عشق درادبیات داستانی ایران در تبعید۱


رضا اغنمی


• درمیان نویسندگان و منقدان خارج ازکشور، اسد سیف در ردیف ناقدانی ست که با جوهر نقد آشناست. فضیلت قلم را می شناسد. در زمینه ی کارش صمیمی و صادق است. منقدی ست دقیق که هدفش روشنگریست. انگشت شمارند دراین وادی پرآشوب که با عقلِ نقّاد سرو کاردارند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ خرداد ۱٣٨۷ -  ۱۰ ژوئن ۲۰۰٨


 
اسد سیف
چاپ اول: زمستان   ۱٣٨۶ (۲۰۰٨)
ناشر: انتشارات فروغ . کلن – آلمان
چاپ: چاپخانه مرتضوی – کلن.
  ۴۰۵ برگ
 
درنخستین برگ دفتر آمده است:
«به دوستِ خوبِ زندگی ام هانیه تقدیم می شود.»
 
وقتی درحین مطالعه ی پیشگفتار به این خبر رسیدم، «دراین مجموعه ٨۴ رمان و ۴۰۱۵ داستان کوتاه مورد بررسی قرار گرفته اند. ...» به فکر فرو رفتم . هرچه پیش رفتم از پشتکار و حوصله ی نویسنده دچار شگفتی شدم   وبا زحمات اسد بیشتر آشنا شدم.   وسعت و گستردگی اثربا نشانه های مستند، گواهی   ست درتآیید خبری
که در پیشگفتار آمده است:
« ... اولین فصل ازنخستین جلد کتاب که درتاریخ ۱۹۹۵ نوشته شده ...»
این نیزبگویم که خلاف سرفصل کتاب، این اثرکم نظیروپرمحتوا به تنهائی در تبیین :
"عشق درادبیات داستانی درتبعید نیست"، بل که دربرگیرنده ی موضوع ننگ آورِ"زن ستیزی"ست که چشمه ی اصلی آن از ادبیات دوران کهن سر گرفته است. ولی ارآنجا که قصدِ نویسنده نشان دادن عشق در ادبیات تبعید بوده   به ضرورت سابقه ی اجتماعیِ   و قدمتِ موضوع، ارجاع به ادبیات کهن را به درستی تمیز داده، با استفاده از منابع غنیِ ادبیاتِ کهن، کهنه و نورا درهم آمیخته،   باعریان کردن رفتارهای فرهنگی - اجتماعی، تاریخِ سراسر مردسالاری و تبعیض را با تمامی نکبت های فریب کارانه اش به چالش گرفته است.
جا دارد یادآور شوم که درمیان نویسندگان و منقدان خارج ازکشور، اسد در ردیف ناقدانی ست که با جوهر نقد آشناست. فضیلت قلم را می شناسد. درزمینه‍ی کارش صمیمی و صادق است. با مقوله های نیش و نوش سرو کار ندارد. می خورد ولی نمیزند.   درست فکر میکند. لخت و عریان حرف میزند و مینویسد. منقدی ست دقیق   که هدفش روشنگریست. انگشت شمارند دراین وادی پرآشوب که   با عقلِ نقّاد سرو کاردارند.
من، هر زمان که از بانو ملیحه تیره گل، مهدی استعدادی شاد، بهروز شیدا، مهدی فلاحتی و اسد سیف و ...        نقدی می خوانم به راستی لذت می برم. می آموزم.   ازسبک برخوردشان بی آنکه اهانتی یا نیشی دربین باشد، به آینده‍ی نقد در تبعید امیدوار میشوم.   بدون تردید گسترش این شیوه‍ی سالم درفرهنگ ادبیاتیِ ما درهمه‍ی زمینه ها موثرخواهد بود.
حتما بزرگواران بسیاری هستند بین نویسندگانِ پراکنده درسطح جهان که ازپیام واقعیِ نقد و مفهموم کلی و تآثیر مثبت آن آگاهند و مینویسند که من ازآثارشان غافلم.   ضرورت این یاد آوری، تنها، جهت حفظ حرمت خادمان فرهنگ میباشد.  
 
کتاب شامل دو فصل ، به اضافه ی منابع و توضیحات ونمایه نام ها که درپایان کتاب آمده است.
فصل اول دربرگیرنده یازده موضوع   و فصل دوم محتوای پنج موضوع را توضیح میدهد.  
 
فصل اول با:  
«عشق، پدیده ای انسانی»   شروع میشود و بعد از توضیح کوتاه با اشاره به کهن ترین فرهنگ جهانی – یونان و روم قدیم -   مینویسد:
« عشق ورزیدن امری خدایی بود. دراین فرهنگ، چه کسی با که، درچه وضعیتی و با چه نتیجه ای عشق ورزیده، بی هیچ پرده پوشی و تابویی ابرازشده. همجنسگرایی نیز حتا کمتر ازامروز به تابو آغشته بود. مختصر این که ؛ عشق یک بازی خدای گونه بود.» ص ۱۱
این امر خدایی در اخلاق دینی بهم می ریزد. زن نیمه انسان و مرد، به صورت انسان کامل معرفی میشود.   تا آنجا پیش میرود که خدا نیز در سیمای مرد با سرکوب و تحقیر زن،   به نفی تاریخ تکامل می پردازد.
نویسنده، با اشاره به تمدن مصر نیز عشق ورزیدن را با موضوع ایمان مرتبط   دانسته «نشانه های شرم و یا گناه، همچون رابطه جنسی دراین آثار کمتر دیده میشود» همان
اسد،   احساس دوست داشتن را ازصفات الهی می داند و مینویسد:
«احساس دوست داشتن درکلیت خویش میبایست متوجه خدا باشد. و درهمین سال ها بود که پیمان زناشوئی کلیسا قانونیت یافت. همان
اشاره به این نکته ضروری ست که دین یهود   با داشتن حق تقدم بیش از هزاره ای از مسیحت، سند مکتوب و روشنی درباره ازدواج و مناسکِ مذهبیِ زمان را دردسترس ندارد.   بنا به اسناد موجود وروایتی که درپی میآید   در قرن دوم بعد از میلاد مسیح ، قوانین مذهبی دین یهود تدوین و مکتوب شده است:
«درسال ۲۰۰ میلادی، اجتماعی ازکاهنان یهودی، تحت نظر یهودا هاناسی ( yehuda Hanasi ) به نوشتن کتابی به نام میشنا ( Mishnsh ) مبادرت نمودند ...   ... این کتاب از مجموعه ای ازقوانین نوشته شده (کانن یهود) و قوانین شفاهی (سنن مذهبی و مراسم نانوشته ی دینی که کاهنان مراقب اجرای کامل آن بودند و دربین مردم معمول بود) تشکیل و مشتمل برشش فصل ( sedarim ) میباشد که سنگ زیربنای یهودیت و مبنای دانش روحانیون است.» "وانسان خدا را آفرید.   تآلیف دکتر اکبر بهرامی ص ۲٣۰"
و ارآنجا که اسد سیف، رسمیت یافتن ازدواج درادیان الهی را متوجه کلیسای مسیحیت کرده که شامل یهودیت هم شده است، برای رفع شبهه‍ی خوانندگان این توضیح لازم به نظرآمد .  
نویسنده سانسور وخفقان مسائل سکس درجوامع مذهبی را متوجه مستبدان و فرمانروایان مذهبی کرده است.
«تربیت جنسی هنوز نیز دربخش اعظم جهان تحت تآثیر مذهب است. عمل جنسی   درمذهب فقط درارتباط با خانواده   و تولید مثل دارای ارزش است. پس هرگونه رفتار جنسی که چنین هدفی را دنبال نکند بی بندوباری، زشت و گناه شمرده میشود. رابطه   عشقی نیز خارج   ازگردونه خانواده فساد است.» ص ۲۵
اسد، روایتگرروان جامعه ی زن ستیز است . اوبا شهامتی درخورتحسین، با زیر و رو کردن تاریخ و فرهنگ و سرگذشت اسفبارزنان این سرزمین، بزرگان ادب و هنررا پای میزمحاکمه کشانده به جرم گناهان وغفلت های نابخشودنیِ توهین و تحقیرِمادران، زیرتازیانه‍ی نقد برسرشان فریاد می کشد. منِ خواننده ی کتاب فریادِ بغض آلود اسد را که درگوش هایم پیچیده با تمام وجودم حس میکنم.
میباید که این اثررا به دقت خواند. درسطرسطرنوشته ها دقیق شد. تا جوهرپیام نویسنده را گرفت. درآشنائی   با ابعادِ گسترده‍ی   ظلم و ستم وتحقیرها ، دردِ زن شدن را فارغ از دین و مذهب و ملیت و رنگ احساس نمود.
«درعالم سنت و دین باوری عمل جنسی برلذت بردن مرد از زن استوار است. زن مجبور است بی آن که خود لذتی برده باشد همه ی اسباب لازم را برای لذت جوئی مرد فراهم آورد.» ص ۵۴
تبلورچنین فرهنگِ دوران توحش در داستان ننگین و شرم آورِ "سنگسار" تجلی پیدا می کند.   با رسمیت پیدا کردن درادیان ابراهیمی بعنوان عقوبتِ   لذتِ جنسی، به نام و ازسوی پروردگار به زنان تحمیل میشود!
درسراسراین قوانین ضدانسانی، کمتر مردی دیده شده که با تمام رذالت وشهوترانی و بی اخلاقی که گناهان بسیاربزرگتری نیز از زن ها داشته اند، مورد بازخواست قرارگرفته و به جزای خود رسیده باشند!
مذهب، از طرفی، با خدعه و فریب فرش بهشت خیالی را زیرپای مادران میگسترد، ازسوی دیگر به خاطر   میلِ جنسی و عاطفیِ او که از باشکوه ترین و زیباترین فصلِ پایداریِ "عشق" درهستی است؛ فرمان به قتل ش میدهد، آن   هم با چه فضاحت و بی آبروئی!  
انتقال قدرت به مردان ونیمه شمردن زنان، از سوی ادیان الهی، میدان فراخی گشوده برای هوسرانی مردان به ویژه در یهود و اسلام.   با این حال، این روایت ها را نیز نباید از نظردورداشت.
«حضرت محمد خود درلذت جنسی فردی سیری ناپذیر بود. نه زن عقدی و عده ای کنیز دراختیارداشت.آیاتی که او دررابطه با جنس زن آورده، با زندگی شخصی وی دررابطه بودند.   ...   ...   پیامبر اسلام عشق جسمانی
را در رابطه با عشق   روحانی می دانست. به نظراو هماهنگی زن و مرد، آن دورا به عشق حق میرساند. از او این حدیث قدسی بر سر زبانهاست که "هرگاه زن و شوهر به یکدیگر مینگرند، خداوند نیز به نظر رحمت درایشان مینگرند. هنگامی که زن و شوهر دست دردست هم دارند، گناهان آن دو ازمیان دست های به هم پیوسته شان فرومی ریزد.» صص۵٣-۵۴
 
چندی پیش رساله ای از منصور فهمی {مصری} با نام :
«وضعیت زن درسنت ودرتحول اسلام» باترجمه ی آقایان تراب حق شناس وحبیب ساعی دراوریل ۲۰۰۷ درآلمان منتشرشد. که "درسال ۱۹۱٣ دردانشگاه سوربن ازآن دفاع شده   و تاهمین یکی دو دهه پیش به ورطه ی فراموشی افتاده بود.»
  وهمچنین دراثرپژوهشی خانم   فاطمه مرنیسی در:
«زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش». ترجمه ملیحه مغازه ای. نشر نی.   تهران. چاپ دوم ۱٣٨۰
هردو اثر روایت های دیگری را طرح کرده اند که قابل تآمل است.
فهمی مینویسد:
«... زن درصدر اسلام درموقعیتی فعال تر و بهتر از آنچه موقعیت کنونی زنان مسلمان است میزیسته، زیرا آزاد و بدون حجاب با چهره ی باز درمیان جمعیت بوده است.» همان، ص ۵۱
خانم فاطمه مرنیسی نشانه هایی به دست داده اند که در زمان رسالت و حیات پیامبراسلام، زن ها از آزادی بیشتری برخوردار بوده اند. دردوران خلفا و به ویژه در دوره‍ی عمرابن خطاب، آزادی زن به کلی سلب شده و رسوم و عادت های سنتی با سختگیری های بیشتر وارد قرآن شده است.
 
کتاب گفتنی های زیاد از صفات نیک انسانی وصبر و تحمل رسول خدا دارد. از آزادگی ایشان روایت های تازه ای به دست میدهد. احترام   پیامبر اسلام به زن قابل تأمل است. نه تنها زن ستیز نیست بلکه برنقش زن در سازندگی حیات بشری اهمیت قائل شده است.   همه جا و   در همه امور زن ها را به مشورت میگیرد و از نظراتشان استفاده میبرد حتا در میدان جنگ.
« ...   بر برابری زن و مرد تأکید دارد ...   آن ها   (منظور اشراف و صحابه پیامبراند)   بهیچوجه نمی خواستند در روابط زن و مرد تغییری ایجاد شود. آن ها در روابط خانوادگی و برخورد با زنان، با سنت های عهد جاهلیت راحتتر بودند ...    مکیان و به ویژه عمر هنگامی به مدینه وارد شدند از آزادی زنان شگفت زده شدند . صص ۲۲۲ – ۲۲۱
روش ها و عادت های تازه‍ی پیامبررا، عمر خلیفه دوم و دیگر نزدیکان و صحابه برنمیتابند.
«عمر برای کسی که مرتکب زنا میشد مجازات مرگ تعیین کرده بود.» ص ۱۲۲   و هموست که سنگسار زن را نیز فرمان میدهد.   و سرانجام پیامبر اسلام، قدرت ایستادگی درمقابل حریفان قوی را از دست میدهد و زیر فشار اشراف،   تسلیم و تمکین را اختیار میکند.
«   ... او با حالی آزرده،   دیگر ایستادگی درمقابل عمر را مصلحت ندانست و با محدودیت زنان موافقت کرد. آن جامعه ی مردسالاری بدوی آزادگی پیامبر را تاب نیاورد.» ص ۲۴۶
 
اما، آنچه امروزه در جوامع اسلامی حاکم است همان نیمه شمردن زن   و مردسالاری تمام عیار دوران صدر اسلام است. مرد را تا آنجا اختیارداده که هرزن و دختری را به راحتی تصاحب   میکنند.   چه بسا دریک زمان پنج و شش زن را به نوبت زیرسر دارند. ولی اگریک زن با داشتن هرگونه موقعیت اجتماعی برتر، بیش از یک شوهرداشته باشد، اول به حکم شریعت آبرویش را برسربازارها به تاراج میبرند وبعد بعنوان فاحشه درگودالِ سنگسار و با کفن خونین چالش میکنند!
اگر مفهوم اخلاق، بانگاهِ منطقی وعقلائی شکافته شود، و در"وجدان سالم وپاکیزه ی انسانی" مورد داوری صحیح قرار گیرد، مردی که با داشتن زن، با زن دیگری درمیآمیزد وعشقبازی میکند، فاحشه است. همانگونه که به زن های بی اخلاق گفته شده، مردهای بی اخلاق را نیز میباید فاحشه خواند. و نه تنها چنین نشده، بلکه
فاحشگی مردها با تضمینِ پیام الهی،حالت تقدس پیدا کرده که درتوضیح سیاهفکریِ منادیان و سوداگرانِ روزجزا قابل تامل است.
ابعادِ جهل و فاجعه‍ی وسعتِ ظلم باورنکردنیست! "زن" را به خاطرامیال طبیعی با چنان القاب کثیف و مشمئز کننده، که درسنتِ سنتی ها جاریست، محکوم به سنگسار کردن ومردها را به همان عمل به بهشت فرستادن! از همه مهمتر! برای حفظ سنن جاهلیتِ بیگانگان این همه پا فشاری کردن!
و شگفتا که با شعار "بهشت زیرپای مادران است" مادران را،   که سازنده‍ی هستیِ همین مردان کج اندیش و متجاوزاند، با کوچکترین تمایل عشق ولو از روی هوس، با لقب فاحشه و بدکاره به عقوبتِ سنگسار محکوم و جانش را میگیرند ولی مرد به هرزگی هایش مینازد و درادامه ی عادت های   دیرینه به ظلم و ستم به مادران فخر و مباهات میکند!  
 
محدودیت های عشقی در روابط زن و مرد، در مسحیت نیز ازطرف کلیسا به شدت اعمال می شد. ولی با از سرگذراندن دوران سیاه قرون وسطائی، درسرآغاز رنسانس و در آستانه‍ی عصر روشنگری کلیسارا چاره ای نبود جزتمکین از نیازهای اجتماعی که اروپا با شتاب رو به علم وصنعت ومآلا زمینی شدن خدا می رفت. با رشد خردگرایی ودریدن حجاب جهل، پیشاپیش حکومت سیاسی کلیسارا از رمق انداخته بود. کلیسا گام بزرگی برداشت وهمان طوری که اسد هم اشاره کرده "... پس از قرن هفدهم کلیسا به این نتیجه رسید که اگر لذت هماغوشی برای تولید مثل باشد ایرادی ندارد." ص ۵۵
متآسفانه، هنورهم تاریخ جهان با نوعی استبداد که ازبرتری طلبی مردان نشآت گرفته حکایت های تلخ دارد.
 
من هر وقت درلندن به پاب بزرگ محل Maswell Hill   سر میزنم. ازدیدن نقش و نگار به جا مانده بر در و دیوار و سقف بلند کلیسای آن دوران که حالا تبدیل به میخانه شده، و جای ادعیه ی مذهبی روحانیون و بوی کندر، ترنم خوش موزیک و نجوای مستانه‍ی زن و مرد را زیرگنبد بلند می بینم و دختران وپسران جوان، حتا همجنسگرایان را درگوشه و کنار در حال راز و نیاز عاشقانه، دلم به وجد میآید و برهرچه کهنه پرست و سنت پرست،   فارغ ازدین و سیاست، آخرعاقبتِ   خوشی آرزو کرده! می پرستان وعاشقان را صمیمانه   میستایم.
 
اسد، در"عشق درادبیات پس ازاسلام" بحث بسیارجالبی دارد که به قولی با "ازهرچمن گلی چیدن" خواننده را با افکاربزرگان ادب این سرزمین آشنا می کند. ازسرای فردوسی، خواجه نصیرالدین طوسی، وحشی بافقی، حافظ، سعدی، مولانا و   ...   دیدن میکند و با ارائه ی تصویری از دیدگاه آنان که شاید به مذاق امروزی ها خیلی خوشایند نباشد. اما باید مطالعه کرد و ازنظرآنان آگاه شد. مهم نیست که ما نظر اسد را بپذیریم یانه. مهم ارزش کار بزرگ اوست که درهربرگ این دفترخواننده را باخود به سیر وسیاحتِ دنیای دانستنی ها وآگاهی ها میبرد و درفضایِ گرفته و غبارآلود تاریخ جولان می دهد.
در بخش "همجنسگرائی درادبیات کلاسیک ایران" با اشاره به پیشینه ی این مسئله دریونان می نویسد:
«گزنفون درکتاب زندگی کورش مدعی است بین سربازان ایرانی همجنسگرائی شیوه ای متداول بود. او براین باور است که یونانیان دراین عرصه متآثر ازایرانیان بوده اند.» ص٨۱
با چنین قدمت تاریخی، معلوم نیست که چرا قانونگذاران، باعقوبت های وحشتناک حق و حقوقی برای این جماعت قائل نیستند!
اسد، باروایتی از روزبهان بقلی، دریچه ی تازه ای میگشاید و بارقه‍ی امید را به جانِ خواننده می دمد.  
«روزبهان بقلی که ظاهرا استاد سعدی نیز بوده دربازار روزی مادری را می بیند که دخترش را کتک میزند تا خود را بپوشاند. روزبهان مادررا منع میکند تا مردم زیبائی های خداوند را ببینند.» ص ۱۱۰
همین نقل قول میرساند که درگذشته های دور دراین مزرو بوم، بزرگانی نیزبودند که خلاف عادت و رسوم جاری مسلط، منش های انسانی داشتند. زن را میستودند و حرمت ش را به جا میآوردند.
نویسنده با دریدن پرده ها، با شهامتی کم نظیرگریبان جامعه ی مردسالاری را میگیرد.
«درفرهنگ و ادبیات ما همسر، یعنی زن "واقعی" دیده نمی شود. اگر هدف تولید مثل باشد، امرقراردادی است ... ...   ... به طورخلاصه زن درفرهنگ ما دارای خصلتی دوگانه است، یا کام بخش است، یا بارگیر. گاه منبع الهام است و گاه سرچشمه ی لذت و خوشی و هم وسیله ی بی بند وباری، شهوت و تمنا و کامجوئی است و پناهگاه مرد     ...    ...     ما درطول بیش ازهزارسال ادبیات، یک داستان عاشقانه نداریم که بدون پا درمیانی و میانجیگری شحص ثالث – اغلب یک دایه – درآن نقش ندارد. صص۲۱- ۱۲۲
از دوران تک خدائی،   موج رواج مردسالاری بالا گرفت. مردها لذت کامیابی های بیشتررا چشیدند و کم کم
یکه تازشدند. زن ها را دراسارتِ قید و بندها به زنجیر کشیدند. مذهب، منادی زن ستیزی شد. موهبتی بزرگ برای مردان هوسران و هرزه که با انگیزه ها همخوان بود.
 
عشق در ادبیات داستانی معاصر
آغاز وپیدایش این بخش از دوران تجدد است که با مشروطه، دریچه های تازه ای گشوده می شود. ورمان نیز پا به عرصه ی هستی درادبیات ایران میگذارد.
اسد، رمان "تهران مخوف" اثر مرتضی مشفق کاظمی را برگزیده و پاره هایی ازآن متن را روایت کرده است. همو با معرفی قهرمانان کتاب، ونشان دادن فضای تهران بعد ازجنگ اول، مخاطبین خود را با مسائل نوپا و ارزش های اجتماعی آشنا میکند. اسد، درادامه‍ی بحث با نگاهی تیز و نقاد به دگرگونی هایی   که جامعه را تکان داده   به سراغ میرزاده عشقی می رود.
«میرزاده عشقی در "ایده آل مرد دهگان" سرگذشت زن را بهانه قرار میدهد تا به فساد و ستم حاکم برجامعه بپردازد.   ...    جوان شهوترانی با اظهار عشق به مریم، یک دختر زیبای دهاتی، وعده خواستگاری و ازدواج او را می فریبد و آن گاه   که میفهمد دختر حامله است، رهایش میکند. مریم ازوعده های معشوق می پرسد او   میگوید فاحشه خانه برو و آن زندگی رنگین را درآن بیاب. مریم درنا امیدی خود کشی می کند.» ص۱٣۷
  این سرگذشت غم انگیز، سرنوشتِ همه ی زنان درجوامع عقب مانده در سطح جهانی ست. حالا هم که رشد   اجتماعی در سطوح گوناگون بالا رفته، و زنان با ترفند مردان و فریبکاران آشنا شده اند، هنوز هم این قبیل اعمال ستمگرانه را جلو چشم خود دارند. اگر در جامعه های عقب مانده ی سنتی بهانه و انگیزه این زشتکاری ها عادات و رسوم دست و پاگیر قومگرائی و مذهبی ست، درجوامع پیشرفته   و آزاد به نوع دیگری جریان دارد که، حداقل کار به خودسوزی و تلف شدن انسان نمی کشد. نهادهای مدنی وملی با شناسائی حقوق فردی انسان از مظلوم حمایت میکند. درجوامع غربی، زن ها حتا بی اخلاق ترین هایشان مورد حمایت قانون هستند. تآمین مسکن ورفاه، سرپرستی اطفال و تربیت وآموزش بچه ها، ازپایه های بنیادی دموکراسی درغرب است. فرد درجوامع پیشرفته اهمیت دارد. حرمتش باید حفظ شود. قانون ازآن حمایت میکند. در این جوامع ، یعنی جامعه های با فرهنگ و پیشرفته رابطه های جنسی ازمنظرعشق و به صورت میل طبیعی و حقوق فردی هرشخص بررسی میشود. درفرهنگ غرب،غربیها از دلدادگی دوانسان بهم، لذت میبرند حتا غریبه ها. دراین دیدگاه، داوری برای لذت بردن دوطرف منظور میشود. مگر اینکه به صورت تجاوز باشد که آن هم قوانین خیلی سخت و دامنه داری دارد.
همین چندشب پیش بود که درتلویزیون VoA برنامه ای ازافغانستان بخش شد که دریک بیمارستان، زنان جوان افغانی با سرو صورت سوخته ی وحشتناک که اکثر آنها قربانی: تجاوزیا ازدواج با پیرمردان و گم شدن شوهران بودند، از درماندگی به خودسوزی متوسل شده بودند.   از مشاهده ی تن و اندام و صورت های دِفرمه شده ی آنها، دل هربیننده به درد می آمد.
تحول فرهنگی کشورهای عقب مانده، و آشنائی زنان با راه های مبارزه درجهت کسب حقوق مساوی با مردان
به ویژه کمک مردان دوراندیش و روشنفکر، راه نجاتیست که این معضل بزرگ اجتماعی را میتواند حل کند.
مبارزات پیگیر زنان تا زمانی که، حقوق خود را نستانند، این تبعیض های ظالمانه و رسوم غیرانسانی دوران توحش از صحنه‍ی زندگی زنان زدوده نخواهد شد.
فراموش نباید کرد که پایه های استبدادِ مذهب و سنت، سرسنگین ترازآن است که با چند تجمع بی رمق ازپا بیفتد و تسلیم شود. این هم درست است که با گسترش جنایتها، خودسوزیها، فحشا، فساد، مواد مخدرو فقرعمومی در نهایتِ خط محکوم به زوال است. ولی آیا میشود با آرمانگرائی به امید داوری تاریخ، چندین نسل را نابود کرد!
برگردم سر مسئله.   دارم ازموضوع دور می شوم!
 
نویسنده، با اشاره به آثار: محمد حجازی، محمد مسعود، جهانگیر جلیلی و      . ..      براین نظر است که دنباله و  
«سنت " تهران مخوف" با "حاجی آقا"ی هدایت. "دختر رعیت" محمود اعتمادزاده (به آذین). "همسایه ها"ی احمدمحمود. "سووشون"سیمین دانشور."کلیدر" محمود دولت آبادی . "سال های ابری" علی اشرف درویشیان   و بسیاری از داستان های دیگر پی گرفت.» ص ۱٣۹
 
از وبلاگ های زیر دیدن کنید:
www.ketabsanj.blogspot.com
www.ketabedastan.blogspot.com