تلاشی جمهوریخواهان دمکرات و لائیک


بهروز داودی


• تلاشیِ جدل حاصل نگاه و کوششی واپسگرایانه بود که می‌خواست معیارها و میراث ناسالم گذشته را به جدل تحمیل کند و در خوشبینانه‌ترین برداشت حاصل اعمال اراده تخریب کننده کهنه در برابر دستیابی جدل به طرحی نو بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۰ فروردين ۱٣٨۷ -  ۲۹ مارس ۲۰۰٨


تجربه ۷ ساله حرکت جمهوریخواهان دمکرات و لائیک را امروزه با فاصله گرفتن از تابلوی بجا مانده آن قطعاً بهتر می‌توان فهمید. این تجربه با کوشش بخشی از روشنفکران و کُنشگران سیاسی ما که به ضرورت یک تحول دمکراتیک در میهنمان باور داشتند آغاز شد. از آنجا که تحول جمهوری در شرایط متفاوت تاریخی و جغرافیایی علیرغم وجود تشابهات از مسیرهای متفاوتی تاکنون گذشته و می‌گذرد، جنبش جمهوریخواهی موظف است قبل از هرچیز حداقلِ پایه‌های موجودیت و هویت خود را روشن کند تا سمت و سوی فعالیتهایش مشخص شده بتواند آنها را سازمان دهد. گردهم‌آیی طیفهای متفاوتی از افراد و نیروهای روشنفکری و سیاسی و انتشار بیانیه «جمهوری اسلامی، جمهوری لائیک و جایگاه ما» (به تاریخ ۲٣ ماه مه ۲۰۰۱) بیانگر طرحِ نوعی نگاه و نوعی مداخله روشنفکران و کنشگران سیاسی به تحول جمهوریخواهانه در میهن ما بود. بیانیه، طرح نطفه‌ای هویت و موجودیتِ این جریان بود که به مثابهِ شناسنامه جمهوریخواهان دمکرات و لائیک محسوب می‌شد و با تصویب سند سیاسی به شکل روشنتری در سطح جنبش مطرح گردید. هویتی که بر پنج محور زیر متکی بود:
۱- ضرورت برچیده شدن بساط حکومت خودکامه دینی در جهت استقرار یک جمهوری دمکراتیک.
۲- ناتوانی این حکومت در دست زدن به اصلاحات سیاسی در ساختار قدرت و پذیرش حاکمیت مردم.
٣- تأکید بر ضرورت جدایی کامل دین و دولت.
۴- تأکید بر استقلال حرکت این جمع و راه مستقل جنبش از همه قوای خارجی، دول و احزاب سیاسی.
۵- روش و روح گردهم‌آیی و شیوه فعالیت جمعیِ کار مشترک بخشی از روشنفکران و کوشندگان سیاسی و افراد وابسته به احزاب و سازمانهای سیاسی که در آن افراد به صفت فردی در یک حرکت دمکراتیک شرکت کرده و با وجود آراء و نظرات گوناگون با تفاهم به تصمیم‌گیری می‌رسند.
چهار محور اول، سمت‌گیری سیاسی و اجتماعی این جریان را نشان می‌دهد و در ارتباط با مضمون فعالیت آن قرار می‌گیرد و محور پنجم تمایل این مجموعه را به نوعی ساختار جنبشی نشان داده، به شکل فعالیت آن مربوط می‌شود. مجموعه این ۵ محور سنگ بنای شخصیت جدل شد. تمامی مباحثات، صف‌بندیها، اختلافات، و تحولات درون جدل ناشی از درگیر شدن با محورهای شکل‌گیری طبیعت و سرشت این جریان می‌باشد. جریانی که چه به لحاظ مضمون و چه شکلِ آن از کلیه جریانات سیاسیِ سنتی و مطرح متمایز می‌شد. تأکید بر چند صدایی بودن جدل، تأکید بر شرکت افراد به صفت فردی، تأکید بر ضرورت طرح توأمانِ اشتراکات و افتراقات و انتشار علنی آن در اسناد گردهم‌آییها، تأکید بر خصلت جنبشی جدل و فاصله‌گیری از شکلهای فعالیت حزبی، تأکید بر تمرکززدایی و عدم ضرورت یک دفتر سیاسی و احاله تصمیمات مهم به نشستهای سراسری و محدود کردن نقش شورای هماهنگی صرفاً به نهادی هماهنگ کننده و نه تصمیم‌گیرنده، تأکید بر استقلال و خودمختاری نهادهای محلی در تصمیم‌گیریها و فعالیت آنان در ربط با ضرورتهای محلی و عمومی جنبش جمهوریخواهی، توجه به الزامات جنبشهای اعتراضی و نهادهای جمهوری در مقابلِ شیوه نگاه معطوف به قدرت، عدم تمایل به اتحادهای موسمی جبهه‌ای با سازمانها و جریانات سیاسی در خود و بالاخره اهمیت ضرورت حیاتی گسترش گفتمان سازی و روشنگری در جنبش جمهوریخواهی، اینها منابع تغذیه سالم شکل‌گیری و ادامه حیات این جریان بود که می‌توانست آن را در آینده به عنوان جزء کوچکی با جنبش جمهوریخواهی داخل ایران و با منابع تغذیه آن مرتبط سازد.
رشد بحران درون جدل تنها در ارتباط با تلاش واپسگرایانه برای مسدود کردن منابع تغذیه شکل‌گیری این جریان قابل توضیح است. انحرافات، اشتباهات و کاستیهای جدل نیز تنها با در نظر گرفتن دور شدن این مجموعه از این محورهای ارزشی قابل بررسی و توضیح است. تلاشیِ جدل حاصل نگاه و کوششی واپسگرایانه بود که می‌خواست معیارها و میراث ناسالم گذشته را به جدل تحمیل کند و در خوشبینانه‌ترین برداشت حاصل اعمال اراده تخریب کننده کهنه در برابر دستیابی جدل به طرحی نو بود. پروژه روشنگری و گفتمان سازی برای این اراده کلوب بحث را معنی می‌داد، چرا که او را از هدف شرکت در بازی «بدیل سازی» و سهیم شدن در قدرت سیاسی دور می‌کرد. او برای تبدیل شدن به «قطب نیرومند جمهوریخواهی» به دنبال ائتلاف، اتحاد و وحدت با سازمانها و گروه‌هایی بود که در ساخت شورای هماهنگی هنوز سهمی نداشتند(۱). تأمین «اتحاد گسترده» برای این اراده باید با شرکت «افراد حقیقی و حقوقی» و فراکسیون سازی از بالا انجام می‌گرفت و در این مسیر برای کسب مشروعیت و نشان دادن کارآیی و جدیت خود در مقابل متحدین برای هر رویداد ریز و درشتی با اتکاء به مکانیزمهای شناخته شده حزبی مبتنی بر «اقلیت و اکثریت» ولو به قیمت نادیده گرفتن تفاهم درونی یک مجموعه جنبشی خود را ملزم به اتخاذ موضع و صدور اعلامیه می‌دید. جدل اگرچه متأثر از محدودیتهای یک جنبش «حق رأی عمومی» در داخل ایران تحت نام «جنبش اصلاحات» شکل گرفت اما سطحی از رادیکالیزم را در جنبش جمهوریخواهی واقعاً موجود نمایندگی می‌کرد و توهمی نسبت به ناتوانی حکومت در دست زدن به اصلاحات سیاسی و پذیرش حاکمیت مردم نداشت و در حالی که جنبش ۲ خرداد عمدتاً متأثر از گفتمانِ اصلاح طلبی دینی شکل گرفته و گامهای اولیه خود را به سوی جنبش جمهوریخواهی و «جامعه شهروندان» برمی‌داشت، جدل با تأکید بر لائیسیته در جنبه سلبی جنبش جمهوریخواهی (جنبه ضد سلطنتی و ضد حکومت دینی) آن توقف کرد و فراتر از جانبداری از ایده انتخابی بودن مقامات حکومتی و حق رأی عمومی نتوانست دستاوردی ایجابی در تصریح معنا، مفهوم و نوع جمهوریِ مد نظر خود داشته باشد. با این وجود جدل با صراحت در «بیانیه . . .» بر «استقرار یک جمهوری دمکراتیک مبتنی بر تکثر بینشها و روشها که پایبند موازین جهانی حقوق بشر، رعایت شأن و حیثیت ذاتی انسان، آزادی عقاید و ادیان، برابری حقوق زن و مرد، تأمین عدالت اجتماعی و حقوق اقلیتهای ملی و قومی در ایران» تأکید کرد. اما حرکت به سوی چنین تحولی با ابزار، روشها و سبک کار تاکنونی ممکن نبود. جدل برای ادامه حیات خود مجبور بود طرحی نو در اندازد و «تافته‌ای جدا بافته» باشد. سرخوردگی بخش مهمی از منفردین و گروه کثیری از استقبال کنندگان و همراهان این حرکت را نمی‌توان در وجود شرایط نامطلوب خارج از کشور و موقعیت ویژه این روشنفکران توضیح داد. واقعیت این است که جدل هرگز «تافته جدا بافته‌»ای که انتظارش را داشتیم نشد. چرا که از منابع تغذیه و الیاف و بافت این «تافته» جدا ماند. بحران جدل یا در اساس انکار شد یا محدود و مشروط و گنگ پذیرفته شد و یا خصلت ذاتی و جزء لایتجزای جدل قلمداد شد. پذیرش بحران صد البته ربطی به تأیید و توضیح بحران موجود که تیشه به ریشه جدل می‌زد نداشت. برای «تابلو» داران جدل که «مایه» گذشته بودند از دست دادن «تابلو» «صَرف» نداشت. دسته‌ای بحران نمی‌دیدند با وجود این از شرکت کنندگان و گردانندگان پر و پا قرص «گروه بررسی و چاره اندیشی» بحران شدند! . . . و چون فرصت «بررسی و چاره اندیشی» نداشتند سهم خود را در برچسب زنی «خانه نشینها» و «خستگان راه» (بخوان بریدگان) به تمام و کمال ایفا کردند. نگاه دیگری بود که عنایتی به حضور بحران داشت اما بحران برای او معنی «همزاد» را می‌داد چرا که بحران را «وضع عمومی غیرعادی» و «بیماری مزمن» می‌دانست که «نه آغازی دارد و نه پایانی» دیروز بوده، امروز هست و فردا هم خواهد بود و ما هم بالاجبار «همزیستی با بحران» داشته‌ایم، داریم و خواهیم داشت. مسئله اینست که چاره‌اندیشی برای بحران در کجای این نگاه می‌تواند برای خود منطقی داشته باشد؟!. . .   و سوال این است که چنین نگاه آلوده فلسفی چگونه خواهد توانست امر صواب و ناصواب، خیر و شر و روشنایی و تاریکی را از یکدیگر تمیز دهد و پی‌آمد بلافصل آن در رفتار سیاسی و اجتماعی این نگاه چگونه خواهد بود. چنین رفتاری می‌تواند حضور خود را برای همیشه در صف «تابلو» داران جدل توجیه و تعریف کند و تمام ارزشهای شکل‌گیری جدل را به بازی بگیرد. این نگاه نیز آماده تصاحب «تابلو» برای هر نوع ائتلاف و اتحاد «باصرفه»ای می‌باشد. این ۲ نگاه به ظاهر متفاوت در واقع به نتیجه عملی واحدی می‌رسند: انکار بحران، بی‌اعتنایی به فاصله‌گیری انبوه همراهان نخستین این جنبش و دلخوش ساختن به ایجاد دسته، دکان و فرقه‌ای جدید تحت لوای «جمهوریخواهی» به منظور شرکت در بازی «اتحاد سازی» و «بدیل سازی». دوستان دیگری هستند که رفع بحران را در گرو یک سری اصلاحات دیدند که آنها نیز به «بررسی و چاره اندیشی» بحران پرداختند. نظریه «حفظ وضع موجود» که بیشترین وزن را در این طیف داشته و از ابتدای زندگی جدل تا به امروز با نوعی «واسطه‌گری»، «عدم صراحت»، «لاپوشانی اختلافات» و «ریش سفیدی» و اپورتونیسم عمل می‌کرده، به عنوان یکی از مهمترین عوامل بحران تلاشیِ جدل همواره در مباحثات مطرح بود که در گزارش پایان کار گروه «بررسی و چاره اندیشی. . .» هیچگونه اشاره‌ای به آن نمی‌شود چرا که در این صورت مخاطب قصه قبل از هرکس به نویسنده‌اش مراجعه خواهد کرد و طرح این قصه «صَرف» ندارد! . . . این دوستان امیدوارند که نفس گرمشان بالاخره در یک نشست جمعی مجدداً کالبد نیمه جان را زنده کند و شاید در بی‌اعتبار ساختن بی‌اعتباران بالاخره «حق به حق‌دار» برسد!
در این سناریو آنچه که مطرح نیست دیدن و بررسی خود این موجود است. موجودی که کاش چون شهیدی روی دستمان می‌ماند. . . تلاشیِ جدل امر امروز نیست، امر فردا نیز نخواهد بود، تلاشیِ جدل محصول دیروز است و «تابلو» داران آن خیرش را نخواهند دید ! . . . جدل فقط می‌توانست «تافته جدا بافته‌»ای باشد تا رشد کند و زنده بماند.
۲۶ مارس ۲۰۰٨

زیرنویس :
۱- در جریان مباحثات قبل از تشکیل دومین گردهمآیی سراسری (هانوفر، ۲۴-۲۶ فوریه ۲۰۰۶) صراحتاً به نقش شکننده این اراده واپسگرا چنین اشاره کرده بودم:
« . . . امروز که تجربه دوساله‌ای را پشت سر داریم، در ارزیابی مشکلات و مسائل این دور برخی از دوستان به این باور رسیده‌اند که یکی از علل مهم مشکلات و نارساییهای این دوره مربوط به عدم حضور تشکلها در بافت شورای هماهنگی و ساختار این مجموعه بوده تا آنجا که پاره‌ای ادامه فعالیت عناصر تشکلها در این مجموعه را مشروط به انجام چنین تغییراتی در ساختار می‌دانند. متأسفانه این دوستان توجه نمی‌کنند که حضور تشکلها در ساختار حرکت این مجموعه قبل از آنکه امری مرتبط با تمایل و اراء این مجموعه باشد موضوعی است که با رشد جنبش جمهوریخواهی در کلیت آن – که ما خود جزء کوچکی از آن هستیم - مرتبط است و در شرایط پایگیری جنبش جمهوریخواهی که هنوز با منابع تغذیه خود در ارتباط قوام یافته‌ای نمی‌باشد و تشکلهای دمکراتیک نیز هنوز از پایه‌های قوام یافته‌ای در جنبش دمکراتیک محروم هستند انجام چنین امری این جمع را از مضمون و محتوای حرکت خود جدا کرده و به زندگی و سرنوشتی همچون زندگی و سرنوشت بسیاری از تشکلهای موجود و ناموجود، به تجمعی در خود و جدا از مناسبات و معادلات جنبش دمکراتیک تبدیل کرده و بنابراین نقش بازدارنده و شکننده‌ای در رشد این حرکت خواهد داشت».
(«نوعی نگاه، نوعی مداخله در تدارک دومین گردهم‌آیی سراسری ج.د.ل.» صدای ما، ۲۵ بهمن ۱٣٨۴/ ۱۴ فوریه ۲۰۰۶)