ارائهء خدمات سرنوشتی به مشتریان


عبدالرضا سالک


• طبیعت ِ انسان هسته ای از فلسفه در خود دارد که شخص دلش می خواهد چه با خوشبختی و چه با بدبختی، با آمادگی ِ قبلی روبرو شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ مهر ۱٣٨۴ -  ۱ اکتبر ۲۰۰۵


پيتر بم
 
خوشبختی در جهان ما همانقدر عجله دارد که بدبختي. با تلگراف به سراغمان می آيد. اين سند، مُهر و موم شده، روی زمين، پشت در ِ راهرو قرار دارد. می تواند حاوی هر چيزی باشد، تمام خوشبختی های زمين و تمام بدبختی های آسمان. اين همان لحظه ای ست که انسان آرزو می کرد کاش می توانست آينده را ببيند. اين آينده، لحظه ای ديگر، زمان ِ حال خواهد شد. اما طبيعت ِ انسان هسته ای از فلسفه در خود دارد که شخص دلش می خواهد چه با خوشبختی و چه با بدبختي، با آمادگی ِ قبلی روبرو شود.
 انسان دلش می خواهد فقط و فقط سفيد يا سياه، روشن يا تاريک، منتظره يا غير منتظره را از پيش بداند و لاغير. چرا که اگر خوشبختی ِ غير منتظره آدم را به سرگيجه وا می دارد، بدبختی غيرمنتظره به زمينش می زند.
واکنش ِ انسان ها در چنين لحظه ای متفاوت است. کسانی هستند که هيجان زده، با کلاه و پالتو، در حالی که هنوز در باز است، تلگراف را گشوده، گذار از آينده به حال را با فريادی زير ِ لب همراهی می کنند. اين نوعی بی ادبی نسبت به سرنوشت است. آدم مؤدب حتا بدبختی را هم که به آستانه اش پا نهاده، بهمان گونه ای پذيرا می شود که مهمانی را، هرچند ناخوانده، که می تواند متوقع باشد دستکم پيش از تحويل گرفتن پالتو و کلاهش، آدم در را ببندد.
افراد ِ بويژه قوی بنيه قادرند تلگراف را آسوده در جيب خود نهاده، چند ساعتی بعد آن را بگشايند.
اما چنين آدم هائی آکروبات بازان ِ خوشبختي، بندبازان ِ زندگی اند که هنگام ِ فروافتادن از طناب، مستحق هيچ گونه همدردی نيستند.
بگذاريد از آن کسی هم ياد کنيم که هنگام رسيدن تلگراف در رختخواب است. تازه دوباره بآرامی دراز می کشد و پس از گشودن تلگراف و دريافت خبر فوت عمو برترام از درون آن، چراغ را خاموش کرده به طرف ديگر می غلتد و در حالتی نيمه خواب، نيمه بيدار آهی می کشد که:" واي، خدا بداد برسد، فردا صبح چه غوغائی ست!"
انتظار نمی رفت که درست در قارهء آفريقا به اين نياز ِ فلسفی ِ روح ِ بشر،بعنی به پيش بينی ِ آينده پاسخ داده شود. اما در جنوب بخش تيرهء زمين، مرکور (۱) با آتنه (۲) چای عصرانه صرف کرده و بدين ترتيب ادارهء پست تصميم گرفته از اين پس تلگراف ها را علامت گذاری کند. تلگراف های حاوی خبرهای خوش از اين پس در پاکت های آبی رنگ مزين به مُهر ِ "خبر خوش" به گيرنده تحويل داده خواهند شد.
جای آن بود که ادارهء پست آفريقای جنوبی را بخاطر ارائهء خدمات ِ دلسوزانه اش به مشتريان می ستوديم، اگر بمراتب بيشتر محق نمی بوديم بخاطر شهامت فلسفی اش تحسينش کنيم.
ادارهء پست آفريقای جنوبی ظاهراً باورش شده از پس کاری بر آمده که فيلسوفان بشريت تا کنون به آن توفيق نيافته اند يعنی تعيين اين که خبر خوش يا خوشبختی کدام است.
 
"ساعت شانزده و يازده دقيقه وارد."
 
 چنين جمله ای می تواند آغاز يا پايان ِ يک کمدي، يک تراژدی يا يک تراژدي- کمدی باشد. اگر ما صاحب ِ آن رمزی می بوديم که ادارهء پست آفريقای جنوبی در اختيار دارد از پيش آن را می دانستيم و خودمان را با خيالبافی دست نمی انداختيم يا با خريدن يک دسته گل ِ داودی شاخ هايمان را همچون گاو ِ عيد ِ پنجاهه (٣)، تزيين نمی کرديم.
 
"هم اکنون با فريتسی نامزد شدم، ادگار."
 
 وقتی فيلسوف بزرگ پست اين خبر را دريافت می کند، چگونه جرأت می کند آن را در پاکت آبی جای دهد؟ شايد اين خبر برای ايرن نامی فرستاده شده باشد که بخاطر اين ادگار، اشک های تلخی بريزد.
 
"آخرين بار گوشزد به پاول که دست بردارد، بر نمی گردد."
 
داور خوشبختی در کالاهاری (۴) از کجا می خواهد بداند که اين يک خبر بد است؟ شايد پاول پنج سال ديگر بعنوان مرد ثروتمندی که هفت معدن الماس را صاحب است برگشت و با پول نقد همه چيز را جبران کرد.
ما آرزو داريم با اين رمز آشنا شويم. اميدواريم که ادارهء پست آفريقای جنوبی آنقدر خودخواه نباشد که که اين فيلسوف بزرگ را که تا اين پايه خوشبختی و بدبختی را می شناسد برای ارائهء خدمات به مشتريانش، در انحصار خود نگه دارد. خواستار آنيم که به او کرسی استادی داده شود. اين کرسی بايد سه پايه داشته باشد همچون نشستگاه ِ پيتيا (۵) در معبد دلفی (۶).
چه زيبا می بود به زيارت فيلسوفی رفتن که نشستش، بر فراز خوشبختی و بدبختي، در معرض بادهای دو اقيانوس، در دماغهء اميد نيک قرار می داشت، جائی که فراوان کشتی های نيکي، که در آنجا بباد رفته اند، و فراوان دريانوردان نجيبی که در آنجا غرق شده اند، دستکم از اين مزيت برخوردار باشند که در محيطی والا و برين فنا شده اند.
 
   
 
 Merkur  ( ۱ )
مرکور در ميتولوژی ِ رومي، پيک يا پيام آور خدايان بود. ايزد ِ بازرگاني، مهارت های دستي، بلاغت، زرنگي، مسافرت و دزدي. در ميتولوژی يونان، هِرمِس همين نقش را داراست.   
 
 Athene  ( ۲ )
در ميتولوژی ِ يونان، ايزد بانوی خِرَد، مهارتها و جنگ که معادل مينروا در ميتولوژی رومی ست.
 
(٣)  Pfingsten
جشن پنجاهه جشنی مذهبی ست و پنجاه روز پس از عيد پاک برگزار می شود. يکی از آئين های آن، گرداندن گاوی تزيين شده است در خيابان و بازار در حالی که مردم هم آن را همراهی می کنند. در آلمان، اتريش و سوئيس رايج است.    
  Kalahari  ( ۴ )
بيابانی در جنوب ِ افريقا
 Pythia  ( ۵ )
پيتيا، کشيشی (زن) در معبد آپولو در دِلفي. او که بر سه پايه ای برنزی نشسته، در حالت بيحسی ناشی از مِه ِ رقيقی که از شکافی در زمين متصاعد می شد، اورادی را ابلاغ می کرد که کشيشان آن ها را بصورت آيه در می آوردند.  
 
 Delphi  ( ۶ )
نام شهری ست در يونان که جايگاه معبد مشهور آپولوست.