واهمه های بی نام و نشان *


ابراهیم هرندی


• شمارِ زنان‌ افسرده‌ در جوامع‌ غربی‌، دو برابرِ مردان‌ است‌. این‌ شمارنشان‌ می‌ دهد که‌ زنان‌ در پیوند با این‌ بیماری‌ یا آسیب‌ پذیرتر از مردانند و یا به‌ دلایل‌ دیگری‌، افسردگی‌ خود را بیشتر از مردان‌ گزارش‌ می ‌کنند. گذشته‌ از افسردگی‌، بررسی‌های‌ دیگری‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ زنان‌ بیش‌ از مردان‌ به‌ همه‌ بیماری‌ های‌ روانی‌ گرفتار می‌ شوند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۱٣ می ۲۰۰٨


 
 
 
http://goob.blogspot.com
 
 
روزگار ما، روزگار فراوانی فزاینده ِ ترس و لرز و افسردگی و واهمه های بی نام نشان است. این چگونگی بخشی از آن روی سکه زندگی مدرن است 2 . براساس تخمینی که به تازگی از سوی سازمان بهداشت جهانی منتشر شد، شمار ِ افسردگان امروز جهان، بسی بیش از شمار همه افسردگانی ست که از آغاز تاریخ تاکنون برروی زمین زیسته اند. این بیماری در میان جوانان بیشتر از سالمندان است. پایانداد ِ پژوهشی جهانی در این باره که در 9 کشور با همکاری نزدیک به چهل هزار نفر انجام‌ شد، نشان‌ داد ه است که جوانان‌ در همه‌ این ‌کشورها بسی‌ بیش‌ از پیران‌ به‌ افسردگی‌ دچار می‌ شوند. نیز این‌ بیماری ‌در کشورهای‌ صنعتی‌ فراگیرتر از کشورهای‌ فقیر است‌؛ در حقیقت‌،خودکشی‌، که برآیندی از افسردگی ژرف است، در کشورهای‌ اروپایی‌ و امریکای‌ شمالی‌، پس‌ از تصادفات ‌ِرانندگی‌، بزرگترین‌ کُشنده انسان است‌. شاید این‌ روند ناشی‌ از افزایش ‌ِهماره‌ روینده‌ِ گستره‌ خواست‌ های‌ مردم‌ِ این‌ کشورهاست‌. این‌ گستره ‌بر پایه‌ شعارِ " مصرف‌ِ بیشتر، زندگی‌ بهتر " ، روز به‌ روز بازتر می‌ شود و آرزوها و درخواست‌ های‌ تازه ‌ای‌ در مردم‌ پدید می‌ آورد .
از سویی‌ نیز، فروکاهی‌ِ فرهنگ‌ِ باهمی‌ و همزیستی‌، سبب‌ می‌ شود که ‌یکی‌ از نخستین‌ نیازهای‌ انسانی‌، یعنی‌ نیازِ به‌ زندگی‌ با دیگران‌ ونشست‌ و برخاست‌ و داد و ستدِ اندیشگی‌ و عاطفی‌ با آنان‌ برنیاید.برآیش‌ِ انسان‌ در پرتو شیوه‌ زندگی‌ کوچ‌ زیستی‌، از وی‌ جانوری ‌اجتماعی‌ ساخته‌ است‌ که‌ نیازمند به‌ همزیستی‌ و همکاری‌ با دیگران‌ و جویای‌ یاری‌ و مهربانی‌ آنان‌ است‌. در کشورهای‌ اروپایی‌ و امریکای ‌شمالی‌ که‌ روندهای‌ اجتماعی‌ در چند سده‌ گذشته‌ مردم‌ را به‌ یکان‌ های ‌خود مدار روی‌ گردانیده‌ است‌، بسیاری‌ از مردم‌، نیاز به‌ همنشینی‌ بادیگران‌ را با روی‌ آوردن‌ به‌ گروه‌های‌ ورزشی‌ و مذهبی‌ و ...، جبران‌می‌کنند. برخی‌ نیز بازگشت‌ِ به‌ سنت‌ های‌ پیشین‌ و بازسازی‌ نقش ‌خانواده‌ را چاره‌ کار می‌ دانند .
در بررسی‌ِ چرایی‌ روزافزون‌ِ افسردگی‌ و خودکشی‌ در جهان‌، نقش‌ِرسانه‌ های‌ گروهی‌ را نیز نادیده‌ نمی‌ توان‌ گرفت‌. رسانه‌ های‌ گروهی‌، بویژه‌ تلویزیون‌ و سینما، همه‌ گروه‌ها و جامعه‌ های‌ جهان‌ را به‌ یک ‌گروه‌ تبدیل‌ کرده‌ است‌. تا پیش‌ از آن‌، هر کسی‌ با قوم‌ و قبیله‌ خود درگرفت‌ و داد بود و همه‌ کنش‌ ها و کشش‌ ها و کوشش‌ های‌ ذهنی‌ِ فرد، درپیوند با اقوام‌ و خویشاوندانش‌ شکل‌ می‌ گرفت‌. این‌ چگونگی‌ سبب می‌ شد که‌ هر کسی‌ در میدان‌ زندگی‌ در رشته‌ای‌ کارآمد و پهلوان‌ باشد ودر کاری‌ بر دیگران‌ برتری‌ داشته‌ باشد. امروزه‌ در پرتو تلویزیون‌ وسینما، جهان‌ قبیله‌ای‌ پنج‌ میلیارد نفری را می‌ ماند و اگر فرد در میان ‌روستا و شهر خود نیز بهترین‌ باشد، باز با حریفان‌ِ دیگری‌ در استان ‌روبروست‌ و اگر در استان‌ نیز برترین‌ باشد، باز باید با بهترین‌های ‌استان‌های‌ دیگر مسابقه‌ بدهد. امروزه‌ قهرمان‌ کشور بودن‌ نیز پایان‌ راه‌ نیست‌ بلکه‌ آغاز راه‌ِ دور و درازِ جام‌ِ جهانی‌ ست‌ که‌ آن‌ نیز تنها به‌ یک ‌تن‌ داده‌ می‌ شود و هزاران‌ هزار قهرمان‌ِ دیگر را که‌ هر یک‌ پیش‌ ازپیدایش‌ و فراگیر شدن‌ِ تلویزیون‌ برترین‌ می‌ بود، ناامید و شکست‌ خورده‌ نشان‌ می‌ دهد .
تماشای‌ برترین‌ ها و بهترین‌ ها و دیدن‌ شیوه‌ زندگی‌ ستارگان‌ سینما وتلویزیون‌ و، نمایش‌ِ ریخت‌ و پاش‌ها و خوش‌ گذرانی‌ های‌ رویایی‌ وبی‌ پایان‌ نمای‌ آنان‌ در سریال‌ های‌ فریبنده‌ِ تلویزیون‌ های‌ اروپایی‌ وامریکایی‌، همزمان‌ با برانگیختن‌ِ اشتهای‌ مردم‌ جهان‌ برای‌ مصرف‌ِ بیشتر در آرزوی‌ بهروزی‌ و شادکامی‌ و زندگی‌ِ بهتر، دریای‌ رشک‌ِ آنان‌را نیز به‌ هیجان‌ می‌ آورد و بر ناخرسندی‌ و ناسازگاری‌ِ آنان‌ با همسران ‌و فرزندان‌ و همسایگان‌ و همراهانشان‌ می‌ افزاید. شاید از اینروست‌ که ‌افسردگی‌ و خودکشی‌ در جهان‌ روندی‌ روزافزون‌ یافته‌ است‌ .
 
جنسیت‌ و افسردگی

شمارِ زنان‌ افسرده‌ در جوامع‌ غربی‌، دو برابرِ مردان‌ است‌. این‌ شمارنشان‌ می‌ دهد که‌ زنان‌ در پیوند با این‌ بیماری‌ یا آسیب‌ پذیرتر از مردانند و یا به‌ دلایل‌ دیگری‌، افسردگی‌ خود را بیشتر از مردان‌ گزارش‌ می ‌کنند. گذشته‌ از افسردگی‌، بررسی‌های‌ دیگری‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ زنان‌ بیش‌ از مردان‌ به‌ همه‌ بیماری‌ های‌ روانی‌ گرفتار می‌ شوند و حتی ‌درصدِ زنانی‌ که‌ به‌ افسردگی‌ فصلی‌ دچار می‌ شوند، از مردان‌ بیشتراست‌ .
زیست‌ شناسان‌ برای‌ واگشایی‌ِ این‌ چیستان‌ با گرفتاری ‌های‌ بسیاری‌ روبرو هستند که‌ چندی‌ از آن‌ ها را بر می‌ شماریم‌: نخست‌ این‌ که ‌سازه‌های‌ سازنده‌ِ افسردگی‌ در افراد متفاوت‌ است‌. از اینرو، شناسایی ‌سازه‌ای‌ که‌ به‌ آسیب‌پذیری‌ِ بیشتر زنان‌ کشیده‌ می‌ شود، کاری‌ بس‌دشوار است‌ . دیگر آن‌ که‌ فرهنگ‌ های‌ غربی‌، مردان‌ را استوارتر و تاب‌ آورتر از زنان‌ می‌ خواهد و ای‌ بسا که‌ این‌ پنداره‌ سبب‌ شده‌ است‌ تا مردان‌ به‌ درمان‌ جویی‌ برای‌ افسردگی‌ برنیایند و آمارِ نادرستی‌ از این‌چگونگی‌ وجود داشته‌ باشد. سوم‌ آن‌ که‌ هیچ‌ گونه‌ تفاوت‌ِ چشم‌ گیری‌در بنیادِ ژنتیک‌ زن‌ و مرد وجود ندارد، اما با‌ آنکه‌ هیچ‌ زمینه‌ِ ژنتیک ‌برای‌ آن‌ نمی‌ توان‌ یافت‌، تفاوت‌ های‌ بزرگی‌ در پیوند با خیز و ریزِهورمون‌ های‌ گوناگون‌ در خون‌ و نیز شیوه‌ خوابیدن‌ِ زن‌ و مرد است‌ .
با این‌ همه‌، بسیاری‌ از پژوهش‌ های‌ این‌ حوزه‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ شمارِزنان‌ِ افسرده‌، دو برابر مردان‌ است‌. در پژوهشی‌ که‌ در سال‌ 2000 میلادی همزمان‌ در بیش‌ از 10 کشور جهان‌ انجام‌ شد، آشکار گردید که‌ اگر چه ‌در میان‌ زنان‌ و مردان‌ِ این‌ کشورها، احتمال‌ِ ابتلا به‌ بسیاری‌ از بیماری‌ ها همانند است‌، اما شمار زنان‌ افسرده‌، دو برابر مردان‌ است‌ .
در آزمایشی‌ که‌ چندی پیش در باره‌ این‌ چگونگی‌ در انستیتوی‌ ملی‌ بهداشت‌ روانی ‌امریکا انجام‌ گرفت‌، پژوهندگان‌ به‌ بررسی‌ بخش‌هایی‌ از مغز در هنگام ‌کارکردن آن‌ در زمان‌ِ اندوهناکی‌ِ فرد پرداختند. این‌ آزمایش‌ نشان‌ داد که ‌گردش‌ خون‌ در بخش‌ لیمبیک 3 ‌ِ مغزِ زنان‌ در هنگام‌ِ نگرانی‌، هشت‌ برابرِ آن‌ دراین‌ بخش‌ از مغزِ مردان‌ است‌. این‌ جُستاورد، ذهن‌ پژوهندگان‌رابه‌ این‌ نکته‌ رهنمون‌ ساخت‌ که‌ شاید پر کاری‌ِ این‌ بخش‌ از مغزِ زنان ‌آنان‌ را آسیب‌ پذیرتر می‌ نماید و نیز شاید این‌ پرکاری‌ سبب‌ِ زودترفرسوده‌ شدن‌ِ بخش‌ِ لیمبیک، در مغز آنان‌ می‌ گردد. اگر این‌ تئوری ‌درست‌ باشد، تفاوت‌ زن‌ و مرد در پیوند با افسردگی‌ زمینه‌ فیزیولوژیک ‌دارد .
آزمایش‌ِ مهم‌ِ دیگری‌ به‌ بررسی‌ِ چگونگی‌ زایش‌ و خیزش‌ و ریزش‌ِ ِ هورمون‌ های‌ گوناگون‌ در بدن‌ِ زن‌ و مرد پرداخت‌. این‌ آزمایش‌ نشان‌داد که‌ تفاوت‌ های‌ بزرگی‌ میان‌ زن‌ و مرد در رابطه‌ با تولیدِ هورمون‌ و نیز واکنش‌ آن‌ ها نسبت‌ به‌ دایره‌ِ شب‌ و روز و فصل‌ های‌ سال‌ است‌. برای ‌نمونه‌، بدن‌ زنان‌ در شب‌ های‌ تابستان‌ هورمون‌ ملوتونین‌ِ 4 ، کمتری ‌تولید می‌ کند. تراوتش‌ این‌ هورمون‌، آرامش‌ بخش‌ و خمودگی‌ آوراست‌ و در فصل‌ زمستان‌ افزایش‌ تولید آن‌، افسردگی‌ فصلی‌ را سبب‌ می ‌شود. جُستاوردِ دیگرِ این‌ پژوهش‌ این‌ بود که‌ مغز زنان‌ واکنش‌ بیشتری‌ به‌ نورـ درمانی‌ نشان‌ می‌ دهد. این‌ درمان‌ برای‌ افسردگی‌های‌ فصلی‌ به‌ کاری‌ می‌ رود و جای‌ کمبودِ نورِ خورشید را در تولید هورمون‌ ملوتونین‌ می‌ گیرد .
این‌ آزمایش‌ها گویای‌ اثرِ هورمون‌های‌ بدن‌ بر چگونگی‌ آسیب‌ پذیری‌ در برابر افسردگی‌ ست‌. آنچه‌ که‌ تا کنون‌ مورد بررسی‌ قرار نگرفته‌است‌، کنش‌ ها و واکنش‌ های‌ هورمونی‌ در هنگام‌ قاعدگی‌ و یائسگی‌ وپیوند آن‌ ها با افسردگی‌ ست‌. نوسانات‌ِ هورمونی‌ِ بدن‌ زنان‌ با توجه‌ به‌ نقش‌ برآیشی‌ آنان‌ بسی‌ بیشتر از مردان‌ است‌ و ریشه‌ِ ابتلای‌ بیشترِ زنان‌به‌ افسردگی‌ را باید در فراز و فرودهای‌ هورمونی‌ِ بدن‌ آن‌ ها در دوران‌ِآبستنی‌، قاعدگی‌، و یائسگی‌ جستجو کرد .
.......................
1. عنوان ِ این یادداشت، نام کتابی ست از زنده یاد غلامحسین ساعدی.
2. برخی از روشنفکران، بررسی آن روی سکه مدرنیزاسیون را برای نویسندگان کشورهای پیرامونی نادرست می دانند و برآنند که این بررسی بسود نیروهای واپسگرای آن سرزمین ها خواهد بود و آبی به آسیای ارتجاع و خود کامگی و دیکتاتوری ست. چنین است و هدف در اینجا نوشتن درباره افسردگی ست .
3. The Limbic System
4. Melatonin