از : لیثی حبیبی
عنوان : گم شده انسان ز ِ خود برگشته بود ............
سلام عزیزان من
این روزها ، این روز های تلخ زهر آگین ، عده ای به این نتیجه رسیده اند که عمر تلف کرده اند اگر گفته اند - دیروز - زنده باد کارگر . دیگر کارگر و جشنش چندان مهم نیست
نه فقط پی کار خود گرفته اند ، بلکه به تمسخر دیگران ، که هنوز دست و دلشان برای زحمکشان می لرزد ، نیز می پردازند. یادداشتی پای شعر خانم ناهید باقری نهادم ، که برای شما عزیزان نیز این زیر می گذارم.
از : لیثی حبیبی
عنوان : گوش ِانصاف ِ زمان کر گشته بود ----- گم شده انسان ز ِ خود بر گشته بود
سلام ناهید عزیز و سلام بر همه
دیده بودم این جهان با خویشتن بیگانه بود
در دل و چشمش بسی ویرانه بود
گوش ِ انصاف ِ زمان کر گشته بود
گم شده انسان ز ِ خود برگشته بود
دست من از باد های تیره می لرزید چو بید
روشنای مه چو خورشید است اینک پر نوید
...........................
یاد از ماه مه از سوی شما و دیگر عزیزان نشان دهنده ی آن است که در این غربت غریب ، در این پر فریب ، هنوز کسانی در گرم خانه های خود ، به یاد خانه های سرد و سفره های تهی کارگران و بیکاران می زیند ، این حد اقلی است که می توانیم ، و این زیباست. دست مریزاد.
۸۵۶ - تاریخ انتشار : ۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۷
|