وحشی وُ منگ


شهلا بهاردوست


• ماه کشیده پیراهن حریر بر تن
دو صندلی، دو فانوس، دو گیلاس ِ خالی
نفسهای اردیبهشت تنگ تر، آغوشمان بازتر ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۹ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۱٨ می ۲۰۰٨


 
 
 
اسبهای وحشی تیز کرده نگاه
علفهای منگ، لمیده بر زمین ِ در التهاب
انگشتانی لرزان، در پی ِ حروف
من وُ تو، روی لبهای ما، هنوز نا گفته ها
گاه چه تشنه،   صبور می شویم
برای بوسیدن ماه، تا آغوش ِ مخمل ِ سیاه ِ شب
گاه تا روی پلها، روی قلّهء بلندِ شانه ها
چقدر با ما، بی ما غلتیده ایم
چقدر پشت پلکهایمان آبهای خنک نشانده ایم
 
هنوز مثل اسبهای ِ وحشی، علفهای ِ منگ
با دلهره ها پریده، از ما گریخته
در خلوتی خاکها را بو می کنیم
گاه ما روی کاغذها با نوای گیتار
گاه روی ملافه ای سفید کنارِ شکوفه های ِ یاس
گاه دورِ هم پیچیده ایم، مثل این پرده های بنفش دورِ نفسهای باد   
گاه حریص تنهایی، مثل گردباد رفته ایم
به پشت سر نگاه نکرده ایم!
شاید ما، همان خاکِ در التهاب، برای علفها
شاید ما، همان بهانه، فقط یک ترانه، برای کاغذ ها
شاید بر سینهء ما لای ِ ملافه ها
فقط خواب شکوفه ها رسیده است
 
حالا در این نیمه شب، دو وحشی، دو منگ، دو سایهء بلند
ماه کشیده پیراهن حریر بر تن
دو صندلی، دو فانوس، دو گیلاس ِ خالی
نفسهای اردیبهشت تنگ تر، آغوشمان بازتر
بیرون کشیده سر، از لای ِ بوته ها محبوبِ شب
دست تکان می دهیم، میان ِ دوبیتی ها می خندیم
بر پیشانی اسبت باز نگین می شوم
روی دفترم باز التهابِ شعری می شوی
پایمان دوباره خیس، در راه راهِ این بستر
در شبی عریان که پیراهنها پاره می شوند.
 
 
هامبورگ، ۱۷ مای ۲۰۰٨
از مجموعه ی رقص واره های آب
www.bahardoost.org