میرحسین را فراموش کن!


سعید قاسمی نژاد


• میرحسین ساختار قدرت در ایران را بی هیچ حجابی ، چه حجاب جهل و چه پرده ی توهم ، همانگونه که هست می بیند نه بدانگونه که حضور باری به هر جهت و به هر قیمت او را توجیه کند.میرحسین خود بهتر از هر زمان در می یابد که اینک احمدی نژاد میرحسین زمان است آنچنانکه او احمدی نژاد زمان خود بود.عصر میرحسین مدتهاست که به سر آمده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۷ -  ۱۴ می ۲۰۰٨


هله نومید نباشی که ترا یار براند
اگر امروز براند نه که فردات بخواند
مولوی،دیوان شمس

هر بار صحبت از انتخاباتی در ایران می شود زمزمه دعوت از میرحسین موسوی نیز بالا می گیرد.برای ریاست جمهوری دهم نیز از هم اکنون جماعتی ساز دعوت از میرحسین را کوک کرده اند.ماجرای میرحسین و چپهای مذهبی دهه ای هست که بیشتر داستانی عاطفی ، در حد پاورقی مجله های زرد را می ماند تا رابطه ای سیاسی را. رویه ی ماجرا به تمامی ناز و نیاز و امتناع و تمناست. هر از گاهی اصلاح طلبان در آستانه ی انتخابات تور دیدار با میرحسین را می گذارند تا او را راضی به شرکت در انتخابات کنند، موجهایی به راه می افتد ، مصاحبه هایی می شود ، مقاله هایی نوشته می شود ودیدارهایی انجام می شود تا آن عزیز عزلت گزیده از پرده برون آید و دل از خلق برباید، از اصلاح طلبان اصرار است و از موسوی انکار..تا اینجای کار ماجرا داستانی است پر آب چشم، چیزی در حد داستانهای عامه پسند. در پس این داستان پرآب چشم اما نکاتی اساسی نهفته است؛ نکاتی که برای تفسیر متن سیاست و سیاست ورزی در ایران سخت مفید است. ماجرای میرحسین یکی از آن گرهگاههاییست که ظرفیت کریدور سیاست در ایران را مشخص می سازد.حال باید آشکارکرد که راز آن ناز و نیاز چیست؟

۱-اصلاح طلبان: در مورد ماجرای اصلاحات داستان سراییها کرده اند اما افسانه ی مرکز تحقیقات استرات‍ژ یک با فاصله ای زیاد پرفروشترین این داستانها بوده است.افسانه ای مبنی بر اینکه چند تنی در مرکز تحقیقات استراتژیک نشستند و خواندند و تحقیق کردند و نوشتند و منتشر کردند و از پی آن گویی وردی جادویی خوانده شده باشد ؛ چپها راست شدند ، سوسیبالیستها لیبرال، اقتدارگرایان دموکرات ، سنتگراها مدرن و طرفداران هر آنچه بومی است طرفداران جهانی شدن.در افسانه آمده است که این چند نفر بلوکی از قدرت را تغییر ماهیت دادند و سپس دوم خرداد را آفریدند و عصر اصلاحات را آغاز کردند . افسانه البته نمی گوید که چگونه کسانی که از داخل یک ساختمان با چند کتاب و مقاله موجی آفریدند که می رفت سونامی قرن خاورمیانه باشد چنان قافیه را باختند که شاعری از یادشان رفت. اما ماجرا به اینجا ختم نمی شود چرا که از پس آنکه اصلاح طلبان فهمیدند که دموکراسی و حقوق بشر دیگر رای آور نیست یادشان آمد که از جدی ترین منتقدان لیبرالیسم اند و عدالت اجتماعی شعار آنان بوده است و محرومان سروران و منبع رای آنانند که باید به سوی آنان بازگردند(بیانات مشعشع سلامتی را در این باره به یاد بیاورید). تقاضای اصلاح طلبان از میرحسین برای کاندیداتوری بیش از هر چیز آن افسانه را رسوا می سازد و آن دگرگونی را مشکوک می نمایاند.این آن نقطه ای است که اصلاح طلبی را نهان می سازد و قدرت طلبی را آشکار.

۲- مردم :آن افسانه ی دیگر که پیوسته در بوق و کرنا می شود محبوبیت میرحسین در میان مردم است. میرحسین پس از رحلت امام در هیچ انتخاباتی خود را در معرض داوری مردم قرار نداده است که بتوان محبوبیت او را سنجید پیش از آن نیز در سیتم پارلمانی خاص ایران ،پارلمان بدون حزب،نخست وزیری او چندان ارتباطی به رای مردم نداشت. کدام آمارگیری و پیمایشی میرحسین را محبوب مردم نشان می دهد. آیا مردم دوران میرحسین را دوست دارند؟ دوران صفهای طولانی صبحگاهی برای خریدن شیر ، دوران زندگی کوپنی ، دورانی که پنیر دانمارکی تجملی ترین کالای سر سفره ی خانواده های ایرانی بود ، دورانی که بهترین برنامه های تلویزیونیش اوشین و ورزش و مردم بود ، دورانی که دیدن یک فیلم خوب حادثه ای بود که باید برایش ویدیویی را اجاره می کردی و دزدانه آن را به خانه می بردی ، دورانی که برای به کف آوردن لقمه نانی در آن عصر دولت سالاری ایدئولوژیک تمام عیار باید تا می توانستی ریا می کردی؟
مردم چه چیز آن عصر را باید دوست داشته باشند؟ کدام مردمی آن عصر را دوست دارند جز سادیستها و مازوخیستها . آیا جز این هست که هاشمی که آمد تازه نفسی کشیدیم و کم کم از زیر آوار ایدئولوژی درآمدیم؟

٣- میرحسین : میرحسین از حضوردوباره در قدرت ابا دارد . میرحسین به خوبی از ماهیت ساختار قدرت در ایران باخبر است. ساختار قدرت در ایران خیمه ای است همه چیز حول عمود خیمه می گذارد .چپ و راست و محافظه کار و اصلاح طلب در ایران همه نقشی بر آبند و دالهایی بی مدلول . دهه ای میرحسین در نزدیکترین نقطه به عمود خیمه ایستاده بود امروز اما چنین نیست از فردای عروج ملکوتی حضرت امام هبوط ناسوتی میر حسین آغاز شد و میرحسین دریافت که عصر سیاست ورزی برای او به سر آمده پس گوشه ای گرفت و مشغول نقاشی شد تا عرض خود نبرد و زحمت دیگران ندارد.این آن مهمترین نکته ای است که کناره گیری دو دهه ای میرحسین از سیاست را توضیح می دهد.میرحسین ساختار قدرت در ایران را بی هیچ حجابی ، چه حجاب جهل و چه پرده ی توهم ، همانگونه که هست می بیند نه بدانگونه که حضور باری به هر جهت و به هر قیمت او را توجیه کند.میرحسین خود بهتر از هر زمان در می یابد که اینک احمدی نژاد میرحسین زمان است آنچنانکه او احمدی نژاد زمان خود بود.عصر میرحسین مدتهاست که به سر آمده . دیگر مدتهاست کسی او را نمی خواند؛ اینک باید گفت میرحسین را فراموش کن!
                                                                                          
                                                                        
۲۵ اردیبهشت ۱٣٨۷
منبع: ادوار نیوز