آزادی و برابری – آرمانی ارتجاعی یا پیشرو


محمد خوشابی


• آیا چپ ها باید با سرسختی تمام بر اهمیت و اعتبار دو آرمان ازادی و برابری و تحقق آن در همین جهان موجود (و نه آینده‌ای دور) تأکید ورزند و در این رابطه از توقف یا کند شدن چرخ پویایی و توسعه سرمایه‌داری بیمی بخود راه ندهند؟ یا آنکه از حرکت هر چه سریعتر چرخ پویایی و توسعه سرمایه‌داری استقبال کنند و به آن همچون فراهم آورنده پیش‌شرطهای شکل‌گیری سوسیالیسم و تحقق واقعی آزادی و برابری در آینده بنگرند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ خرداد ۱٣٨۷ -  ٣۱ می ۲۰۰٨


چپ ایران برای مباحث نظری اهمیت چندانی قائل نیست. حاضر است شعارها و تحلیلهای کهنه و عاریتی خود را بارها تکرار کند ولی تن به طرح نظریه‌های جدید و برخورد با عاجلترین مشکلات نظری ندهد. عواملی همچون انسداد همه جانبه حکومت، ورشکستگی کامل اسلام سیاسی در اداره امور جامعه، ضعف تاریخی نئولیبرالیسم و لیبرالیسم در کشور و فقر سیاسی و فرهنگی طبقه متوسط باعث روی‌آوری جوانان شهری بطور عام و دانشجویان بطور خاص بدان شده است ولی این چپ هنوز تمایل خاصی به ارائه مجموعه برداشتها یا نظریه‌هایی که بتوان حول آن بحثهایی را سازمان داد، نشان نداده است. این در حالی است که چپ یکی از قدیمی‌ترین و با ثبات‌ترین نیروهای سیاسی تاریخ معاصر است. از عمر آن حدود یک سده می‌گذرد و نزد دانشجویان، روشنفکران و لایه‌هایی از طبقه متوسط دارای پایگاه فرهنگی و سیاسی معینی است. به این خاطر هراس آن از طرح مسائلی که شاید در نهایت بغرنج و دردناک باشند تا حد زیادی بی معنا جلوه می‌کند.
من در این نوشته کوتاه به یکی از تناقضات نهفته در آرمانهای اساسی چپ ایران، ایده آزادی و برابری، خواهم پرداخت. این ایده با تمام اهمیت آن از چشم‌انداز خود چپ باید ارتجاعی بشمار آید. من در این رابطه نه فقط قصد حل مشکل یا رفع نگرانی‌ای ندارم که بر عکس می‌خواهم این مسئله را با بغرنجی و تناقض آن طرح کنم. من امیدوارم که طرح مسئله ذهنهایی را درگیر رسیدن به پاسخهایی سازد و زمینه را برای پویایی ذهنی و نظری هر چه بیشتر فعالین چپ فراهم آورد.
چپ چه در ایران و چه در دیگر کشورهای جهان خود را نیرویی پیشرو می‌شمرد. آرمان اصلی آن سوسیالیسم قرار است در پیامد تکوین جامعه سرمایه‌داری، شکل‌گیری طبقه کارگر و رشد نیروهای مولده، موضوعیت پیدا کند. رهایی انسان از استثمار، سلطه طبقاتی و فقر مادی و فرهنگی فقط هنگامی به امری ممکن تبدیل می‌شود که شرایط مادی و عینی آن در جامعه فراهم شده است. امکانات تهیه شده و توان تولیدی جامعه باید در آن حد و حدود باشند که جامعه بتواند امکانات را به تساوی تقسیم کند، میزان ضروری کار را کاهش دهد، سازماندهی انضباطی کار را لغو کند و به اقتدار دولت در زمینه سرکوب میل و خواست خود انگیخته توده‌ها پایان دهد. سرمایه‌داری اگر هر مشکلی داشته باشد در این مورد دارای مشکلی نیست. همانگونه که مارکس در مانیفست کمونیست نشان داده است سرمایه‌داری ساختار اجتماعی فوق‌العاده پویا و خلاقی در زمینه آفرینش ثروت، رشد نیروهای مولده و نابودی بقایای جامعه فئودالی و سنتی است. اینرا بدون شک سرمایه‌داری در بستر استثمار نیروی کار، نابودی جهان زیست انسانها و تحمیل فرهنگ مصرفی و رقابتی به توده‌ها ممکن می‌سازد، ولی بنظر می‌رسد این بهایی است که باید برای دستاوردهای آن و حرکت رو بجلو پرداخت.
برای چپها، استقرار سوسیالیسم بمنزله‍ی دستیابی به دو آرمان تاریخی بشریت، آزادی و برابری است. آزادی برای چپها بمعنای رهایی از سلطه سرمایه و دولت و برخورداری از امکانات و فرصتهای لازم برای خودآمایی (متخقق ساختن خود) و رسیدن به نیازها و خواستهای خود است. برابری نیز بمعنای تساوی در برخورداری از فرصتها و امکانات موجود در جامعه است. در مورد هر دو آرمان، چپها برداشت خاص خود را دارند، برداشتی که یکسره متفاوت با برداشت جا افتاده لیبرالها است. در دیدگاه چپها آزادی فقط بمعنای رهایی از انقیاد و سلطه نیست بلکه همچنین بمعنای برخورداری از امکانات و فرصتهای لازم برای تحقق اهداف و خواستهای خود است. برای آنها برابری نیز فقط محدود به برابری حقوقی و سیاسی نیست بلکه دربرگیرنده برابری اجتماعی و اقتصادی یا برابری عملی در برخورداری از امکانات موجود در جامعه است.
مشکلی که چپها بگاه طرح آزادی و برابری بصورت خواست آرمانی با آن مواجهه‌اند آن است که تحقق هر دو یا حتی حرکت در زمینه تحقق هر دو در تضاد با پویایی و توسعه سرمایه‌داری قرار دارد. نظام سرمایه‌داری استوار بر استثمار نیروی کار است. شاید مفهوم استثمار برای برخی بیش از حد ایدئولوژیک جلوه کند، ولی باید پذیرفت که در جامعه سرمایه‌داری کار در قلمرو آزادی جای نمی‌گیرد. افراد باید برای امرار معاش کار کنند و کار منطق خاص خود را دارد: باید دقیق و حساب‌شده، در راستای هدفی پیشاپیش تعیین شده از سوی مدیریت، انجام شود و حتما سودآفرین باشد. کارکنان می‌توانند با مبارزه دستمزد خود را تا حد معینی افزایش دهند و شرایط کار را بهبود بخشند ولی آنها بهیچوجه نمی‌توانند در فرایند تصمیم‌گیری در مورد چگونگی سرمایه‌گذاری، ضرب‌آهنگ کار و میزان سود‌آوری دخالت کنند. خارج از گستره کار، در زمینه مصرف و تفریح نیز سرمایه‌داری آزادی انسانها را شدیدا محدود می‌سازد. انسانها نه فقط تحریک به مصرف بطور کلی که تحریک به مصرف کالاهایی خاص می‌شوند و تفریح آنها آنگونه سازماندهی می‌شود که به سرزندگی و هوشیاری آنها بگاه کار یاری رساند.
این نکات را می‌توان در مورد برابری تکرار کرد. در صورتیکه انسانها بطور مساوی از فرصتها و امکانات جامعه برخوردار باشند کمتر کسی حاضر به پذیرفتن منطق کار نظام سرمایه‌داری خواهد بود. بخش مهمی از نیروی کار امروز حتی در پیشرفته‌ترین جوامع سرمایه‌داری در بدترین شرایط کار می‌کند و بخشی دیگر که از دستمزد و شرایط کار بهتری برخوردار است در پی امکانات بیشتر و تثبیت موقعیت خود جزء بزرگی از زندگی روزمره خود را به کار اختصاص می‌دهد. در نظام سرمایه‌داری نابرابری فراهم آورنده انگیزه برای مشارکت در زندگی اقتصادی و در فرایند چرخش چرخ سرمایه است. ندارها، کسانیکه به تعبیر جامعه شناس فرانسوی بوردیو از حداقل سرمایه اقتصادی و فرهنگی برخوردارند، کار می‌کنند و شرایط داده شده کار را می‌پذیرند تا بتوانند امکان معیشت خود و خانواده خویش را فراهم آورند. داراها، بنویت خود، مجبورند کار ‌کنند تا در رقابت تحمیل شده به آنها موقعیت خود را حفظ کنند و تا حد ممکن ارتقاء بخشند. همزمان امکان سرمایه‌گذاری وابسته به وجود نابرابری هم در زمینه مصرف و هم در زمینه تصمیم‌گیری است. بخشی از امکانات جامعه باید به سرمایه‌گذاری و تمام تجربیاتی که در این زمینه انجام می‌گیرد اختصاص یابد. در صورتیکه قرار باشد همه بصورت برابر از امکانات موجود استفاده کنند چنین فرصتی برای سرمایه‌گذاران ایجاد نمی‌شود. اکنون ذخیره عظیمی از ثروت و امکانات تلنبار شده بشکل پول در نظام بانکی یا صندوقهای بازنشستگی در اختیار سوداگران قرار دارد تا آنها بتوانند با اقتدار تمام هر آنگونه که خود تشخیص می‌دهند آنرا سرمایه‌گذاری کنند.         
در دوران معاصر جهان سرمایه‌داری توانسته برای اولین بار در طول عمر خود در برخی کشورها به رشد هشت تا ده درصدی طولانی مدتِ مداوم دست یابد. در این فرایند، اقتصاد و زندگی مردمِ کشورهایی مانند برزیل، چین و کره طی چند دهه دستخوش تحولاتی عمیق و جدی شده است. تولید صنعتی رشد چشمگیری یافته، طبقه کارگر شکل گرفته، سطح رفاه و برخودرداری از خدمات آموزشی و درمانی پیشرفت عظیمی کرده و هرج و مرج ناشی از اقتصاد رزاعتی و زندگی سنتی از جامعه رخت بر بسته است. بدون شک رویداد چنین تحول عظیم و سریعی وابسته به کارکرد عوامل گوناگونی است اما دو عامل محدودیت آزادی انسانها و نابرایری در این میان دارای نقشی برجسته هستند. همه این کشورها کم وبیش دارای دولت مقتدر خودکامه یا استبدادی بوده‌اند. در برخی از این کشورها حتی حرکت حغرافیایی نیروی کار محدود بوده است. در هیچیک از آنها نشانی از برسمیت شناخته شدن حق آزادی بیان، تشکل و تجمع اعتراضی وجود نداشته است. نظام ارزشی سنتی نیز افراد را وابسته به نهادهای داده شده اجتماعی، از خانواده گرفته تا کلیسا، نگاه می‌داشته است. بطور کلی سرمایه نیروی کار مطیع یا به اجبار مطیع شده‌ای در در اختیار داشته تا آنگونه که خود می‌خواسته مورد استثمار قرار دهد. نابرابری در برخورداری ار امکانات نیز خیل توده‌ها را در جهت برخورداری از حداقل رفاه بسوی شهرها و اشتغال ثابت سوق می‌داده است. توسعه سرمایه‌داری بطور معمول بر میزان نابرابری‌ها می‌افزاید و همزمان از آن بسان عاملی در تشدید آهنگ رشد خود بهره می‌جوید.
در این شرایط طرح خواست آزادی و برابری بمعنای توقف چرخ توسعه و پویایی سرمایه‌داری است. اقتصاد کشورهایی مانند چین، هند، ویتنام و در آینده ایران بدون بچرخش در آمدن این چرخ نیز متحول نخواهد شد. شکل‌گیری اقتصاد صنعتی، استقرار عقلانیت اقتصادی و اجتماعی، عروج طبقه کارگر و ارتقاء محسوس سطح رفاه و برخورداری توده‌ها از سرمایه فرهنگی همه در گرو این تحول قرار دارد. هیچ راه حل دومی نیز وجود ندارد. الگویی نیز که زمانی در شوروی و اروپای شرقی پیاده شد در زمینه محدود ساختن آزادی و برابری هیچ کارنامه بهتری از سرمایه‌داری مبنتی بر باز آزاد نداشت. مسئله این است که در هیچ جای جهان انسانهای آزاد و برابر حاضر نخواهند بود تن به کار در بدترین شرایط، با حداقل دستمزد و کمترین میزان مصرف بدهند تا شرایط مطلوب برای سرمایه‌گذاری و در پیامد آن توسعه سرمایه‌داری شکل گیرد.   
این مسئله چالش مهمی را برای چپها ایجاد می‌کند. آیا آنها باید با سرسختی تمام بر اهمیت و اعتبار دو آرمان ازادی و برابری و تحقق آن در همین جهان موجود (و نه آینده‌ای دور) تأکید ورزند و در این رابطه از توقف یا کند شدن چرخ پویایی و توسعه سرمایه‌داری بیمی بخود راه ندهند؟ یا آنکه از حرکت هر چه سریعتر چرخ پویایی و توسعه سرمایه‌داری استقبال کنند و به آن همچون فراهم آورنده پیش‌شرطهای شکل‌گیری سوسیالیسم و تحقق واقعی آزادی و برابری در آینده بنگرند؟ باید این نکته را در نظر گرفت که با پای‌فشاری بر بدیل اول، چپ خود را نه فقط مرتجع (بر مبنای ارزشهای مورد باور خود) که مخالف ارتقاء سطح رفاه توده‌ها نیز معرفی خواهد کرد و با پای فشاری بر بدیل دوم خود را به پادو ایدئولوژیک سرمایه‌داری فرو خواهد کاست.