رنجنامه صباح نصری و هدایت غزالی، دو دانشجوی کرد دربند


• حالمان خوب است و همچنان امیدوار. زندان را نه بن بست که گذرگاهی برای کسب تجربه های جدید یافته ایم، تنها اندکی دلمان برای مردمی که در نبود عدالت و آزادی هنوز زندگی را فراموش نکرده اند تنگ شده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۱٣ می ۲۰۰٨


خبرنامه امیرکبیر: در حالیکه بیش از ۱۰ ماه از بازداشت صباح نصری و هدایت غزالی دو دانشجوی کرد دربند می گذرد، این دو دانشجو همچنان در وضعیت بلاتکلیف و تحت فشار در زندان اوین نگهداری می شوند. اولین جلسه دادگاه این آنان بصورت غیرعلنی و بدون حضور وکیل مدافع برگزار شد که این دو دانشجو اتهامات وارد به خود را رد کردند. نصری و غزالی خواستار تبدیل قرار بازداشتشان به قرار وثیقه، پس از گذشت ۱۰ ماه از زندانی بودن، می باشند ولی تاکنون با این خواسته موافقت نشده است.
صباح نصری دانشجوی علوم سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران و هدایت غزالی دانشجوی روانشناسی دانشگاه علامه می باشند که چند ماه در زندان سنندج در بازداشت بوده و هم اکنون در بند ۲۰۹ زندان اوین تهران نگهداری می شوند. این دو دانشجو رنجنامه ای را منتشر کردند که متن آن به شرح زیر می باشد:

گاه می پنداریم که سکوت بهترین پاسخیست به آنچه در حال وقوع است، پاسخی که ترجمان آن منحصر به کسانیست که این زبان را می دانند. چرا که به خاطر نجابت سیاسی و ترس از شخصیت سازیهای حبابی رسانه ای خود را از واکنشهای هیستریک برحذر داشته یم. اما در این میان اطاله ی دادرسی و بلاتکلیفی طولانی مدتمان تصوراتی را به اشتباه به ما منتسب نموده است که نمی توان در مقابل آنها چیزی نگفت.
بیش از ده ماه از دستگیریمان می گذرد؛ در این مدت هفت بار از بازداشتگاهی به بازداشتگاه دیگر و از زندانی به زندان دیگر منقل شده ایم. در مدت چهار ماه حبسمان در بازداشتگاههای اطلاعات سنندج و تهران به کرات مورد بازجویی قرار گرفته ایم. دو بار از سنندج به تهران و از تهران به سنندج منتقل شده ایم و آخرین دفاعیاتمان را دو بار مکتوب کرده ایم. طی سه بار ارجاع پرونده ما به باز پرسی، قرار وثیقه صادر شده اما دادستان همواره مخالفت نموده است. در این میان جهت رفع اختلاف بازپرس و دادستان سه بار پرونده به دادیار قضایی ارسال شده و یک دفعه نیز به شعبه تشخیص صلاحیت دیوانعالی کشور در قم ارجاع گردیده است. در پایان این پروسه، مامور اصلی بررسی پرونده یعنی بازپرس قرار منع تعقیب دال بر بیگناهیمان صادر نمود اما در مقابل دادستان اقدام به انتساب اتهام و صدور کیفر خواستی جدید نموده است.
امروزه در فضای زندان آنچه را دیروز در دانشگاه و در لابلای کتابها و خاطرات می خواندیم، تجربه می نماییم و می بینیم که استیلای سیاست بر حقوق تا چه حد می تواند مشکل آفرین و چالش گر عدالت باشد. البته ما پیشاپیش برائت خود را از وجدان های بیداری گرفته ایم که فریاد حق خواهی و ظلم ستیزی را همواره سر داده اند. گویی این سرنوشت داستان مکرری است که بارها خوانده و شنیده ایم اما این بار خود آن را تجربه می کنیم. داستانی که به دفعات در تاریخ ملیمان تکرار شده و همواره از ابتدا باورپذیری خود را از واقعیت زندگی مردم به دست آورده است.
اتهام ما با استناد به محتویات پرونده ؛ تجمع در دانشگاه به مناسبت روز جهانی زبان مادری و همچنین فعالیت در نشریه دانشجویی مجوزدار “روژامه” است، که به زعم مسئولین قضایی هر دوی آنها در راستای منافع اپوزیسیون سیاسی در کردستان بوده است. اما بر همگان آشکار است که واقعیات و خواستهایی از این قبیل بازتاب زندگی اجتماعی دوران کنونی است. و دم فروبستن عامه مردم به معنای عدم درک این مسائل و پذیرش وضع موجود از سوی آنان نیست. ما نیز با توجه به وظیفه اجتماعی و انسانیمان صرفا خواسته ایم تناقضات و مشکلات موجود جامعه را در محیط دانشگاه که قاعدتا باید تحمل انتقادات و گفتمان های متفاوت را داشته باشد، بیان نماییم.
زبان بخش عمده ای از هویت فرهنگی-تاریخی یک ملت است و پاسداشت آن از نظر ما نمی تواند به عنوان یک اتهام مطرح گردد، چه رسد به آنکه از طریق آن مجرم شناخته شویم. و اگرچنین نیز باشد به سر بردن در یک بلاتکلیفی ده ماهه و بلکه بیشتر نمی تواند ما را از استیفای آن منع کند. تاسف ما از این است که طرح بنیادی ترین خواسته ها و مطالبات انسانی با چنین هزینه ای روبروست. ما خواهان آنیم که حاکمیت آستانه تحمل خود را بالا برد تا درمقابل نیش قلم یک نشریه دانشجویی با آن گستره محدود پخش این گونه بر آشفته نشده و به کلی گویی نیفتد؛ مبادا موجد تصورات و اتهامات بی اساسی گردد که طی این مدت همواره منکر آن بوده ایم. در این باره طی جابه جایی های مکرر در محاصره مامورینی امنیتی، سنگینی نگاههای پر سوال مردمان را بر شانه های خویش چنان حس می کردیم که “جخ،امروز از مادر نزاده ام / عمر جهان بر من رفته است”. دلتنگ آن بودیم داد برآورده آنچه را که به خاطر آن دربندیم، بازگوییم. اما این پرسش به سرعت صدایمان را در خود فرو می برد که “فریاد هم برآوردیم ؛ آیا برای این مردمان مهم است؟!” این همان انفعال سیاسی عمومی است که همواره با آن سوخته ایم ولی امروزه مطمئنا با آن نخواهیم ساخت.
امروز از به آغوش گرفتن گرم پدر و مادر پیرمان بعد از طی صدها کیلومتر راه و ماهها انتظار برای نیم ساعت ملاقات حضوری تا چشم به راه بودن همیشگیشان، به رنج و انتظار والدین فرزندانی همچون خود در سالیان دیگر می اندیشیم.
حالمان خوب است و همچنان امیدوار. زندان را نه بن بست که گذرگاهی برای کسب تجربه های جدید یافته ایم، تنها اندکی دلمان برای مردمی که در نبود عدالت و آزادی هنوز زندگی را فراموش نکرده اند تنگ شده است.

صباح نصری و هدایت غزالی
زندان اوین