تا ساعت هشت شب هنوز خیلی از شعبات مجهز به کامپیوتر نبودند و جالب این بود که خیلی ها از این مسئله خوشحال بودند!
روایت یک انتخابات مکانیزه
داستان جالب این بود که سیستم های رشت هیچ کدام Online نبوده و از رشت هیچ آماری بر روی سایت قرار نگرفته بود! همین مسئله باعث شده بود که وزیر کشور، استاندار را و استاندار فرماندار را و فرماندار هم رییس پروژه را مورد عنایت ملوکانه قرار دهد!
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۶ اسفند ۱٣٨۶ -
۱۶ مارس ۲۰۰٨
روایت یک انتخابات مکانیزه
انتخابات رایانه ای، چیزی بود که امسال وزارت کشور تصمیم به اجرای آن راداشت. از چند ماه پیش تبلیغ تلویزیونی خاصی هم مربوط به همین اقدام از صدا و سیما پخش می شد، و اجرای مسابقات اینترنتی با استفاد ه از سایت و ... . داستان کیلویی بودن این سیسیتم از جایی شروع شد که یک سایت خبری اعلام کرد که سایت وزارت کشوز هک شده و... ولی بعد از چند ساعت تکذیب شد و مشخص شد که دامنه .comتوسط وزارت کشور خریداری نشده بود و سایت مذبور با دامنه .ir بود و طبق معمول یک ایرانی خوش ذوق همه آقایان را دست انداخته بود.
به هر حال من خودم روزی فکر نمی کردم که روزی عضو تیم اجرا کننده این سیستم در شهرستان رشت شوم.یک ماه قبل از انتخابات فرمانداری رشت از شرکت های خصوصی طلب کمک کرد برای انجام پروژه انتخابات رایانه ای، تقریبا پانصد نفر،یا بیشتر دعوت به کارشدند که بیشتر این افراد کاربران سیستم ها در شعبات اخذ رای بودند. از روز بیستم اسفند شروع دوره آموزشی برای کاربران سیستم شروع شد(چهار روز قبل از انتخابات) .آموزش سه نرم افزار در مدت ۲ ساعت، بسیاری از این کاربران جوانان آشنا به کامپیوتر بودند که حداکثر کاری که با کامپیوتر انجام داده بودند تایپ و چت و...
هر چند برنامه بسیار ساده بود ولی بیشتر کاربران توانایی این کار را نداشتند، به هر حال به هر نحوی بود کلاس ها برگزار شد!
یک روز به انتخابات مانده بود برای هماهنگی کاربران و مشخص شدن حوزه های انتخاباتی در مهدیه رشت جلسه ای برپاشد(که البته شبیه همه چی بود جز جلسه، من خودم اولین با بود به مهدیه می رفتم، و مهدیه هم اولین بار بود که این همه جوان از نوع امروزی را مشاهده می کرد، نکته جالب حزب اللهی های مهدیه بودند که چون به این بچه ها احتیاج داشتند جرات حرف زدن را نداشتند!)
در مهدیه فقط کاربران رشت نبودند بلکه، توابع شهر رشت هم حضور داشتند. اتفاقات داخل مهدیه در نوع خود جالب بود ولی جالب تر ار آن اتفاقات فرمانداری رشت وشهر رشت در روز انتخابات بود!
همه کاربران متوجه بی برنامگی این گروه شده بودند، بعد از کلی بالا و پایین جلسه مهدیه هم بدون هیچ خروجی مثبتی تعطیل شد و قرار بر این شد که همه هماهنگی ها صبح روز انتخابات انجام شود!
جالب این بود که هماهنگی که در ۵ ساعت انجام نشده بود در نیم ساعت چطور...؟!
به هر حال من ایمان داشتم که ما ایرانی هستیم و به قول یکی، ایرانی می تواند!(البته این می تواند آن می تواندی نیست که در ادبیات فارسی استفاده می شود).
به حال صبح بعد از ٣ ساعت خواب بیدارشدم(تا ۱ شب مشغول آماده کردن کامپیوتر های فرمانداری بودیم) بعد از دردسر فراوان به پشت درهای فرمانداری رسیدم و چیز جدیدی را مشاهده نکردم، واضح ترین چیزنداشتن برنامه بود که در نوع خود روی فدارسیون فوتبال را کم کرده بود!خیلی از کاربرها خواب مانده بودند، تعدادی هم که آمده بودند گیج و گنگ بودند!
به هر حال تقسیم بندی ها انجام شد و تا ساعت ٨ عده ای به حوزه ها فرستاده شدند ولی جالب این بود که حوزه ها تعطیل بودند و تعدادی از کاربران پشت در.... در بعضی از شعبات هم به جای یک کاربر دو یا سه کاربر به اشتباه فرستاده شده بودند! نکته جالب احساس مسئولیت مامور راهنمایی رانندگی بود، به موتور سواری که قصد ورود به فرمانداری را داشت گیر سه پیچ داده شده بود که چرا کلاه ایمنی به سر ندارد!
من به همراه پانزده نفر دیگر منتظر بودیم که برگ تردد صادر شده و وارد فرمانداری شویم به هر حال ساعت ۱۰ بعد از اقدامی اعتراض آمیز موفق به ورود به فرمانداری شدیم!
راهنمایی شدیم به سالن کنفرانس فرمانداری، در سالن بیکار نبودیم و مشغول بازی گل یا پوچ شدیم و گل گفتیم گل شنیدیم! البته عکس هم گرفتم که گویای همه چیز است!
درهمین حال بودیم که متوجه شدیم تیم اجرایی هنوز کامپیوتر ها را در شعبات قرار نداده و عمق فاجعه مدیریتی در همین جا مشخص شد!
با دوستان برآن شدیم تا برای حفظ آبروی خود کاری کرده و گندهای تیم اجرایی را گندزدایی کنیم. از تیم ما تقریبا هفت نفر به عنوان کاربر به حوزه ها فرستاده شدند و من به همراه باقیمانده گروه مسئول توزیع و نصب سیستم ها در شعبات شدیم.
ساعت یازده ظهر توزیع سیتسم ها شروع شد و بعد از تهیه برگ تردد فرمانداری به قصد نصب خارج شدیم. حوزه های اخذ رای خلوت بود شاید حداکثر رای داده شده صد نفر بود تا ظهر. در یکی از شعبات پیرمردی رو به من کرد و گفت: " زای جان من می کت ملی ناواردم" یعنی اینکه پسر جان من کت ملی را نیاوردم، و همین کت ملی باعث خندیدن همه شد!
روزگار به همین منوال می گذشت و ما مثل لیفتراک کار می کردیم(حالا چرا لیفتراک چون کارگر های فرمانداری بند جیم را اجرا کرده بودند).
جای شما خالی ساعت ٣ بعد از ظهر ناهار رو به رگ زده و نوش جان کردیم و خورده و نخورده دوباره رفتیم ب حوزه ها برای رفع مشکل و نصب و ...
داستان جالب این بود که سیستم های رشت هیچ کدام Online نبوده و از رشت هیچ آماری بر روی سایت قرار نگرفته بود! همین مسئله باعث شده بود که وزیر کشور، استاندار را و استاندار فرماندار را و فرماندار هم رییس پروژه را مورد عنایت ملوکانه قرار دهد!
تا ساعت هشت شب هنوز خیلی از شعبات مجهز به کامپیوتر نبودند و جالب این بود که خیلی ها از این مسئله خوشحال بودند!
تا اینکه مجددا از وزارت مورد عنایت قرار دادند فرمانداری را و طبق روال فرماندار هم ...
نیروهای اصلی پروژه ناپدید شده بودند و ما چند نفر که به عنوان کاربر قرار بود عمل کنیم شده بودیم مسئول! اوج شاهکار وزارت کشور ارسال قفل های نرم افزاربه رشت بود که همین مسئله پروژه را صد درصد نابود کرد و عملا شهر رشت از سیستم خارج شد! یعنی تمام زحمت های خیلی از بچه های It رشت بیخود بوده و ... به هر حال سیستم در بعضی از شعبات به صورت Offline عمل کرده و شعباتی هم که امکانات دسترسی به اینترنت را داشتند Online عمل کردند.آخر کار فقط خستگی ماند برای ما بدون هیچ خروجی مثبتی...
مثل اینکه جمعه همه رشت ارتباطات بانکی قطع بود!
در پایان هم شمارش به صورت ماشینی انجام نشد و آن همه هزینه ... اسکنر های در نظر گرفته شده برای این طرح قیمیتی معادل هشتصد هزار تومان داشتند که فقط برای همین کار وارد شده بودند. اتفاقات دیگری هم افتاد که متاسفانه ازاز بیان مطالب معذورم و علاقه ای به خودکشی شدن و ف|ی|ل|ت|ر شدن ندارم!
منبع: labdan.wordpress.com
|