غزل - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
  
    از : مجید وثوقی

عنوان : کی؟
جناب ناصرناصر:
کی راست می گوید؟
من، تو، او، ما، شما یا ایشان؟
۱۰۴۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : ناصر ناصر

عنوان : راست می گوید
راست می گوید ، ای کاش به جای بند کردن به هم ، کمی بیشتر با هم صمیمی بودیم. از هم یاد می گرفتیم ، به هم می آموختیم. آنوقت بهانه به دست دروغگویان و خرابکاران هم نمی افتاد. تا الکی جنجال پا کنند و ماهی بگیرند از گل آلوده آب.

با احترام ناصر
۱۰٣۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : کرمانی!
عجب روده درازی!آخرش معلوم نشده چه می خواسته بگه!
۱۰۱۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مجید وثوقی

عنوان : به الف کرمانی
خوب است وقت ندارید و اینهمه حرف می زنید اگر وقت داشتید لابد می خواستید مثنوی یک من کاغذ بنویسید.
۱۰۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : الف کرمانی الف کرمانی

عنوان : آخرین توضیح
"یکی دوست می دارد کوتاه سخن بگوید، و آن دیگری رشته ی دراز بجوید. پس هم کوتاه و هم بلند بجا زیباست."

تأویل را من در کل بکار برده ام نه در باره ی شما ، یعنی در واقع اعتراض کلی را که داشتم نیز در آن یادداشت آورده ام . برای اینکه یکی مثل شما می آید و قبل از اینکه معنی را در یابد صدای اعتراضش بلند می شود ، دیگری می آید بدتر از شما می کند و شروع می کند به سواد نمایی و از این آن نکته گیری کردن و وقت خود و دیگران را ساعت ها هدر دادن . آن عزیزان غافل از اینند که متخصص بخوبی تمیز می دهد یک بحث علمی را از پرت گویی.
من بسیاری از بچه ها را می شناسم که متخصص اند و صاحب نظرند ، اما نمی آیند در این بحث ها شرکت کنند ، نه اینکه نمی خواهند ، بلکه چون مسیر بحث عموماً به گوشه های تاتوان و پرت کشیده می شود و آنان در چنین بحثی وقت خود را به هدر رفته به شمار می آورند نمی آیند . منظورم من در بکار بردن تأویل همگان بودند . شما می توانید ده صفحه بنویسید ، من در حد خود به ذوق آمده یک بیت می گویم ، نفر سوم ممکن است بیاید و فقط بگوید : دریا بود . منظور من این بود از آن سخن: بیایید به آن ها بند نکنیم ، اگر کس یا کسانی واقعاً دانش شعر دارند که این همه نکته گیرند ، بگذار بیایند و بدون بند کردن به این و آن بنویسند . و ما بی سوادان یاد بکیریم.اما عملاً این طور نیست و در نتیجه به گفته ی دیگران پیوسته ناخنک می زنند ، که به قول خود زرنگی کرده باشند که لو نروند . زیرا اگر چنین اشخاصی بحثی را به تنهایی باز کنند بنزین در همان دقایق اول تمام می شود و دست رو. پس چاره ی کار را این افراد اشتباه گر نه در آموختن و فرهیخته و پر دانش شدن ، بلکه در این می بینند که همان بحث پراکنده ی سیاسی جلوی دانشگاه را که گه گاه به مشت زنی نیز کشیده می شد ، به خانه ی ادبیات بکشانند و وقت خود و دیگران بکُشانند. چرا من آن نکته را بیان کردم زیرا بسیاری از دوستان غیر متخصص با وقت گیری های بیهوده مردمان متخصص را خط می زنند . و آن ها نمی آیند مثل من اینجا با شما بحث بکنند. می گویند ما وقت زیادی نداریم برای تلف کردن ، اصلاً نمی آیند . در حالی که اگر می آمدند و بحثی پر شور و زیبا در می گرفت ، بیسوادانی همچو من بسیار از آن ها می آموختند.

من بار ها در زیرنویس های بچه های ایرانی دیده ام ، نه فقط سر سری و سبک بر خورد می کنند ، بلکه حتی نزاکت و ادب را رعایت نمی کنند و گاه کلمات زشت و رکیک بکار می برند. و در نتیجه انسان های متخصص و بزرگوار از چنین بحث هایی می گریزند و باز در نتیجه ظالمانه من دانش آموز از حضور آن ها محروم می شوم . این تضاد در برخورد به نظر من بر می گردد به اینکه ما نود و نه درصد بحث را نه آکادمیک بلکه در خیابان آموحته ایم . گناه ما هم نیست ، بچه ی زمان انقلاب شدیم و همان بحثی را که در جلوی دانشگاه انجام می دادیم حالا کشانده ایم به دامن ادبیات. اما گناه اساتید آکادمی دیده هم نیست ، او چرا باید مجبور شود بی حوصلگی ، و شتابزدگی های مرا پیوسته تحمل کند. آن سخن کلی بود چون از بر داشت غلط شما سخت دلخور بودم ، کلی نیز سخن گفتم . چرا کلی سخن گفتم؟ زیرا کس دیگری می آید و در جای دیگری باز وقت خود ودیگران را سر هیچ دیگری چند روزی می گیرد ، در حالی که با اندکی دقت در آغاز ، می توان آن بحث را نداشت. ما زمان بسیار محدودی را در دست داریم نباید سر هیچ هدرش داد.
نتیجه ی این بحث های بسیار ضعیف و غیر آموزنده و حتی گاه مضر این است که بسیاری پشیمان می شوند از اینکه در چنین بحثی شرکت کرده اند . درد این است و کلی است و فقط به شما مربوط نمی شود. چون متأسفانه من وقت بسیار محدودی را در اختیار دارم و هر روز نمی توانم بیایم و برای یکی توضیح بنویسم . همینک هم که دارم این توضیح را می نویسم کار خود را به کناری نهاده ام ، درنتیجه من کلاً هم نظرم را دادم .
چرا کلاً نوشتم؟ زیرا بسیار بار دیده ام که ساعت ها هدر رفته بی هیچ نتیجه ی مثبتی . بگذار یک نمونه ی زنده ای برای شما بیاورم ، همین بحث من و شما : دومین روز است که داریم پی می گیریم.
۹۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مارال مسافری

عنوان : پاسخ
جناب الف کرمانی. الف کرمانی:
اول اینکه چون خودتان گفتید که:
«دوماً شما حق ندارید مرا مجبور کنید که از چشم شما جهان شعر را ببینم . پس هر کس دید تأویلی خود دارد.»، می خواستم بدانم در این چالش تأویل شما چیست وگرنه من هم در کار شعر و شاعری چیزی نیستم.
دو دیگر اینکه من خودم وقتی یادداشت شما را خواندم، آن فضولی را در کار خودم کرده بودم. حالا عیبی هم ندارد، مجذور شد. یا حق
۹۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : الف کرمانی الف کرمانی

عنوان : با درود
با درود ، مارال عزیز ، من نه شاعرم و نه متخصص شعر و ادبیات که با شما مصاف بدهم ، اگر می بینی اینجا ها پیدایم می شود ، می آیم چیزی از شما ها بیاموزم و گشنه ی جان را ، بیابم تکه ای نان. شعر و ادبیات نان جان است که در جان های شیفته پنهان است و ما برای رفع نیازی در خانه ی مردم دانا را دق الباب می کنیم تا زدن در خانه ی دوست را باب کنیم، همین.

از انصاف و اعتراف و شهامت شما بسیار لذت بردم ، تو چیزی در بساط داری که بسیاری از ما نداریم ، فقط کمی ادویه ی افتادگی و صبر بر آن بیفزا تا کامل شوی. در باره ی پیر و جوان ، او که می خرامد به ناز - حافظ شیراز - بسیار گفته است . گه گاه در خشکسال زمانه ی ما با او به خلوت بنشین و زنده زنده دریا ببین.

یک بار دیکر شهامت و پاکدلی شما عزیز را می ستایم.

حالا که با هم دوست شدیم بگذار یک فضولی هم بکنم : همیشه ی همیشه ، قبل از اینکه دست به کاری بزنی ، دقیق بیندیش ، آنگاه بی هیچ تردیدی به راه بیفت . شاد باشی و شکفته همچو اردیبهشت.
۹۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مارال مسافری

عنوان : به الف کرمانی الف کرمانی
جناب الف کرمانی الف کرمانی :
بله ... شتاب کردم و آن چهره ی دیگر نوشته ی شما را ندیدم و پوزش می خواهم. اما در مورد شعر - که هنوز وارد گفتگوی آن نشده ایم- اگر دیداری مکاتبه ای دست دهد، با هم مصافی خواهیم داشت. یا حق
۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مهران رجایی

عنوان : ختامش را
که تا شوم ز سماعش غنی، ختامش را
تهی ز سرب و ز سگ، بی عتاب می خواهم.
۹۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : الف کرمانی الف کرمانی

عنوان : سلام مارال عزیز
دقیق گفته اید ، در ضمن ما ایرانی ها یه خورده زیادی عجول هم هستیم . ای کاش به جای اینکه از من سئوال می کردید از خود استاد خویی می پرسیدید او شما را روشن می ساخت. اما حال که عجله کرده اید بناچار خودم با این زبان الکن چند کلمه برایتان می نویسم . مارال خانم عزیز ، جوانی کردن و جوان بودن اوج عشق خویش به زندگی به هستی نمودن است . در شرق زمین اصطلاحی است به نام جوانی کردن ، یعنی جوان زن بودن ، یعنی جوان مرد بودن . البته در جامعه ی مرد سالار ما این اصطلاح را فقط برای مردان بکار می برند متأسفانه. اما جوانی کردن فقط خاص مردان نیست . اگر شما گرد آفرید زمانه ی خود گشتید جوانی کرده اید ، اگر شما بزرگواری ویژه ای کردید جوانی کرده اید . خوشبختانه در افغانستان هنوز به معنی اولیه اش بکار می رود . بیشتر به هم می گویند ای نا جوان تا نا جوانمرد . جوانی کردن یعنی زیبا بودن ، کار نیک و زیبا کردن ، اگر اشتباه نکنم در زبان کردی هنوز به زیبا می گویند : جُوان

تاریخ نویس و عدالت خواه بزرگ افغان ، میر غلام محمد غبار در کتاب "افغانستان در مسیر تاریخ در این باب چنین می نویسد : نقل به مضمون است ، تکیه ی گفتار روی کلمه ی "ناجوان" است . آری او می نویسد: وقتی رفیقش را به شکنجه گاه بردند نزد او . گفت : ای دوست "ناجوان "این کار چه بود که تو با من کردی!؟

پس خانم عزیز هر کس شیوه ی خود دارد ، دانش جهان انبوه است ، هر کس یک نخود دارد. پس اولاً آن سخن تحسین است نه کنایه . دوماً شما حق ندارید مرا مجبور کنید که از چشم شما جهان شعر را ببینم . پس هر کس دید تأویلی خود دارد. اگر همه مردم جهان هستی را یک شکل می دیدند ، می دانید که این جهان زیبا به چه جهنمی بدل می گشت؟

یکی دوست می دارد کوتاه سخن بگوید، و آن دیگری رشته ی دراز بجوید. پس هم کوتاه و هم بلند بجا زیباست .

شاد و صبور باشید بانوی گرامی.
۹۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مارال مسافری

عنوان : به میم دریازاد
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۹٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : میم دریازاد

عنوان : دیگ به دیگ
دیگ به دیگ میگه روت سیاه!
آیا « لجن » در فرهنگ شما جزو « مواد پاک کننده » است؟
« نقد پاکیزه » تان را بخوانید، شاید بفهمید که خود چگونه گفته اید.

آری آری خون چکد ازچشم تیغ آبدار
گر بریزندآبرو ، پولاد را پوشال ها !
م ـ فرزاد
۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مارال مسافری

عنوان : جناب الف کرمانی الف کرمانی
جناب الف کرمانی الف کرمانی :
هیچگاه فکر کرده اید که چرا ما ایرانی ها به جای نقد پاکیزه از شعر همواره شاعر را می کوبیم؟ شما چه لذتی می برید از اینکه تلخ بگویید.
کاش به جای اینگونه نشانه دار سخن گفتن، کمی شعر به این زیبایی را دریافت می کردید و کاری به این نداشتید که شاعر پیر است یا جوان؟
و بدانید که شاعر همیشه جوان است و به او می برازد که در هر شرایط سنی هر کاری که دلش می خواهد بکند و هر چیز که دلش می خواهد بنویسد. خواننده می تواند بخواند، می تواند نخواند. مختار است اما حق معنایی ندارد که تلخ بگوید.
یا حق!
۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مارال مسافری

عنوان : یک پرسش
جناب خویی: من از شعرتان بسیار لذت بردم، زیبا بود و بار دیگر دریافتم که هنوز دود عشق از کُنده ی غزل بلند می شود. اما یک پرسش :چرا عاشقانه ای را که به این زیبایی و لطافت داشت پیش می رفت، به لجن آلودید؟
۹٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : الف کرمانی الف کرمانی

عنوان : جوانی می کند
در واژه ها چو تیر و تفنگ زندگانی می کند
گه گاه پیر مرد سخت جوانی می کندس
۹۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷