فرصتی برای تاخیر نیست!


ف. تابان


• اصلاح طلبی به شیوه دوم خرداد شکست خورد، آلترناتیو پیشنهادی دموکرات های ایران تنها می تواند تشکیل جبهه جمهوری خواهان به منظور ادامه مبارزه برای جدایی دین از حکومت، استقرار دموکراسی و حقوق بشر، جمهوری تمام عیار و بدون ولایت فقیه باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۲ اسفند ۱٣٨۱ -  ٣ مارس ۲۰۰٣


نهم اسفند ماه ١٣٨١، همانند دوم خرداد ماه ١٣۷۶، در تاریخ کشور ما به یاد خواهد ماند. چه این روز نیز مانند آن روز، منشاء تحولات مهمی در وضعیت کشور خواهد شد. اگر ویژگی دوم خرداد ۷۶ را حضور انبوه و میلیونی مردم در پای صندوق های رای رقم زد، ویژگی نهم اسفند ٨١ را امتناع اکثریت مردم، در تهران و شهرهای بزرگ از حضور در پای این صندوق ها مشخص ساخت. اگر در دوم خرداد ۷۶ امید به اصلاحات و اصلاح طلبی در جامعه ما سر برآورد، در نهم اسفند ماه ١٣٨١، یاس و ناامیدی از اصلاح حکومتی غیرقابل اصلاح نمایان شد. امروز کمتر ناظر مستقلی است که «رفتار انتخاباتی» مردم ایران در نهم اسفند ماه را در مخالفت با حکومت اسلامی و همچنین اصلاحات دوم خردادی، ارزیابی نکند. نهم اسفند ماه شکاف بین ملت ایران و حکومت جمهوری اسلامی را از هر زمان آشکارتر کرد. «منتخبین مردم» در تهران و برخی شهرهای بزرگ و مهم در این انتخابات از مقبولیت حداقلی نیز برخوردار نشدند تا بتوان در انتخاب آن ها مشروعیتی را پذیرفت. مردم ایران به صدای رسایی اعلام کردند با جمهوری اسلامی، مخالفند، آن را نمی خواهند و به «مردم سالاری دینی» باور ندارند.
این انتخابات در عین حال،   پاسخ «نه» مردم به پروژه اصلاح حکومت جمهوری اسلامی و سیاست ها و برنامه محافظه کارانه آن و تلاش های بی ثمر برای استقرار دموکراسی در محاصره نهادهای دینی و غیرمنتخب بود.
گروهی از همان ها که مسئولیت اصلی را در کشاندن وضعیت به این نقطه برعهده دارند و همواره در برابر هر گونه تغییرات مثبت و ضرور در سیاست هایی که بی ثمری و بیهودگی آن ها آشکار شده، مقاومت می کنند، علیرغم شکست اصلاحات به شیوه جبهه دوم خردادی در جمعه نهم اسفند ماه ٨١، باز هم درصدد برخواهند آمد معنای روشن رفتار انتخاباتی اخیر مردم را واژگونه کرده و در جهت حفظ مقام ها و موقعیت های خود قرار دهند و از این رو، در میان «مقصرین» این وضعیت و شکست اصلاح طلبان، همه کس را نشان می کنند جز خود اصلاح طلبان. زمزه سرزنش مردم که اصلاح طلبان را تنها گذاشتند، به جای نقد قاطعانه اصلاح طلبانی که مدت هاست مردم را به حال خود رها کرده و آن ها را تنها یک «ماشین رای» بدون فکر و احساس می خواهند، از هم اکنون به گوش می رسد. آیا مردم اشتباه کردند؟ مردم اشتباه نکردند. این وضعیت می بایست در نقطه ای پایان می یافت و دور باطل انتخابات بدون آن که منشاء اثری در هسته اصلی و اصلاح ناپذیر قدرت در ایران شوند، به پایان می رسید. آن ها که از تبدیل شدن «ضمیمه همشهری» به یک روزنامه «کیهان» دیگر افسوس می خورند، تنها افق دید کوچک خود را به نمایش می گذارند. مردم ایران روز جمعه نهم اسفند ماه، مشروعیت این نظام مستبد را به روشنی نفی کردند و این می تواند دست مایه حرکت های کارساز بعدی قرار گیرد.
رهبران جبهه دوم خرداد، همان ها که هشدار آشکار ١٨ خرداد ٨٠ را در هیاهوی آرای ریخته شده به حساب محمد خاتمی، نادیده گرفتند، همان ها که بر امتناع ١۴ میلیونی مردم ایران در اعتماد به این سیستم چشم فرو بستند، و همه هشدارهای دلسوزانه در این جهت که سیاست های حاکم بر رهبری جبهه دوم خرداد به بن بست رسیده و جامعه را به سرعت به سوی ناامیدی، انفعال و ناکارایی هدایت می کند، نادیده گرفتند، امروز با جمعیتی ٢٨ میلیونی مواجه هستند که دیگر به آن ها اعتماد ندارند و کارت قرمزشان را رو به سوی آن ها گرفته اند. مبتکرین سیاست محافظه کارانه تسلیم در برابر تعرض های پی در پی محافظه کاران که مردم را در برابر هر تعرضی به «آرامش فعال» توصیه کرده و فرصت های گرانبها را یکی بعد از دیگری به تهدیدهای نابوده کننده تبدیل نمودند به امید آن که آرای مردم و صندوق های رای را در اختیار خود دارند، شاید هرگز به این موضوع فکر نکرده بودند که روحیه «آرامش فعال» و تسلیم و محافظه کاری، زمانی سرانجام می تواند دامن آرای مردم و صندوق های رای را نیز بگیرد.
شکست اصلاح طلبان در نهم اسفند ماه، پیش از هر نیروی سیاسی دیگری متوجه جبهه دوم خرداد است که اعتماد گسترده مردم را با پافشاری بر سیاست هایی محافظه کارانه از دست داد. در حزب و جبهه ای که حداقل اصول دموکراتیک و حزبی جاری است، رهبران آن باید مسئولیت چنین شکستی را بپذیرند و با کنار رفتن از مسئولیت های خویش، راه را برای تغییر سیاست ها و پیگیری برنامه های تازه فراهم سازند.
این شکست همچنین متوجه آن دسته از گروه های بیرون از حکومت و همسایه آن است که نه تنها کوشش نکردند مرزهای واقعی خود را با یک سیاست شکست خورده و بی سرانجام روشن سازند و در جهت ایجاد یک اپوزیسیون جانشین حرکت کنند، بلکه در ماه های اخیر برای به بازی گرفته شدن در میدان رقابت، بیش از پیش سرنوشت خود را با سیاست سران جبهه دوم خرداد گره زده و به توجیه گر نظام اسلامی تبدیل شده و در هر فرصت به پافشاری بر تحول در چهارچوب نظام اسلامی و قانون اساسی آن پرداختند. جمعه نهم اسفند ماه، «موقعیت افسانه ای» این جریان را در هم شکست و نشان داد آن ها که سرنوشت خود را به سرنوشت این حکومت گره می زنند، نمی توانند در کسب اعتماد مردم سرخورده و ناراضی از این حکومت، سهمی داشته باشند.
این شکست، شکست همه گروه های اصلاح طلب، در بیرون از حکومت نیز هست که هر چند در دفاع از حرکت تاریخی دوم خرداد برای اصلاحات و دستیبابی ملت به حقوق خود محق بودند و هستند، اما این جنبش عظیم سیاسی و اجتماعی را تنها در مجرای تنگ و سترون حکومتی آن تفسیر و دنبال کردند و با پذیرش رهبری دوم خرداد، در خطاهای آن شریک و سهیم شدند.
 
در همان زمان که شکست اصلاح طلبان دولتی و سیاست ها و برنامه مردم سالاری دینی آن ها در پای همان صندوق های رایی شکل می گرفت که آن ها خود را فاتحین همیشگی آن می پنداشتند، در گوشه ای از تهران، دور از حوزه های رای گیری، حادثه ای رقم می خورد که اهمیت آن را برای آینده جنبش دموکراتیک مردم ایران نباید نادیده انگاشت. دفتر تحکیم وحدت، در تصمیمی شجاعانه و تاریخی برای جنبش دانشجویی ایران، اعلام کرد از جبهه دوم خرداد بیرون می آید و کوشش های خود را صرف تشکیل جبهه ای از آزادیخواهان می کند. سربرآوردن نیروی اصیل آزادی و جمهوری خواهی در کشور همزمان با شکست پروژه مردم سالاری دینی و اصلاح حکومت اسلامی، منطق رویدادهایی را که در میهن ما در جریان است، به خوبی آشکار می کند. هر چند جنبش دانشجویی به دلیل ویژگی های خود نتواند – و نمی تواند – موسس چنین جبهه ای باشد و این انتظار را نیز نه این جنبش باید از خود داشته باشد و نه دیگران از آن، اما به دلیل همین ویژگی ها جنبش دانشجویی ایران که به عنوان یکی از بزرگترین و معتبرین ترین گروه های مرجع در جامعه از اتوریته سیاسی مناسبی در بخش های مهمی از مردم برخوردار است، می تواند مهم ترین حامل ایده تشکیل اتحاد آزادی خواهان و حلقه ارتباط و اتصال نیروهای مختلف جمهوری خواه کشور که متاسفانه امروز در پراکندگی در داخل و خارج از کشور به سر می برند، باشد. جنبش دانشجویی به دلیل نفوذ و موقعیت و نیروی توده ای خود، می تواند نقش مهمی را در از میان بردن این عوامل پراکندگی و برطرف کردن موانع روحی و روانی و همچنین گروه گرایی هایی که در میان نیروهای جمهوری خواه در کشور ما وجود دارد، ایفا کند.
 
این دو حادثه، هم وظیفه آزادی خواهان ایران و هم راهی را که از این پس باید با پیگیری بیشتری از سوی آن ها دنبال شود، مشخص می کند. ایجاد جبهه جمهوری خواهی در کشور که از چندی پیش از سوی همه نیروهای دموکرات و جمهوری خواه مورد تاکید قرار گرفته است، نمی تواند بدون کنار گذاشتن سیاست هایی که هنوز نجات اصلاحات و مسیر دموکراسی را در چارچوب نظام سیاسی فعلی می بیند و جدایی قطعی از افکار و اندیشه هایی که مشخصه های اصلاح طلبی به شیوه دوم خردادی را تشکیل می دهد، صورت گیرد. جامعه آزادی خواه کشور برای مقابله با خطراتی که ایران را چه از سوی محافظه کاران داخلی و چه از سوی نیروهای خارجی تهدید می کند، راهی جز وداع با این شیوه ها و پذیرش قاطعیت بیشتر در مبارزه سیاسی و تبدیل شدن به اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی ندارد. اگر هشدارهایی که در مورد خطر انفعال و یا دلبستن به راه حل های خارجی داده می شود، واقعی باشد، آزادی خواهان کشور تنها با شفاف کردن سیمای اپوزیسیونی خود و تاکید پیگیرانه تر بر مطالبات ملت، نظیر جدایی دین از حکومت، دموکراسی، حقوق بشر، جمهوری کامل و تمام عیار و لغو تمام نهادهای انتصابی در هر شکل و نامی، می توانند با این خطر مقابله کرده و بار دیگر امید به توسعه سیاسی و دموکراتیک در جامعه را زنده سازند. در زمانی که روند فروپاشی جبهه دوم خرداد – که پیش از این آغاز شده بود – با انتخابات روز جمعه نهم اسفند ماه شدت بیشتری می گیرد، آزادی خواهان ایران باید بتوانند مسئولانه برای ایجاد یک جبهه جایگزین از دموکرات های جمهوری خواه که دفاع از مطالبات پیگیر را هدف خود قرار دهد با تلاش و جدیت بیشتری به   مسئولیت خطیر خود عمل کرده و بار دیگر این امید را در جامعه ایجاد کنند که توسعه سیاسی و دموکراسی و مردم سالاری در این کشور   هم ضرور و هم ممکن است.