پا کرده است رد صلاحیت کنند. موسوی تبریزی خون‌های بسیاری در آذربایجان ریخته که همه در راه جمهوری اسلامی و ولایت فقیه بوده است. او عضو مجلس خبرگان بوده. حالا وی را به عنوان نداشتن التزام به اسلام و ولایت فقیه رد صلاحیت می‌کنند.

این یکپارچه و یک‌دست‌تر شدن حکومت را در رابطه با روند پیشرفت خواست‌های مدنی در ایران چگونه می‌بینید؟ منظور من این است که آیا تنگ‌تر شدن حلقه "خودی‌ها" در میان مدت به نفع "غیرخودی" یا همان نیروهای مستقل است یا به ضرر آنها است؟

مسلم این است که هر چه بیشتر حکومت یکپارچه شود حال چه از طریق دست‌یابی به توافق باشد و یا از طریق حذف جناح مقابل، به ضرر مردم است. تا به حال اگر روزنه‌هایی برای تنفس وجود داشته به خاطر وجود شکاف‌های درون دستگاه قدرت بوده. شکاف در بالا برای مردم مهم است. پس ما باید اختلافات در بالا را به فال نیک بگیریم. نه تنها کاهش وزن اصلاح‌طلبان، حتی کاهش وزن رفسنجانی پراگماتیست هم اثر می‌گذارد. به نظر من ندیدن این امر اشتباه است. درعین حال امید بستن به اینکه از طریق این اختلافات چیزی اتفاق خواهد افتاد نیز اشتباه است. یعنی از نظر من این درست نیست اگر به جای اینکه نیرو را برای سازماندهی مردم به کار بگیریم، به اینکه خامنه‌ای چه گفت و خاتمی چه کرد بچسبیم. پس وجود این درگیری‌ها به نفع مردم است و دست کم نبود آنها به زیان مردم و نیروهای مستقل است.

در مجلس ششم و هفتم یک صف‌بندی مشخص وجود داشت که عبارت بود از اصلاح‌طلبان در مقابل محافظه‌کاران و یا اصولگرایان. اما امروز به نظر می‌آید این صف‌بندی تغییر کرده است. بسیاری از رد‌صلاحیت‌شدگان به اردوی اصلاح‌طلبان تعلق ندارند. آیا شاهد یک صف‌آرایی جدید هستیم؟

ببینید در شرایط کنونی نیروهای نظامی و امنیتی در همراهی با دستگاه ولایت هر روز به قدرت خود می‌افزایند. افزایش قدرت دستگاه خامنه‌ای توازن نیرو را به زیان برخی از روحانیون ِ مطرح سنتی بر هم زده و آنها را نگران کرده است. اختلافاتی که بعد از مرگ مشگینی، در مجلس خبرگان برای تعیین رییس مجلس وجود داشت نشان دهنده‌ی این نگرانی بود.

با پوزش سوال را به شکل دیگری تکرار می کنم: اگر موافق باشیم که تا 4 سال پیش مرزبندی در بالای حکومت به صراحت مرز میان اصلاحات و گشایش نسبی درهای قدرت از یک طرف و از طرف دیگر تمرکز قدرت در دست ولی فقیه قرار داشت، امروز دیگر شاهد این مرزبندی نیستم. الان که در مقابل که قرار گرفته است؟

واقعیت این است که اصلاح‌طلبان شاید هنوز متوجه نشده باشند که در دوم خرداد مردم با امید به گشایش حداقل به اصلاح‌طلبان رای دادند. اما اینها هیچ وقت رای مردم را جدی نگرفتند و خیلی زود مردم را از خود راندند. پس آن نیرویی که آن وقت شکل گرفته بود دیگر پشتوانه‌ای در میان مردم ندارد. لطفا توجه داشته باشید که طرفداران جمهوری اسلامی به طور طبیعی به محافظه‌کاران رای می‌دهند. گستردگی آرای این گروه کاملا روشن است و همیشه هم پای صندوق‌ها می‌روند. پس وقتی مردم تحت شرایط خاصی به میدان آمدند طبیعتا آرای خود را به نام اصلاح‌طلبان ریختند و اینها هم به سرعت آرای خود را سوزاندند و به نوعی از بین رفتند. الان این‌ها یکی از طرفین اصلی دعوا نیستند. به عقیده من الان مرزبندی در درون نیروهای محافظه‌کار کشیده است و دعوا در همانجا جریان دارد. برخورد به موضوع اقتصاد در داخل و برخورد به روابط بین‌المللی در خارج محور این مرزبندی را تشکیل می‌دهد. گروهی که حول احمدی‌نژاد با شعار مستضعف پناهی جمع شده خواهان برخورد تنش‌آفرین در عرصه جهانی و اقتصادی صددرصد متکی به نفت و واردات در داخل است. البته در اینجا مستضعف همان بسیجی‌ها و دورو بری‌های ایشان هستند. این‌ها اصل 44 را وارونه کرده‌اند و از بیت‌المال بذل و بخشش می‌کنند. اما گروه مقابل به خصوصی‌سازی از نوع دیگری اعتقاد دارد و درهای گشوده را می‌طلبد. در نتیجه این گروه به سیاست خارجی دیگری نیاز دارد. مثلا اخیرا مصاحبه‌ای از آقای محسن رفیق‌دوست که پیش از انقلاب با او در زندان بودم توجه مرا جلب کرد. او در این مصاحبه به صراحت با بیان نظر احمدی‌نژاد در رابطه با هولوکاست مخالفت می‌کند و ضمن تعریف و تمجید از احمدی‌نژاد می‌گوید که نمی‌بایست موضوع را اینطور مطرح می‌کرد.
پس مرزبندی به این شکل تغییر کرده است که طرفداران رفسنجانی، با اصلاح‌طلبان و آنها که خود را اصول‌گرایان مستقل می‌نامند در یک سوی قرار گرفته و در سوی دیگر هم اصول‌گرایان متحد و نامتحد قرار دارند. شاید بتوان گفت که احمدی‌نژاد و رفسنجانی افراد محوری دو سوی مرز هستند.

صف‌بندی در میان نیروهای اپوزیسیون را چگونه می‌بینید؟ آیا اصلا چیزی به نام اپوزیسیون که تاثیر گذار باشد وجود دارد؟

به نظر من قدرت مانور اپوزیسیون به شدت به موضوع جنگ و حمله نظامی بستگی دارد. احتمال حمله‌ی نظامی آمریکا اپوزیسیون را به سه گروه کرده. یک دسته از ترس جنگ به سوی جمهوری اسلامی غلتیده‌اند. یعنی می‌گویند که مخالفت با جمهوری اسلامی به تقویت موضع آمریکا می‌انجامد.
گروه دیگر دشمنی با جمهوری اسلامی را بهانه نزدیکی با آمریکا می‌کند و تا آنجا پیش می‌رود که به تحریم‌های اقتصادی و حتی حمله نظامی روی خوش نشان می‌دهد.
اما یک گروه سوم هم وجود دارد که هم با جنگ امپریالیستی و هم دیکتاتوری جمهوری اسلامی مخالف است و سعی می‌کند در آن میان بدون نزدیکی به جمهوری اسلامی با هر گونه تجاوز نظامی به ایران مخالفت کند. گرچه نگاه داشتن این توازن آسان نیست اما من این سیاست را مهم می‌دانم.

نقش اپوزیسیون در داخل را چگونه می‌بینید؟

ببینید، در کشوری که هر حرکت مستقلی به شدت سرکوب می‌شود، نمی‌توان نیروهای موجود را سنجید. من می‌توانم ادعا کنم که نیرو وجود دارد و عمل می‌کند و شما هم می‌توانید مخالف آن را ادعا کنید و هیچ یک از ما امکان اثبات نظر خود را ندارد. اما واقعیت این است که زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و دیگر گروه‌های اجتماعی در حال مبارزه برای به‌دست آوردن حقوق خود و حقوق جامعه هستند. نقش آنها بسیار گسترده‌تر از آن است که در نگاه اول به نظر می‌آید.

سازمان کارگران انقلابی ایران یک سازمان کمونیست است. به عنوان یک نیروی کمونیست چرا اصلا باید برای شما موضوع انتخابات مهم باشد؟

برای ما انتخابات مهم است. ما وقتی از یک سیستم ایده‌آل صحبت می‌کنیم با چشم‌پوشی از ابزاری که دمکراسی لیبرال به دست می‌دهد، خود را در مسیر رسیدن نظام ایده‌آل محدود نمی‌کنیم. روشن است که دمکراسی لیبرال مطلوب نهایی نیست. به قول کارل مارکس مردم در یک نظام لیبرال هر چهار سال یک‌بار سرکوب‌کنندگان خود را انتخاب می‌کنند. واقعیت این است که از پیش معلوم است چه کسانی بر سر کار می‌آیند و تا چه حد به وعده‌های خود وفادار می‌مانند. یک‌بار از ژاک شیراک سوال شد که فلان چیز که قول دادید چه شد. در پاسخ گفت که آن وعده انتخاباتی بود.
عده‌ای از کمونیست‌ها می‌گویند دمکراسی لیبرال اخ است و بد است و لازم نیست. اما ایراد ما به دمکراسی لیبرال این است که به اندازه کافی دمکراتیک نیست یعنی ما آزادی‌های آن‌را می‌خواهیم و بیشتر از آن هم می‌خواهیم و برای بیشتر از آن هم مبارزه می‌کنیم تا روزی برسد که در یک دمکراسی شورایی مردم به طور واقعی به سرنوشت خود مقدر شوند.

به عنوان سوال آخر: از توضیحات شما روشن است که سازمان کارگران انقلابی در انتخابات شرکت نمی‌کند. اما آیا شرکت نکردن به عنوان یک راهکار منفی قابلیت جذب نیروی ناراضی از شرایط موجود را دارد؟ و یا شما راهکار مثبتی هم دارید؟

به نظر ما باید این انتخابات را افشا کرد. ای کاش امکانات وجود داشت تا تحریم را به صورت فعال‌تری انجام دهیم. از نظر ما تحریم این نیست و فقط بگوییم در انتخابات شرکت نکنید. علاوه بر این باید روشن‌گری کرد. باید نشان داد که حتی اگر نظارت استصوابی برداشته شود، مجلسی که شکل می‌گیرد اصلا قدرت ایجاد تغییرات اساسی را نخواهد داشت. باید گفت که مجلسی هم که در ساختار موجود با آزادی بیشتری شکل بگیرد فقط کانون ابراز نارضایتی خواهد بود. که البته این خود غنیمت است. اما طبیعتا کافی نیست. من نمی‌گویم که اساسا نباید در انتخابات شرکت کرد. هنگامی که بتوان به کشاکش‌های موجود دامن زد، اتفاقا شرکت را مثبت می دانم. دوم خرداد یک نمونه آن بود. اما الان چنین فضایی وجود ندارد.

آقای محمد رضا شالگونی از شما سپاسگزاریم
این گفت وگوی تلفنی در تاریخ 8 اسفند 1386 – 27 فوریه 2008 انجام شده است

shahrgon.com