سین هشتم ...
پیرایه یغمایی
•
«سر» سین هشتمین ...
سر میدهم به پای تو ای سرزمین من!
ای عشق راستین!
ای سرو ناز دامن شیراز
ای زنده رود خاک سپاهان
ای موج کف گرفتهی کارون
ای شانههای سخت دماوند
ای پیر خستهی دود آلود،
تهران!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۹ اسفند ۱٣٨۶ -
۱۹ مارس ۲۰۰٨
«سر» سین هشتمین ...
سر میدهم به پای تو ای سرزمین من!
ای عشق راستین!
ای سرو ناز دامن شیراز
ای زنده رود خاک سپاهان
ای موج کف گرفتهی کارون
ای شانههای سخت دماوند
ای پیر خستهی دود آلود،
تهران!
ای درنشسته سر به گریبان ولی هنوز
هشیار و سر بلند،
این سین هشتمین را
از جان فدای راه شما کردم.
ای شعلههای چارشنبه ی پایان!
من هم به نام عشق،
از دودمان سرخ شما هستم
از هرچه – جز که عشق –
رها هستم
در گیر ودار اینهمه آوار
سرکش ترم
ز بازی سر سخت روزگار
از زلف یار هم ....
با من نماز عشق بخوانید!
ای شعلههای چارشنبهی پایان!
هنوز هم
از سرخی شماست گریبان سرخ ما
زردی نصیب چهرهی دشمن باد!
آری هنوز هم،
از قامت بلند شما، در ما
سر می کشد زبانه ی فریاد
بالا بلند بمانید
تا اختران روشن عاشق!
ای شعله های چارشنبه ی پایان!
باید که سرکشی ز شما آموخت
باید که سوخت
با «سوختن» همیشه پیامی است
در «سوختن» همیشه فرازی است
از «ساختن» چه بگویم؟ آه ...
دردی است این حقارت جانکاه
«سازش» کلید سلسلهی ننگ است!
در گوش من به شعبده شیطان
میخواند از نگون شدن بخت
از مرگ و
از شکستن و
پایان
آری ... به نقل او
پایان کار جز این نیست
این است و باز
همین نیست
فرزند من که از قبیلهی عشق است،
ققنوس دیگری است
که سر میکند به در
از موج موج ِ تودهی خاکستر
میآید از غبار،
فردا بهار تازهی دیگر
پیچیده در تپش هر طنین من
عطر غرور سبزهی دیگر
ای سرزمین من
ای عشق راستین
بختت بلند باد!
در سفرهی گشاده به دیدار هفت سین
در رقص سرخ ماهی و
در عطر بید مشک
با نام ِ جاودانهی فروردین ....
|