مال کافر هست بر مومن حلال؟!
نگاهی به مقاله «روشنفکری ِ فقیهانه»، نوشته آقای اکبر گنجی


احمد افرادی


• انگیزه ی من از پرداختن به مقاله ی «روشنفکری فقیهانه، بخش دوم» نه بررسی صحت و سقم موضوعات مطروحه در آن نوشته، بلکه پرده برداشتن از نوعی «سوء استفاده» قلمی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٨ فروردين ۱٣٨۷ -  ۲۷ مارس ۲۰۰٨


این نوشته ، گرچه در پیوند با مقاله ی « روشنفکری ِ فقیهانه ، اکبر گنجی ، بخش دوم » قلمی شده است ، اما بر آن نیست تا به بررسی امر قدسی ، در حوزه ی عقلانیت بپردازد .   
**********
اکبر گنجی : « مشکل ما کمبود "روشنفکر حوزه ی عمومی" است، تا با آرای نو، گفت‌وگوی انتقادی ِ مستدل، ارائه ‌ی مدل‌های بدیل و رقیب، یک قلمرو عمومی رها از سلطه‌ی ایدئولوژی و دولت و سرمایه پدید آورد.»

به باور من ، مشکل ما، نه « کمبود روشنفکر ِ حوزه ی عمومی » ، بلکه ، غیبت ِ« سنت ِ نقد و نقادی » در فضای روشنفکری ایران است .
گرچه ژانر «نقد ادبی»، از زمان آخوند زاده، برای روشنفکر ایرانی آشنا است و گرچه قاطبه ی اندیشه ورزان و روشنفکران ایرانی ـ در مناسبت های گوناگون ـ اهمیت ِ «نقد» را (به عنوان روح و جوهره ی مدرنیته) در نوشته های شان مکرر می کنند؛ اما، «نقد» (نه در آن سطح، که تحولات دو قرن اخیر ِ «غرب» را موجب شده است، بلکه) حتی به مثابه ی وجدان فرهنگی اهل قلم نیز، در میان روشنفکران ایرانی ـ آن چنان که باید ـ محل اعتنا نیست.
در واقع، در غیبت محافل و جریاناتی از نقادان ِ حرفه ای ِ ناظر بر تولیدات ِ ادبی است که برخی مدعیان تحقیق (بی هیچ دلنگرانی) بر سفره ی پژوهش های دیگر اندیشه ورزان «فرود می آیند» و حاصل ِ «رنج دراز» آنان را، به نام خود مصادره می کنند.
نوشته ی پیش رو، گرچه به «سوء استفاده»ی آقای اکبر گنجی، از کتاب «مشروطه ایرانی» می پردازد؛ اما، عملکرد ایشان را نوعی «بی مسئولیتی» پژوهشی ارزیابی می کند؛ نه رفتاری از آن دست، که از سوی برخی «سارق الاقوال» های حرفه ای دیده می شود.
این را ـ پیش تر ـ گفته باشم که:   
اولأ ـ ملاک داوری من، متن ِ نوشته شده از سوی آقای گنجی است. حرمت ایشان (به عنوان کوشنده ی سیاسی، که جان و جوانی اش را، در رویارویی با قدرت ونقد ِ آن گذاشته است) به جایش محفوظ است.
ثانیأ ـ من، حضور آقای اکبر گنجی را، درعرصه ی نقد دین، سیاست و قدرت پاس می دارم و به فال نیک می گیرم.
************

همان گونه که در بخش آغازین این نوشته تصریح کرده ام، انگیزه ی من از پرداختن به مقاله ی «روشنفکری فقیهانه، بخش دوم » نه بررسی صحت و سقم موضوعات مطروحه در آن نوشته، بلکه پرده برداشتن از نوعی «سوء استفاده» قلمی است.
آقای گنجی، در جستجوی یافتن ردّ ِ «فتوا»ی روحانیون ِ (دوره ی مشروطیت) علیه روشنفکران لائیک، همینطور بررسی نقش برخی از روشنفکران (در همیاری و همسویی با روحانیون) برای مستدل کردن نوشته اش (به دلایلی قابل فهم) به سراغ کتاب مشروطه ی ایرانی می رود .
تا این جای حکایت، با موردی غیرمتعارف و عجیب رو به رو نیستیم. حکایت آن گاه حیرت آور می شود که آقای گنجی (به رغم بازنویسی بخش های قابل ملاحظه ای از کتاب مشروطه ی ایرانی) نه تنها نامی از آن کتاب و نویسنده اش نمی آورد، که سهل است، همه ی یافته ها و دریافت های دکتر آجودانی را (که از پی سالیان دراز تحقیق و جستجو در متون ِ تاریخی ِعمومأ نایاب ِ دوره ی مشروطیت فراهم آمده است) به مثابه ی یافته ها و دریافت های تاریخی ِ خود وانمود می کند.
مستقل از این که، با نوع نگاه آقای گنجی به هستی و زندگی موافق باشیم یا نباشیم، بر این باورم که انگیزه ی ایشان از حضور فعال، در عرصه ی سیاست و نقد ِ قدرت، تلاش برای تحقق دموکراسی در ایران و نیک بختی انسان ایرانی است.
به علاوه، گرجه برخی «غلط های مشهور»، با مصادره ی حاصل ِ پژوهش های دیگر محققین و ثبت آن ها به نام خود، به «نام و نان» رسیده اند. اما ـ به باور من ـ شبهه ای از این دست، در مورد اقای گنجی وجهی ندارد.
به رغم این، نمی دانم چه ضرورت یا صلاحدیدی محرک آقای گنجی در «ارتکاب» به این عمل غیراخلاقی بود ه است.
***********

پیش تر گفته ام که آقای گنجی، گاه «اندیشه» و عمومأ «فراز»های بسیاری از کتاب مشروطه ایرانی را (غالبأ، بی هیچ کم و کاست و ـ به ندرت ـ با تغییراتی ناچیز) در نوشته اش می آورد ، بی آن که به آن کتاب ارجاع بدهد و یا نامی از نویسنده اش بیاورد. ببینیم چگونه:   

اکبر گنجی: «در عصر مشروطه افراد بسیاری به دلیل اقدامات تقی زاده به دوتن از مراجع تقلید، آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی، نامه نوشته و خواهان حکم تکفیر او شدند. آن دو تن طی حکمی صریحاً بر "ضدیت مسلک سید حسن تقی زاده ... با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه" انگشت می نهند و می نویسند "لذا از عضویت مجلس مقدس ملی ... خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است ". علاوه ی بر اخراج از مجلس، خواهان تبعید وی می شوند:" و تبعیدش از مملکت ایران فوراً لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنی با صاحب شریعت (ع)" است.

آجودانی: «مخالفان سیاسی تقی زاده برای آن که اورا از میدان به در کنند، دست به دامن دو مرجع بزرگ زمانه شیخ عبدالله مازندرانی و محمدکاظم خراسانی می شوند تا آیات عظام حکمی علیه او صادر کنند این حکم صادر می شود و در آن صریحأ بر "ضدیت مسلک سید حسن تقی زاده ... با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه" انگشت می نهند و می نویسند "لذا از عضویت مجلس مقدس ملی ... خارج و قانوناً و شرعاً منعزل است „. علاوه ی بر اخراج از مجلس، خواهان تبعید وی می شوند:" و تبعیدش از مملکت ایران فوراً لازم و اندک مسامحه و تهاون حرام و دشمنی با صاحب شریعت(ع) " است.» (مشروطه ی ایرانی صص ۹۶ـ ۹۷)
***************

اکبرگنجی: پس از ترور سید عبدالله بهبهانی و متهم شدن تقی زاده به دست داشتن در قتل بهبهانی، عده ای با پخش حکم آیات یاد شده، آن را حکم "تکفیر" جلوه دادند. تقی زاده در دست داشتن در دو قتل سیاسی، یا اطلاع داشتن از مقدمات این قتل ها، متهم بود و است.

آجودانی: «تقی زاده در تاریخ سیاسی این دوره در دست داشتن در دو قتل سیاسی، یا آگاهی داشتن از مقدمات این قتل ها، متهم است.» (مشروطه ایرانی ص ۱۰۱)

***********

گنجی: در حالی که تقی زاده هنوز در تبریز بود و ایران را ترک نکرده بود، فضای سیاسی پس از ترور بهبهانی کاملاً به زیان وی بود، حاجی محمد علی بادامچی و حاجی میرزا ابوالحسن انگجی از آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی استفتا می کنند که آیا حکمی که درباره ی تقی زاده صادر کرده اید، حکم به تکفیر بوده است؟

آجودانی: «تقی زاده در تبریز بود و هنوز از ایران حارج نشده بود. حاجی محمد علی بادامچی و حاجی میرزا ابوالحسن انگجی از آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی استفتا می کنند که آیا حکمی که درباره ی تقی زاده صادر کرده اید، حکم به تکفیر بوده است، یا خیر؟ (مشروطه ایرانی ص ۱۱۰)

**********

گنجی: آن دو [آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی و محمد کاظم خراسانی] پاسخ می دهند که حکم آنها حکم تکفیر نبوده است. آیت الله خراسانی تصریح می کند که: "نسبت تکفیر بی اصل است. فقط حکم به عدم جواز مداخله در امور نوعیه ی مملکت و عدم لیاقت عضویت مجلس محترم ملی و لزوم خروجش بوده، لاغیر". مازندرانی هم می نویسد حکم او حکم تکفیر نبوده است بلکه حکم "به فساد مسلک سیاسی و منافات مسلکش با اسلامیت مملکت" بوده است.

آجودانی: در شماره ی ۱۶ حبل المتین هم، استفتایی به همین مضمون از آخوند خراسانی شد. در پاسخ به همه ی ان استفتاء ها تصریح شده بود که که حکم به فساد سیاسی مسلک تقی زاده، حکم تکفیر نبوده است ... در ... پاسخ آیت الله خراسانی تصریح شده بود که "نسبت تکفیر بی اصل است. فقط حکم به عدم جواز مداخله در امور نوعیه ی مملکت و عدم لیاقت عضویت مجلس محترم ملی و لزوم خروجش بوده، لاغیر". ... [ایت الله مازندرانی] صریحأ متذکر شده که آن حکم، حکم تکفیر نبوده و موضوع حکم به " "به فساد مسلک سیاسی و منافات مسلکش با اسلامیت مملکت" مربوط است. (مشروطه ایرانی صص ۱۱۰ ـ ۱۱۱)
************

گنجی: مازندرانی هم می‌نویسد: حکم او حکم تکفیر نبوده است بلکه حکم "به فساد مسلک سیاسی و منافات مسلکش با اسلامیت مملکت" بوده است،"این هم نه مطلبی بود که به گفتن یا نوشتن یکی دو نفر باشد، بلکه اشخاصی که ... به ماها نوشتند از اعضای صحیحه مجلس و غیر هم کسانی هستند که ملت خواهی ... و مسلمانی آنها قطعی ...[و] مسلم است... خلافهای صادر از او [تقی زاده] کاشف از فساد مسلک است و همه با سند [است] و اساس دارد. قطعاً و محققاً اصل انجمن سری طهران را یا خودش منعقد کرده یا رکن عمده است"[ ۱۱۵].

آجودانی: [ آیت الله مازندرانی ] بعد می افزاید حکمی که در باب تقی زاده صادرشده، تکفیرنبوده؛ حکم به فساد مسلک سیاسی او بوده است و می گوید: "این هم نه مطلبی بود که به گفتن یا نوشتن یکی دو نفر باشد، بلکه اشخاصی که ... به ماها نوشتند از اعضای صحیحه مجلس و غیر هم کسانی هستند که ملت خواهی ... و مسلمانی آنها قطعی ...[و] مسلم است... خلافهای صادر از او [تقی زاده] کاشف از فساد مسلک است و همه با سند [است] و اساس دارد. قطعاً و محققاً اصل انجمن سری طهران را یا خودش منعقد کرده یا رکن عمده است". (مشروطه ی ایرانی صص ۱۱۴ـ۱۱۵)

***********

گنجی: در دوران مشروطه، برخی از روشنفکران لائیک و لامذهب معتقد بودند در مبارزه ی
سیاسی باید از نفوذ روحانیت در میان توده های مردم، برای رسیدن به مقصود، استفاده کرد.پس از صدور حکم تحریم تنباکو و موفقیت این حکم، میرزاآقاخان کرمانی و میرزا ملکم خان طی نامه ای به میرزای شیرازی از او خواستند که به پیروزی ای که در لغو امتیاز تنباکو نصیب او و ملت شده است، قانع نشود و "امور را تا نقطه ی آخر اصلاح" کند، یعنی به کار سلطنت ناصرالدین شاه خاتمه دهد. در این نامه از او خواستند که: "دستگاه ظلم و معاونت ظلم و اطاعت ظالم را... تکفیر نمایند" و در توجیه این امر نوشتند که "احیای دین و دولت اسلام موقوف یک فتوای ربانی است"

آجودانی: ...روشنفکران همفکر و همصدای با او [ملکم خان] که در استانبول، از طریق "قانون" و مکاتبه ی با او مشق آدمیت می کردند و چهره ی آشنایی چون میرزاآقاخان کرمانی نیز در میان آن ها بود، پس از ماجرای تنباکو، در عریضه ای به حضور با هرالنور "حجت‌الاسلام، ملاذالمسلمین، نایب الائمه المعصومین آقای میرزا محمد حسن شیرازی سلمه‌الله تعالی" چنین نوشتند:   ... از همت ایشان توقع ما فقط این است که از بالای منابر اسلام، :"دستگاه ظلم و معاونت ظلم و اطاعت ظالم را ... تکفیر نمایند... احیای دین و دولت اسلام، موقوف به این یک فتوای ربانی است" ( مشروطه ی ایرانی صص ٣۲۲ـ ٣۲٣ )
**********

گنجی: جلال آل‌احمد می‌گفت روحانیت "آخرین سنگر دفاع در مقابل غرب‌زدگی" است و "گوهر گرانبهایی" برای مبارزه با ظالمان و فاسقان در اختیار دارد. وحدت با روحانیت را تنها راه مبارزه با استبداد و استعمار قلمداد می‌کرد. می‌گفت: "همه‌ی حکام زمان به اعتقاد شیعه غاصبند و به این‌ترتیب شیعه هیچ الزامی یا اجباری در اطاعت از حکومت ندارد... روحانیت تشیع، امر حکومت و دخالت در سیاست را امری دور از صلاحیت ذاتی خود نمی‌داند". همه چیز را به مبارزه سیاسی فرو می‌کاست و در وقت مقتضی فتوای تکفیر هم صادر می‌کرد. می نویسد: "حوزه ی عرفان و تصوف در سراسر تاریخ اسلامی ایران تا اوایل صفویه، حوزه ی ارتداد و روشنفکری است... همه ی عرفا و صوفیان بزرگ نوعی چون و چرا کنندگان بوده اند در قبال سلطه ی تحجر فقهای قشری، و سرنسپارندگان بوده اند به مراجع قدرت شرع، اما در مقابل مراجع قدرت عرف، اغلب ایشان ساکت بوده اند، و فوراً بپرسیم که آیا روشنفکران معاصر همان راه عرفا را نمی روند؟...سراسر اسرار التوحید، در عین حال که کوچکترین معارضه ای با حکومتها ندارد، پر است از اشارات زندقه آمیز شخص بوسعید ابی الخیر در تسهیل و امهال مذهبی و...آیا چنین نمی نماید که عرفای بزرگ ایرانی از طرفی اولین فراموش کنندگان قدرت حکومتها یند یا رضایت دهندگان به آن"

آجودانی: آل احمد با این داوری ها، قدرت پرتوان «روحانیت» را به رخ روشنفکر می کشید که اگر می خواهید با استبداد حکومت عرف و شاه و با استعمار مبارزه کنید یک راه بیشتر ندارید، همدست شدن با روحانیون. به زعم او ... « همه ی حکام زمان به اعتقاد شیعه غاصبند و به این ترتیب شیعه هیچ الزامی یا اجباری در اطاعت از حکومت ندارد ...». «روحانیت تشیع، امر حکومت و دخالت در سیاست را امری دور از صلاحیت ذاتی خود نمی داند... » (مشروطه ی ایرانی ٣۵٣). همه ی تلاش آل احمد در نقد روشنفکری ایران، در این خلاصه شده بود که پرونده ای بسازد برای آن دسته از روشنفکرانی که به نوعی با استبداد مجتهدین و روحانیون و مهم تر با استبداد شرعی و دینی مخالف بودند: پرونده ی همکاری با سلطنت و نمایندگان حکومت عرف.
حتی دست از سر عرفای ما بر نداشت و نوشت: "حوزه ی عرفان و تصوف در سراسر تاریخ اسلامی ایران تا اوایل صفویه، حوزه ی ارتداد و روشنفکری است... همه ی عرفا و صوفیان بزرگ نوعی چون و چرا کنندگان بوده اند در قبال سلطه ی تحجر فقهای قشری، و سرنسپارندگان بوده اند به مراجع قدرت شرع، اما در مقابل مراجع قدرت عرف، اغلب ایشان ساکت بوده اند، و فوراً بپرسیم که آیا روشنفکران معاصر همان راه عرفا را نمی روند؟...سراسر اسرار التوحید، در عین حال که کوچکترین معارضه ای با حکومتها ندارد، پر است از اشارات زندقه آمیز شخص بوسعید ابی الخیر در تسهیل و امهال مذهبی و...آیا چنین نمی نماید که عرفای بزرگ ایرانی از طرفی اولین فراموش کنندگان قدرت حکومتها یند یا رضایت دهندگان به آن" (مشروطه ی ایرانی ص ٣۵۲)

***************

در زیرنویس شماره ۲ مقاله ی آقای گنجی می خوانیم :
گنجی: باید توجه داشت که ملکم متأخر(دوران قانون) با ملکم متقدم (ملکم جوان) تفاوت های بسیار دارد.
آجودانی: ... بیشتراز آن نوعی منابعی است که در دوران جوانی و میانسالی ملکم به نگارش درآمده اند. حال آن که ملکم در بسیاری از نظرات پیشین خود، بعد ها تجدید نظر کرده و راهی دیگر پیش گرفته. (مشروطه ایرانی صص ۲٨۰ ـ ۲٨۱)
***************
گنجی: ملکم متأخر تئوریسن حکومت فقهی است. می نویسد: "کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نمائیم. حرف جمیع ارباب ترقی این است که احکام دین ما همان اصول ترقی است که کل انبیأ متفقاً به دنیا اعلام فرموده اند و دیگران اسباب این همه قدرت خود ساخته اند"(روزنامه قانون ، به کوشش هما ناطق، امیر کبیر).
آجودانی: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نمائیم. حرف جمیع ارباب ترقی این است که احکام دین ما همان اصول ترقی است که کل انبیأ متفقاً به دنیا اعلام فرموده اند و دیگران اسباب این همه قدرت خود ساخته اند ما هم به عقل و دین خود باید همه همه ی اصول ترقی را ... »

آقای آجودانی در صفحه ی ۵۱۲ کتاب مشروطه ی ایرانی، در مورد مأخذ «قول» بالا می نویسد:
«ناظم الدوله، ملکم: مقدمه ی ندای عدالت. صص ٨ تا ۱۰ چاپ شده، در دوره ی تجدید چاپ شده ی روزنامه ی قانون. به کوشش و با مقدمه ی هما ناطق، چاپ اول. تهران ۲۵۲۵ شاهنشاهی. ناشر: موسسه انتشارات امیر کبیر...».
همان گونه که می بینیم، آقای آجودانی عبارت «"کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نمائیم ...» را، از صفحات ٨ـ ۱۰ مقاله ی «ندای عدالت » (افزوده شده از سوی خانم هما ناطق، در بخش پایانی کتاب «روزنامه ی قانون») نقل کرده است.
آقای گنجی (بی آن که متوجه باشد که عبارت نقل شده از ملکم خان، ربطی به روزنامه ی قانون ندارد) در پایان قول نقل شده از ملکم، می نویسد: (روزنامه قانون، به کوشش هما ناطق، امیر کبیر) .
***********
آقای دکتر آجودانی (در بحث مربوط به میرزا ملکم خان: شیوه تفکر، زندگی سیاسی و اجتماعی او) بعضأ، از « دوره ی تجدید چاپ شده ی روزنامه ی قانون، به کوشش و با مقدمه ی هماناطق» بهره می برد؛ شیوه ی کار آقای آجودانی این گونه است که (در بررسی اندیشه ی سیاسی ملکم خان)
در مناسبت های گوناگون، بخش ها (یا سطوری) از شماره های ٣۶ گانه ی روزنامه ی قانون را، به عنوان شاهد پیش روی خواننده قرارمی دهد. به علاوه:
۱ـ   در ارجاع به روزنامه ی قانون، همواره شماره ی روزنامه و صفحه یا صفحات مربوطه را ذکر می کند.
۲ـ   گاه، در نقل قول ها، بخش هایی از عبارت را (که بازنویسی اش ضرورتی ندارد) حذف می کند.
در مقاله ی آقای گنجی، عبارت های منقول از ملکم خان ـ بی کم و کاست ـ همان گونه است که در کتاب مشروطه ی ایرانی می بینیم.

با مقایسه ای ـ هرچند ـ نه چندان دقیق و موشکافانه، به راحتی می توان فهمید که، آقای گنجی (برخلاف آن چه که، تلویحأ در نوشته اش مدعی است) به روزنامه ی قانون دسترسی نداشته است. نمونه ای را (به عنوان شاهدی برمدعای بالا) پیش رو قرارمی دهم:
آقای آجودانی (در بحث مربوط به ملکم خان) دو نکته را از روزنامه ی قانون نقل می کند، که نخستین نکته در صفحه ۲ (روزنامه ی قانون، شماره ۱۱) و نکته دوم در صفحه ی ۴ همین شماره از روزنامه آمده است.
آجودانی: «ما علم علمای اسلام را معلم و مرشد آدمیت خود قراراده ایم ... کسی که امین ندارد از اتفاق آدمیت خارج است. در هر ولایتی که هستید مجتهد شهر یا امام محله را امین خود قرار بدهید". (شماره ۱۱، صص۲و۴)
آقای گنجی ـ که به ضرورت ـ بخش دوم این «قول» را در نوشته اش می آورد (چون روزنامه ی قانون را در اختیار ندارد و مرجع اش کتاب مشروطه ی ایرانی است) نمی داند که (در کتاب مشروطه ی ایرانی) جمله ی "در هر ولایتی که هستید مجتهد شهر یا امام محله را امین خود قرار بدهید"، از صفحه ی ۴ شما ره ۱۱ روزنامه ی قانون نقل شده است . به ناچار، به شیوه ی آجودانی به همان صفحه ی ۲ و ۴ روزنامه ی قانون ارجاع می دهد، وگرنه باید فقط به صفحه ی ۴ ارجاع می داد.
نمونه هایی را ـ در پیوند با آن چه که گفته شد ـ پیش رو قرارمی دهم:
گنجی: "سبب همه این مصائب ایران از عدم اجرای قوانین شریعت خدا است و استخلاص این ملک ممکن نخواهد بود مگر با اجرای احکام الهی... پرسیدیم که احکام شریعت خدا را از کدام خزانه ی غیب بخواهیم و اجرای آن احکام را به کرامت چه تدبیر در این ملک مقرر نمائیم؟ به یک زبان الهام نشان این طور فرمودند: اکمل تدابیر و منبع جمیع فیوض هستی در خرانه ی شریعت اسلام است. ترقی بنی آدم در هر نقطه عالم که ظهور بکند، لامحاله از پرتو معرفت اسلام است." ( روزنامه قانون ، شماره ۹ ص ۱ )
آجودانی: سبب همه این مصائب ایران از عدم اجرای قوانین شریعت خدا است و استخلاص این ملک ممکن نخواهد بود مگر با اجرای احکام الهی... پرسیدیم که احکام شریعت خدا را از کدام خزانه ی غیب بخواهیم و اجرای آن احکام را به کرامت چه تدبیر در این ملک مقرر نمائیم؟ به یک زبان الهام نشان این طور فرمودند: اکمل تدابیر و منبع جمیع فیوض هستی در خرانه ی شریعت اسلام است. ترقی بنی آدم در هر نقطه عالم که ظهور بکند، لامحاله از پرتو معرفت اسلام است" (روزنامه قانون، شماره ۹ ص ۱) (مشروطه ی ایرانی ص ٣۱۵)
********************
متن نامه به ملای شیرازی، از زیر نویس شماره ۱ مقاله ی آقای گنجی:
حجت الاسلام، ملاذالمسلمین، نایب الائمه المعصومین آقای میرزا محمد حسن شیرازی سلمه الله تعالی
ما عموم اهل ایران که مهجور از وطن عزیز، در مملک عثمانی متفرق هستیم... [معتقدیم که] بحکم هر قانون شرعی و عقلی بر ذمه ی علمای دین واجب است که بلاتأخیر یک مجلس کبرای ملی ترتیب بدهند و موافق اصول شرع مقدس، حقوق ملت و شرایط بقای دولت را آنطوری که باید مقرر و مستحکم بسازند... شکی نیست که علمای اسلام کاملاً قادر هستند که در ظرف چند روز این دستگاه ظلم را در نظر عامه ی مسلمین بطوری مورد لعن و به نحوی محل نفرت عام بسازند که دیگر هیچ بی دین جرئت نکند نزدیک چنان دستگاه منفور برود. از برای علماء عصر چه افتخاری بالاتر از این که بدون خیچ خونریزی، فقط به قوت کلام حق، این دولت اسلام را از چنگ این جانوران ملت خور، خلاص و آئین عدل الهی را مجدداً اسباب سعادت امم روی زمین بسازند.... از همت ایشان توقع ما فقط این است که از بالای منابر اسلام، دستگاه ظلم و معاونت و اطاعت ظلم را جهراً و صراحتاً لعن و تکفیر نمایند. انهدام بنیان ظلم و شکست جمیع زنجیره های اسارت و احیأ دین و دولت اسلام، موقوف به این یک فتوای ربانی است. پس ای قبله ی امم. ای ملاذ مسلمین. ای محیی ملت، ای آفتاب آسمان شریعت، در اعلام این فتوای عدل الهی چه تأمل دارید؟... روح اسلام منتظر ندای چنان فتوای حیاتبخش و ما عموم آدمیان ایران به ایمان پاک و به قوت باطن اسلام، مهیای اجرای هر امر آن عرش انوار هدایت، هستیم"(قانون، شماره بیستم، صص ۱و۲و٣)   

متن نامه به میرزای شیرازی، از صص ٣۲۲ ـ ٣۲٣ کتاب مشروطه ی ایرانی :
حجت‌الاسلام، ملاذالمسلمین، نایب الائمه المعصومین آقای میرزا محمد حسن شیرازی سلمه‌الله تعالی
ما عموم اهل ایران که مهجور از وطن عزیز، در مملک عثمانی متفرق هستیم...] معتقدیم که] بحکم هر قانون شرعی و عقلی بر ذمه‌ی علمای دین واجب است که بلاتأخیر یک مجلس کبرای ملی ترتیب بدهند و موافق اصول شرع مقدس، حقوق ملت و شرایط بقای دولت را آنطوری که باید مقرر و مستحکم بسازند... شکی نیست که علمای اسلام کاملاً قادر هستند که در ظرف چند روز این دستگاه ظلم را در نظر عامه‌ی مسلمین بطوری مورد لعن و به نحوی محل نفرت عام بسازند که دیگر هیچ بی‌دین جرئت نکند نزدیک چنان دستگاه منفور برود. از برای علماء عصر چه افتخاری بالاتر از این که بدون هیچ خونریزی، فقط به قوت کلام حق، این دولت اسلام را از چنگ این جانوران ملت‌خور، خلاص و آئین عدل الهی را مجدداً اسباب سعادت امم روی زمین بسازند... از همت ایشان توقع ما فقط این است که از بالای منابر اسلام، دستگاه ظلم و معاونت و اطاعت ظلم را جهراً و صراحتاً لعن و تکفیر نمایند. انهدام بنیان ظلم و شکست جمیع زنجیره‌های اسارت و احیأ دین و دولت اسلام، موقوف به این یک فتوای ربانی است. پس ای قبله‌ی امم. ای ملاذ مسلمین. ای محیی ملت، ای آفتاب آسمان شریعت، در اعلام این فتوای عدل الهی چه تأمل دارید؟... روح اسلام منتظر ندای چنان فتوای حیاتبخش و ما عموم آدمیان ایران به ایمان پاک و به قوت باطن اسلام، مهیای اجرای هر امر آن عرش انوار هدایت، هستیم" (قانون، شماره بیستم، صص ۱و ۲ و ٣ »

آقای گنجی، گرچه وانمود می کند که، به روزنامه ی قانون دسترسی داشته و متن نامه را از آن جا آورده است؛ اما (با توجه به آن چه که در زیر خواهد آمد) آشکارا می توان دید که متن مورد استفاده ی آقای گنجی ـ بی کم و کاست ـ از کتاب مشروطه ی ایرانی بازنویسی شده است:
۱ـ آجودانی، پس از حذف ِ بخشی از نامه ی ملای شیرازی (که به جایش سه نقطه می نشاند) با افزودن عبارت ِ (معتقدیم که) مانع از به هم ریختگی معنایی عبارت می شود. در متن مربوط به آقای گنجی، همین تمهیدات به کار رفته است.
۲ـ آقای اجودانی (در دو مورد دیگر) بخش هایی از متن نامه ی ملای شیرازی را (که موجب اطاله ی کلام می شد) حذف می کند. همین صلاحدید، در متن مربوط به آقای گنجی نیز به کار رفته است.   
*******************

دکتر آجودانی بخشی از (احتمالأ) آخرین گفتگوی ملکم خان، با یکی از نشریات انگلیسی را (که در سال ۱٨۹۶ منتشر شد) ترجمه می کند و در صفحه ٣۵۱ کتاب مشروطه ی ایرانی می آورد. آن گاه، در بخش ارجاعات آخر کتاب منبع قول را می آورد: H. R. Haweis: Talk With A Persian Stateman. The Contempoary Review. No.٣۶۷.July ۱٨۹۶.P.۷۶.   

آقای گنجی، اخرین سطر جمله ترجمه شده ی آقای آجوانی را (احتمالأ) به عنوان ترجمه ی خود در نوشته اش بازنویسی می کند و به همان مرجع مورد استفاده ی کتاب مشروطه ی ایرانی ارجاع می دهد:
H. R. Haweis: Talk With A Persian Stateman. The Contempoary Review. No.٣۶۷.July ۱٨۹۶.P.۷۶

ترجمه ی آجودانی: «ناآرامی پنهان اما گسترده ای در جوامع مسلمین به وجود آمده است... ما پذیرای تنظیمات و اصلاحات غربی و تمدن مسیحی نیستیم. همه چیز باید اسلامی باشد (مشروطه ی ایرانی ص ٣۵۱)

گنجی: ملکم در پی ایجاد دولت شرعی به ریاست مجتهدین بود و می گفت "امام شرعی امت" باید بالاتر از هر شاه و "فائق بر جمیع امرأ عرفی" باشد. اگر تمام این نوشته ها را دوز و کلک و استفاده ابزاری برای رسیدن به مقصد بدانیم، با آخرین مصاحبه ی او با یک نشریه انگلیسی زبان در سال ۱۸۹۶ چه باید کرد که در آنجا به صراحت می گوید: "ما پذیرای تنظیمات و اصلاحات غربی و تمدن مسیحی نیستیم. همه چیز باید اسلامی باشد".

جدا از ترجمه ای که نقل شد، فکر و بافت و شیوه ی کاربرد تعبیرات در دوسطر نخست عبارت گنجی از دو جای مختلف کتاب آجودانی سر هم بندی شده است:
آجودانی: (ملکم) در پی ایجاد دولت شرعی به ریاست مجتهدین افتاد (ص ٣۵۰ مشروطه ی ایرانی) و (میگفت): «امام شرعی امت» باید بالاتر از شاه و مهمتر از آن، «فائق بر جمیع امرای عرفی» باشد. (مشروطه ی ایرانی ص ٣٣۶)

به گمانم، نمونه ها ی پیش رو، به اندازه ی کافی روشنگر ِ مطلب باشد. از این رو، نوشته را درهمین جا به پایان می برم.

afradi@gmx.de