پیرامون اتحاد و همبستگی جنبش کارگری و سازمان‌های آن
گفتگو با کار آنلاین


حسین اکبری


• پلورالیسم و دمکراسی روش‌هایی هستند برای رسیدن به مقاصد معین اجتماعی. نظریه‌های تکثرگرای دمکراسی بر نقش گروه‌های ذینفع گوناگون و رقیب در جلوگیری از تمرکز قدرت بیش از حد در دست رهبران سیاسی تاکید می‌کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ٣ می ۲۰۰٨


کار آنلاین: موضوع اتحاد و همبستگی جنبش کارگری و سازمانهای آن از چه اهمیت و جایگاهی نزد شما برخوردار است؟

حسین اکبری: قبل از پرداختن به پرسش بالا لازم است یادآور شوم که جنبش کارگری چگونه جنبشی است؟ جنبش ِکارگری نتیجه روابط متقابل دونوع کنش است که این دو نیز نتیجه تولید و خدمات در جامعه سرمایه داری هستند .نوع کنش یا متقابل گسسته است که در دو سوی آن کارگر و سرمایهدار) کارفرما( قرار دارد و این کنش بر سرِسهم و نقش هر یک از دو طرف در ارزش اضافی که ایجاد می شود شکل میگیرد و یا کنشهای متقابل پیوسته است که در دو سوی آن کارگران هستند و ناشی از ضرورت همکاری و همبستگی و مانندگردی آنها در مقابل کارفرمایان برای تحقق بخشیدن به تعیین نقش و سهمشان از ارزش اضافیاست. از آن جا که این همکاری هدفمند است و در جهت احقاق حقوق مجموعه روابط متقابل کنشگران همبسته است به ایجاد جنبش کارگری منجر میشود و جنبش حکم به ایجاد سازمان خاص خود را صادر می کند. حال چنانچه جنبش سازمانیافته بتواند در کنش متقابل کار و سرمایه اثربخش باشد و طرفِ مقابل را به سازش وادارد بخشی از اهداف جنبش تحقق مییابد. یادآور می شوم که جنبش در هر دو حال، یعنی هم آنجایی که در دوسوی آن کارگر و سرمایه دار و در بعد کلان آن طبقه کارگر با نظام سرمایه داری قرار دارد (کنش متقابل گسسته) و یا در حالی که در دوسوی آن خود کارگران قرار دارند (کنش متقابل پیوسته) و روابط متقابل شان حکم به همبستگی و اتحاد دارد از قانونِ نسبیت پیروی می کند و در عین حال از پیچیدگیهای روابط تولیدی تاثیر می پذیرد. به طور منطقی اگر تنها موضوع مورد توجه کاهش ساعت کارو یا افزایش دستمزد باشد و کنش متقابل بین کارگر و کارفرما از قانونمندی و متدهای پذیرفته شده پیروی کند، روشن است که چگونگی وحدِ همبستگی کارگران برای دستیابی به این و یا آن خواست بسیار آسانتر از وقتی است که خواستهای کارگران متفاوت و متنوع باشد و در عین حال کنش متقابل بین کارگر و کارفرما (و یا سیستم کارفرمایی و دولت) از حداقل قانونمندی و هنجارهای پذیرفته شده در روابط کار پیروی نکند. در مورد اول می توان در جوامع سرمایه داری کلاسیک مانند کشورهای اروپایی و برخی کشورهای قاره امریکا را نام برد و نمونه روشن آن را در اعتصاب اتحادیه کارکنان کشور سوئد درسال ۲۰۰٣ میلادی یاد کرد ولی در مورد دوم کشور ما ایران دربین سایر کشورهای دنیا شاید ازبرجسته ترین نمونه ها باشد، چرا که درایران نظام اجتماعی اقتصادی سرمایه داری از ویژگیهای یک سرمایه داری کلاسیک پیروی نمی کند و سرمایه داری درایران از رشد موزونی برخوردار نبوده ونیست. رشد ناموزون سرمایه داری، وابستکی آن دردرجه اول به نفت وبه تبع آن اتکا به "درآمد"های نفتی و تکیه برتوسعه صنعت مونتاژ و وابسته قبل از انقلاب ۱٣۵۷ و تسلط سرمایه داری تجاری و برتری این بخش در حاکمیت سرمایه پس از انقلاب و ادامه این برتری تا کنون ایران را به کشوری با اقتصاد دلالی و با گرایشِ عمده بهره مندی از همان "درآمد نفتی" تاثیرات بسیاری بر پیچیدگی روابط کار ایجاد کرده است. در نتیجه آرایش نیروی کار در ایران را از خود متاثر کرده است و شعارهای مطالباتی کارگران در ایران آن چنان هم پیوستگی ویژه ای یافته است که برای تحقق آن ضرورت همکاری و همبستگی و مانندگردی کارگران و همکاری هدفمند و ایجاد سازمانهای مناسب با این شرایط، نیاز جدی به تحلیل مشخص از شریط مشخص را می طلبد. در ایران کنونی آنجا نظام سرمایه داری برای ادامه بهرهمندی از "درآمدهای نفتی" نیاز به تولید دارد و باید به نیروی بیواسطه کارگران متکی باشد نیز از روابط کار ویژه ای سود می جوید ویا حتی آنجا که سرمایه توسط تکنوکراسی ایران هدایت می شود و به ایجاد شرکتهای بزرگ خودروسازی ویا بنگاه های بزرگِ پتروشیمی می انجامد، پذیرش موضوعیت روابط کار و حقوق کار از شیوه های خاصی پیروی می کند و شاهدیم که دراین گونه بنگاه های اقتصادی چگونه اشرافیت کارگری شکل می گیرد. یک مثال ساده و واقعی می تواند بخش بزرگی از واقعیتهای موجود در این روابط رابیان کند. در واحدهای بزرگی چون ایران خودرو کارگران متخصص و آن دسته ازکارگرانیکه بشتراز فروش نیروهای فکری و نه یدی و عضلانی خود سود می جویند و در حوزه نرم افزاری تولید به کاراشتغال دارند، هرساله در مواقع استفاده از مرخصی ویا در ایام نوروز مجاز به استفاده از سفر با هواپیما و استفاده از هتلهای مناسب به هزینه شرکت دردو نوبت هستند واین در حالی است که بسیاری ارکارگران در حوزه تولید و خدمات در بنگاه های دیگر از کمترین امکانات رفتن به یک سفر تفریحی برخوردار نیستند..مزایای غیرنقدی دراین بنگاه ها حتی درسطوح پائین کارگری به میزان قابل توجهی درتامین نیازمندیهای زندگی آنان اثرمیگذارد. کافیست نرخ داشتن مسکن و نحوه استفاده ازآن در بین کارگران واحدهای نامبرده با سایر کارگران ایران بررسی شود تا این تفاوت به روشنی نشان دهد که این پیچیدگی درروابط کار در ایران چه تاثیراتی در سیاستهای طبقه کارگر دارد. در بخش خصوصی سرمایه داری ایران نیز این پیچیدگی در روابط کار، کار خود را کرده است. در واحدهای تولیدی خدماتی دربخش صنعت آنجا که تولید متکی به سرمایه و تکنولوژی است اول آن که استفاده از نیروی کار در حداقل تعداد و در بالاترین حد تخصص ومهارت امکان پذیر است و دیگر اینکه گردش سرمایه وسودآوری در این بخش به میزان بالایی است و تاثیر این سودآوری بر روی کارگران این واحدها متفاوت با کارگران بنگاه هایی است که تولید بیشتر متکی به سرمایه و نیروی کار است و نقش تکنولوژی از نسبت کمتری برخوردار است. به لطف فراوانی نیروی کار و نرخ بالای بیکاری، روابط کار نه تنها از استانداردهای پذیرفته شده پیروی نمی کند بلکه از حداقل سازوکارهای مناسب برای کارگران برخوردار نیست و این بخش بزرگی از واقعیت زندگی کارگران در ایران است. در یک سو توده وسیعی از کارگران بی چیز و تهیدست و درسوی دیگر اشرافیت کارگری به نسبتهای گوناگون آن هم دربنگاه های کلیدی و تعیین کننده در اقتصاد وسیاستهای کشور. حال جنبش کارگری در این سو که در نتیجه کنش متقابل کارگران با هم باید به ایجاد همبستگی بیانجامد کاری است بسیار دشوار و درعین حال بسیار پر اهمیت و تازه این درحالی است که ما نقش سیاستهای حاکم بر نظامهای سرمایه داری از این دست را هم توضیح نداده ایم. بررسی تاریخی وکنونی سیاستهای سرمایه داری در ایران نشانگر آن است که آنچه امروز بر کارگران ایران می گذرد ناشی از سلب حق مشارکت کارگران در تعیین سرنوشت آنهاست که این خود ناشی از سلطه و سیطره خودکامگی و تاثیرِ آن بر رشد نایافتگی و پراکندگیِ طبقه کارگرِجوان ایران است ونظام سرمایه داری کوشیده است و هنوز هم می کوشد با تکیه برروشهای گوناگونِ تفرقه اندازی، این پراکندگی را دامن زند و کارگران را ازدستیابی به دانایی بیشتر برای انتخاب راه هایی که به رشد و گسترش مشارکتهای اجتماعی شان می انجامد، باز دارد. همین موضوع به خودی خود بر جنبش کارگری آنجا که در نتیجه کنش متقابل کارگر و کارفرما ایجاد می شود فرایندهای متفاوتی شروع و ادامه و به پایان می رسد. سرمایه داری بنا به عادت دیرینه خود در نادیده انگاشتن این حق بشری یعنی مشارکت کارگران در اموری که به خود آنان برمی گردد، همواره پایبند بوده است و سرمایه داری درایران به ویژه پس ازانقلاب با تمسک به نظریات قیم مابانه ای که هم از دیدگاه فقهی توجیه پذیر است و هم از اندیشه لیبرالی و نولیبرالی سیراب می شود، به اصل مشارکتهای اجتماعی به ویژه در بین کارگران و مزد و حقوق بگیران اعتباری قایل نمی شود و درست به همین دلیل است که مبارزه صنفی ومتشکل کارگران شرکت واحد را درهم می کوبد و یا درنیشکر هفت تپه و لاستیک البرزکه مبارزه هم صنفی است و هم در راستای دفاع از تولیدات داخلی و علیه مافیای تجاری واردکنندگان شکر و لاستیک است به سرکوب متوسل می شود. اگر امروز تولیدات صنعتی و کشاورزی در ایران درپایین ترین حد خود قراردارد و هر روز به برکت گشایش دروازه های کشور به روی کالاهای وارداتی تولیدات داخلی نابود می شوند، اگر هر روز تعداد بیشتری از کارخانه ها و واحدهای تولیدی وخدماتی تعطیل می شوند و کارگران آنها به صفوف بیکاران افزوده می شوند، اگرخیل عظیمِ دانش آموختگانِ این مرزو بوم در پشت دروازههای خیالی کارخانه ها به انتظارِکار نسشته اند، اگر کودکان ما به جای راهیابی به مدارس و مراکز آموزشی راهی خیابانها می شوند و به کارهای سیاه واداشته می شوند، اگر قراردادهای اسارتبارِسفیدامضا بردگی نوین را به جای کرامت انسانِ آزاد نشانده است، اگر نتیجه همه بحرانهای اقتصادی برسرِکارکران و مزد و حقوق بگیران آوارشده است که حتی تصور تعیینِ هر میزان نرخِ حد اقل دستمزد نیز جز به افزایشِ تورم و گسترش بحران اقتصادی و تاثیرات بد آن در زندگیِ کارکران نمیانجامد، اگر گرانی بیداد می کند و آوارگی و بی سرپناهی را در پی آورده و می آورد، و اگر شاهدِ گسترش ژرفای فاصله طبقاتی در ایران هستیم و مبتلا به بلاهای بیشماری شده ایم که فقط گفتنِ از آنها دلِ هر انسان آزاده ای را می آزارد، همه وهمه به این خاطراست که جنبش کارگری ایران برخلاف بیشتر کشورهای دنیا و برخلاف همه میثاقهای ملی و بین المللی کارگران و زحمتکشان ازحق برخورداری از آزادی برای دفاع از حقوق انسانی شان محروم هستند و اجازه دخالت در چگونگی تعیین شرایط یک زندگی انسانی از آنان سلب شده است و اجازه ندارند برای دفاع ازحقوق و مطالبات خود از ابزارهای ضرور وسازمانهای مستقل صنفی- طبقاتی خود سود جویند ودر عین حال جنبش کارگری از اتحاد وهمبستکی لازم برای برطرف کردن این دشواریها از زندگیِ کارگران برخوردار نیست. رسیدن به این همبستگی و اتحاد هم در درکِ این ضرورت برای کارگران و مزد وحقوق بگیران نهفته است و هم به طریق اولی در بین پیشگامان جنبش کارگری باید این ضرورت خود را نشان دهد. درک این ضرورت در بین پیشگامان نبز به دریافت درست آنان از وظیفه ایست که این مرحله از جنبش طبقه کارگر به آن نیازمند است و باید خالی از پیشداوریها و تمایلات شخصی و گروهی به آن پرداخته شود. نمی توان از نیاز به تامین و برخورداری از آزادیهای ضرور برای تشکل یابی مستقلانه کارگران سخن گفت اما آنها را از رفتن به سوی ایجاد سندیکاهای مستقل و آزاد برحذر داشت. تامین آزادیهای فعالیت سندیکایی و اتحادیه ای امروز اساسی ترین و ضروری ترین سیاست کاربردی طبقه کارگر ایران است. اگر باور داریم که استبداد و خودکامگی عامل عقب ماندگی و رشد نایافتگی است و مانع جدی در راه کسب و حفظ کرامت انسانی کارگران است، باید بپذیریم و باور کنیم که شعار آزادی حقوق سندیکایی در شرایط کنونی اساسی ترین سیاست طبقه کارگرِ ایران است زیرا هم در برگیرنده حق برخورداری آزادانه هر کارگر در انتخاب و گزینش شیوه دفاع از حقوق و مطالباتش است و هم حق برخورداری آزادانه از یک حقوق اجتماعی برای تامین مشارکت سازمانیافته را در پی خواهد داشت و هم درسایه ایجاد این سازمان صنفی طبقاتی قادر خواهد بود به همبستگی و همانندگردی مورد نیاز در هر مرحله از مبارزات خود دست یابد.

کار آنلاین: شما چقدر توانسته اید به همبستگی عملی جنبش و سازمانهای کارگری کمک کنید؟

حسین اکبری: قبل از پاسخ به این پرشش نیازمند آنیم که درک واحدی از جنبش کارگری و سازمانهای کارگری به دست آوریم. در ایران متاسفانه به دلیل برخوردهای کلیشه ای و الگوبرداریهای دگماتیک و غیرخلاق از مبانی نظری در باره جنبشها و سازمانهای کارگری گرایشات ناهنجار واتحادگریزانه ای در قالب دفاع دو آتشه از جنبش کارگری و طبقه کارگر انجام گرفته و می گیرد که شاخصه های آن عبارتند از برحذر داشتن کارگران از مبارزات سندیکایی به بهانه رفرمیستی بودن این مبارزات، نسبت دادن رفتارهای سندیکایی به سرمایه داری و نسبت دادن عاملیت نظریه پردازان این جنبش به حاکمیت سرمایه داران و اتهاماتی ازاین دست که متاسفانه این گونه برخوردها جز افتراق در جنبش کارگری تاکنون نتیجه ای به بار نیاورده است. به باور من آنچه باید در این مقطع مورد توجه همگان قرار گیرد دعوت به کنار نهادن همه پیشداوریهایی است که ناشی از همان روشهای غیرخلاق با سازمانهای کارگری است. این جا ایران است و با کشورهایی چون انکلیس و فرانسه و نظایر آن تفاوت های جدی دارد. طبقه کارگر درایران هم به لحاظ پیدایش، رشد و تاریخی که ازسر گذرانده است متفاوت از طبقه کارگر آن کشورها است. شیوه و مناسبات تولید درایران متفاوت از آن کشورهاست و همان گونه که در پاسخ به پرسش قبلی آمد تحلیل مشخص از شرایط مشخص در سازمانیابی طبقه کارگر در ایران با سایر کشورها کاملا متمایز است. این که کارگران در همه جهان از ستم سرمایه در رنجند مانع ازآن نخواهد شد که در هر کشوری کارگران آن کشور ضمن دریافت درست از همبستگی و همانندگردی با سایر کارگران در جهان به درک درست از چگونگی سازمانیابی متناسب با شرایط خود، دست یابند. امروز نبود آزادیهای سندیکایی برای کارگران ایران با توجه به مبارزات چند ساله اخیر نشان داده است که کاربردی ترین سیاست طبقه کارگر ایران تحقق شعار تامین حقوق و آزادیهای سندیکایی و اتحادیه ای است. در تاریخ شکل گیری و نضج سازمانها و احزاب کارگری درجهان آنچه غیر قابل انکار است تقدم شکل گیری سازمانهای پایه ای صنفی - طبقاتی ِکارگری و سپس سازمانهای متعالیتر آن و پس از آن و بر بستر توسعه وگسترش و رشدیابندگی و توانمندی تشکیلاتی این سازمانها، احزاب کارگری شکل گرفته و یا متکی به وجود این توان بالفعل، توانسته اند قوام لازم را بیابند. این به هیچ وجه تصادفی نیست که در کشور ما احزاب سیاسی به ویژه احزابی با مسلک و مرام کارگری هیچ گاه نتوانسته اند درمقابل استبداد و خودکامگی پایداری کنند ودر میدان بمانند. همه احزاب سیاسی بسته به میزان مقبولیت ِشان دربین طبقه ای که مدافع آنند و به میزانی که توانسته اند برپایه این مقبولیت از آن طبقه نیرو گیرند توانسته اند به حیات سیاسی وفعالیت آزاد ومستمر خود ادامه دهند. دیگر آن که طبقه کارگر بنا به ویژگیها وخصایلی که دارد الزاما از مرام ومسلک پیشگامان خود پیروی نخواهد کرد بلکه به پیروی از منافع مادی و نیازهایش به عرصه مبارزه طبقاتی کشانده می شود و در حین مبارزه و با طی مراحلی از شکستها و پیروزیها از طبقه ای درخود به طبقه ای برای خود بدل می شود و این خود به ما می آموزد که برای همبستگی و همانندگردی کارگران بسته به علایق و سلایق خود نه می توانیم عمل کنیم و نه درصورت داشتن چنین عملکردی موفق خواهیم بود. آنچه در این مرحله مهم است این باور است که تا مادامی خودِ کارگران نخواهند ونتوانند شناختِ لازم را از حقوق و اختیاراتی که برابر قوانین وضع شده ملی و بین المللی به دست آورند و بر پایه این شناخت و دانایی دیگران را وادار به رعایتِ آن حقوق کنند هیچ معادله ای به طور جدی تغییر نخواهد کرد و این وظیفه پیشگامان است که در این زمان در کسب داناییها وتواناییهای ذهنی ضرور کارگران را یاری دهند. تکیه بر شعار تامین آزادی حقوق سندیکایی شرط اول انجام این وظیفه طبقاتی است. اهمیت دیگر این تاکید هم از آنجا ناشی می شود که تامین آزادیهای سندیکایی خود به خود دارای این ظرفیت متعالی است که نظام سرمایه داری موجود را به پذیرش اصل آزادی اجتماعی کارگران و مزد وحقوق بگیران در مشارکت برای تعین سرنوشت شان وامیدارد. از آنجا که این اصل در قالب مقاوله نامه ها و کنوانسیونهای بینالمللی پذیرفته شده است و علاوه بر آن که یک اصل حقوق بشری است و برگرفته ازمنشور حقوق سندیکایی است که مورد تایید و حمایت بینالمللی کارگران جهان است می تواند به ابزار قدرتمندی در راه دموکراتیزه شدن فضای جامعه بدل شده و در مجموع در خدمت توسعه سیاسی کشور قرارگیرد. یکی دیگر از تبعات مثبت پایبندی به این شعار آن است که درصورت تحقق و کاربست درستِ حقوق و آزادیهای سندیکایی، هم منافعِ آنی و مطالبات عقب افتاده آنان تامین خواهد شد و هم امکانات لازم برای بهره مندی این طبقه دربرخورداری ازامنیتِ شغلی و اجتماعی وحق کار و آموزش و بهداشت مناسب به دست خواهد آمد و هم با دخالتِ کارگران درتعیینِ سرنوشتِ خود، امکان برخورداری ازمشارکتهای گوناگونِ مدنی برای همه فراهم خواهد شد. ضمن این که در حال حاضر علیرغم همه دشواریهایی که در راه برقراری سندیکاها و اتحادیه های کارگری قرار دارد باز هم که این شیوه سازمانیابی کارگران، امروزه از هر شیوه دیگری امکان پذیرتر خواهد بود. دلایل بسیاری صحت این ادعا را نشان می دهد که پشتوانه تاریخی فعالیت سندیکایی در ایران، وجاهت کارگرانی که از یکصد سال پیش تاکنون در این راه گام برداشته اند، دستاوردهایی نظیر قانون کار و تامین اجتماعی که حاصل این مبارزات کارگری است، نقش بی بدیلی که کارگران به پیروی از سندیکاها واتحادیه ها برای ملی شدن نفت در ایران داشته اند و در عین حال تجارب همین چندساله اخیر در پذیرش سندیکا ازسوی کارگران دلایلی از این دست است. ایجاد تشکلهای سندیکایی و اتحادیه ای این توان و استعداد را در شرایط کنونی دارد تا بتواند ضمن دفاع از حقوق صنفی و طبقاتی، زمینه را برای برقراری کنترل کارگری برتولید از راه عقد قراردادهای دوجانبه که متضمن منافع کارگران باشد برقرار سازد وبا نشان دادن امکان تولید به هنگام و مناسب راه را برای توجیهات سرمایه داری دلال برای واردات ببندد و به ایجاد کار و اشتغال ارتش بیکاران یاری رساند. تبعات اجتماعی و سیاسی ناشی از این رویکرد نیز به تهدید و تحدید خودکامگی خواهد انجامید. ما کوشیده ایم تا با همه ناملایمات و دشواریها و همه اتهامات ناروا از سوی دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه، در این مسیر هم از راه پردازش تئوریهای آموزشی و هم از راه عملیاتی کردن این سیاست درست، الگوی مناسبی را برای کمک به درک این نیاز مبرم وضروری به نمایش گذاریم.

کار آنلاین: به نظر شما بدون همبستگی چگونه می شود به سود زحمتکشان در جامعه تغییر و تحول ایجاد کرد؟

حسین اکبری: وقتی سخن بر سر همبستگی است باید از همراهی بی دریغ رفیقانی که هم خویش را سزاوارِ تاب آزمودن عشق خواهند و هم بر دیگران تاب این آزمون رفته را روا دارند سخن گفت. به یقین هیچ انسان زحمتکش و آزاده ای هر چند که مومن واستوار و مصمم باشد این راه سخت را به تنهایی نمی تواند طی کند اما با کمال تاسف صدای گامهای بسیاری از مدعیان رهروی در این درشتناک ِدیو لاخ هیچ نشانی از پیام آوران آن سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای او ست، ندارد. با این همه چه باک ما درمسیر دره های این غروب تنگ، بسانِ رود رَوَندِه ایم.

کار آنلاین: درک شما از پلورالیسم و دمکراسی در جنبش چپ چیست؟

حسین اکبری: پلورالیسم و دموکراسی روشهایی هستند برای رسیدن به مقاصد معین اجتماعی. نظریه های تکثرگرای دموکراسی برنقش گروه های ذینفع گوناگون ورقیب در جلوگیری از تمرکز قدرت بیش از حد در دست رهبران سیاسی تاکید می کنند. با این تعریف شرایط گروه های ذینفع در جامعه ما اعم از چپ وراست قابل ارزیابی است.
در کشورهای استبدادی، نوع تربیت افراد جامعه، قابلیت پذیرش این روشها را به نسبتهای گوناگون از بین برده است و عادت به استبداد و استبدادزدگی، درک این مفاهیم وکاربست آنها را دشوار کرده است. این وضع موجود تنها در بین معتقدان به دستکاه اندیشگی خاصی نیست. جامعه ایرانی هم سرشار از خودکامگیهایی است کهحاملین آن هرگاه میدان یابند و از هر سو مسلط شوند عرصه را جز برای خود نمی خواهند و دیگران را به حاشیه می رانند. از آن وحشتناکتر این که وقتی هنوز در قدرت هم نیستند در پی حذف رقیب احتمالی خویشند. چپها هم از این قاعده مستثنی نیستند. ضمن آن که باور به یک دستگاه فکری، درکنش و واکنش و رفتارهای باورمندان آن اندیشه، حرف آخر را نمیزند. گرایشها و ویژگیهای انسانی و تعلقات پنهان وآشکار هم دراین رابطه دخیل هستند. تصادفی نیست که هرعنصر و یا مجموعه ای از عناصر چپ در تعریف آنچه همه مدعی باور به آنند، اتفاق نظر ندارند. این اولین مانع بر سر پذیرش اصول دموکراتیک برای نیل به اهداف برابری طلبانه اجتماعی است. یک مشگل بزرگ تاریخی هم وجود دارد و آن این که در وقت ظفرمندی گوشهایمان ناشنوا می شود و به هنگام شکست و نامرادی، پیروز میدان را به تحکیم مواضع و تقسیم غنایم وامی گذاریم و به جان هم می افتیم که من چنین وتو چنان. به مویزی گرممان می شود وبا نخودی سردی می پذیریم. نه پند سعدی ونه حکمت فردوسی هیچ یک به کارمان نمی آید تا آنجا که نوشدارو بعد از مرگ سهراب ... آه از نهادمان اگر برمی آید از سرعادت است و نه به طریق معرفت. با این همه بیان این واقعیات به معنی پذیرش آن نیست و امیدوارانه باید بکوشیم تا با تمرین دموکراسی از بند ستمکاری برخود و یارانمان رها شویم. چنین باد!