پرسشی از آقای بهزاد نبوی


ف. تابان


• آیا وجود نیروهایی در حکومت که می‌خواهند کشور را به کام جنگ و بحران بکشانند، نباید رهبران جبهه دوم خرداد را به این نتیجه برساند که با دست برداشتن از سیاست‌های انحصارگرانه، راه گسترش جبهه اصلاحات و مشارکت همه نیروهای ملی و دموکرات کشور در آن را برای مقابله مشترک با خطر جنگ‌افروزی و سرکوب باز نمایند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ خرداد ۱٣٨۱ -  ۱۱ ژوئن ۲۰۰۲


آقای بهزاد نبوی نماینده مجلس و عضو بلندپایه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی روز یکشنبه در نطق پیش از دستور خود سخنانی گفت که بخشی از آن چنین است:
«آن بیانیه (بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیرامون افغانستان) به شدت مورد اعتراض جماعتی قرار گرفت که حمله‌ی آمریکا را به ایران محدود و علی‌الظاهر برای تقویت وحدت ملی و انسجام داخلی و در واقع مفری برای رهایی از شر مردم سالاری دینی و بهانه‌ای برای استقرار حکومت نظامی دانسته و می‌دانند. با این تحلیل از تهدیدات آمریکا استقبال و با اظهارات و اقدامات خویش راه را برای اجرای آن تهدیدات هموار کرده و می‌کند.»
«اینان به خاطر رسیدن به اهداف خود به دنبال آن بودند که به بهانه‌ی تهدیدات آمریکا، در کشور وضعیت فوق‌العاده‌ی نظامی برقرار شده و کنترل دولت، مجلس، مطبوعات و ... در دست گرفته شود، که مقاومت نمایندگان شما در مجلس شورای اسلامی، و همچنین صدور بیانیه‌ی موصوف مانع تحقق این امر گردید.»
«علی‌رغم این همه، این جریان خودسر یا غیرخودسر، کماکان هدف خود، یعنی کشاندن کشور به ورطه‌ی جنگ و ماجراجویی‌های نظامی را پی گرفته‌ و می‌گیرد.»
«(می‌کوشد) ایران را به جهانیان یکپارچه جنگ طلب، حامی تروریزم و ماجراجویی‌های نظامی و محور شرارت معرفی کند، تا جواز حمله‌ی امپریالیسم آمریکا به ایران از سوی افکار عمومی و دولت‌های جهان صادر شود.»
بهزاد نبوی همچنین در پایان سخنانش تصریح کرد آن چه گفته است تنها بخشی از ناگفته‌هاست و چنانچه «جنگ‌طلبان دست از اقدامات ماجراجویانه بر ندارند و کماکان در صدد کشاندن کشور به کام جنگ و بحران‌ باشند» ناگفته‌های مهم دیگری را بازگو خواهد کرد.

افکار عمومی می‌داند این تهدید آخر که تاکنون چندین بار از سوی آقای نبوی و همچنین دیگر همفکران وی تکرار شده است هرگز جنبه عمل به خود نخواهد گرفت و بسیاری از ناگفتهإ‌ها تا زمانی که این حکومت پابرجاست همچنان ناگفته باقی خواهد ماند. اما بر اساس همین مقداری که آقای نبوی بیان کرده روشن است گروهی خودسر و غیرخودسر در صدد کشاندن کشور ما به ورطه جنگ با آمریکا هستند تا از این طریق به خیال خود با برقرای حالت فوق‌العاده نظامی مجلس و مطبوعات را تعطیل و جنبش اصلاحات را سرکوب کرده و حکومت استبدادی خود را نجات دهند. در ضدملی و ضد انسانی و جنایتکارانه و فاجعه‌آمیز بودن چنین تلاش‌هایی باید با آقای نبوی کاملا موافق بود. همچنین بنابه همه قرائن و شواهد موجود روشن است که این گروه خودسر و غیرخودسری که می‌کوشد به بهانه تلاشی کشور حکومت خود را نجات دهد بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است که بدون برخوردار بودن از اهرم‌های نیرومند قدرت هرگز نمی‌توانست چنین نقشه جنایتکارانه‌ای را دنبال کند.
سخن این یادداشت در مورد نحوه برخورد آقای نبوی و جناح ایشان با این محفل جنگ‌طلب (نهادهایی از حکومت) است.

به یاد داریم که چندین سال پیش از سوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تئوری‌ی تدوین و منتشر شد که آقای بهزاد نبوی نقش اصلی را در آن داشت. مطابق این تئوری جناح‌های سیاسی خودی (به تاکید سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) به چهار گروه راست مدرن، راست سنتی، چپ سنتی و چپ مدرن تقسیم شدند. این تئوری با اقبال گسترده‌ای در میان نیروهای خط امامی سابق و اصلاح طلب امروز مواجه شد و پایه تحلیل‌های بعدی اکثر آن‌ها قرار گرفت و حتی به ادبیات اپوزیسیون نیز راه یافت. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بارها تاکید کرد اساس این تقسیم بندی بر نیروهای درون حکومت قرار دارد که از نطر این سازمان همه خودی و جزو «نیروهای انقلاب» می‌باشند. هر چند به دلیل وقوع جنبش دوم خرداد می‌توان تصور کرد در این تحلیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تغییراتی روی داده باشد، اما به قطعیت می‌توان گفت اساس آن یعنی «خودی» دانستن همه جناح‌های مذکور هنوز همچنان پابرجاست و پایه عمل سازمان آقای نبوی و اکثر اصلاح‌طلبان را تشکیل می‌دهد. از نظر جبهه اصلاح طلب دوم خردادی همه نیروهای مذکور »نیروهای نظام»‌هستند که در اهداف و آرمان‌های انقلاب دارای مشترکات بسیار هستند. آقای محمد خاتمی از افراطی‌ترین مدافعان این نظریه است. در حالی که می‌بینیم همواره برای حرکت ممکن مشترک و وفاق با رقبای محافظه‌کاری که گروه‌های خودسر و غیرخودسر مذکور در میان آن‌ها قرار دارند و به تعبییری بخش مهم و قدرتمندی از آن‌ها را تشکیل می‌دهند آمادگی فراوانی در میان اکثر اصلاح‌طلبان حکومت وجود دارد، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروه‌های همفکر و هم‌سو با آن وسواس عجیبی دارند که مرز بین نیروهای «درون نظام» و «بیرون نظام» به هیچ وجه مخدوش نشود. از این روست که تا به امروز نه تنها قدمی از سوی جبهه اصلاح‌طلب برای همکاری با نیروهای خارج از نظام و یا کاهش سطح خصومت‌ها و بی‌اعتمادی‌ها برداشته نشده است، بلکه به این نیروها هنوز به چشم دشمنی که حتی گفتگو با آنها «حرام» است نگریسته می‌شود. شاید معیار سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و آقای نبوی این است که گروه خودسر و غیرخودسر جنگ‌طلب، علیرغم آنکه می‌خواهد کشور را به جنگ و بحران بکشد، «امام» و »انقلاب» و «نظام» و «قانون اساسی» را قبول دارد اما گروه دوم، دستکم بخشی از این گروه، صادقانه و شفاف اهداف خود را اعلام کرده و گفته است خواهان برقراری یک نظام دموکراتیک در کشور می‌باشد و با آنچه آقای نبوی و همفکرانشان دموکراتیک و مترقی می‌نامند، موافقتی ندارد.

آقای امیر محبیان بهزاد نبوی را بعد از سخنان روز یکشنبه خود به «بلوف زدن» متهم کرد و با انکار توطئه‌هایی که بهزاد نبوی از آنها سخن گفته - شاید به تمسخر - از وزارت اطلاعات و قوه قضائیه خواست که «توطئه» را «در نطفه خفه کنند». اما به نظر من گفته‌های آقای نبوی نه بلوف است و نه بیانگر همه خطراتی که وجود دارد. ناگفته‌های دیگری هم حتما هست که اگر گفته شود باز هم بیشتر روشن خواهد شد چگونه بخشی از حکومت ایران حاضر است و تلاش می‌کند برای حفظ قدرت خود کشور ما را حتی به ورطه نابودی بکشد.
سخنان روز یکشنبه آقای بهزاد نبوی پرسش‌های سرنوشت‌سازی را در برابر وی و همفکرانش قرار می‌دهد که اگر ایشان در مقام نمایندگی ملت خود را پاسخگو می‌داند نمی‌تواند بدون توجه از کنار آن‌ها بگذرد.
به کدام دلیل آقای نبوی حاضر نیست در برابر جریانی در حکومت که می‌کوشد ایران را به کام جنگی نابودکننده بکشاند، مجلس را تعطیل کند و مطبوعات را سرکوب نماید، همه مردم میهن‌دوست و صلح‌طلب کشور و همه گروه‌های سیاسی مسالمت‌جو و دموکراتی را که در دور کردن سایه چنین جنگ و سرکوبی با ایشان هم‌عقیده هستند، به همکاری فرا نمی‌خواند؟ به کدام دلیل آقای نبوی همچنان مدافع مرزهای مصنوعی و خودساخته است و با تقسیم مردم و نیروهای سیاسی کشور به داخل نظام و خارج از نظام، نه تنها حاضر به گفتگو و همکاری با نیروهای دموکرات خارج از نظام و فراهم کردن زمینه‌های وفاق واقعی ملی نیست، بلکه همچنان از چنین تقسیم‌بندی زیان‌باری جانبداری می‌کند؟ به کدام دلیل آقای نبوی چنین گروه جنگ طلب و خطرناکی را در نظام سیاسی و جامعه ما تحمل می‌کند اما حاضر نیست گامی در جهت دفاع از حقوق دگراندیشانی که مدافع دموکراسی و مخالف جنگ‌طلبی هستند بردارد؟
آیا مسئولیت ملی و میهنی حکم نمی‌کند آقای نبوی و همفکران ایشان که قطعا از جزئیات این توطئه اطلاعات بیشتری در اختیار دارند با کنار گذاشتن سیاست‌های انحصارگرایانه‌ای که تا به امروز دنبال کرده‌اند در صدد گسترش جبهه اصلاحات به همه نیروهای دموکرات و میهن‌پرست کشور برآیند و مرزها و تقسیم‌بندی‌های انحصارطلبانه را کنار بگذارند و به سهم خود بکوشنند همه نیروی واقعی ملت را علیه جنگ‌طلبان و مستبدین بسیج و یکپارچه سازند؟