درباره ی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب
وحید ولی زاده
•
دانشجویان چپ دانشجو هستند و این همانی مطلقی با طبقه کارگر در مفهوم صنعتی آن ندارند. درنتیجه مطالبه ادغام مطلق آنها در جنبش کارگری موجود در جامعه، پژواکی خنده آور و همزمان تأسف زا برمی انگیزد... چپ رادیکال هیچگاه در کارگرگرایی افراطی شریک نبوده و پرولتاریا را نقطه آغازی برای رهایی انسانی می دیده و نه نقطه پایان
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٨ خرداد ۱٣٨۷ -
۲٨ می ۲۰۰٨
درباره دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب توضیحی را ضروری می بینم. پس از فراخوان تجمع روز ۱٣ آذر و در پی آن برگزاری سازمان یافته مراسم، به رغم بازداشت و ربودن ۱٣ تن از سازماندهندگان و چهره های برجسته چپ دانشجویی، تلاطمی صحنه ی سیاسی را آشفت. مأموران امنیتی بلافاصله پس از برگزاری تجمع و راهپیمایی منسجم دانشجویان چپگرا در دانشگاه تهران شمار دانشجویان بازداشتی را به بیش از چهل تن رساندند. این دانشجویان بلادرنگ تحت فشارهای جسمی و روحی قرار گرفته و به جرم عقاید سیاسی خود و نیز شرکت در مراسم مسالمت آمیز روز دانشجو در سلولهای انفرادی از عطوفت همیشگی سرمایه داری اسلامی حاکم برخوردار شدند. وزارت اطلاعات ابتدا دانشجویان بازداشتی را تعدادی غیردانشجو و آشوب طلب نامید که قصد داشته اند با ترکاندن ترقه و مواد آتشزا بحران آفرینی کنند. طیف گسترده ای از فعالین مدنی و سیاسی لیبرال، مذهبی و اصلاح طلب در برابر این برخورد سیاست سکوت و نادیده انگاری را در پیش گرفتند. رسانه های بین المللی فارسی زبان پس از انعکاسی کوتاه از حوادث دانشگاه، صرفه را در آن دیدند که خبر رسانی و پیگیری سرکوب نیروهایی را که هم سنگر خود نمی یافتند به حالت تعطیل در آورند. نزدیک به دو ماه پس از دستگیری های نخست و درحالیکه بسیاری از بازداشت شدگان همچنان در زندان به سر می بردند بیش از ده تن دیگر از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مورد یورش نیروهای امنیتی قرار گرفته و در خانه ای بازداشت شدند. حوادث شتاب داشت و بخش عمده ای از فعالین شناخته شده چپ دانشجویی بازداشت شده و یا تحت تعقیب و در حال گریز بودند. تنها جبهه ای که پیگیرانه در کنار دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ایستاد نیروهای چپ و سوسیالیست و آزادیخواه جامعه، اعم از نویسندگان و روشنفکران و کارگران درون ایران و نیز سازمان ها و نیروهای چپ خارج از کشور بودند. ضربه ی ۱٣ آذر، اگر به بهای آزار و اذیت و شکنجه بسیاری از دانشجویان چپگرا تمام شد اما صدای کمونیسم، صدای آزادیخواهی و برابری طلبی را از حصار نرده های دانشگاه تهران به بیرون سر ریز کرد و نگاه ها را متوجه خیزش مجددد چپگرایی سکولار در جامعه کرد. کمپین های گسترده چپگرایان با هدف فشار بر جمهوری اسلامی مبنی بر آزادی دانشجویان آزاد شده، صف پاره پاره ی کمونیست ها و آزادیخواهان را دوباره منسجم کرد و ستم کشیدگان جامعه نیروی منع شده ی خود را در جوانی و ایستادگی فرزندان خود باز می یافت که فارغ از محاسبات کاسبکارانه، در مقابل دیکتاتوری و ستم طبقاتی قد علم کرده بودند. خطر برای جمهوری سرکوب و ممنوعیت ابعادی تازه می یافت که تمام توان مادی و معنوی خود را در جهت اعاده ی نظم کهن بسیج کرده بود. جناح خندان و جناح عبوس حاکم، خود را در برابر نیروی خشمگین اما پر امیدی یافته بود که ریشه های قدرت خود را در مردم اعماق جستجو می کرد. هیأت مدیره ی کمپانی سازگارا و شرکاء در قرارگاه خود در تلویزیون صدای آمریکا خبر از نیروی غیرمترقبه ای یافته بود که قرارگاه های بسیار نزدیک تری به مرکز جامعه بنا کرده بود. اتحاد مقدس بار دیگر شکل گرفت. و بار دیگر مبارزه با کمونیست ها خیمه گاهی بود که این طیف وسیع رنگارنگ را همپیمان کرد. چه باک، که پرچم سرخ انقلاب کمونیستی آتی ایران جز بر ویرانه های خیمه های سرکردگان بورژوازی، بر نخواهد افراشت.
بلوک قدرت سنگ ها را بست و ماشین های خود را رها کرد. ماشین شکنجه و دادگاه، تا گوشت و پوست انسانی را بدرد و بفرساید، و ماشین دروغ و فریب که «هوا را تیره می دارد اما هرگز نمی بارد». فعالین دانشجویی که سالها در نشریات مختلف دانشجویی قلم زده، تجمعات اعتراضی را سازماندهی کرده، حلقه های مطالعاتی و جلسات سخنرانی را برگزار کرده و ارتباطات درازمدتی با بخش های پیشرو و رزمنده ی جامعه داشتند، انسان هایی بی چهره، ماجراجویانی آکسیون گرا، رهزنانی در جنبش دانشجویی، عروسکانی در بازی های بزرگان و ... تصویر شدند. تلکس ها و تلفن ها به کار افتاد تا نهادهای حقوق بشری و بین المللی را قانع کنند که کمونیست ها سارقانی بندبازند که قصد تصاحب غیرقانونی عناوین زندانی سیاسی، تبعیدی سیاسی، فعال دانشجویی، نویسنده و نظریه پرداز، و ... را دارند. آنها که تا دیروز تمام حرکت های چپ رادیکال را در دانشگاه به امر و تأیید طیف احمدی نژاد و راست افراطی حاکمیت نسبت می دادند، یکشبه تمام حرکت های خلاقانه و مبتکرانه چپ را اطاعت کورکورانه از یکی از احزاب خاص سیاسی نامیدند. حجم سنگین آتش توپخانه اما، نوید نزدیکی ارتش سرخ را می سراید.
در هر جنگ طبقاتی بزرگ، دشمن برای جان خود سخت سرانه می جنگد. جنگ اما پدیده ای دیگر را جان می دهد. جنگ روانی. در هنگامه ای که بسیاری از دانشجویان چپگرا در انتظار بی دادگاه حاکمان اند و طبقه حاکم خانواده شان را به گروگان گرفته (می دانیم وثیقه یک منزل مسکونی برای تهیدستان یک جامعه ی پول زده یعنی چه)، کسانی که نام و آدرس آنها چون آرمانی که در چشمهاشان می درخشد علنی است، و توان سخن گفتن و پاسخ دادن را موقتا از دست داده اند، دشمن می کوشد از طریق ترویج شایعه و شک، اتحاد آزادیخواهان و برابری طلبان را تخریب کند. آن روز که سلب صدا شدگان صدای خود را بازیابند حقیقت آشکار خواهد شد. اما در این لحظه ی تاریک روشن اشاره به چند نکته ضروری است.
برگزاری مستقل مراسم روز دانشجو توسط چپ بی مقدمه و به فرمان چند رهبر فرزانه رخ نداد. در فرآیندی دموکراتیک و با بحث و جدل و رأی گیری از طیف گسترده ای از دانشجویان چپگرا و با نظر اکثریت این تصمیم گرفته شد. جزئیات مباحث را شاید در فرصتی دیگر بتوان مرور کرد اما آنچه اکنون بایست بر آن تأکید شود جمعی بودن این تصمیم گیری است.
دیگر آنکه چپ اگر برای کنش می خواست منتظر مجوز دانشگاه و لابی با مراکز قدرت باشد سالها پیش در همان دفتر تحکیم وحدت تحلیل رفته بود. دانشجوی چپ رادیکال ویلایی در شمال نداشت که بخواهد با روی کار آمدن احمدی نژاد به تعطیلات برود. چپ در دانشگاه سنگر مقاومتی بود که از ایده ی آزادی و برابری در برابر میلیتاریسم اسلامی و سرمایه داری دفاع می کرد. این سنگر با دشمنان آزادی و دشمنان برابری مشترک نبود.
نکته پایانی آنکه دانشجویان چپ دانشجو هستند. آنها بخشی از اینتلجنسیای جامعه ی ایرانند که گر چه پرولتریزه شدن هر چه وسیع تر شدن نیروی کار، افقی پرولتری را به لحاط عینی در برابر آنها نهاده، اما این همانی مطلقی با طبقه کارگر در مفهوم صنعتی آن ندارند. درنتیجه مطالبه ادغام مطلق آنها در جنبش کارگری موجود در جامعه، پژواکی خنده آور و همزمان تأسف زا برمی انگیزد. اینتلجنتسیا رابطه ای میانجی مند با کارگران دارند. روشنفکران و دانشجویان کمونیست وظیفه درهم شکستن هژمونی بورژوازی بر جامعه و استقرار هژمونی پرولتری را بر عهده دارند. از طرفی دیگر پرولتاریا نه شمار انبوه انسان های تحت ستم، بلکه در عین حال امکان گسیختن بندهای جامعه و تحقق رهایی انسانهاست. چپ رادیکال هیچگاه در کارگر گرایی افراطی شریک نبوده و پرولتاریا را نقطه آغازی برای رهایی انسانی می دیده و نه نقطه پایان.
|