پاسخ به یک انتقاد
«آیا شما محافظه‌کاران را دشمنان اصلی جنبش اصلاحات در ایران نمی‌دانید؟»


ف. تابان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۰ خرداد ۱٣٨۱ -  ٣۱ می ۲۰۰۲


«چرا اکثر یادداشت‌ها و تفاسیر شما علیه اصلاح‌طلبان است. آیا فکر می‌کنید مشکل اصلی ما خاتمی است و نقد خاتمی از نقد محافظه‌کاران اهمیت بیشتری دارد؟ آیا شما محافظه‌کاران را دشمنان اصلی جنبش اصلاحات در ایران نمی‌دانید؟»

این، بخشی از نامه یکی از خوانندگان «اخبار روز» است که خواهان پاسخگوئی به آن شده‌اند. مشابه این انتقاد هم در محافل خصوصی و هم در برخی موارد بطور علنی نیز طرح شده است و از همین رو در سطور زیرین می‌کوشم پاسخی مختصر به آن بدهم.
کسانی که یاداشت‌ها و تفاسیر اخبار روز را دنبال کرده باشند، متوجه هستند که اندکی بعد از انتخابات مجلس ششم به تدریج در این یادداشت‌ها خوشبینی نسبت به موفقیت‌های اصلاح‌طلبان و به خصوص مجلس ششم کم‌رنگ شد و موضوع «بن بست اصلاحات» در آن‌ها طرح گردید. از همان زمان، یعنی بیش از دو سال پیش، این ایده در اخبار روز طرح و دنبال شده است که اصلاحات به دنبال پیشروی‌های اولیه خود به مرز «ولایت فقیه» رسیده و در همسایگی آن، متاسفانه متوقف شده است و از همین رو برای ادامه اصلاحات هیچ راه دیگری جز تغییر تناسب بین قوای جمهوری و ولایت در کشور ما نیست. در یادداشت‌ها و تفاسیر ما همواره بر این نکته پافشاری شده است که همه قوا باید به نهادهای جمهوری منتقل شده و نهادهای انتصابی و غیرانتخابی محدود و سرانجام برچیده شوند. بر اساس این ارزیابی، ما نگرش قانون گرایی اصلاح‌طلبان را مورد نقد قرار داده و از بازنگری و اصلاح قانون اساسی که این دوگانگی (با اتوریته نهادهای غیرانتصابی) در آن پذیرفته شده را مورد دفاع قرار داده و همچنین راه کار اصلی اصلاح طلبان در دو سال گذشته یعنی سیاست آرامش فعال را برای جنبش اصلاحات مضر دانسته‌ایم.
خوشبختانه همه این ایده‌ها امروز در جامعه ما طرفداران و معتقدان بسیاری یافته است و بخش پیگیر و از نظر ما رادیکال جنبش اصلاح‌طلب حکومت نیز با طرح این ایده‌ها، آن‌ها را در سطح جامعه بطور جدی مطرح کرده‌اند و واکنش‌هایی که در روزهای اخیر در این زمینه‌ها از سوی نمایندگان محافظه‌کارتر جنبش اصلاحات و مجموعه طیف محافظه‌کار حکومت شاهدیم، نشانگر تقویت هر چه بیشتر این دیدگاه در جامعه ماست.
این دیدگاه، یعنی دیدگاهی که خواهان انتقال همه قدرت در یک پروسه تدریجی و مسالمت‌آمیز به نهادهای جمهوری و انحلال هر مقام و نهاد غیرانتصابی در جامعه ماست، دیدگاهی کاملا دموکراتیک و «ضد محافظه‌کارانه» است که قاعدتا هیچ دموکرات و آزادیخواهی نباید با اساس آن مخالف باشد و اگر هم پرسشی در مورد آن وجود داشته می‌باید در مورد پذیرش یا عدم پذیرش آن در جامعه و جنبش اصلاحات باشد. و اکنون دیگر با اطمینان می‌توان گفت جامعه ما هر روز با صراحت بیشتری این موضوع را به میان می‌آورد و خواهان طرح آن در مبارزه با محافظه‌کاران می‌شود.
اخبار روز همواره مدافع این دیدگاه بوده و از همین رو به نظر ما دور از انصاف است که گفته شود نقد آن متوجه خاتمی و اصلاح‌طلبان هوادار او بوده است. صحیح‌تر آن است گفته شود این نقد در اساس متوجه ساختار غیردموکراتیک قدرت در ایران و بطور کاملا مشخص، علیه ولایت فقیه و حامیان آن بوده است.
اما در پیشبرد این دیدگاه روی سخن باید با که باشد؟ شاید در این جاست که بیشترین اختلافات و سردرگمی‌ها وجود دارد. در نگاه اول، اصلاح‌طلبان حکومت ایران یک سیاست بسیار «ضد محافظه‌کارانه» دارند و نقدهای آنان تقریبا بطور کامل متوجه این جناح از حکومت است. اما به نظر من در این نقد چشم‌انداز و استراتژی مناسبی که بتواند جنبش اصلاحات را از بن بست و پس‌روی کنونی نجات دهد، وجود ندارد. افشاگری علیه اقدامات ضددموکراتیک و مستبدانه بخش غیرانتخابی حکومت بدون تردید در انزوای دیدگاه‌های اقتدارگرایانه و نافی اراده مردم بسیار مفید است و از این نظر تاکنون جناح اصلاح‌طلب دوم خردادی فعالیت‌های زیاد و ارزشمندی انجام داده است. اما متاسفانه افشاگری‌های مذکور دست کم در دو ساله اخیر فاقد عنصر راهگشایی بوده است. به دو دلیل عمده:
نخست آنکه این افشاگری‌ها هرگز به نقد ساختار حکومت راه نبرده و بخش مهم جنبش اصلاح‌طلبانه هنوز نه تنها از این حقیقت استنکاف میوورزد که بدون تغییر در تناسب قوای دوگانه موجود در حکومت ایران و حرکت در جهت تضعیف مداوم نهادهای انتصابی، مردم‌سالاری و توسعه سیاسی در جامعه ما متحقق نخواهد شد، بلکه بطور فعالانه‌ای علیه این ایده مخالفت می‌کند. به عبارت صریحتر بخش مهم جبهه دوم خرداد (به شمول آقای خاتمی) در تلاش بوده و هستند که نهادهای غیرانتخابی حکومت را با حفظ موقعیت و جایگاه فعلی خود به ضرورت رعایت حقوق ملت متقاعد سازند.
دوم آن که در جهت تحقق همین تلاش (بی‌سرانجام) نیز، رهبری جبهه دوم خرداد و شخص آقای خاتمی یک سیاست کاملا محافظه‌کارانه و عقیم را دنبال کرده‌اند و به جای آن که تلاش‌های خود را برای متقاعد کردن رهبری جمهوری اسلامی به رعایت حقوق مردم با اعمال فشارهای متناسب مردم همراه سازند، سیاست «فشار از پائین» را نه تنها کنار گذاشته، بلکه علیه آن موضع مخالف گرفته‌اند و به همین جهت مجموعه تلاش‌های آن‌ها به این خلاصه شده است که محافظه‌کاران و مستبدینی که در نهادهای غیرانتصابی سنگر گرفته‌اند و با خواست‌های مردم مخالفت می‌کنند متوجه سازند «نجات نظام» در گرو همراه شدن آن‌ها با جریان اصلاحات در ایران است.
در توصیف این خط‌مشی هیچ اغراقی به‌کار نرفته است. بخش غالب و رسمی جبهه دوم خرداد هیچ راه‌کار و برنامه مشخصی برای پیشبرد اهداف اصلاحات در پیش روی خود ندارد و بعد از انتخابات ریاست جمهوری ٨۰ این بی‌برنامگی آشکارتر و عریان‌تر شده است زیرا تا پیش از آن همواره این امید وجود داشت که حمایت مردم در انتخابات مختلف از برنامه‌های اصلاحی، محافظه‌کاران را متقاعد سازد که از مقابله با خواست‌های مردم دست بردارند و اکنون دیگر حتی این امید هم وجود ندارد.
نتیجه این سیاست امروز پیش روی جامعه ماست و امید به موفقیت آن روز به روز کم و کمتر می‌شود. سرنوشت جنبش اصلاحات را منوط به این کردن که کسانی مانند آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی و شاهرودی و جنتی و دیگران سرانجام ضروریات زمان را دریابند و با مردم همراه شوند، یک اتوپی خیالی و ابتدایی و محکوم به شکست است. ادامه جنبش اصلاحات در ایران هیچ راه دیگری پیش پای فعالین اصلاح‌طلب و دموکرات قرار نمی‌دهد جز آن که تلاش‌ها و کوشش‌های خود را متوجه اصلاح ساختار نظام سیاسی و منطبق ساختن آن با ضروریات یک نظام مردم‌سالار سازند تا دیگر هیچ مقام و نهادی اگر خواست نیز نتواند اراده و تمایل مردم را بازیچه هوس‌ها و منافع و قدرت‌پرستی خود قرار دهد.
هر چند بسیار مطلوب، اما کاملا بعید است که رهبری غیرانتخابی حکومت ایران این واقعیت را داوطلبانه بپذیرد. اصلاح‌طلبان زمان درازی چنین استدلال می‌کردند که محافظه‌کاران در شناخت خواست‌های مردم دچار اشتباه هستند و اگر در انتخابات‌های مختلف مردم به صدای بلند و بطور یکپارچه خواست‌های خود را در جهت انجام اصلاحات اعلام کنند، آن‌ها سرانجام از مخالفت‌های خود دست برخواهند داشت. چنین نشد، زیرا این تصور از اساس خطا بود که محافظه‌کاران حکومت ایران بدلیل عدم آشنایی با خواست‌های مردم مواضع محافظه‌کاران و قدرت‌طلبانه اتخاذ کرده‌اند. بنابر این در پیشبرد سیاست یکپارچه کردن حکومت بر پایه نهادهای انتخابی و منتخب مردم، کمترین روی سخن با محافظه‌کاران و کمترین امید به این می‌تواند باشد که آن‌ها داوطلبانه این سیاست را بپذیرند. در این زمینه چه بحثی در جهت متقاعد کردن آقای خامنه‌ای و مقامات وابسته به او می‌تواند صورت پذیرد؟ اگر هم بحثی در این زمینه لازم باشد، یک کار کاملا فرعی در کنار وظایف بسیار مهمتر اصلاح‌طلبان و دموکرات‌های ایران برای بسیج همه جامعه در جهت عقب راندان محافظه‌کاران می‌تواند مطرح شود.
در مورد علل ناکامی جنبش اصلاحات و زمین‌گیر شدن آن دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. به جز بخشی از اصلاح‌طلبان (که بطور عمده در مقامات بالای جبهه دوم خرداد و جزو «مسئولین» می‌باشند) که معتقدند ناکامی و بن بستی در کار نیست و جنبش اصلاحات با تانی و با افت و خیز به سوی اهداف خود پیش می‌رود، دیدگاهی وجود دارد که علل ناکامی‌ها را در اساس در مقاومت محافظه‌کاران و سیاست‌های آن‌ها می‌داند و دیدگاه دیگری که دلیل عمده این ناکامی‌ها را در ضعف‌های درونی جنبش اصلاحات و سیاست‌های راهبردی آن و از جمله چگونگی مقابله و یا «تعامل»ش با طیف نیروهای محافظه‌کار کشور می‌داند.
به‌نظر من بخش بسیار مهم و حتی در مواردی تعیین‌کننده ناکامی‌های جنبش اصلاحات در کشور ما به سیاست‌های غالب بر رهبری جنبش اصلاحات و مسئولین دولتی این جنبش مربوط می‌شود. هنوز و علیرغم شکست‌های سختی که در دو ساله اخیر بر این جنبش وارد آمده است، مجموعه امکانات و توانایی‌های جامعه ما و استواری آن در مخالفت با مدل آمرانه و اقتدارگرایانه حکومت به میزانی است که اگر رهبری جبهه اصلاحات سیاست‌های صحیحی را در پیش گیرد و از همه نیروها و امکانات دموکراتیک در کشور ما بدرستی بهره بگیرد، قادر است موانع کنونی و از جمله مقاومت محافظه‌کاران را پشت سر گذارد و اصلاحات در کشور ما را به نتیجه مطلوبی برساند.
از این روست که ضرورت دارد رهبری جنبش اصلاحات و سیاست‌های حاکم بر آن بطور پیگیرانه و مسئولانه‌ای مورد نقد قرار گیرد و اشتباهات و سیاست‌های نادرست آن گوشزد شود. این نقد نه علیه جنبش اصلاح طلبی در ایران است و نه حتی به منظور تضعیف شخص معینی. بلکه در جهت توانمند کردن مبارزه مردم ایران علیه مستبدین و فراهم کردن مسیر مردم سالاری و دموکراسی می‌باشد. تجربه پنج ساله جنبش اصلاحات امروز بیشتر از هر زمان به روشنی نشان می‌دهد بدون اصلاح سیاست‌ها و راه‌کارهای حاکم بر جنبش اصلاحات و بدون اینکه این سیاست‌ها به یک چشم‌انداز و استراتژی مناسب و موثر علیه بخش غیرانتخابی حکومت ایران دست یابند، جنبش اصلاحات در کشور ما به موفقیت نخواهد رسید و از همین رو ما مهمترین وظیفه خود را همچنان در این می‌دانیم که در حد امکانات خود در جهت تقویت این چشم‌انداز و استراتژی بکوشیم.