وظیفه مبرم در تقابل با تمرکز خواهان و تجزیه طلبان!
غللامرضا زنگنه
•
طرفداران ناسیونالیسم کور در ایران چه تمرکزخواهان وچه تجزیه طلبان مانع اصلی و سنگ انداز مسیر دمکراتیزه شدن سیستم حکومتی ایران به سوی فدرالیسم از نوع ایرانی آن هستند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۷ -
۲ می ۲۰۰٨
در فرهنگ لغت سیاسی فدرالیسم به میثاق اجتماعی که میان اعضای تشکیل دهنده یک کشور، برای بهتر به پیش بردن سیاست های داخلی در جهت پیشرفت و رتفاء عدالت اجتماعی بسته می شود، معنی می گردد. حال می توان این میثاق را همان قانون اساسی که به رای عمومی مردم گذاشته شود، نیز دانست، اگر در محتوی آن، اصول مربوط به فدرالیسم را بگنجانند. اعضای فدرالیسم متشکل از آن گروه های اجتماعی هستند که در برخی از کشورها همچون بریتانیا، اسپانیا و... یا از ملل گوناگون به نظر برخی یا از اقوام به نظر بخشی دیگر شکل گرفته و یا به تقسیمات کشوری بدون اختلاف قومی و یا ملی بارزی همچون آلمان و ایالات متحده آمریکا (با اندک تفاوتی بدلیل مهاجرت گروه های سایر کشورها به آن) پدید آمده باشد.
علاوه بر معنی سیاسی فدرالیسم، باید اضافه نمود که فدرالیسم یک روند مرحله به مرحله و درازمدت به سوی تکامل یافتن نیز هست که از یک اصل قوی دیگر پیروی می کند و آن همانا تلاش برای اتحاد بیشتر ،نه در جهت گسست و فروپاشی یک کشور، پدید می آید. مهمترین هدف فدرالیسم همانا تقویت بنیه رقابت آزاد و سالم به جای رقابت ناسالم و جنگ میان اعضای تشکیل دهنده آن، میان صاحبان قدرت مخالف فدرالیسم و آنانی که با فرصت طلبی، می خواهند از فدرالیسم در جهت تجزیه گام بردارند و به تلف شدن نیروی انسانی و مالی سهمگین از دو طرف منجر شود نیز هست. این همان پدیده جنگ داخلی است که در اغلب کشورهایی که دارای وابستگی های تاریخی بوده اند و منکر وجود همدیگر، پدید آمده است که در نهایت شکل اداره کشور به فدرالیسم تبدیل شده است.
گروه های اجتماعی درگیر در کشورهای دارای نظام فدرالیستی، روابط گذشته طبیعی را به روابط دمکراتیک و منطبق بر قانون و رقابت سالم برای پیشرفت تبدیل ساخته اند که حقوق ملتها و یا اقوام و گروههای اتنیک را مشخص ساخته و راه پیشبرد دمکراتیزه کردن جامعه را هموار کرده اند. در کنار فدرالیسم همانا فدراسیون است که مجموعه ای از گروههای خلقی و اعضای ملی به گونه داوطلبانه با هم قرارداد اجتماعی بسته و هر زمان که بخواهند نیز می توانند از هم جدا بشوند. نمونه این نوع حکومت ها در بلژیک و سویس هم اکنون برقرار و چکسلواکی سابق که به طور داوطلبانه تجزیه و به دو کشور جداگانه بنام های چک و سلوا کی منتج شد. هر چند که در اروپای فدراتیو با قانون اساسی جدید و در حال تکامل باز هم، بسیاری از کشورهای اروپایی متشکل شده اند.
در عوض کشورهایی همچون شوروی سابق و یا یوگسلاوی که فدراسیون بودند از هم پاشیدند. تفاوت این دو گروه در پویایی دسته اول و راکد بودن گروه دوم در جهت دمکراتیزه کردن فدرالیسم و یا فدراسیون بوده است چرا که کیفیت فدرالیسم در پویایی دمکراتیزه کردن جوامع است و امری تمام شده نیست. در کشور شوراها تقسیم شوروی سابق به جمهوری های مختلف امری تمام شده اتلاق میشد، علاوه بر آنکه در جهت دمکراسی گام بر نمی گذاشتند بلکه انتخاب هادیان جمهوری ها نیز نه توسط مردم بلکه به وسیله حزب کمونیست به پیش برده می شد و در کشور یوگسلاوی نیز وضع بهتر از شوروی سابق نبود.
از این رو در کشورهای اروپایی شیوه اداره کشور به شکل مدرن بر روی پایه های طبیعی ویرانه قدرت های محلی بوجود آمدند. مناطق قابل نفوذ صاحبان قدرت به هم نزدیک شده و توافقنامه هایی برای بهره برداری از منابع مالی و اقتصادی و اداره جامعه در حوزه و سیطره پادشاهی و یا جمهوری بسته شد. در واقع سرمایه داری برای پیشرفت و رشد خود احتیاج به نظم از یک سو و رشد دمکراسی از سوی دیگر را داشت. دیگر حاکمین منطقه ای نه به طور اکتسابی و یا از طریق حکومت های مرکزی بلکه به وسیله مردم در یک روند طولانی به سوی انتخابات آزاد، انتخاب می شدند و همچنان می شوند که در بسیاری از کشورهای مدرن و صنعتی بنام پرزیدنت های محلی نامیده می گردند، که در کنار آنها مجالس و دولت های محلی قرار دارند که امور قانون گذاری داخلی را به پیش برده و با وضع قوانین در واقع خود، ایالت ها را اداره می کنند.
صرف تقسیمات کشوری را نباید با تقسیمات فدرالی اشتباه گرفت. در تقسیمات کشوری، از جمله ایران اراده مردم ساکن در یک استان اعمال نمی گردد بلکه اراده قدرت مداران در حکومت مرکزی است که به پیش رانده می شود. و در واقع هرمی عمل کرده و یک سیستم ارتجاعی در مقابل سیستم مدرن نحوه اداره کشور برپا می شود که در ایران پهلوی شاهی و فقیه شاهی امروز شاهد آن هستیم، و چه بسا کسانی آرزو دارند تا بعد از جمهوری اسلامی به روش گذشته نیز تحت لوای دمکراسی و حقوق بشر، ادامه دهند. در این نوع حکومت ها استاندارها از سوی حکومت های مرکزی اعزام شده، مشاورین اصلی آنها نه شوراهای انتخابی بلکه فرماندهان نظامی و روسای ساواک در گذشته و اطلاعات در حکومت کنونی حاضر در محل هستند، که بدلیل بحرانی بودن و حفظ تسلط بر منطقه به این شیوه حکومت کردن تاسی می جویند.
نگاهی گذرا به نحوه اداره کشور ما نشان می دهد که تا قبل از آمدن رضا شاه کشور ایران به شکل طبیعی به نوعی از طریق خودمختاری خوانین و ملوک منطقه ای اداره می شد، آشکار است که نه به شکل دمکراتیک و منکر ظلم و زور آنها نمی توان شد. قدرت مداران منطقه ای هر چند که انتخابی نبودند ولیکن از افراد خود منطقه بودند که می توانستند اتوریته خود را اعمال کرده و در ضمن در مقابل پادشاه و یا حاکمین منتصب پادشاه جوابگو باشند. وظیفه اصلی آنها در کنار حل دعاوی و نحوه گرفتن بهره مالکانه، پرداخت خراج به دولت مرکزی و به هنگام جنگ فرستادن سرباز در دفاع از منافع مشترک و یا دفاع از حکومت مرکزی بود. آنان تنها زمانی مورد تنفر دولت مرکزی و یا شخص پادشاه قرار می گرفتند که از فرامین پادشاه تمرد کرده و یا به وظیفه خود بدرستی عمل نمی نمودند. حاکمین محلی در صورت پرداخت خراج و شرکت در جنگ و عدم نافرمانی اختیار اداره کامل مناطق خود را داشتند.
این شکل واقعی و طبیعی بسته به شرایط مناسبات اجتماعی با شدت گرفتن رشد سرمایه داری جهانی، جوابگوی شیوه اداره کشور نبود. رضا شاه مستبدترین شیوه اداره کشور را با سیستم اداری که از مستشاران خارجی عاریه گرفته بود، همچون سایر عرصه های دیگر با اعمال دیکتاتوری برپا ساخت. وی به جای دموکراتیزه کردن و پیروی از قانون مشروطه آن زمان به قلع و قمع، خودمختاری های طبیعی اما کهنه و سنتی خوانین منطقه و رهبران عشایر پرداخت که در تاریخ به عنوان یکی از افتخارات دوران پهلوی از آن نام برده می شود و آن بر چیدن بساط ملکوالطوایفی همچون کشف حجاب با توسل به قلدری و زور بود که در جمهوری اسلامی خود شاهد بازگشت دوباره آن پدیده ها، اما به صورتی دیگر هستیم. در آنزمان بسیاری از خوانین محلی کردها به قتل رسیدند و یا در زندان های ستم شاهی به زنجیر کشیده شدند و در زندان در سن پیری فوت کردند و یا اینکه بعد از ترک جلسات صلح از پشت و در حین بازگشت و ترک جلسه، در میان دره های مناطق اورامانات به رگبار بسته شدند.
آقای میلانی محقق مشهور که خود را ایرانی میداند و به خانواده شاه ارادت می ورزد می تواند بخشی از تاریخ ایران را نیز به چگونگی رسیدن رضا شاه به موفقیت در تشکیل حکومت متمرکز و آهنین در ایران اختصاص دهند که در زمان محمد رضا شاه نیز تداوم یافت، تا ادای انصاف را در تاریخ نگاری راجع به سلسله پهلوی ادا نمایند. این نوع کشتار ملوک طوایف کردها خود یکی از انگیزه های اصلی روی آوردن به مبارزه مسلحانه بر علیه دولت مرکزی نیز هست. فرزند قاضی محمد خود یکی از حمایت کنندگان عبدالله اوچلان می باشد که پدرش توسط محمدرضا شاه اعدام شد. و یا پدربزرگ فواد مصطفی سلطانی رهبر کومله که در زمان رضا شاه برای همیشه در زندان های پهلوی بسر برد و در زندان دامغان فوت نموده و در همان شهر دفن گشته است.
از این نمونه ها بسیارند که در وقت این مقاله نمی گنجد. کینه آن دوران از حکومت مرکزی تهران در دل خانواده های سرکوب شده همچنان باقی ماند و عدم اعتماد به حکومت مرکزی به دلیل شیادی در سیاست نسبت به سایر ملل ایرانی و به قتل رساندن ملوک منطقه، همچنان باقی است و یکی از دلایل تعمیق مبارزه برای فدرالیسم با توسل به مبارزه مسلحانه علاوه بر حس انتقام به قول فردوسی:
پدر را کشتی تخم کین کاشتی پدر کشته را کی بود آشتی
همچنین عدم اعتماد به پایتخت نشینان و طرفداران حکومت متمرکز است. ذکر این نکته ضروری است تحلیل از گذشته و دوران ملوک الطوایفی به منزله نیک نامیدن و نبود ظلم و ستم خوانین و رهبران عشایر نسبت به مردم در آنزمان نیست، همچنانکه قصد رضا شاه، محمد رضا شاه و ولایت فقیه نیز از تلاش برای تقویت حکومت مرکزی و یکدست، مبارزه با ظلم و ستم نبوده است، بلکه حکومت های متمرکز هر جا که به منفعت شان بوده است برای بقای استبداد، رهبران عشایر و ملوک منطقه را اگر حامی حکومت مرکزی بوده اند در چنگال خویش نگه داشته و آنانی که در ضدیت با حکومت مرکزی اقدام کرده اند با توجه به اینکه اغلب این مخالفین با اتکا به بستر ستم ملی، مبارزه کرده اند، را به شدت سرکوب نموده اند.
هر چند که روابط امروز دیگر تناسبی با روابط گذشته نداشته، در عین حال در غرب ایران هنوز هم روابط عشایری نقش عمده ای را بازی می کند. به گزارش رادیو بی بی سی از ایوان غرب در استان ایلام که بر آثر اعتراض به تقلب در دور دوم انتخابات، به کشته و زخمی شدن اهالی این شهر منجر شد، روابط عشایری نقش عمده ای را در اعتراض به حکومت و انتخابات، بازی کرده است. بی توجهی به اختلافات قومی و ملی و اجتماعی در ایران عواملی هستند که اداره کشور به شیوه مدرن که در کشور های پیشرفته معمول است را سد کرده است. هر چند که برخی از استان ها را بنام اقوام و ملیت های ساکن آن مناطق نام گذاری نموده اند، از جمله کردستان، آذربایجان و لرستان، اما دلیلی بر دمکراتیزه بودن سیستم حکومتی نیست، بلکه دال بر وجود گروههای اجتماعی مختلف که هیچ گونه حقی در اداره امور خود از طریق دمکراسی ندارند، می باشد. باید توجه داشت فدرالیسم امری ماهوی نیست و از آسمان به زمین نمی رسد بلکه پدیده ای زمینی و است بر بستر روابط اجتماعی موجود پدید می آید.
سالها تلاش برای نزدیکی مردم ایران با تکیه بر نقاط مشترکشان، حول یک حکومت مرکزی نتیجه ای نداشته است و این مناطق همچنان در فقر، اقتصاد ویران و عدم پیشرفت نسبت به مناطق فارس نشین و نزدیک به حکومت های متمرکز، به سر می برند. طرفداران حکومت متمرکز و مشت آهنین سالهای متمادی است چه در رژیم گذشته و چه در حکومت کنونی، ایران را در باتلاق عقب ماندگی فرو برده اند. ناتوانی طرفداران حکومت های متمرکز در حل معضلات کشور به ویژه در صد سال گذشته امری نیست که فاقد سند و مدرک برای اثبات باشد، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. سلاح اصلی آنان همانا گستراندن شبح تجزیه کشور و ترساندن توده های فارس و شیعه از دمکراتیزه کردن کشور است، نباید فراموش کرد که بخش مهمی از نیروهای طرفدار شاه در گذشته و حال هنوز هم با استناد به این شبح از طرق مختلف به جمهوری اسلامی برای سرکوب و ممانعت از این خواست پیشروان مترقی ایران ،خط می دهند.
برخی از طرفداران سلطنت همزمان با پیروزی انقلاب به جمهوری اسلامی پیوسته و در صفوف مقدم همراه با اطلاعات سپاه در مناطق مرزی به سرکوب و دستگیری افراد متعلق به مخالفین حکومت متمرکز ،سهیم بوده اند. تعدادی از مشروطه خواهان امروزی نیز که خارج از حکومت به فعالیت سیاسی مشغولند از جرات اندیشیدن به حکومت غیرمتمرکز عاجز هستند. و در شرایط حساس به وجود نعمتی همچون جمهوری اسلامی توسل جسته و جرات سیاسی خود را از دست می دهند.
بزرگترین تبحر این جریانات برداشت سطحی و صوری از دنیای مدرن و پوشاندن لباس نو بر سیستم های پوسیده است. زمانی که انقلاب مشروطه بر گسترش ایالت و ولایت صحه می گذاشت، از ترس تجزیه به دیکتاتوری رضا شاه و قلع و قمع ملوک طوایف، توسل جستند. در مقابل انقلابی که برای رهایی و آزادی در حال وقوع بود هراس از تجزیه را انتشار داده و از ترس دو دستی به نیروهای اسلامی چسبیدند تا مبادا ایران تجزیه شود. حال که طرفداران سیستم حکومت غیر متمرکز در تلاشند تا ایران را در مسیر پیشرفت و مدرانیزاسیون قرار دهند علم دفاع انتزاعی از حقوق بشر، دمکراسی و حقوق شهروندی را بر افراشته اند و منکر فدرالیسم و سیستم حکومتی غیر متمرکز هستند و قصد دارند فدرالیسم را دور بزنند تا از یک سو از دمکراسی به عنوان حربه استفاده کرده و از سویی دیگر خود را مدافعین راستین حقوق بشر جا بزنند و اگر تا دیروز و حتی امروز مثلا" یک کرد را در ساواک و یا اطلاعات جمهوری اسلامی به جرم واهی تجزیه طلبی شکنجه و اعدام می کردند و می کنند و یا اینکه هر اجتماع صلح طلبلانه برای خواست تعین سرنوشت را به گلوله می بندند، حالا بنام دمکراسی همان کرد را از طریق محاکم "صالحه" به محاکمه بکشند و تظاهر کنندگان را به روش امروزی متفرق کنند و هیچگاه به رفع مشکلات نپردازند. ثروت نفت را همچنان در دست نگاه دارند و سلاح های پیشرفته برای مقابله با مخالفین خریداری کنند و چهره ای دوگانه در جهان خارج و داخل منعکس سازند.
در خارج طرفدار دمکراسی و در داخل مدافع دیکتاتوری شده اند. آنها باید پاسخ این سوال را بدهند که اگر احزاب سیاسی کرد از مردم بخواهند در یک انتخابات سالم شرکت کنند تا میان خواست حکومت متمرکز و غیرمتمرکز یکی را انتخاب کنند و با این که آشکار است که کردها به فدرالیسم و حکومت غیرمتمرکز رای خواهند داد، چه عکس العملی خواهند داشت و میثاق حقوق بشر سازمان ملل را چگونه تفسیر خواهند کرد. طرفداران ناسیونالیسم کور در ایران چه تمرکزخواهان وچه تجزیه طلبان مانع اصلی و سنگ انداز مسیر دمکراتیزه شدن سیستم حکومتی ایران به سوی فدرالیسم از نوع ایرانی آن هستند.
فدرالیسم که نقطه مشترک آن همانا وابستگی قومی، تاریخی، همچنین تشابه و نزدیکی عمیق فرهنگی است، خواست اصلی مردم کرد هست که سالیان درازی است در راه رسیدن به آن مبارزه می کنند. در ایران هیچ ملتی به اندازه ملت کرد به ملت فارس نزدیک نیست و به همان اندازه هیچ مردمی به اندازه مردم کرد خواهان استقلال عمل و رقابت سالم برای پیشرفت دمکراسی و اجتماعی و دمکراتیزه کردن سیستم حکومتی نمی باشد. آنها به این نقطه رسیده اند که دلیل عمده عقب ماندگی مناطق کردنشین و سایر نقاط ایران، نبود حکومت های محلی دمکرات که به امور داخلی خود بپردازد، می باشد. امروزه از جمله عناصری که محک دمکراسی خواهی در ایران هست همانا میزان اعتقاد به تقسیم قدرت نیز می باشد.
شیوه متمرکز شده مذهبی، حکومت جمهوری اسلامی که در عمل ناسیونالیسم کور را به پیش میبرد امپریالیسم و سرمایه داری را آنچنان حریص کرده که ایران را به مسیر تجزیه ببرند چرا که از این طریق از شر جمهوری اسلامی که بدنبال دست یابی به سلاح اتمی و رهبری ارتجاعی در منطقه هست، خلاص می شوند. امروزه خطر جنگ داخلی و تشویق تجزیه طلبی، بدلیل وجود فقر، تورم، فساد، بیکاری،گرانی و ستم ملی از سوی دشمنان آزادی بیشتر از هر زمان دیگر است و راه حل معقول همانا پیش دستی بر امپریالیسم و خلاص شدن مردم ایران از دست ولایت فقیه و تشکیل جبهه ای متشکل از احزاب و شخصیت های مستقل از احزاب که خواهان استقرار سیستم حکومتی غیر متمرکزند، قبل از شدت گرفتن در گیری های داخلی است. تجربه کشورهای دیگر، که هم دمکراتیزه شده اند و حکومت های غیرمتمرکز را تشکیل داده اند بدون اینکه تجزیه شوند، بزرگترین شاهد و گواهی ست که پیش روی ما قرار دارد.
ما باید فراموش نکنیم که سیستم سرمایه داری جهانی بسیار پیشرفته تر از سیستم فرتوت جمهوری اسلامی است و بلیعدن آن (نه منظور کشور ایران) کار امروز و فردا است، هرگونه توسل به میهن پرستی کور و حمایت از جمهوری اسلامی در عمل و در حرف به بهانه تهدید آمریکا بدون توجه به دلیل اصلی، شرایط پیش آمده تنها طرفدارانشان را به زباله دان تاریخ می سپارد. وظیفه عاجل سیاستمداران و روشنفکران دمکرات و با جرئت ایرانی همانا درک تاریخی موقعیت خویش و اندیشیدن به بعد از جمهوری اسلامی است. ما آزادی را نه فقط برای آزاد شدن از گذشته و حکومت جمهوری اسلامی، بلکه برای آینده ای بهتر و بنا نهادن جامعه ای آزاد برای نسل های بعدی که عاری از اختلاف مناطق فقیر و ثروتمند باشد می خواهیم. برخورداری از پیشرفت اجتماعی در یک ایران دمکراتیک و فدرالیستی شایسته مردم ساکن ایران است.
|