"خاتمی بدتر از احمدی نژاد"!!


نیکروز اولاداعظمی


• سیاستمدار واقعی و خردمند نمی بایست با تبیین این حکومت تغییر ناپذیر است، کار و عمل سیاسی خود را تعطیل نموده و فقط به چند شعار مهیج و غیر واقعی، تکراری و کسل آور و به لحاظ تاریخی دارای قدمتی بسیار طولانی بسنده نماید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۱۴ می ۲۰۰٨


"خاتمی بدتراز احمدی نژاد" از زبان فردی از طریق یک مصاحبه در رادیوی محلی فارسی زبان استکهلم در سه شنبه شب مورخ ۲۰۰٨-۰۵-۰۶ به چرخش در آمد که خود را رئیس انجمن پژوهشگران ایرانی و صاحب نظر در امور سیاسی معرفی کرده بود. این باصطلاح سیاست مدار قطعأ به این موضوع آگاه است که یکی از شعارهای روزهای انقلاب ۵۷ این بوده که "تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود"، اما همگان ملتفت شدیم که شاه کفن شد ولی وطن نه اینکه وطن نشد بلکه از برکت حکومت استبداد- دینی ایران به جهنمی تبدیل شده که در باره اش سخن ها و کتاب ها باید نوشت، استبداد و سیه روزی های به مراتب بدتر و خشن تر در پوشش شرع اسلام بر احاد جامعه نفوذ و سیطره یافته که عواقب آن بر دوش مردم ایران همچنان سنگینی می کند.
بایستی دانست که آرزوی کفن پوش کردن حکومت اسلامی ایران دغدغه ما ایرانیان نیست، چرا که، در طول تاریخ مردم ایران با کفن پوش کردن حکومت ها چیزی عایدشان نشده، ریشه استبداد را باید در رفتار دینی مردم و زندگی قضا و قدری آنها و نظام بی کفایت سیاسی در ایران جستجو کرد و به آن نشانه رفت، که آن نیز از طریق تقویت مدنیت و پذیرش مسئولیت از سوی مردم وعنصر دموکراسی تحقق می یابد.
طرز فکر و نگاه به، "کفن پوش" کردن فرد و یا دستگاه حکومتی گره مشکلات فرهنگ استبدادی را باز نمی کند همانگونه که در سابق نکرد، در حالیکه عرصه فعالیت ها را در زمینه های گوناگون سیاسی و اجتماعی-فرهنگی هر چه بیشتر تنگ خواهد کرد، تک بُعدی نگریستن به حوزه سیاست و تئوری پردازی در جهت قطعیت دادن به نظریه ای، عمل خردمندان سیاسی نیست، بلکه چند نظریه ای در عالم سیاست، سیاست را از شکل خشک و بی روح بودن بدر می آورد و نیز از جو مسموم و تهمت زنی کاسته خواهد شد.
در طول تاریخ در ایران حکومت ها رفتند و جابجا شدند اما مناسبات استبدادی و به تبع آن حکومت استبدادی جاودانه ماندند، شک نیست که روشنفکران و نخبگان سیاسی در رفتار و موضع سیاسی آدرس را اشتباه می رفتند و برخی دیگر مانند رئیس انجمن پژوهشگران ایران همچنان می خواهند آدرس را اشتباهی روند و هر کس که بخواهد روش های دیگری از سیاست گزینی و تولید سیاسی را در راستای تحقق استراتژی جامعه چند صدایی که بی شک از طریق قانونمند شدن روش های پیشبرد مسالمت آمیز مبارزه سیاسی می گذرد، و بطورکلی موضوع سیاست را بگونه ای دیگر غیر از سنت های پیشین بپندارد، با یک برچسب "لابی جمهوری اسلامی"، بسلامت از نزد قاضی راضی بر می گردند.
اما سئوال همچنان باقی ست و آن اینکه آیا هیچ تفاوتی بین خاتمی و احمدی نژاد موجود نیست و یا به قول رئیس انجمن پژوهشگران ایران "خاتمی بدتر از احمدی نژاد است؟ آیا در دوران هشت سال صدارت محمد خاتمی در مقام ریاست جمهوری هیچ تحولی در مسیر جاده اجتماعی مردم ایران و بهبود وضعیت سیاسی میسر نگردید و هیچ تناقض و تمایزی در هرم حاکمیت و پیرامون آن پدیدار نگشت؟
به خاطر دارم در همان زمان یکی از سرداران سپاه در نطقی گفته بود که "مخالفین مانند میوه کال می مانند، ما منظریم رسیده شوند تا آنها را پچینیم". منظور از این مخالفین چه کسانی بودند جز انتشار صدها روزنامه و مجله با عقاید گوناگون، تشکیل کانون های دموکراتیک و حقوق بشری که شیرین عبادی بعنوان رئیس یکی از این کانون ها با دریافت جایزه نوبل افتخار جامعه ایرانیان شد از برکت فعالیت ایشان بود که حضانت کودکان به مادران در مجلس اسلامی پذیرفته شد، اتحادیه صنفی معلمان که به دفعات تظاهراتی را در اقصی نقاط ایران برای برخی مطالبات خود سازماندهی کرده بود و همچنان در این زمینه فعال است، فعالیت مستقل برخی سندیکاهای کارگری از جمله سندیکای اتوبوس رانی که کشمکش هایش با خانه کارگر خاری بر چشم شوراهای اسلامی کار شد، و نیز کمپین یک میلیون امضاء برای برابری حقوق زنان با مردان که حقیقتأ به سنگر مبارزه مدنی زنان ایران تبدیل شده است، همه این حرکت ها از شرایطی ناشی شده که محمد خاتمی سکاندار ریاست جمهوری بوده است ، خاتمی خود محصول دوران خیزش اجتماعی مردم ایران در دوم خرداد بوده است، قبل از خاتمی گرچه بقول یرواند آبراهامیان زمزمه اصلاحات در دستگاه جمهوری اسلامی بعد از خاتمه جنگ ایران و عراق شنیده شد (که قتل عام زندانیان سیاسی تابستان ۶۷ واکنشی به آن زمزمه ها بوده است) اما فشار از پایین منجر به انشقاق درون حکومت شد و خیزش دوم خرداد از آن تبلور یافت و خاتمی بر این خیزش مخالف نظم موجود و تضییقات آن گردن نهاد. بنابراین آن مخالفین که سردار سپاه از آن سخن رانده بود همین هایی بودند که امروز در دم تیغ کارگزاران دولت احمدی نژاد قرار گرفتند، جناب آقای رئیس انجمن پژوهشگران ایران آیا آن شرایط که مختصری از آن بر شمرده شد و در زمان صدارت خاتمی روی داد بدتر از دوران دولت نظامی-امنیتی محمود احمدی نژاد است؟
بساط استبداد آغشته به باورهای دینی از طریق تقویت عنصر مدنی و دموکراسی برچیده خواهد شد نه "کفن" کردن فقط جزیی از آن در شکل انقلاب، و یا شورش های کور و قیام، در این چهارچوب تنگ نظری دیگر حتی نقد سیاست خارجی و داخلی مخرب جمهوری اسلامی معنایی پیدا نمی کند و هر نوع نقدی موکول به شعارهای توخالی و غیرعملی می گردد، از این رو و در بند بودن سبک سیاسی غیر عملی ای است که نخبگان سیاسی مسالمت جو که تلاش برای جامعه ی باز و فضای هوای تنفس آزادی را از طریق پیگیری تقویت عنصر جامعه مدنی و آرایش نیروی سیاسی به نفع دموکراسی ره می گیرند مورد لعن و نفرین کسانی همچون رئیس انجمن پژوهشگران ایران قرار گرفته و "لابی جمهوری اسلامی" شناسانده می شوند.
اینکه محمد خاتمی به کرات متذکر شدند که ایشان خواهان حفظ نظام هستند و مصلحت سیاسی را تا جایی رسانده بود که حتی طرح دو ماده ای خود در ارتباط با اختیارات رئیس جمهور به مجلس را پس گرفت، جای شکی بر ناپیگیری او در زمینه پیشبرد اصلاحات و وعده های داده شده از سوی ایشان باقی نمی گذارد، اما قرائت و تأویل ایشان از دین و نوع حکومت مداری به گونه ای پیش رفت که بقول سردار سپاه "مخالفین"، و منتقدان به نظم موجود در نظام اسلامی ایران جهت تحول سیاسی و فضای باز اجتماعی به میدان آمدند. این وضعیت و بدست گرفتن رهبری اصلاحات نتیجه خصلت ویژه و کاریزمای محمد خاتمی نبوده بلکه خواست تحولی بوده است که از درون جامعه غلیان کرد و خاتمی را بر کرسی ریاست جمهوری رساند. تلاش برای قلع و قمع و سرکوبی همه جانبه پس از تشکیل دولت امنیتی-نظامی احمدی نژاد به دستاوردهای دوم خرداد ریشه در تفکر ممانعت از "دوم خرداد چرب تر" دارد، و تراژدی آنجاست که تفکر رادیکالیسم در جامعه ایرانیان بگونه ای سیاست پیشه میکند که به جای فراهم نمودن شرایط تقویت روند "چرب تر"ی از اصلاحات و تقویت عنصر مدنیت و دموکراسی، عملأ شرایط موجود را برای اثبات نظریه خود مبنی بر "نظام قابل اصلاح نیست" مورد خشنودی قرار می دهند، یعنی هر چقدر سرکوبی ها تشدید گردد، آنها سهل تر می توانند چهره حکومت را معرفی نمایند، حد و حدود سیاست گذاری آنها بیشتر از این نیست از این رو از حرکت های تحولی در نظام سیاسی و ساختار جامعه مدنی قافل می مانند و اصولأ دغدغه شان نیست.
هدف سیاست آنست که بتوان در داد و ستد بازار سیاسی چیزی بستاند و وقتی ستاند از آن مثل مردمک چشم محافظت نماید، هنر این نیست که حکم صادر شود و بگویند " این یکی مانند آن یکی ست" و یا "بدتر از آن است" و یا اینکه "سگ زرد برادر شغال است" هنر آنجاست که با قواعد بازی سیاسی وارد آرایش نیروی سیاسی شد و یا با تأثیرگذری بر نیروهای سیاسی موجود آرایش نیروها را به نفع آزادی و دموکراسی رقم زده و در تعامل برای تقویت فضای سیاسی جدیدتر قرار گرفت ، همانگونه که متذکر شدم حکومت ها می روند اما آنچه باقی می ماند فلسفه سیاست و تولید ابتکارات سیاسی است، که متأسفانه جامعه ایرانیان در این زمینه با ضعف جدی روبرو است.
شناخت از آرایش نیروهای سیاسی و منافع متضادشان مهم است اما مهمتر از همه شرکت در فضای سیاسی بوجود آمده جدید است، در این فضای جدید، هر چند محدود می بایست بیشترین بهره برداری سیاسی را جهت فاز دیگری از فضای سیاسی نمود نه آنکه با توسل به شعارهای توخالی مردم را به دنبال نخود سیاه فرستاد، مردم ایران در سرنگون کردن حکومت ها استادند و خط گرفتن از چند تا سیاسی کار نیازی ندارند، آنچه که نیاز ضروری بدان است فراگیری زبان مدنیت و مسئولیت در جامعه است که برخی از سیاسی کارهای هوادار نظم مدرن هم بدلیل برخی تنگ نظری های آغشته به فرهنگ سنتی از آن گریزانند و همچنان به دنبال حل مسئله به شکل ریش سفیدی اند.
"خاتمی بدتر از احمدی نژاد" و یا "سک زرد برادر شغل است"، عمومأ از سوی دو جایگاه سیاسی اما متمایز از هم بر می خیزد، یکی از سوی جناح راست مغلوب شده و افراطی خارج از ایران که آرزوی تیره شدن و دشمنی هر چه بیشتر مابین جمهوری اسلامی با اسرائیل و امریکا را در سر داشته و آنرا به فال نیک می گیرد و آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی را از طریق دخالت نظامی امریکا در سر می پروراند، و دیگری از سوی چپ غیر تساهل و غیر معتدل تحت نام های گوناگون که هیچ ابتکار و نبوغی در عالم سیاست و فراز و نشیب هایش در روشهایشان لحاظ شده نیست، به نوعی از شرایط خفقان به نفع شعار "کلیت نظام باید برود" خشنود بوده وباصطلاح از آن بهره می جویند، هردوی این نیروها با آرزوی ظهور مهدی موعود،(انقلاب، شورش و قیام) جامعه را هر چه بیشتر در فساد و تباهی می خواهند، دلیل اصلی بیان "خاتمی بدتر از احمدی نژاد" از همین موضع غیر خردمندانه سرچشمه می گیرد، زیرا اصلاحات خاتمی در هر شکل و شمایل "رسیدن میوه کال"ی بود که سرداران سپاه در حال چیدنش هستند و آن دو جایگاه سیاسی از آنجائیکه هر تحول اصلاحی را باعث کند شدن تحقق شعارهای خود و در صورت وقوع "اصلاحات چرب تر" آنرا منتفی ارزیابی می کنند، با کین و نفرت عدیده به اصلاحات خاتمی نگریسته و در مورد حرکت تاریخی جنبش دوم خرداد مردم ایران و دستاوردهایش اصلأ به روی مبارکشان هم نمی آورند.
سعی و کوشش برای بوجود آمدن فرازهایی از حکومت و دولت معتدل در دوران رویداد دوم خرداد که مردم ایران بانی اصلی آن بوده اند را به این دلیل منکرند تا وانمود کنند که با موچودیت این حکومت نه تحولی رخ می دهد و نه می بایست منتظر تحول شد و هر که را در جهت سیاست تعدیلی و کمک به تقویت تعدیل فضای سیاسی-اجتماعی گام بر می دارد را با وصل کردنشان "به بند ناف اصلاح طلبان حکومتی" و " مشارکتی ها" خود را ارضا نموده و راضی از قاضی بر میگردند.
سیاستمدار واقعی و خردمند نمی بایست با تبیین این حکومت تغییر ناپذیر است، کار و عمل سیاسی خود را تعطیل نموده و فقط به چند شعار مهیج و غیر واقعی، تکراری و کسل آور و به لحاظ تاریخی دارای قدمتی بسیار طولانی بسنده نماید. بحث بر سر تغییرپذیری و تغییرناپذیری حکومت نیست ( گرچه شناخت این پدیده مهم است) بحث بر سر روند تحولات اجتماعی در جامعه است که عالم سیاست را مصون از آن نیست، آرایش نیروهای سیاسی و تمایزات مابین شان در هرم حکومت و پیرامون آن صرفنظر از این که کدام بلوک سیاسی مقبولمان باشد و یا نباشد واقعیتی است که نباید با توسل به شعارهای حاضر و آماده زیر بغلی از آن غافل شد، زیرا انشقاق ها ، ریزش ها و تمایزات سیاسی بوجود آمده نشانه عنصر تحول در جامعه و فشار از پایین است. خط سیاسی آینده ایران از میان همین تحولات ریز و درشت می گذرد و نه شعارهای غیر متناسب با تحولات جاری کشور.
با نظر داشت از دستاوردهای داخلی دوم خرداد و فضای نسبتأ باز سیاسی که خاتمی نیز بدان رویکرد نشان می داد، سیاست خارجی ایران در این دوره نیز از اعتدال برخوردار شد و گام های مثبتی در زمینه تنش زدایی، روابط دوستانه با دول کشورهای عربی و اروپا و تلاش برای دوری جستن روابط خصمانه با امریکا و همچنین سیاست روشنتر و واقع بینانه تر در زمینه فعالیت های هسته ای با توجه به حساسیت های موجود، بر داشته شد و اهم اصلاحاتی بوده است که تنها در چهاچوب یک دولت اصلاح طلب در تمام سراسر حکومت ۲۹ ساله جمهوری اسلامی امکان پذیر گشت، گرچه شهابی بود و خاموش شد، اما نشان داد که تحت شرایطی می توان اصلاحات را به حکومت تحمیل نمود، هر قدر جامعه مدنی در ایران سازمانیافته تر عمل کند به همان اندازه سطح اصلاحات تحول کیفی خواهد یافت، هرچند سطح اصلاحات در زمینه سیاست داخلی و خارجی دوران ریاست جمهوری خاتمی بعنوان فرایند اولیه تحول در جامعه محاسبه می گردد اما نامش اصلاحات است و چون اصلاحات چالش نظم موجود و بیرون آمدن از فضای تنگ اجتماعی-سیاسی است، هدف سیاست می بایست در جهت پشتیبانی از آن بوده ضمن اینکه نقائص و ممانعت هایش را باید برای سلامت گذار اصلاحات بر ملا ساخت، تخطئه این روند و دیگران را تحت پوشش سیاست رادیکالیسم انقلابی "لابی" خواندن وجهه ای برای امثال رئس انجمن پژوهشگران ایران به بار نمی آورد.
اینکه این حکومت با مشخصات سیاست دینی دست و پا گیر بر جامعه، تلاش می ورزد تا امیال های واپسگرای خود را پیش ببرد وتسلط خود را بر حوزه عمومی نظم اجتماعی حفظ نماید نمی تواند دلیلی بر نادیده گرفتن و ناندیشیدن به تحول در سه محور جامعه، حکومت و پیرامون آن باشد، حتی همین امروز در شرایط وجود نهاد امنیتی- نظامی،
ساختار دولت و حکومت مصون از تحولات نیستند، جدایی "اصول گرایان" از "بنیادگرایان" نمونه بارزی از آن است، اینها صرفأ بازی سیاسی جناحین حکومت نیست، اگر از سوی برخی ها اینگونه تأویل گردد، آنوقت باید به این پرسش پاسخ داده شود که چرا چنین سر و صدایی از تحول و اصلاحات را ما در دوره های دیگری از سه دهه استقرار جمهوری اسلامی سراغ نداریم؟
اصلاحات محمد خاتمی بنا به دلیل بسیار ( ازجمله نقش انفعالی مردم و محدودیت فکری و ارزشی همانند نگران از دست رفتن نظام دینی) با شکست مواجه شد، و چون شکستی در میان است نتیجه آن می شود که سوژه و ابژه ای در میان بوده است، سیاست مداری که چشم بصیرت چنین ملاحظاتی را نداشته باشد ( وجود سوژه و ابژه در رویداد دوم خرداد)، از فراست دید سیاسی محروم است.
و کسی که تشخیص روشنی از دو زمان متمایز از هم نداشته باشد و آن دو را منطبق برهم تبیین نماید و یا دوران اصلاحات را بدتر از سرکوبی های اخیر بداند همان بهتر که وارد تعامل بازار سیاست نگردد، و جا را برای بازیگران سیاسی تنگ نکند.
حسن قاضی مرادی در اثر خود تحت نام "پیرامون خود مداری ایرانیان" می نویسد: "شناخت سیاسی-اجتماعی هر موقعیت خاص حاصل تلفیق تئوری عام با آن شرایط خاص بوده که در تحلیل خاص تجلی می یابد. اما روشنفکرانی که نه تئوری عام را درست می شناسند و نه توانایی شناخت شرایط خاص را دارند و در نتیجه با تلفیق این دو نیز آشنایی ندارند نمی توانند به تئوری یا تحلیل خاص از شرایطی که در آن زندگی می کنند دست یابند". حال این "موقعیت خاص" و "تئوری عام" در رویداد دوم خرداد همان حرکت به سوی تحول اجتماعی ای بوده است که "تئوری عام" آن بر شالوده قوانین تحول استوار است، نه تئوری های خاص مجزا از آن قوانین، این نوع تئوری ها کاربرد تأثیرگذار بر روند سیاست گذاری ها ندارند و تنها در جهت تقویت ممانعت های موجود تحولات، نقش ایفا می کنند. "خاتمی بدتر از احمدی نژاد" معنایش همین است؛ بدین ترتیب که تحول اجتماعی در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی، که نقطه عطف آن در "دوم خرداد" پدیدار گشت بعنوان "بدتر" و ممانعت های پیش روی این تحول در زمان دولت امنیتی-نظامی احمدی نژاد بعنوان" بد"، القا می شود.
نتیجه : آموزه ی منفی این تئوری بر این نهفته است که هر چه حکومت با صلابتر مخالفین را قلع و قم و به سرکوبی ها شدت بخشد، سند محکومیت واقعی تری در باورهای افکار عمومی بر علیه حکومت بوجود خواهد آمد و سهل تر می توان تحول ناپذیری در جامعه را با وجود سد و ممانعت های جمهوری اسلامی به جماعت القا نمود، بر مبنای همین تئوری، تفکر اصلاح طلبی دوم خرداد با همان قد و قواره اش بسیار خطرناکتر با روند بسته شدن فضای دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد از سوی جناح رادیکالیسم انقلابی و سرنگونی طلب ایران، تأویل و تفسیر می گردد.