بررسی کـــتاب
ابراهیم هرندی
•
اخیراً دیوان شعری بدستم رسید از شعر شخصی بنام آقای.... خواجه حافظ (؟) که از نامش پیداست که باید اهل افغانستان باشد. شاید از افغانی های مقیم ایران است. شاید هم ایشان اکنون در ایران زندگی نمی کند چرا که چنین کارهایی در ایران نمی تواند اجازه چاپ بگیرد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۷ -
٨ می ۲۰۰٨
http://goob.blogspot.com
اخیراً دیوان شعری بدستم رسید از شعر شخصی بنام آقای.... خواجه حافظ (؟) که از نامش پیداست که باید اهل افغانستان باشد. شاید از افغانی های مقیم ایران است. شاید هم ایشان اکنون در ایران زندگی نمی کند چرا که چنین کارهایی در ایران نمی تواند اجازه چاپ بگیرد. اول مثل همه کتابهایی که این روزها دوستان دور و نزدیک برایم می فرستند، کتاب را تورقی سرسری کردم، اما پس از خواندن چند بیت از کار این شاعر، دیدم که شعرهایش پر بدک نیست و برای اینکه این برادر افغانی تشویق شود بد ندانستم بعضی ازغلطهایش را بگیرم و به او یادآوری کنم.
ا ول باید با نکته ای درباره تخلٌص این شاعر شروع کنم که بیشتر یادآور نام رستوران و خیابان است. آنهم رستورانها و خیابانهای سابق. آخه اینم شد تخلص؟ دیگر این که ایشان انگار هیچی از تئوریهای امروزی و پسامدرن نشنیده اند و هنوز با ساقی و خرابات و صراحی و مغان و این جور چیزها سروکار دارند. توصیه من این است که بجای این کلمات بهتر است کلمات امروزی تری بکار برند تا هم خواننده بهتر بفهمد و هم خودایشان با زمان پیش رفته باشد. مثلاً به نظر من بهتر است که بجای "ساقی" بگذارند، "حاجی" که هم واقعی تر است و هم در این بُرهه از زمان که اعتیاد مشکل بزرگی در جامعه ماست، خدای نکرده براثر بدفهمی های برخی عناصر مفسد، شعرهای ایشان باعث ترویج عرقخوری در جامعه نشود. من در چند بیت از شعرهای ایشان این کار را کرده ام و ببیند چقدر هم این ابیات کامل شده است:
الا یا ایهاالحاجی، ادرکاساً و ناولها
که عشق آسان نمود..................
..........
خوشتر زعیش و صحبت و باغ بهار چیست
حاجی کجاست گو سبب انتظار چیست
............
حاجیا آمدن عید مبارک بادت
آن مواعید که دادی نرود از یادت
حاجی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت.
........
در این شعر چون صحبت از حاجی و ماه صیام است، در بیت بعدی خواننده خودبخود متوجه می شود که در آن قدح باید سکنجبین و یا شربت به لیمو باشد که برای عید فطر تهیه کرده اند.
ایضا ً اگر ایشان بدلایلی که عرض شد بجای شراب که در این برهه از زمان خوردن ندارد، کلمه "چای " را می آوردند، شعرشان بسیار سنگین و رنگین تر و متین تر می شد. مثلاً در این ابیات:
بیا و کشتی ما را به شط ِ چای انداز
...........
بجای ، شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم. باید گفته می شد:
کمی چای گلابی با نبات اندر قدح ریزیم
و بجای، شرابی بی خمارم بخش یارب،
حیف که نگفته است:
کمی چای جهانم بخش یارب. (بخصوص که این یکی این روزها از شراب گرانتر هم هست)
البته اهل بخیه می دانند که همیشه نمی شود چای را بجای شراب آورد، مثلاً در این بیت:
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید و صیام است
در چنین مواردی می توان از دوغ استفاده کرد و"قدح دوغ" را بجای "می و معشوق" گذاشت. همچنین در مصرع بعدی هم یک جورهایی گل گاوزبان و خرما را بجای گل و یاسمن آورد که با عید و صیام بیشتر جور در می آید.
مراعات این بی مبالاتی ها باعث می شود که جوانان کمتر دنبال کارهایی بروند که می روند. در جایی دیگر شاعر عفت کلام خود را از دست می دهد و به فحاشی می پردازد. آنهم برسر یک عکس. وی خطاب به رقیب که ظاهراً او را متهم به دروغگویی کرده است و گفته است که حافظ اصلاً فلان عکس را ندیده است، به مادر وی بند می کند و گفتمان رکیک "مادر- پیاله" ، را در این بیت درباره وی بکار می برد :
مادر پیاله، عکس رُخ یار دیده ایم.
در جایی دیگر پا را از این هم فراتر گذاشته است.
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندی آشنایی
اگر منظور شاعر در این شعر واقعاً آهوست که این در شرایط فعلی می تواند باعث اذیت و آزارِ این حیوان و حیوانات زبان بسته دیگربشود، آنهم در روزگاری که حیوانات در خیلی از کشورهای جهان کلی ارج و قرب دارند و حق و حقوقشان از مردم خیلی از کشورها بیشتر است. اما اگر هدف، نامزد خود شاعر است که درست نیست که آدم نام حیوانات ِوحشی را برروی شیعه مرتضی علی بگذارد.
غزلی هم که با این دو بیت آغاز می شود، خیلی جای بحث و تبادل نظر دارد:
زلف آشفته و خوکرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست
شما را بخدا اگراین تهاجم فرهنگی نیست، پس چیست؟ این بابا با این مزخرفات اروتیک که مورد علاقه خارجی هاست و از فرهنگ ولنگار آنها ریشه می گیرد، می خواهد با کمک امپریالیستها و صهیونیستهای جهانخوار، جوانا ن ما را در این برهه از زمان از راه بدر کند. می گویید نه، باز هم بخوانید:
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند.
فکر می کنی منظورش چیست ؟ خُب معلوم است که چیست. این ملعون، حرم قدس فرشتگان را نعوذ بالله، " خانه عفاف " خوانده است و غیرمستقیم می خواهد بگوید که پس چی شد؟ چرا راه نمی اندازی.
نکته دیگری که از آن نمی توان گذشت این است که این با با در سراسر دیوانش تظاهر به دانستن رازهایی می کند که ناگفته مانده است و چنین وانمود می کند که خودش از این رازها با خبر است. مثلاُ در جایی می گوید که :
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز.
این کارها نه تنها شک جامعه جهانی را در باره پروژه اتمی ایران بیشتر می کند بلکه امنیت خود این فرد را نیز به خطر می اندازد. نکند این آقای حافظ از مخفیگاه ملا عمر و بن لادن با خبر است و درباره پروژه های آتی القاعده چیزهایی می داند. نگفتم طرف افغانیست؟
البته خطا در کار این بابا خیلی زیاد است و بعضی هاش مثل این یکی که امیدوارم که اشتباه چاپی باشد و گرنه که خیلی سه خواهد بود: به دو نمونه از این سه شدن هایش اشاره می کنم؛
حُسنت به اتفاق ملاجت جهان گرفت.
که باید ملاحت باشد چرا که کسی تا به امروز با ملاجش دل از کسی نبرد ه است.
ننت به ناز طبیبان نیازمند مباد
این هم باید تنت باشد گرچه این گونه هم که شاعر نوشته است درست است و باز دعایی در مورد مادر محسوب می شود.
|