محافظه‌کاران و «گفتمان ملی»
کدام هدف در پشت این بازی پیچیده قرار دارد؟


ف. تابان


• آیا شگفت‌انگیز نیست کسانی مانند آقای امیر محبیان که تا چند ماه پیش هدف خود را به «صفر رساندن» نیروهای ملی و مذهبی قرار داده بودند، امروز پرچم وفاق با این نیرو را برافراشته‌اند؟! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۴ خرداد ۱٣٨۱ -  ۴ ژوئن ۲۰۰۲


در محافل سیاسی ایران گمانه‌زنی در مورد سمت و سوی تغییراتی که در آرایش نیروها و جناح‌های سیاسی کشور قرار است رخ دهد، همچنان ادامه دارد. توجه بسیاری از آگاهان سیاسی بر روی سه واقعه مهمی است که علایم و نشانه‌های بارزی از تحقق‌شان وجود دارد. یکی شکاف در جبهه دوم خرداد و جدایی حزب کارگزاران سازندگی از این جبهه، و دیگری نزدیکی طیفی از نیروهای ملی مذهبی با جناحی از نیروهای محافظه‌کار. در کنار این دو، اتفاق دیگری نیز در شرف تحقق است و آن انسجام سیاسی بیشتر جناح رادیکال دوم خرداد حول این نظر است که در چارچوب و میدان انتخاب شده موجود (ساختار سیاسی و قانون اساسی کنونی) اصلاحات به ثمر نخواهد رسید. این هر سه رویداد از اهمیت قابل توجهی برخوردارند و به همان میزان که قطعیت یابند بر سرنوشت معادلات سیاسی در کشور ما تاثیرات مهمی خواهند گذاشت.
اگر دو حادثه از این سه حادثه یعنی بازگشت بخشی از کارگزاران سازندگی و (به بیان دقیقتر بخشی که از خانواده رفسنجانی آن را نمایندگی می‌کند) به سوی محافظه‌کاران و همچنین شکل‌گیری یک جناح و سیاست با قرائتی رادیکال و پیشرو از اصلاح‌طلبی در جبهه دوم خرداد، حوادثی نسبتا قابل انتظار بوده و از پیچیدگی زیادی برخوردار نیست، آن چه که از آن نزدیکی جناحی از محافظه‌کاران با جناحی از نیروهای ملی و مذهبی نام برده می‌شود، در محافل سیاسی ایران با شگفتی و تردید و همچنین پرسش‌های مهمی مواجه شده است. در هفته‌های اخیر فعالین متعددی از جناح های مختلف سیاسی کشور بر این نزدیکی صحه گذاشته‌اند و بخشی از رهبران نیروهای ملی و مذهبی نیز این احتمال را رد نکرده‌اند. از هر دو سو، تغییر مواضع طرف دیگر، دلیل این نزدیکی عنوان شده است. محافظه‌کاران می‌گویند ملی مذهبی‌ها با تغییر در رفتار سیاسی خود، پذیرش نظام سیاسی و قرائتی از ولایت فقیه و همچنین نفی مذاکره و رابطه با آمریکا در شرایط فعلی، «شایستگی» خود را برای حضور در صحنه سیاسی کشور اثبات کرده‌اند. برخی نیروهای ملی و مذهبی به عکس معتقدند جناحی از محافظه‌کاران در دیدگاه‌های خود تغییراتی وارد کرده است و با فاصله‌گیری از برخوردهای اقتدارگرایانه که از سوی مردم با قاطعیت طرد شده به اعتدال و پذیرش نیروهای دیگر روی آورده است. با این حال، این توضیحات به برخی پرسش‌ها پاسخ نمی‌دهد. از جمله این پرسش که چرا این چرخش ناگهانی در اوج برخوردهای سرکوبگرانه با نیروهای ملی و مذهبی روی داده است. این نکته نیز مسکوت مانده است که دلیل تغییر لحن و سیاست جناحی از محافظه‌کاران در برابر نیروهای ملی و مذهبی چه ارتباطی با تهدیدات آمریکا و خطراتی که از جانب این کشور متوجه جمهوری اسلامی شده است، دارد. به نظر می‌رسد در این میان هنوز بسیاری از واقعیت‌ها بیان نمی‌شود.

شگفت‌انگیز آن است که محافلی از محافظه‌کاران که تا چندی پیش مشوق و زمینه‌ساز سرکوب ملی مذهبی‌ها بوده‌اند، اینک مبلغ نزدیکی با آن‌ها شده‌اند! افکار عمومی در ایران به خاطر دارد روزنامه رسالت پیش از یورش نیروهای ولایت فقیه به ملی مذهبی‌ها و در جریان این یورش، نقش اصلی را در توجیه تئوریک و سیاسی تشدید فشار بر جریان ملی و مذهبی در ایران بر عهده گرفت. مقالات آقای امیر محبیان در این توجیه تئوریک و سیاسی نقش کاملا برجسته‌ای داشت. وی کسی بود که نظریه مشهور و معروف رساندن ملی مذهبی‌ها به نقطه صفر را طراحی کرد و در یادداشت‌های متعدد و هر روزه خود در روزنامه رسالت از این ایده دفاع کرد که جریان ملی و مذهبی باید از صحنه سیاسی کشور (هر چند به روش‌های کمتر خشونت‌آمیز) حذف شود. دست تقدیر چنان بود که آقای محبیان واضع نظریه فوق، تنها چند ماه بعد پرچم تازه‌ای برافروزد و این بار خوهان وفاق محافظه‌کاران با نیروهای ملی و مذهبی شود!
پایه نظریه جدید آقای محبیان «رویکرد تازه محافظه‌کاران به گفتمان ملی» است. او معتقد است محافظه‌کاران باید گفتمان ملی را وارد گفتمان دینی کنند و سیاست تازه محافظه‌کاران نسبت به نیروهای ملی و مذهبی نیز ناشی از این رویکرد تازه است. استقبال و توجهی که در هفته‌های اخیر نسبت به نظریه فوق صورت گرفته است این امر را قطعیت می‌بخشد که آقای محبیان سخنگوی جریانی در محافظه‌کاران است که می‌کوشند به رویکرد تازه خود نسبت به نیروهای ملی و مذهبی پوشش مناسبی بدهند و نظرات وی نظری نیست که تنها از جانب یک روزنامه‌نگار طرح شده باشد.
آیا از این «گفتمان» باید استقبال کرد؟
پرسش‌های متعددی وجود دارد که بدون پاسخ روشن به آن‌ها نمی‌توان به دیده مثبت نسبت به این موضوع نگریست. نخستین پرسش این است که چرا این رویکرد تازه به گفتمان ملی، شامل حال دیگر نیروهای سیاسی جامعه ما نشده است. البته در اینجا به هیچ روی منظور نیروهای خارج از حکومت نیست. ولی باید به این موضوع توجه جدی داشت که برخورد خشونت‌آمیز و حذفی محافظه‌کاران با جریانات رادیکال و کمتر محافظه‌کار جبهه دوم خرداد و از جمله بخش مهم جبهه مشارکت،‌سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و همچنین روشنفکران نوگرای این جبهه به شدت ادامه دارد. توجیه تازه برای تشدید این فشارها، موضوع مذاکره با آمریکا است. هر چند کسی موضع ضدآمریکایی محافظه‌کاران را باور نمی‌کند و می‌داند که آن‌ها در تلاش برای بدست گرفتن ابتکار عمل این مذاکره آن هم در بدترین شرایط یعنی بصورت پنهانی و معامله‌گرانه هستند، اما آن‌ها این موضع ضدآمریکایی را وسیله‌ای برای تشدید حملات خود به بخشی از جبهه دوم خرداد کرده‌اند که می‌کوشد مناسبات ایران و آمریکا را در دستور مذاکره قرار دهد. یکی از کارکردهای «گفتمان ملی» و افزوده شدن آن بر «گفتمان دینی» در محافل محافظه‌کاران، تحت‌فشار قرار دادن نیروهای اصلاح‌طلب موافق مذاکره با آمریکا از موضعی «ملی گرایانه» است. محافظه‌کاران با زیرکی می‌کوشند اختلافات خود با اصلاح‌طلبان را که تاکنون بر محور آزادی‌خواهی نسبی یکسو و دیدگاه اقتدارگرایانه طرف دیگر شکل گرفته بود، به رویارویی ملی‌گرایان در برابر «وابستگان» و «بیگانه پرستان» بکشانند و به آن مشروعیتی مردمی بدهند.
راه‌برد اساسی محافظه‌کاران همچنان و کماکان کسب دوباره تمامی قدرت و ممانعت از شکل‌گیری یک بدیل رادیکال که دارای سیاست روشنی نسبت به ولایت فقیه و نهادهای غیرانتخابی باشد، می‌باشد. بر این اساس برای آن‌ها دشوار نیست که در عرض چند ماه نظرات کاملا ضد و نقیضی ارائه کنند و نیروهایی را که در زندان ۵۹ سپاه زیر فشارهای شدید روحی و جسمی قرار داده و به براندازی متهم می‌کردند به یک باره نیروهایی ملی و شایسته فعالیت سیاسی معرفی نمایند... بر اساس این هدف اصلی، آن‌ها هم‌اکنون در حال
برنامه‌ریزی و تدوین سیاست‌های تازه برای انتخابات مهمی هستند که در دو سال آینده در پیش روی جامعه ماست. شکاف در جبهه دوم خرداد، استفاده از اعتبار نیروهای موجه در جامعه و ارایه چهره‌های مقبول برای توده‌های رای‌دهنده (که تلاش‌های اولیه آن در جریان انتخابات ریاست جمهوری ٨۰ صورت گرفت)، در کنار استفاده از ابزارهای قانونی که در اختیار شورای نگهبان است می‌تواند ابزار چنین رویکرد پیچیده‌ای باشد که نشانه‌های آن را در ماه‌های اخیر مشاهده کرده‌ایم. حوادث ماه‌های آینده ابعاد این اتفاقات را روشن‌تر خواهد کرد و نشان خواهد داد آیا این بازی پیچیده به شکستن صف‌بندی محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان و جلب آرای بخشی از اصلاح‌طلبان به سود محافظه‌کاران در انتخابات‌های آینده خواهد انجامید یا محافظه‌کاران در عرصه عمومی همچنان تنها و بی‌یاور و شکست‌خورده باقی خواهند ماند.