با دروغ کدام "مبارزان" در میهن ما "حکومت دروغ" تأسیس شد؟
نقدی بر نظریه پردازی آقای گنجی


بهروز ستوده



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۴ اسفند ۱٣٨۶ -  ۴ مارس ۲۰۰٨


به هر دین و آئین زمینی و یا آسمانی که مراجعه کنید در مذمت دروغگوئی و سفارش به راستگوئی قلمفرسائی ها و کتابها نوشته شده و به درستی از دروغ به عنوان منشاء و سرچشمه فساد و تباهی یاد گردیده است . در بیشتر ادیان و مذاهب ، دوزخ و عذاب ابدی سرنوشت محتومی است که به دروغگویان وعده داده می شود . ولی همین دروغی که در همه ی ادیان و مذاهب مطلقاً مذموم شمرده می شود و زشتی و پلیدی آن مدام به انسان گوشزد می گردد در آئین و ایدئولوژی آخوندهای ایران مثل هر چیز دیگری قابل تعبیر و تفسیر است . یعنی اینکه در فرهنگ منحط و فاسد آخوندی ، دروغ نیز مانند هر چیز دیگری به خوب و بد تقسیم می شود و برای واجب ! جایز ! و مستحب ! بودن آن بوسیله ی شریعتمداران مجوز مذهبی می گیرد و آنجا که مصلحت ایجاب نماید مسلمان را در دروغگوئی مجاز می سازد . با اعتقاد به یک چنین فلسفه و فرهنگی است که وقتی یکی از نزدیکان رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی به او یاد آور می شود که عمل و حرف های امروزش در ایران با وعده ها و حرف هائی که هنگام اقامتش در پاریس به مردم ایران می داده است در تناقض است ، خمینی به راحتی و با گردن فرازی می گوید که : « خدعه کردم» یعنی دروغ گفتم و بدین ترتیب در مکتب"امام امت" دروغگوئی برای پیش بردن اهداف "اسلا می" نه تنها گناه نیست که صواب هم دارد .
در بستر فرهنگ فاسد و فرصت طلبانه آخوندی است که "دروغ مصلحتی" قرن ها است که در بین ما ایرانیان رواج دارد و با به قدرت رسیدن آخوندها در این سرزمین و تداوم حکومت فاسد اسلامی ، می رود که دروغگوئی در فرهنگ مردم این کشور نهادینه شود . دروغ مصلحت آمیز برای حکومت اسلامی آنقدر اهمیت دارد که خمینی شخصاً فرمان تشکیل "مجمع تشخیص مصلحت نظام" را صادر کرد و این مجمع را به عنوان یک نهاد قانونی در زیر مجموعه ولایت فقیه قرار داد تا هرگاه بین انبوه دروغگویان اسلامی اختلاف و تضادی بوجود آمد این مجمع دروغ پرداز در جهت مصلحت اسلام و برای حفظ رژیم جمهوری اسلامی ، دروغ نهائی را بگوید و خیال سایر دروغگویان را راحت نماید .
آقای گنجی برای اثبات تز "سلطانی" خود و گذار آرام از ولایت مطلقه فقیه اسلامی به حکومت دارو دسته های دیگری که از همین قوم فاسد ودرغگو که خود را با نام های "نواندیشان اسلامی" و "روشنفکران دینی" و "اصلاح طلبان" و "ملی- مذهبی" و غیره معرفی می کنند و همگی مدعی ارائه "روایت مدرن" از اسلام می باشند ، در بخش دیگری از نوشته خود چنین می گوید :
« انسان آزادیخواه و دموکرات نباید در مبارزه ی سیاسی دروغ بگوید.هر کس از راه دروغ به قدرت برسد ، "حکومت دروغ" تأسیس خواهد کرد . در زمان شاه مبارزان به دروغ در تمام دنیا تبلیغ می کردند که شاه یکصد هزار زندانی سیاسی دارد و چند هزار زندانی سیاسی را به قتل رسانده است »
آقای گنجی عزیز ، نه تنها انسان آزادیخواه و دمکرات نباید در مبارزه ی سیاسی دروغ بگوید بلکه هیچ انسانی اعم از سیاسی یا غیر سیاسی و دمکرات یا غیر دمکرات در زندگی عادی و روزمره خود و در هیج شرایطی نباید دروغ بگوید . شما درست می گوئید کسی که از راه دروغ به قدرت برسد حکومت دروغ تأسیس خواهد کرد اما کسی که دو جمله را به گونه ای در کنار هم قرار دهد که شبهه و یا دروغی را در ذهن متبادر نماید چه چیزی را تأسیس خواهد کرد ؟   هنگامی که شما در نوشته خود ابتدا از "تأسیس حکومت دروغ" سخن می گوئید و بلافاصله "دروغ ۱۰۰ هزار زندانی سیاسی" را مثال می زنید و مدعی میگردید که این دروغ از جانب "مبارزان" گفته شده است آیا در ذهن خواننده و یا شنونده ی خود ، این دروغ را تأسیس نمی نماید که گویا انقلاب اسلامی و حکومت دروغ جمهوری اسلامی نتیجه ی دروغ های مبارزان سیاسی در زمان شاه می باشد ؟ این گونه دو پهلو ، مبهم و ناروشن سخن گفتن ریشه در کدام فرهنگ دارد ؟ در فرهنگ دروغ پرداز آخوندی یا در فرهنگ دمکراسی و حقوق بشر ؟
در یک جامعه مدنی و قانون مدار ، راستگوئی یک مسئولیت و وظیفه ای ست که از بدو تولد در محیط خانه و خانواده و مدرسه و محل کار به انسانها آموزش داده می شود و تمامی احاد یک جامعه موظف اند در زندگی فردی و اجتماعی خود به کار گیرند . در یک جامعه مدنی دروغگوئی فقط یک گناه نیست و درغگو را فقط به آتش جهنم حواله نمی دهند بلکه دروغگوئی می تواند جرم محسوب شود و دروغگو را می توان بر طبق قانون به پای میز محاکمه کشاند و چه بسیار مقامات بلند پایه دولتی که در جوامع مدنی بخاطر دروغگوئی از کار برکنار و محاکمه شده اند .
و اما در جامعه ای که حکومت دروغ و تزویر و ریا در آن تأسیس شده است و مردم بطور روزمره و مستمر هر لحظه بوسیله ی دستگاههای تبلیغاتی رژیم و هزاران منبر و محراب در گوشه و کنار ایران از صبح تا شام با دروغ بمباران می شوند ، در جامعه ای که کودک ایرانی از بدو تولد در خانواده ، در مدرسه و در کوچه و خیابان و همه جا با دروغ سر و کار دارد و یاد می گیرد که بدون دروغ کارش پیش نمی رود ، در جامعه ای که برای دروغ و دزدی و تقلب و کلاه برداری نام عامه پسند "زرنگی" اختراع می شود و بسیاری از مردم به "زرنگ" بودن خود افتخار میکنند و برای راستی و درست کرداری واژه هائی از قبیل "بی عرضگی" و "دست و پا چلفتی" اختراع می گردد . و در جامعه ای که راستگوئی و حقیقت گوئی ، زندان و شکنجه و اعدام را بدنبال می آورد پُرواضح است که چنین جامعه ای محیط و شرایط مناسبی است را برای رشد ونهادینه شدن فرهنگ دروغ و تزویر یعنی همان چیزی که آخوند ها از قدیم مبلغ آن بوده اند و امروزه با در دست داشتن حکومت و دستگاههای تبلیغاتی مدرن در ابعاد بسیار وسیع تری به رواج فرهنگ دروغ و تزور و ریا در جامعه مشغول می باشند .
بنابراین در ایران کنونی که وقیح ترین و بی آزرم ترین دروغگویان بر آن حکومت می کنند و دروغگوئی به "فضیلت" تبدیل شده است و همه چیزش بر محور دروغ می چرخد اگر قرار باشد که روشنفکرانش نیز همرنگ جماعت شده و برای پیش بردن مقاصد سیاسی خود به دروغ متوسل شوند آنوقت است که ظهور دمکراسی و برپا کردن جامعه ای مدنی در آن جامعه ، بیشتر به یک شوخی شباهت پیدا می کند .
آقای گنجی عزیز ، همانطوریکه می دانید بر خلاف فرهنگ دروغ و تزویر آخوندی که بر پنهان کاری بنا نهاده شده است فرهنگ دمکراسی و حقوق بشر بر شفاف سازی و مسئولیت پذیری استوار گردیده است و شما که خود را هوادار دمکراسی و حقوق بشر می دانید وقتی که "مبارزان" زمان شاه را به دروغگوئی متهم می سازید آیا لازم نمی دانید که برای این گفته خود دلیل و مدرکی ارائه دهید و برای مخاطبین خود توضیح دهید که آن "مبارزان" چه کسانی بوده اند که آنچنان دروغ هائی را می گفته اند ؟ بدون شک در میان مخالفان رژیم شاه دروغ گویان فروانی بوده که برای پیش بردن اهداف خود دروغ ها و گزافه گوئی را در سراسر دنیا تبلیغ می کرده اند ولی آیا شایسته است که با واژه ی مبهم و نامشخص "مبارزان" شک و ابهام در خوانندگان نوشته خود ایجاد نمائید ؟ چرا بوضوح نمی گوئید که آن "مبارزان" چه کسانی بوده اند ؟
آقای گنجی ، کسانی که شما از آنان بعنوان "مبارزان" دوران شاه یاد می کنید که به دروغ آمار ۱۰۰هزار زندانی سیاسی و هزاران اعدامی در دنیا تبلیغ می کردند کسانی جز همان تبهکارانی که بعداً به تأسیس حکومت دروغ در میهن ما مبادرت کردند نبوده اند . همان کسانی که آخوند گمنام و فراموش شده ای را به درجه ی امامی رساندند و تصویرش را در ماه به مردم جاهل نشان دادند و به عنوان رهبر انقلاب ، وارد ایران اش کردند و در زیر لوای او "دولت انقلاب" تشکیل دادند و تا زمانی که " امام امت" آنان را از گردونه قدرت به بیرون پرتاب نکرده بود در تمامی جنایات و تبهکاری های اش سهیم شدند . همان کسانی که از شورش ارتجاعی ۱۵ خرداد به بعد در کارگاههای خرافه پردازی خود به استخراج "روایت مدرن" از اسلام مشغول شدند و در مکتب"تشیع سرخ علوی" دمیدند و دمیدند و مغز جوانان این مرز و بوم را از عقل و خرد تهی کردند و   سرانجام آنان را به آتش بیاران معرکه ارتجاعی خمینی تبدیل ساختند .
در اوایل انقلاب ۵۷ که محاکمه های مسخره و اعدام پاره ای از مقام های رژیم سابق که در پشت بام محل اقامت "بیت رهبری" صورت می گرفت خشم و تنفر جهانیان را بر انگیخته بود آقای مهندس بازرگان نخست وزیر "امام امت" که شیفته گانش به او لقب "چریک پیر" داده بودند و او هم می خواست وانمود کند که چیزی از "انقلابیون" کم ندارد چنین گفت :
« بهانه‌ی مطبوعات غربی اعدام دادگاه‌های انقلاب است و آنچه برای ما ایرانیان قابل درک نیست، این احساسات و طرفداری است که مطبوعات غربی به سود “خائنان و خیانتکاران” کشورمان نشان می‌دهند. خائنان و جانیانی که با جابرانه‌ترین و وحشیانه‌ترین صورت ۲۵ سال یا بیشتر بر این کشور حکومت کردند و در عین حال اگر شما اعدام‌های دادگاه‌های انقلاب را که به ۶۰ نفر هم نمی‌رسد، با تعداد بیش از صدهزار نفری که طی حکومت شاه کشته شدند و شکنجه شدند، مقایسه کنید، توجیه رفتار مطبوعات غربی مشکل‌تر میشود. ملتی که کشته داده، زخمی داده و غارت شده، حاضر نیست به محض رفتن شاه و سرنگون شدن رژیمش آرام گیرد. این روحیه‌ی ملی توقع دارد هر چه زودتر به پاکسازی محیط اجتماعی بپردازد، حالا می‌خواهد این کارسریع انجام گیرد .»
آری آقای گنجی عزیز ، "مبارزان" ی که شما از آنان یاد می کنید که دردوران شاه آمار دروغ دردنیا تبلیغ می کردند و بعد هم اقدام به تأسیس حکومت دروع درمیهن ما کردند جز خودی های آن روز جمهوری اسلامی و ناخودی های امروز کس دیگری نبوده اند . وقتی آقای بازرگان که از روز ازل مخالف خشونت و انقلاب بوده است و مریدانش این روزها از او فرشته آزادی و صلح و حقوق بشر ساخته اند پس ازتکیه زدن بر مقام نخست وزیری این چنین "انقلابی" می شود حالا تصور کنید "مبارزان"ی مانند لاجوردی و خلخالی و گیلانی چه بر سراین مردم و مخالفین رژیم نوبنیاد اسلامی آوردند ؟ واقعیت این است آقای گنجی که از کسانیکه با انگیزه های ارتجاعی با رژیم شاه مبارزه می کرده اند نباید به عنوان "مبارز" یاد کرد . واژه "مبارزه" معنی و مفهومی را درذهن تداعی می کند که بهتر است در جای مناسب بکار برده شود ، اقدامات و تلاش هائی که هدف شان بازگرداندن ایران به قرون وسطی بوده است را نمی توان به حساب مبارزه گذاشت . آنچنانکه امروزه بن لادن و ملاعمررا نمی توان مبارز نام نهاد .   
کسانی که از حقوق بشر و دمکراسی سخن می گویند نباید آدرس عوضی در اختیار نسل جوان قرار دهند و گذشته را در پرده ای از ابهام و نا روشنی برای آنان نگه دارند . شفاف سازی و مسئولیت پذیری ، نخستین قدم است در راه پیش بردن اهداف دمکراسی و حقوق بشر در ایران و کسانی که تاریخ گذشته را درابهام و ناروشنی نگه می دارند در حقیقت جهل ونادانی را در میان نسل جوان وخرد جوی ایران تشویق می نمایند . با عینک فرهنگ آخوندی نمی توان به دمکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر نگاه کرد . دمکراسی و حقوق بشر گوشت وارداتی نیست که بتوان با اعزام تعدادی آخوند مفت خور به استرالیا و زلاندجدید بر ذبح اسلامی اش مطمئن شد و آنگاه اجازه ورودش به ایران را صادر کرد . دمکراسی و حقوق بشر ، مفهومی است جهانشمول که رنگ و نشان هیچ ایدئولوژی و قوم و قبیله ای به خود نمی گیرد و با هیچ پیشوند و پسوندی تعریف نمی گردد و مردم ایران پس از سه دهه حکومت جهل و جنایت به حد اقل چیزی که راضی خواهند شد جدائی دین از دولت و اجرای تام و تمام اعلامیه جهانی حقوق بشر در ایران خواهد بود .   
صورت مسئله بسیار روشن و ساده است آقای گنجی ، اگر به تئوری های من درآوردی و نسخه برداری های ناشیانه بسیاری از روشنفکران کج اندیش ایران که دهها سال است برای توجیه انحرافات خود سعی در پچیده نشان دادن این مسئله ساده می نمایند توجهی نکنیم و بر تن مرتجعین بر آمده از اعماق تاریخ هر روز لباس جدیدی نپوشانیم و هر از مدتی جایگاه طبقاتی آنان را متناسب با امیال و آرزوهای خود تغییر ندهیم فهم مشکل جامعه ایران دشوار نیست . از حدود ۱۵۰ سال پیش که روشن اندیشان ایرانی به ضرورت تجدد خواهی و گُسستن انسان از دنیای کهن پی بردند نیروئی ارتجائی و مفتخوار بنام روحانیت و آخوند که خود را مسئول و ناظر بر آداب زندگی فردی و اجتماعی انسان ایرانی از بدو تولد تا لحظه مرگ می داند و قرن ها است که مثل زالو بر بدن این مردم چسبیده و از خون آنان تغذیه می کند در مقابل این خواست برحق و انسانی ایستاده است و هر بار که مردم ایران برای تحقق این آرزوی دیرینه خود در این سرزمین جنبشی بپا کرده اند این نیروی ارتجاعی و زالو صفت برای فریب مردم ابتدا لباس آن جنبش را بر تن کرده و بعد از پشت به آن خنجر زده است .
روشن اندیش فرهیخته احمد کسروی این افتخار جامعه روشنفکری ایران که در سال ۱٣۲۴ به جُرم مبارزه با جهل و خرافات توسط آدمکشان "فدائیان اسلام" و در محل کاخ دادگستری ایران به قتل رسید و قاتلان اش بعدها جمهوری اسلامی را درمیهن ما تأسیس کردند در هشتاد سال پیش از این چنین می گوید :
« فراموش نکرده ام در آغاز جنبش مشروطه در تبریز واعظی به نزد یکی از سران مشروطه خواهی آمده و چنین می گفت : "دیروز به مجلسی رفته بودم ، نگزاردند بالای منبر بروم ، گفتند دیگر آن موعظه ها بدرد نمی خورد باید از مشروطه سخن راند ، درحالیکه واعظی کار من است که اگر نکنم باید گرسنه بمانم . این است که آمده ام به من یاد بدهید تا از مشروطه سخن برانم ، دیگر چرا به منبر نروم" این را با یک سادگی می گفت .»
این نمونه ای از مشروطه خواهی آخوند بود . در جریان جنبش ملی نفت به رهبری مصدق هم که دیدیم آخوند کاشانی چه نقش مخربی را بازی کرد . و در انقلاب سال ۵۷ هم که شاهد تبدیل مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران به "نهضت حسینی " به رهبری خمینی بودیم . و در جریان جنبش اصلاحات سال ۷۶ هم که دیدیم سید خندان آن جنبش آزادیخواهانه مردم را به کجا کشاند . و حالا شما آقای گنجی پس از یک قرن و نیم درد و رنج و ناکامی و پس از تحمل آنهمه داغ و درفش و زندان و شکنجه و اعدام در راه آزادی و عدالت اجتماعی و حکومت قانون ، از مردم ایران می خواهید که یک باردیگر و این بار فریب چهره "مدرن" آخوند را با نامهای "نواندیش دینی" و "روشنفکر دینی" و "ملی- مذهبی"و غیره و غیره بخورند و عنان خویش را یکبار دیگر بدست آخوند با عمامه و بی عمامه بدهند . خیر آقای گنجی عزیز باور کنید که مردم ایران از ادامه این دور و تسلسل و تنفس در هوای مسمومی که آخوند و فرهنگ آخوندی در آسمان آبی میهنمان ایجاد کرده است خسته شده و در جستجوی هوای تازه اند .

۱۴ اسفند ۱٣٨۶
۴ مارچ    ۲۰۰٨