المـاسِ نامهـا
مه ناز طالبی طاری
•
...
و گزمگان بر چَپَرهای عَدَم
طرحی از انتظارهای عبوس اند
در کرانه های کوره های سیاه ...
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ خرداد ۱٣٨۷ -
۲۶ می ۲۰۰٨
ــ برای رُزه ــ
در امتدادِ دیوارهای شکاف، سر تا سر
استخوانها تا مرگ خاموش نشسته اند
و گزمگان بر چَپَرهای عَدَم
طرحی از انتظارهای عبوس اند
در کرانه های کوره های سیاه ...
ـــ دورترها، نگاهی تنها
سلطه ی سکوتش را، خاموش
بر جاودانگیِ تقدیر مصلوب میکند ـــ
زنی در حافظه ی زمان
و در دردی که نیستی را
سایه گسترِ روزهای دور کرده
وجدانِ ناآرامِ ترس میشود
زن برمی خیزد!
از عمرِ شبنم ابری میسازد، سپیـد
و در وزنِ نسیم
سینه ی گشوده ی عشق را واژه واژه
در سرخیِ خورشید چنگ میاندازد ...
زن می نویسد:
" دریا زیبا خواهد ماند
و شکوفه های باران نیز ... "
ـــ مرگ سراسیمه می گریزد ـــ
شیفتگانِ ماه بر ایوان های بی دیوار
به شمردنِ بادام ها بر میشوند
و دلدادگانِ بی دریغ در دَوَرانی بی شتاب
روح خسته ی باران را
در نامها تکرار میکنند ...
زن میداند که نامها
الماسِ های خورشیدند
و ستاره های زرد را
تنها در آنسوی ابدیتِ کتاب است
که بر سینه های گشوده نقر توانست کرد
زن می خواند:
" بر گردنم می آویزم
الماسِ نامهاشان را
و هر دانه ی باران در تکاپوی ماندن
از بندِ مرگ رهایم میکند ... "
|