رادیکالیسم، میانه روی، اعتدال؟
دانشجویان انتخاب مهم تری دارند!


ف. تابان


• برای دانشجویان پیش از آن که انتخاب بین رادیکالیسم، اعتدال، میانه روی و یا حتی محافظه کاری، مطرح باشد، انتخاب بنیادی تری مطرح است. این انتخاب، انتخاب بین «جمهوری تمام عیار» با انواع جمهوری هایی است که هر یک به قید و صفتی محدود می شوند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٨ آبان ۱٣٨۱ -  ۱۹ نوامبر ۲۰۰۲


جنبش اصلاح طلبانه حکومتی، با خود واژه هایی را به همراه آورده و بر آن ها مهر «ضدارزش» زده است، که هر چند به وفور مورد استفاده قرار می گیرند، اما هیچ کس به درستی مفهوم آن ها را نمی داند و توافقی نیز در مورد معنای آن ها وجود ندارد. یکی از این واژه ها که همواره با بار منفی مورد استفاده قرار گرفته است،‌«رادیکالیسم» است. در استفاده از واژه رادیکالیسم، در میان گروه ها و فعالین سیاسی،‌اغتشاش کاملی وجود دارد و هر کس این واژه را به گروه مخالف و رقیب خود اطلاق می کند. در این آتش باری ای که از سوی گروه های رقیب بر مواضع هم صورت می گیرد، «رادیکالیسم»‌معمولا مورد «استفاده ابزاری» قرار می گیرد. در نزد برخی از گروه های سیاسی کاربرد این واژه اسم رمز یا پیش درآمد سرکوب است. به طور مثال محافظه کاران هر لایه و جناحی از اصلاح طلبان را که می خواهند مورد تعرض و سرکوب قرار دهند، نخست تحت عنوان «رادیکال»ها زیر ضرب قرار می دهند. در شرایط فعلی،‌آن ها حزب مشارکت اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و به ویژه محافلی از روشنفکران دینی را با اتهام «رادیکالیسم» مورد حمله قرار می دهند. هر وقت شدت این آتش باری و حملات افزایش می یابد، افکار عمومی احساس می کند، گروهی قرار است قربانی شوند. بخش های رسانه های، سیاسی محافظه کاران قربانیان را با اتهام رادیکالیسم مورد حمله قرار می دهند، در بخش های امنیتی و اطلاعاتی این واژه غالبا به واژه هایی نظیر «اقدام علیه امنیت ملی»، «جاسوسی»، «براندازی» و واژه های مشابه تغییر می کند. استفاده ابزاری از واژه رادیکالیسم، در جناح اصلاح طلب حکومت نیز، وسیعا مورد استفاده قرار می گیرد، بخش های محافظه کارتر اصلاح طلبان، گروه های پیگیرتر و جدی تر اردوی خود را رادیکال می خوانند و جبهه دوم خرداد به اتفاق ـ با استثناهای اندکی ـ جنبش های مردمی و به ویژه جنبش دانشجویی را رادیکال می خواند و از رادیکالیسم پرهیز می دهد.
در این میدان رقابت، کمتر کسی است که منظور خود را به طور دقیق از «رادیکالیسم» روشن کرده باشد و حاضر شده باشد به جای استفاده ابزاری از این واژه محکوم کننده، در صدد تعریف آن و مهمتر از آن تعریف جایگزینی برای آن بر آمده باشد.
استفاده ابزاری و سرکوب کننده محافظه کاران از این مفهوم را به کناری می گذارم و موضوع را در چارچوب جبهه اصلاح طلبان ادامه می دهم.
 
تاریخچه هشدار دهنده
واژه رادیکالیسم و مخالفت با آن، اکنون در جنبش اصلاح طلبانه ایران تاریخچه ای یافته است، که دقت در آن تا حدودی می تواند به روشن تر شدن این بحث کمک کند.
استفاده از مفهوم رادیکالیسم با بار منفی، حول و حوش حوادث تیر ماه سال ۷٨ مطرح و بعد از آن به شدت رایج شد. این زمان، زمانی بود که رهبری جبهه دوم خرداد با توجه به خیزش سرکوب شده دانشجویان، قصد داشت استراتژی خود را تغییر دهد و از تاکتیک «چانه زنی در بالا،‌فشار از پائین» به تاکتیک «آرامش فعال» روی بیاورد. لازمه این تاکتیک پایان دادن به «فشار از پائین» و محدود کردن «جنبش» به «بالا»‌بود. همزمان با این تغییر استراتژی، جنبش دانشجویی به عنوان تنها جنبش فعال خارج از حکومت، که تجربه بزرگ و سرکوب شده ای را نیز پشت سر گذاشته بود و وضعیت بحرانی و تحریک شده ای داشت،‌تحت شدیدترین فشارها برای فاصله گرفتن از رادیکالیسم قرار گرفت.  نتیجه این فشارها تحمیل سیاست «آرامش فعال» بر دانشگاه ها و جنبش دانشجویی بود و در زمانی کوتاه، دانشگاه به عنوان پیشتاز جنبش اصلاح طلبانه خرداد ۷۶ چنان سر در گریبان برد و از سیاست فاصله گرفت که حتی اعتراض اصلاح طلبان را نیز برانگیخت! با انفعال جنبش دانشجویی،‌واژه رادیکالیسم نیز در جبهه اصلاحات مدتی به فراموشخانه رفت و تنها محافظه کاران بودند که هرازچندی گروهی یا محفلی یا جمعی را تحت عنوان «رادیکال» برای سرکوب ها و فشارهای مرحله ای خود نشانه می رفتند.
در آبان ماه ٨۱، وقتی جنبش دانشجویی به طور غیرمنتظره ای جان تازه ای گرفت و دانشجویان بار دیگر به خط مقدم سیاست در ایران آمدند، همراه خود واژه «رادیکالیسم» را نیز جان تازه ای دادند. هنوز یکی دو روز از شروع حرکت های تازه جنبش دانشجویی نگذشته بود، که بار دیگر هشدار نسبت به رادیکالیسم به تیتر اول رسانه ها و سخن نخست رهبران جبهه دوم خرداد تبدیل شد. اما سوال قدیمی همچنان بدون پاسخ باقی مانده بود. رادیکالیسم چیست و آلترناتیو در برابر آن کدام است؟
اهمیت بررسی این پرسش به ویژه زمانی بییشتر می شود که دریابیم، نفرت از رادیکالیسم و مخالفت به آن تنها به سران حکومت و جبهه اصلاح طلب که هدف مهار جنبش دانشجویان را دارند محدود نمی شود و بسیاری از فعالین سیاسی و روشنفکران نیز از سر خیرخواهی و شاید هم برای جلوگیری از تجارب تلخ تابستان ۷٨، به دانشجویان در مورد خطر رادیکالیسم هشدار می دهند. با این حال باید پذیرفت که چنین هشداری تنها در صورتی می تواند خیرخواهانه باشد که ضمن نگرانی تندروی دانشجویان، به همان اندازه نیز نگران کندروی باشد و وضعیتی را که به «آرامش فعال» در دانشگاه ها و تمام جامعه منجر شد،‌مورد انتقاد قرار دهد.
 
چند پرسش
کسانی که دانشجویان را از رادیکالیسم پرهیز می دهند، باید آلترناتیوی را در برابر آن ها قرار دهند. این آلترناتیو چیست؟ بدیهی ترین پاسخ «اعتدال»‌است. اما واژه «اعتدال» به اندازه واژه «رادیکالیسم» قابل تفسیر است. با این حال، در این مورد نیز در جنبش ما یک تجربه معین وجود دارد. آقای خاتمی بعد از پیروزی در دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد که مشی وی «مشی اعتدال» است. کمتر از دو سال بعد از اعلام این مشی، رئیس جمهور اعتراف کرد که سیاست اعتدالی اش شکست خورده است. او تصریح کرد نتوانسته است مشکلات پیش روی جنبش اصلاحات و کشور را با ریش سفیدی، مذاکرات پشت پرده و سایر روش های مشابه حل کند. ارایه لوایح فوق و تاکید بر اینکه رئیس جمهور تا آخر برای تحقق این دو لایحه ایستاده است، نشان گر شکست مشی اعتدالی وی می باشد. امروز هیچ ناظر بی غرضی شکست این سیاست را انکار نمی کند.
 
آیا رادیکالیسم به معنای طرح مطالباتی فراتر از ظرفیت محافظه کاران است؟ در این پرسش نکته ای اساسی و گرهی وجود دارد. به عبارت دیگر آیا جنبش اصلاح طلبانه و دموکراتیک مردم ایران، باید خود را محدود به «حد تحمل» محافظه کاران و دشمنان این جنبش سازد؟ به نظر نمی رسد در صورت پاسخ مثبت به این پرسش، جنبش اصلاح طلبانه کشور ما بتواند هیچ چشم اندازی برای خروج از بن بست بیابد. رهبری جبهه دوم خرداد این راه را به میزان کافی آزموده است و حتی اگر بر زبان نیز نیاورد، اما دریافته است که پاسخ به این پرسش منفی است. تازه ترین مثال آن، باز همین لوایح دوگانه ای است که رئیس جمهور به مجلس داده است. ارزیابی عمومی این است که اصلاح طلبان نه با لغو نظارت استصوابی موافقت می کنند و نه حتی لایحه تبیین اختیارات رئیس جمهور را دست نخورده حاضرند تصویب کنند. به همین دلیل است که تهدیدات مداوم از سوی جبهه اصلاح طلب به گوش می رسد و موضوعاتی نظیر رفراندم و خروج از حاکمیت مطرح شده است. محدود ساختن جنبش اصلاح طلبانه به «حد تحمل» محافظه کاران نتیجه ای جز درجا زدن، سپس عقب رفتن و در نهایت شکست خوردن نخواهد داشت.
 
آیا پرهیز از رادیکالیسم به این معناست شعارها و مطالباتی انتخاب شود که توافق عمومی جناح اصلاح طلب را به همراه داشته باشد؟ به نظر می رسد، اصلاح طلبان بیشتر این معنا را مد نظر داشته باشند. توافق عمومی برای پیشبرد مطالبات اصلاح طلبانه و دموکراتیک موضوع قابل قبولی است، اما از پیچیدگی های خاص خود برخوردار است و دارای مکانیسم متحولی است که اگر به آن توجه نشود، به معنای آن خواهد بود که همواره به اتوریته، رهبری و مطالبات راست ترین و محافظه کارترین بخش های جنبش تن داده شود. در حالی که در بسیاری مواقع، شرط ادامه و موفقیت جنبش های اصلاح طلبانه و دموکراتیک، طرح شعارها و مطالبات بیشتر و به معنای دیگر رادیکالیزه شدن این جنبش هاست. نگاهی به وضعیت جبهه دوم خرداد این بحث مهم را بیشتر روشن می کند. در یک سر این جبهه طیف ها و نیروهایی قرار دارند که اصلاحات را تا حد بازگشت خود به قدرت معنی کرده اند و همواره آماده سازش با محافظه کاران بوده اند و در سر دیگر این طیف روشنفکران مستقلی وجود دارند که خواهان «جمهوری تمام عیار» هستند. آیا این طیف دوم، باید همواره مطالبات خود را به بهانه حفظ وحدت و «بسیج حداکثر» تابع مطالبات طیف اول سازد؟ این سیاست تا به امروز در جبهه دوم خرداد غالب بوده است و مطالبات و اتوریته جناح های محافظه کار همواره در این جبهه غلبه داشته است. امروز دیگر نمی توان واقع بین و بی غرض بود و این واقعیت را انکار کرد که یکی از بزرگترین گرفتاری ها و ناکامی های جبهه دوم خرداد به همین موضوع یعنی غلبه اتوریته و خواست ها و مصالح لایحه های راست و محافظه کار این جبهه بر حرکت عمومی جنبش اصلاحات در ایران باز می گردد.  یکی از آخرین مثال ها در این زمینه، حکم اعدامی است که برای هاشم آقاجری صادر شد. بخشی از جبهه دوم خرداد با فرمانی که «تجدیدنظر»‌در این حکم را وعده داده است، کار را فیصله یافته تلقی کرده است، در صورتی که از سوی بخش های دیگری از جنبش اصلاح طلب موضوع حکم اعدام آقاجری، شروعی برای یک مبارزه جهت آزادی بیان و عقیده در ایران و منع تفتیش عقاید و به رسمیت شناخته شدن حقوق بشر است.
علاوه بر این باید این نکته را نیز در نظر داشت که خطر به هم خوردن «توافق عمومی» همواره آن نیست که جناح محافظه کار جنبش، میدان را خالی کند و زمینه برای سرکوب بخش های رادیکال تر فراهم شود. این خطر نیز واقعی است که در صورت غلبه «اعتدال»‌و «میانه روی»‌و «سازشکاری»، بخش های رادیکال و پیگیر جنبش مایوس و ناامید شوند و نیروی اجتماعی جنبش اصلاحات و دموکراتیک در جامعه ما محدود و محدودتر شده و زمینه های سرکوب و یا استحاله جنبش فراهم شود. در ایران ما این تجربه دوم را به عینه در مقابل چشمان خود داریم.
از این روست که نمی توان همواره حد و مرز یک جنبش را مطالبات حداقلی و محافظه کارانه ای که مورد پشتیانی همگانی باشد قرار دارد و به این دلیل دیگران را به پرهیز از رادیکالیسم فرا خواند. در نظر گرفتن مکانیسم های پیچیده این مناسبات برای مبارزین سیاسی اهمیت بسیاری دارد. جنبش اصلاح طلبانه در کشور ما اکنون در شرایطی قرار گرفته است که بدون تحول در سیاست های خود و بدون جلب نیروهای تازه اجتماعی که از روندهای موجود ناراضی و سرخورده هستند، نمی تواند به حرکت خود ادامه دهد. این جنبش به شرایطی رسیده است که یا باید تسلیم را بپذیرد و یا با طرح درخواست های تازه – که مورد قبول بخش های محافظه کار آن نیست – خون های تازه ای را در رگ های خود جاری سازد.
نکته آخری که در این بحث قابل تاکید است، این است که شدت جنبش اجتماعی در بسیاری مواقع می تواند نیروهای متزلزل و محافظه کار را به دنبال خود بکشد. به یاد داریم در انقلاب بهمن رادیکالیسم،‌قاطعیت و شعارهای حداکثری آیت الله خمینی که از سوی جنبش اجتماعی پشتیبانی می شد، بسیاری از نیروهای سیاسی را با خود همراه کرد. جنبش اجتماعی و رهبری آن، این نیروها را بر سر دوراهی انزوا و یا پیوستن به حرکت عمومی مردم قرار داد و اکثر این نیروها، راه دوم را انتخاب کردند. جنبش دانشجویی در بعد از دوم خرداد ۷۶ نیز چنین نقشی را ایفا کرده است. هر گاه این جنبش اوج گرفته، تاثیرات معین آن در جبهه دوم خرداد و رهبری اصلاح طلب در کشور مشهود بوده و آن را به سوی ایستادگی بیشتر برای مطالبات مردم و مقاومت در برابر محافظه کاران رانده است. به عکس، در زمان فترت جنبش های اجتماعی، رهبری اصلاحات در ایران همواره کمترین آمادگی برای پیگیری مطالبات مردم و بیشترین آمادگی برای تسلیم در برابر فشارهای محافظه کاران را از خود نشان داده است.
 
در نزد برخی از فعالین سیاسی و دانشجویی ایران، رادیکالیسم به معنای خشونت و درگیری و اقدام غیرمسالمت آمیز معنی شده است. اگر وقتی به دانشجویان نسبت به خطر رادیکالیسم هشدار داده می شود، هدف دعوت آن ها به پرهیز از اقدامات خشن و امتناع از درگیری و حرکات غیرمسالمت آمیز باشد، می توان و باید با چنین هشداردهندگانی همراه  و هم صدا شد.  جنبش دانشجویی با توجه به اهداف دموکراتیک و اصلاح طلبانه خود باید همواره و با دقت از هرگونه برخورد خشونت آمیز و تشدید درگیری و ایجاد فضای ملتهب خودداری کند. زیرا این شیوه ها علاوه بر اینکه به اهداف عمیقا دموکراتیک این جنبش آسیب می زند، بهانه مناسب را برای سرکوب دانشجویان فراهم می آورد. دانشجویان در دوره اخیر حرکات خود، به ویژه با توجه به تجاربی که از حوادث تلخ تیرماه ۷٨ آموخته اند، در این مورد با مسئولیت کامل عمل کرده اند و نشان داده اند که خود خطرات پیش روی خویش را به خوبی می شناسند.
پرهیز از خشونت و اعمال غیرمسالمت آمیز در حرکت های دانشجویی، به معنای این نیست که دانشجویان باید محتوای جنبش خود و مطالبات خود را نیز مطابق با انتظارات حکومت کاهش دهند. در واقع بسیاری از کسانی که دانشجویان را از خطر رادیکالیسم می ترسانند، هدفی جز این ندارند که جنبش دانشجویی مطالبات خود را در حد یک جناح حکومت پائین بیاورد و به زائده ای از آن تبدیل گردد، یعنی بازگشت به نقطه ای که اکنون جنبش دانشجویی با رنج و دشواری، اما اراده کافی در حال عبور از آن است.
 
پس این کلاف سر در گم را چگونه می توان حل کرد؟
برای دانشجویان پیش از آن که انتخاب بین رادیکالیسم، اعتدال، میانه روی و یا حتی محافظه کاری، مطرح باشد، انتخاب های بنیادی تری مطرح است. این انتخاب، انتخاب بین جمهوری تمام عیار یا انواع نیمه جمهوری هایی است که هر یک به قید و صفت و اراده ای غیر از اراده مردم محدود و مشروط هستند. پاسخ به این پرسش بنیادی است که دانشجویان و جنبش آن ها را در موضع رادیکالیسم یا میانه روی و اعتدال قرار می دهد.  برای کسی که یک جمهوری تمام عیار می خواهد، شیوه ها و تاکتیک ها و مطالبات نمی تواند شبیه به کسی باشد که هر روز آماده است از رهبری حکومت تمجید و تشکر کند. تحقق مطالباتی که امروز از سوی جنبش دانشجویی ایران مطرح می شود، نظیر پایان گرفتن تفتیش عقاید، رعایت حقوق بشر و بالاخره جمهوری تمام عیار یا جمهوری مردمی، شاید در قیاس با خواست ها و مطالبات اصلاح طلبان حکومت ایران – که آن ها نیز به جای خود باید مورد پشتیبانی قرار گیرد – شعارها و مطالباتی بلندپروازانه باشد. اما بلند پروازی این شعارها و مطالبات تنها وقتی است که «بازی» در میدان دو رقیبی محدود بماند که هیچ کدام قصد ندارند از چارچوب های پذیرفته شده کنونی خارج شوند. وقتی این مطالبات که به همت دانشجویان به صدای بلند در جامعه ایران مطرح می شوند، به خواست های بخش های وسیعتری از مردم تبدیل شوند و توسط آن ها نیز تکرار و پیگیری گردند، دیگر سخن از بلندپروازی نمی تواند در میان باشد. نقش پیشتاز جنبش دانشجویی را به جز این نمی توان به نحو دیگری معنا کرد. شاید دانشجویان در حرکتی که آغاز کرده اند، به همه آن چه که می خواهند نرسند و راهی طولانی برای پیمودن در پیش داشته باشند، اما در برابر آن ها که همیشه دانشجویان را به اهداف «خرد» اما «قابل دسترس» دعوت می کنند، این یادداشت را با این گفته مشهور به پایان می برم که:
کسانی که برای نمره بیست درس می خوانند، شاید همیشه بیست نگیرند، اما حتما قبول خواهند شد. سرنوشت کسانی که برای نمره ده درس می خوانند، اما، همیشه قبولی نیست!