الجزایر
مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در باره ی استعمار - ۱۱


فردریش انگلس - مترجم: حمید محوی


• اهالی بومی تحت حکومت آهنینی بسر می برند و شورشهای دائمی حاکی از موقعیت تردید آمیز اشغال کشور توسط فرانسه است. و صلحی که از آن حرف می زنند چیزی نیست بجز خانه و محصولات به آتش کشیده شده ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۷ فروردين ۱٣٨۷ -  ۱۵ آوريل ۲۰۰٨


الجزایر بخشی از آفریقای شمالی ست که پیش از این توسط پاشای دولت عثمانی اداره می شد، و از سال ۱٨٣۰ ضمیمه‍ی استعمرات فرانسه شد. موقعیت جغرافیایی الجزایر در شمال به دریای مدیترانه، در شرق به تونس، از غرب به مراکش و در جنوب به صحرای بزرگ محدود می شود...
اینطور بنظر می رسد که بومیان بربرها و کابیلها یا أمازیغ ها هستند، زیرا چنین بومیانی را با این سه نام بازشناسی می کنند. از تاریخ این بومیان و ریشه‍ی نژادی آنها اطلاعات زیادی نداریم، ولی همین را می دانیم که در گذشته تمام آفریقای شمال غربی را اشغال کرده بودند و در عین حال در سواحل شرقی نیز دیده می شوند. دیگر ساکنین الجزایر عربها هستند که از بازماندگان حملات مسلمانان می باشند، مورها (۱)، ترکها و دورگه های ترک و الجزایری، یهودیان، سیاه پوستان و سرانجام فرانسویها نیز در این کشور زندگی می کنند. در سال ۱٨۵۲ جمعیت الجزایر ۲۰۷٨۰٣۵ نفر برآورد شده است که ۱٣۴۱۱۵ نفر از آنها را اروپاییها از ملیتهای مختلف تشکیل می داده اند، و علاوه بر اینها یک واحد نظامی ۱۰۰۰۰۰ نفری نیز حضور داشته است. کابیلها قوم ماهر و زبر دستی هستند که در دهکده های عادی زندگی می کنند، آنها کشاورزان بسیار خوبی هستند و در معادن و کارخانجات ذوب فلزات، در نخ ریسی پشم و پنبه نیز کار می کنند.
باروت، صابون، عسل و موم تولید می کنند و گوشت ماکیان و میوه و محصولات دیگر را برای شهرها تهیه کرده و در آنجا بفروش می رسانند. عربها عرف و عادات اجداد خود را تداوم بخشیده و لذا پیوسته در حال کوچ بوده و اردوگاههای خود را بر اساس نیاز به علوفه برای چهار پایان و به دلایل دیگر از مکانی به مکان دیگر منتقل می سازند. در میان تمام ساکنین احتمالا تنها مورها چندان قابل تحسین و احترام نیستند. مورها معمولا در شهرها زندگی می کنند و نسبت به عربها و کابیلها بیشتر به لوکس تمایل دارند، و به علت سیاست اختناق گر ترک عثمانی، مردمان ترسویی هستند که با این وجود شقاوت و کینه‍ی جویی خاصی را نشان می دهند، و از نظر اخلاقی نیز در حد نازلی هستند.
شهرهای مهم الجزایر عبارتند از الجزایر که پایتخت است و قسنطینه ( کنستانتین) با جمعیتی معادل تقریبا ۲۰۰۰۰ نفر، و بون ( عنابه کنونی) که شهری ست با دژهای ساحلی که درسال ۱٨۴۷ جمعیت آن معادل تقریبا ۱۰۰۰۰ نفر است. در فاصله‍ی نه چندان دوری از این شهر ساحلی منطقه‍ی مرجانی ست که ماهیگیران فرانسوی و ایتالیایی را بخود جذب می کند. «بجایه» در ساحل خلیجی به همین نام واقع شده است. تسخیر سریع این شهر بعلت خشونت کابیلهایی بود که در همسایگی آن بسر می بردند. کابیلها با بریدن طنابهای یک کشتی بادبانی دو دکله‍ی فرانسوی موجب غرق شدن آن شده، و سپس هر چه بود به تاراج بردند و تمام ساکنین کشتی را نیز بقتل رساندند.
در این کشور، برخی آثار باستانی مشاهده می شود، بخصوص در منطقه‍ی قسنطینه و همینطور در ویرانه های شهر قدیمی لامبسا(۲) که دروازه های شهر بشکل جزئی باقی مانده و آمفی تآتر و آرامگاهی که روی ستونهای یونانی هنوز سرپا ایستاده است. در بخش ساحلی «کوله آ»(٣)، شرشال (۴)، ژولیا کازارای باستانی، نقطه ای که برای فرانسویها دارای اهمیت خاصی ست، زیرا محل اقامت ژوبا (۵) بوده است، و در همسایگی آن هنوز ویرانه های باستانی دیده می شوند. وهران (۶) شهر دیگری   است با استحکامات نظامی که تا ۱۷۹۲ اسپانیاییها آنرا در اختیار داشتند. تلمسان(۷) که پیش از این اقامتگاه عبدالقادر بود در منطقه‍ی حاصلخیزی واقع شده است، شهر قدیمی در آتش سوزی سال ۱۶۷۰ از بین رفت، و پس از باز سازی دوباره‍ی آن ولی این بار توسط فرانسویها تقریبا کاملا به مخروبه تبدیل شد. در این شهر کارگاههای فرش بافی و پتو دایر می باشد. در جنوب سلسله جبال اتلس، مزاب(٨) واقع شده است، که همان «ژتولی» (۹) باستانی ست، ولایت بسکره مهمترین مرکز آن می باشد. مردم بسکره خیلی آرام و متین هستند، و در بنادر شمالی غالبا در حرفه‍ی باربری شهرت خاصی دارند.
الجزایر پیوسته به تصرف رومیان، راهزنان و عربها درآمده است. درسال ۱۴۹۲ زمانی که مورها از اسپانیا رانده شدند، فردیناند به الجزایر لشکر کشی کرد و پس از مسخر ساختن شهر های وهران، بجایه و الجزایر، تهدید کرد که تمام الجزایر را کاملا بتصرف در خواهد آورد. سلیم اوتمی حاکم متیجه یارای مقاومت در برابر نیروی مهاجمین را نداشت. در الجزایر از ترکها درخواست کمک کردند و دیری نپایید که ناوگان عروج بربروس(۱۰) به یاریشان آمد. درسال ۱۵۱۶ بود که عروج به الجزایر رسید و برای تسلط یافتن بر اوضاع کشور، نخستین کاری که کرد این بود که سلیم را با دست خودش بقتل رساند و سپس به اسپانیاییها حمله کرد. پس از جنگی طولانی و بدون نتیجه، عروج بربروس به شهر تلمسان عقب نشینی کرد و در آنجا پناه گرفت. ارتش اسپانیا شهر را کاملا به محاصره‍ی خود در می آورد و سرانجام او را به اسارت گرفته ودر سال ۱۵۱٨ اعدام می کنند(۱۱). برادرش خیر الدین، جانشین او می شود و در صدد کسب حمایت سلطان سلیمان اوّل بر می آید و شاهی و حکمرانی او را برسمیت می شناسد. در نتیجه سلطان سلیمان به او لقب پاشا در الجزایر اعطاء می کند و یک واحد نظامی در اختیار او می گذارد. به این ترتیب خیر الدین، از این پس پاشای الجزایر موفق به واپس زدن اسپانیاییها می شود و سرانجام به اوضاع کشور تسلط می یابد. پیکارها و عملیاتهای درخشان او علیه مسیحیان در مدیترانه موجب افتخارات تازه ای برای او شد بطوریکه سلطان سلیمان اوّل او را کاپیتان پاشا نامید. شارل پنجم بر این شد تا دوباره حاکمیت اسپانیا را بر قرار سازد. در سال ۱۵۴۱ ارتشی بقدرت ٣۷۰ کشتی و ٣۰۰۰۰ مرد جنگی از مدیترانه عبور کردند. ولی بعلت طوفانی عظیم و زلزله تمام ناوگان پراکنده شد و تمام ارتباطات با ارتش اسپانیا متوقف گشت. به این ترتیب اسپانیاییهای بی دفاع، آماج حملات طاقت فرسای دشمن قرار گرفتند و با از دست دادن ۱۵ کشتی جنگی و ۱۴۰ کشتی باربری و ٨۰۰۰ کشته مجبور به فرار شدند. از این تاریخ به بعد منازعات و خصومات بین دولتهای بربر(۱۲) و شوالیه های مالت (۱٣) بی وقفه ادامه می یابد، و در این دورانها ست که حماسه‍ی دزدان دریایی آغاز می شود که در واقع شامل کشتی های الجزایری می شود که مدتها موجب ترور و وحشت کشورهای مسیحی در مدیترانه بودند. انگلیسیها تحت فرماندهی بلاک (۱۴)، فرانسویها تحت فرماندهی دوکنز (۱۵)، هلندیها و دیگر قدرتها در دورانهای مختلف به الجزایر حمله کردند.
از تاریخ نخستین اشغال الجزایر توسط فرانسه (۱۶) تا امروز این کشور بیچاره به صحنه‍ی دائمی خونریزی و چپاول و خشونت تبدیل گشته و تسخیر هر شهری، بزرگ و کوچک به بهای قربانیان بسیار زیادی تمام شده است. قبایل عرب و کابیل که به استقلالشان بیش از هر چیز دیگری دلبستگی دارند و نفرت از تسلط بیگانه اصل خدشه ناپذیر زندگی آنان است، همگی با تهاجمات سنگینی تارومار شدند و خانه و کاشانه شان به آتش کشیده شد، محصولاتشان لگد مال گردید و بازماندگان درمانده‍ی آنها نیز یا از دم تیغ فرانسویها گذشتند و یا به اسفناکترین خشونتها و هرزگیها ی آنها گرفتار آمدند.
فرانسویها اصرار داشتند که روشهای جنگی وحشیانه را که خلاف تمام شاخصهای بشری و خلاف تمدن مسیحیت بود بکار ببندند. و روشهای خود را به این بهانه توجیه می کردند که کابیلها افراد وحشی و آدم کش هستند، و اسرای جنگی و زندانیان را شکنجه می کردند و می گفتند که مدارا با این وحشیها کار اشتباهی ست. جایز هست که دولت متمدنی را که به مقابله به مثل می پردازد زیر علامت سوال برد. با ارزیابی درخت از روی میوه هایش، و این تنها چیزی ست که می توانیم درباره‍ی الجزایر بگوییم. پس از هزینه کردن صد میلیون دلار و قربانی کردن زندگی صدها هزار انسان، برای ژنرالهای فرانسوی و سربازهای فرانسوی و آنهایی که در جنگ کریمه مدال گرفته بودند، و افسرانی که در آن آموزش دیده بودند، الجزایر یک مدرسه‍ی جنگ بود. و امّا در مورد تلاشی که برای استعمار الجزایر صورت گرفت، تعداد اروپائیان در مقایسه با اهالی بومی حاکی از شکست کامل و انکار ناپذیر آن است، یعنی در یکی از حاصلخیزترین کشورهای جهان که پیش از این انبار آذوقه‍ی ایتالیا بود و در فاصله‍ی ۲۰ ساعتی فرانسه واقع شده و تنها امر ضروری حفظ جان و مال در مقابل دوستان مسلح و به همین منوال دشمنان وحشی ست. آیا چنین شکستی را باید به خصوصیات فرانوسیها نسبت دهیم که برای مهاجرت قابلیت کافی ندارند و در اداره‍ی امور محلی نیز ناکار آمد هستند؟ قضاوت در چنین موردی در صلاحیت ما نیست. ولی باید دانست که تمام شهرهای مهمی که مورد حمله قرار گرفته بودند مثل کنستانتین، بون (۱۷)، بجایه،أرزیو، مستغانم، تلمسان تمام شقاوتهای ممکن در جنگ را متحمل شدند. مردم بومی با بی رقبتی از حاکمین ترک عثمانی فرمانبرداری می کردند که حداقل این مزیت را داشتند که با آنها هم کیش بودند، ولی در رابطه با دولت تازه و دعاوی تمدن آن هیچ امتیازی نمی دیدند و علاوه براین افراطی ترین نفرتهای مذهبی آنها را برمی انگیخت. هر دولتی که قدرت را بدست می گرفت، تنها موازین دولت قبلی را با شدت بیشتری برقرار می ساخت، و دعاوی بهترین اهداف والاگرایانه‍ی آنها همواره از طریق اشغال نظامی و مانورهای واحدهای نظامی و شقاوت و سفاکیهایشان زیر علامت سوال می رفت.
در سال ۱٨٣۱ بارون پیشون (۱٨) بعنوان کارگزار امور مدنی برگزیده شده بود. او سعی کرد سیستم اداری مدنی را بشکلی سازماندهی کند که در ملازمت با حکومت نظامی عمل نماید. ولی موازینی را که برای نظارت تعیین کرده بود، خوشایند ساواری(۱۹)، دوک رویگو (۲۰) وزیر اسبق پلیس ناپلئون نبود و با تقاضای او پیشون را عزل کردند. تحت سیادت دولت ساواری، الجزایر به تبعیدگاه افرادی تبدیل شد که از نظر سیاسی و اجتماعی تحت تعقیب دولت بودند، به عبارت دیگر یک «لژیون خارجی»(۲۱) کامل که از افراد بزهکار تشکیل شده بود، اندک اندک، وارد الجزایر شد. بتاریخ ۱٨٣٣ شکایت نامه ای به اتاق نمایندگان تسلیم شد که می گفت :

«در طول سه سال اخیر ما از هر گونه بی عدالتی قابل تصوری رنج برده ایم. شکایاتی که معمولا برای مقامات نوشته می شود، پاسخی ندارد بجز تشدید خشونت خصوصا علیه همانهایی که چنین مطالبی را نوشته اند. به همین علت هیچکس شهامت عکس العمل پیدا نمی کند و به همین علت نیز این شکایت نامه بدون امضاء ست.
آقایان، ما از شما استدعا می کنیم که ما را از استبداد غیر قابل تحمل نجات دهید و از زنجیر بردگی رها سازید. اگر حکومت نظامی در این کشور خاتمه پیدا نکند و حکومت مدنی جایگزین آن نشود، ما همگی از بین خواهیم رفت و این کشور هرگز رنگ صلح را بخود نخواهد دید.»

جهت رسیدگی به این شکایت نامه یک هیئت تحقیقاتی تشکیل دادند و نتیجه‍ی کار به ایجاد تشکیلات مدنی انجامید. پس از فوت ساواری، و در طول مدتی که ژنرال ووآرول (۲۲) موقتا اداره‍ی امور را بدست داشت، برای کاهش تنش در اوضاع کارهایی صورت پذیرفت : خشک کردن مردابها، ترمیم راهها، سازمان ارتش ملّی.
با این وجود بازگشت مارشال کلوزل (۲٣) موجب تعلیق تمام این کارهای عمرانی شد. و تحت فرماندهی او بود که یکی از دهشتناکترین لشکر کشی ها به قسنطینه ( کنستانتین) انجام گرفت. در عهد صدارت مارشال کلوزل اداره‍ی امور در سال ۱٨٣۶ به نحوی بود که ۵۴ نفر از صاحب منصبان شکایت نامه ای به پاریس فرستادند و در خواست کردند که هیئتی جهت رسیدگی به سوء استفاده های او تشکیل دهند. یکی از امور بارز در عهد حکمرانی لویی-فیلیپ(۲۴) تلاش برای گسترش استعمارات و تصاحب زمین بود. ولی چنین تلاشهایی که با زور و لشکر کشی انجام می گرفت بی فایده بود زیرا کشاورزان به محض اینکه از توپهای مستقر در سنگرهایشان فاصله می گرفتند به مخاطره می افتادند. تلاش برای تمرکز دادن جمعیت در شرق الجزایر و تاراندن عبدالقادر (۲۵) به غرب(۲۶) ثبات نسبی در کشور فراهم آورد. شکست رهبر شورشگر و دلیر آرامش و صلح را برقرار ساخت تا جایی که برخی از قبایل بزرگ فرمانبرداری خود را از دولت استعماری اعلام کردند.
پس از انقلاب ۱٨۴٨(۲۷)، ژنرال کاوینیاک (۲٨) انتخاب شد که جایگزین دوک اومال(۲۹) در مقام والی اعظم در الجزایر شود. دوک اومال و همینطور پرنس ژوان ویل که هر دو در الجزایر بودند، باز گشتند. ولی ظاهرا جمهوری نیز مثل دوران سلطنتی بخت و اقبال خوبی در اداره‍ی الجزایر نداشت.
برای کار روی زمین مهاجرین (استعماری) را اعزام کردند، ولی یا تعداد زیادی از آنها می مردند و یا به این علت که از جنگ خسته شده بودند، زمینهایشان را ترک می کردند. در سال ۱٨۴۹ ژنرال پلیسیه (٣۰) علیه چند قبیله و روستای بنی سلا که از پرداخت مالیات امتناع کرده بودند اردو زد. مثل همیشه و بر طبق معمول تمام محصولاتشان را از بین بردند و هر چه در دسترشان بود به آتش کشیدند. در مزاب، سرزمین حاصلخیزی که در حاشیه‍ی کویری قرار دارد، در پی موعظه های یکی از «مارابوها»(٣۱) شورشهای گسترده ای آغاز شد. یک واحد ۱۲۰۰ نفره برای سرکوب شورشیان گسیل کردند که با شکست مواجه گشت. زیرا شورش بیش از آن حدی بود که تصور می کردند و علاوه بر این توسط سازمانهای مخفی که آنها را «سید عبدالرحمان» می نامیدند حمایت می شد که قتل عام فرانسویها در دستور روز آنها بود. سرانجام سرکوب شورشیان می بایستی منتظر لشکرکشیهای ژنرال کانروبرت (٣۲) و هربیون (٣٣) می شد. علاوه بر این، محاصره‍ی شهر عربی زاتشا (٣۴) نشان داد که اهالی بومی از مقاومت دست نکشیده اند و با اشغالگرانشان از در مهربانی وارد نشده اند. شهر زاتشا ۵۱ روز مقاومت کرد و سپس در حمله‍ی نهایی به تصرف استعمارگران درآمد. کابیلی کوچک تا سال ۱٨۵۱ که ژنرال سنت- آرنو (٣۵)
آنرا تحت فرمان گرفت، و به این ترتیب بین فیلیپویل و قسنطینه خط ارتباطی برقرار ساخت.
اعلامیه ها و روزنامه ها پیاپی خبر پیروزی و صلح از الجزایر پخش می کردند. با این وجود تنها مالیاتی ست که به غرور ملّی می پردازند. مناطق درونی کشور تا کنون بتصرف در نیامده است. تسلط فرانسویها کاملا توهم آمیز است، به استثنای مناطق ساحلی و در نزدیکی شهرها. قبایل الجزایری پیوسته خواهان استقلال خود بوده و نفرتشان را نسبت به رژیم فرانسه ابراز می دارند که بشکل سیستماتیک خانه و کاشانه و محصولاتشان را به آتش کشیده است.
در سال ۱٨۵۷ مارشال راندون (٣۶) در دهکده ها و مناطق مسکونی کابیلی که هنوز تسلیم نشده بودند، طرح آتش و تخریب را بخوبی پیش برد، و به این هدف که مناطق تازه ای را به سرزمینهای فرانسه اضافه کند. اهالی بومی تحت حکومت آهنینی بسر می برند و شورشهای دائمی حاکی از موقعیت تردید آمیز اشغال کشور توسط فرانسه است. و صلحی که از آن حرف می زنند چیزی نیست بجز خانه و محصولات به آتش کشیده شده. در واقع، دادرسی اوت ۱٨۵۷ در وهران، که کاپیتان دوآنو، رئیس دفتر عرب(٣۷) متهم به قتل یکی از اشراف شده بود و محکوم گردید، موجب افشای خشونت و استبداد کارگزاران فرانسوی شد...

نوشته‍ی انگلس ۱۷ سپتامبر ۱٨۵۷
New AAméricain Cyclopedia,t.۱, ۱٨۵٨
بازچاپ: انتشارات پروگرس ۱۹۷۷

زیر نویس:
Maure۱-
Lambessa۲-

Koléa٣-

Cherchell۴-
Juba۵-
ژوبای دوّم پادشاه بربر (به کسر دو ب) در موریتانی ( بخش غربی منطقه‍ی بربری از مراکش امروزی و در تمام بخش شمالی الجزایر امروز تا مرزهای تونس امروزی. او پسر ژوبای اوّل بود که در ۵۲ سال پیش از میلاد بدنیا آمد و در ۲٣ بعد از میلاد چشم از جهان فرو بست. او تحت حمایت رم در پایتختش در کازارا ( شرشال امروزی) در شمال الجزایر حکومت می کرد.

Juba II

Oran۶- وهران
Tlemcen۷-
تلمسان، شهری ست در شمال غربی الجزایر. بزبان بربری به معنای چشمه‍ی خشک شده است.
M’ Zab٨-
Gétulie۹-


Arudj Barberousse۱۰ –

۱۱- ولی گویا که عروج بربروس هنگام فرار شبانه از شهر وهران، بدست محافظین خودش کشته می شود( براساس ویکیپدیای فرانسه) و سر او را در وهران به نمایش می گذارند.
Berbère۱۲-
بربر ( به کسر هر دو ب)
Malte۱٣-
Robert Blake۱۴-
یکی از مهمترین آدمیرالهای انگلیسی ۱۵۹۹-۱۶۵۷

روبرت بلاک

Abraham Duquesne۱۵-
۱۶۰۴- ۱۶٨٨
یکی از بزرگترین آدمیرالهای نیروی دریایی فرانسه در قرن هفدهم. او در خدمت لویی سیزدهم و چهاردم بود.

۱۶- ٣۰ آوریل ۱٨۲۷ بین رئیس دولت الجزایر حسین و کنسول فرانسه دوال نزاعی در گرفت. موضوع دعوا این بود که دولت فرانسه نمی خواست قرضهایش به الجزایریها بپردازد. در جواب وقیحانه‍ی دوال، رئیس دولت الجزایر با مگس کش یه صورت او می زند. دولت شارل دهم از حادثه ای که کنسول بوجود آورده بود برای محاصره‍ی سواحل الجزایر در سال ۱٨۲۷ و ۱٨۲۹ استفاده کرد و سپس در سال ۱٨٣۰ برای تسخیر الجزایر را آغاز نمود.
۱۷- بون، نام دیگر شهر عنابه یکی از قدیمیترین شهرهای الجزایر است که ۱۲۹۵ پیش از میلاد بنیانگذاری شده (مرجع: ویکیپدیای فرانسوی)
Pichon۱٨-
Savary۱۹-
Duc de Rovigo۲۰-
Légion étrangère۲۱-
واحد ویژه‍ی نیروی زمینی ارتش فرانسه که در۱۵ اوت ۱٨٣۰ ایجاد شد و غالبا از مزدوران خارجی تشکیل شده است، و هنوز هم وجود دارد.
Théophile Voirol۲۲-
Betrtrand Clausel۲٣-
۱۲ دسامبر ۱۷۷٣ – ۲۱ آوریل۱٨۴۲ مارشال فرانسوی.

Louis-Philippe۲۴-

۶ اکتبر ۱۷۷٣ – ۲۶ اوت ۱٨۵۰ که از سال ۱٨٣۰ تا ۱٨۴٨ پادشاه فرانسه بود.
L'émir Abd El-Kader- ۲۵
عبدالقادر الجزایری ۶ سپتامبر ۱٨۰٨ – ۲۶ می ۱٨٨٣ الهی شناس صوفی مسلک الجزایری بود. او در عین حال نویسنده و شاعر و از مردان سیاسی بود که با ایجاد واحدهای مقاومت با ارتش استعماری فرانسه مبارزه می کرد.

۲۶- امیر عبدالقادر بین سالهای ۱٨٣۲ تا ۱٨۴۷ مبارزات شکوهمند قبایل الجزایری را علیه استعمارگران فرانسوی هدایت کرد. با حمایت گسترده‍ی مردم دلیر و آزادیخواه الجزایر او موفق شد که قبایل پراکنده‍ی عرب را متحد سازد و در سال ۱٨٣۴ استعماگران فرانسوی به زانو درآورد و استقلال الجزایر غربی را به رسمیت بشناسند( به استثنای چند بندر). با این وجود فرانسویها عهدنامه ای را که پذیرفته بودند زیر پا گذاشتند و چندین بار به دولت تازه تأسیس حمله کردند. در سال ۱٨۴۵- ۱٨۴۷ سرزمینی را که عبدالقادر آزاد ساخته بود، علی رغم مقاومت دلیرانه ای که سامان داده بودند، رهبر مقاومت به مراکش عقب نشینی کرد. در سال ۱٨۴۵-۱٨۴۷ در رأس جنبش آزادیبخش الجزایر غربی دوباره به میدان نبرد باز گشت. این جنبش بشکل فجیعی سرکوب شد، ولی امیر عبدالقادر از طریق قرارگاههای صحرا به جنگ تهاجمی پرداخت. در سال ۱٨۴۷ به اسارت گرفته شد ولی قیام مردم الجزایر هرگز خاموش نگشت.
۲۷- انقلاب ۱٨۴٨ دومین انقلاب فرانسه در قرن نوزدهم است و در ۲٣ و ۲۴ و ۲۵ فوریه ۱٨۴٨ در پاریس به رهبری جمهوری خواهان و لیبرالها بوقوع می پیوندد. لویی فیلیپ از حمله به مردم پاریس خودداری می کند.

سنگر خیابان سوفلو فوریه ۱٨۴٨ . تابلو توسط هوراس ورنه
la Barricade de la rue Soufflot, Paris, février ۱٨۴٨, peinture d'Horace Vernet.
Cavaignac۲٨-
Aumale۲۹-
منطقه ای در نرماندی. دوک یکی از القاب اشرافی ست.
Aimable Jean Jacques Pélissier٣۰-
۱۷۹۴-۱٨۶۴

Marabout٣۱-
زاهد و افرادی که به گروههای اسلامی اسرار آمیز تعلق دارند. این «مارابوها» در مبارزات شمال آفریقا علیه استعمارگران اروپایی فعال بودند.
François Marcellin Certain de Canrobert٣۲-
۲۷ ژوئن – ۲٨ ژانویه ۱٨۹۵

Zaatcha٣٣-
Général Saint-Arnaud٣۴-
Général Herbillon٣۵-
Marchal Randon٣۶-
٣۷- دفتر عرب، سازمان اداری نظامی فرانسه در الجزایر بود که به امور زندگی افراد بومی رسیدگی می کرد.