اندک ‌سهمی از بهار...


ناصر زراعتی


• با شاخه ی شکسته ی بی‌برگ
پوشیده از شکوفه‌هایِ صورتیِ ناشکُفته
با احتیاط می‌گذرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٣ فروردين ۱٣٨۷ -  ۱۱ آوريل ۲۰۰٨


 
یک شاخه ی شکسته به دستش...
[این شاخه را
  باد شکسته شاید
  یا او خودش؟
                ـ درست نمی‌دانم...]
با شاخه ی شکسته ی بی‌برگ
پوشیده از شکوفه‌هایِ صورتیِ ناشکُفته
بااحتیاط می‌گذرد
از خطوطِ سفیدِ موازی در خیابان.
آهسته و متین
به پیاده‌رو می‌رسد،
بی‌اعتناء به بارشِ باران
                            بی‌چتر...
گیسویِ سپید رها بر شانه‌هایِ خسته
نَفَس می‌کشد صبحِ فروردین را
و فکر می‌کند به گلدانِ بُلوریِ قدیمیِ کوچک...
وقتی برسد به خانه،
پُرخواهد کرد آن را
از آبِ پاکیزه ی خُنَک
و شاخه ی شکسته را
خواهد نشاند در آن
                       تا آب بنوشد،
شکوفه‌هاش بشک ُ فند
و بویِ خوشِ شکوفه ی گیلاس
روشن و مُعطر کند فضایِ آپارتمانش را....
می‌داند شکوفه‌ها
تا اُردیبهشت خواهند ماند
نشسته همچنان بر شاخه ی شکسته...
*
این‌گونه
مادر به خانه می‌بَرَد
سهمِ اندکِ خود را
از بهارِ غُربت و تنهایی...